بسمه تعالى
نام نويسنده:آقاى سيد نظام الدين مكيّانمقدمه
فرهنگ سازى عاليترين مرتبه اى است كه رسالت پيامبران و تلاش بى همتاى پيشوايان الهى در صد تحقيق آن بوده .فرهنگ، آموزشها و تعاليم مكتب را به صورت يك ارزش و عرف و سنت حسنه در جامعه در مى آورد و با روح و شخيصت افراد در مى آميزد چنانكه در حديث شريف در خصوص تلاوت قرآن آمده است: آن كه قرآن را بخواند در حاليكه جوان باشد قرآن با خون و گوشت او در مى آميزد.در حقيقت مى توان گفت فرهنگ عبارت است از تحقيق عينى و علمى باورها است.فرهنگ ارزشمندترين ميراثى است كه جامعه مى تواند به نسل بعد تقديم كند تا با استمرار حركت و بازايش فكرى و فرهنگى نو با تكيه بر پايه ها و اصول فرهنگى گذشته راه تكامل فردى و اجتماعى هموار و در مسير كمال مطلوب فرهنگى قرار گيرد.بدين ترتيب فرهنگ سازى استمرار و انديشه هاى نوين ثمره و ميوه فرهنگ پيشين خواهند بود.تعريف فرهنگ
واژه فرهنگ همچون بسيارى از واژگان، معانى كاربردى متعددى دارد، گاهى معنى مطلق معلم را به خود گرفته است و زمانى رفتارهاى اخلاقى را بيان كرده و حتى عقايد و رفتارها را نيز شامل شده .مقصود ما از فرهنگ در اين تحقيق اعتقادات و اصول رفتارى و عملى فردى و اجتماعى است كه انسانها را پذيرفته و به عنوان معيار مغامل اجتماعى بكار مى برند.اما فرهنگسازى را مى توان در دو بُعد مورد بررسى قرار داد:1- تغيير و تحول فرهنگ يك جامعه و جايگزين كردن فرهنگ جديد كه اين نوع را مى توان چيزى شبيه به تهاجم فرهنگى ناميد.2- شكل دوم فرهنگسازى كه مد نظر ما مى باشد عبارت است از بهره ورى از اصول علمى مكتب و بكارگيرى آنها در روابط فردى و اجتماعى و همچنين نوآوريهاى رفتارى مبتنى بر اصول عقلى و مكتبى به تحول فرهنگى و تولد فرهنگى و تولد فرهنگ نو منجر خواهد شد، موضوع ما را تشكيل مى دهند.فصل اول :رسالت پيامبران و فرهنگ سازى
فرهنگ سازى در رسالت پيامبران
امام على (ع) در خطبه نخست نهج البلاغه مى فرمايد:فبعثَ فيهم رسله و واتَرَ إليهم أَنبياءَهُ ليستأدوهم ميثاق فطرتِهِ ويُذكّروهم منسى نِعْمَتِهِ يَحْتَجَّوا عليهم بالتبليغ ويُثيروا لَهُمْ دَفائِنَ العقولِ. ويُروهم الآيات المقدرةَ.(1)دراين جملات بليغ و موجز همه اهداف رسالت پيامبران كه در دو بعد فرهنگ و فرهنگ سازى است خلاصه و بيان شده.1- واقف كردن انسانها به فطرت خود.
در عبارت ليستَأْدوهم ميثاق فطرتِهِ دو مفهوم نهفته است،اول اينكه انسانها هدف آفرينش خود را بشناسد دوم باتوجه به اينكه واژه يَستأدوهم از باب استفعال است و اين باب معنى مطالبه و درخواست دارد پس پيامبران از مردم مى خواهند و درخواست مى كنند كه به اهداف خود عمل نمايند. پس فرهنگى كه مد نظر اديان است فرهنگ فطرت است يعنى فرهنگ متناسب بااهدافى كه در خلقت انسان منظور بوده و انسان بدان اساس سرشته شده .براى مثال ازجمله اهداف اساسى خلقت انسان پرستش پروردگار است و بر اساس همين سرشت و فطرت است كه مى بينيم همه انسانها به نوعى پرستش تن داده اند و بدين ترتيب رهنيه آرامش را درخود بوجود مى آورند. اما مشكل و خطا اين است كه معبود حقيقى را نشناخته اند لذا مهمترين عبارتى كه خداوند در بيابان توحيد بيان فرموده و از مسلمين خواسته شده كه به آن گواهى دهند اين عبارت است:اَشْهَدُ اَن لااِلهَ الَّااللَّه يعنى دورى از هر معبود جز خدا و اقرار به اينكه هيچ معبودى شايسته عبادت نيست جز خداوند،پس از آنجا كه انسان بالفطره در پى معبود است ممكن است معبود او اِله نه اللَّه و اين جمله و آيه كاملاً متناسب است با فطرت الهى كه انسان بر آن اساس آفريده شده،اگر غير از اين بود بايد اين آيه به شكل ديگرى بيان مى گرديد.پس اولين ويژگى فرهنگيان پيامبران دعوت به فطرت و عمل بر اساس فطرت است.2- بيدارى و هوشيارى خصوصيت دوم فرهنگ الهى است.
در جمله يذكروهم منيَّىِ نِعْمَتِهِ، بيدارى و تذكر بعنوان اصل دوم مطرح شده كه اين نيز مبتنى بر سرشت و خلقت انسانى است.انسان كه از واژه نسيان مشق شده بيانگر فراموشكار بودن اين مخلوق است پس بايد از فرهنگ بر خوردار شود.كه امداد انسانى و نسيان حركت دهد و به مرتبه ذاكر و شاكر برساند.بنا بر اين غفلت زدگى آفت فرهنگى است. و ضد ارزش است.3- بلوغ فكرى بعد سوم فرهنگ رسولان الهى است.
امام على (ع) مى فرمايد ويَحْتَجُّوْاعليهم بالتبليغ. واژه تبليغ مصدر باب تفصيل بمعنى رساندن است كه مى توان گفت تبليغ يعنى به كمال رساندن يا كامل كردن است و كمال و بلوغ انسان بلوغ فكرى است كه پيامبران برآنند كه با استدلال و حجت موجبات بلوغ فكرى انسان را فراهم كنند و با تبليغ رسالت الهى انسانها بتوانند به بلوغ و كمال شايسته برسند.فرهنگ الهى فرهنگ بلاغت و تبليغ است انسان از انديشه اى بليغ برخوردار است و بلوغ آرمان و مقصد فرهنگى بزرگى است كه با درك كلام و حى مى توان به آن رسيد.4- آزادى انديشه و فرهنگسازى
با بيان جمله ويثيروادفائن العقول به مفهوم بسيار دقيقى پرداخته شده و آن برانگيختن مدفونات خردها و آزاد سازى آنها و زدودن غبار و خاكهايى كه بر انديشه ها ريخته شده از قبيل سنتهاى غلط و فرهنگهاى غير ارزشى و استضعاف فكرى و تحجر و جمود به آزادى انديشه نائل گردند. نتيجه آزاد شدن انديشه انسان و بلوغ فكرى و بيدارى و بازگشت به فطرت الهى تولد و زايش فرهنگ انسانى شايسته است و انسانها متناوب با شرايط زمان و مكان و مقام به فرهنگسازى مناسب مى پردازند.استاد مطهرى در خصوص اجتهاد مى فرمايد:(2)"اجتهاد اين نيست كه مسائل را از جواهر ياد گرفته باشيم بعد بگوييم من فهميدم صاحب جواهر چه گفته اند و من هم نظر او را انتخاب مى كنيم. هميشه مجتهد ها عده اى از مقلّدها هستند مقلد هايى در سطح بالاتر شما ببينيد در هر چند قرن يك نفر پيدا مى شود كه اصولى را تغيير مى دهد و اصول ديگرى به جاى آن مى آورد و قواعد تازه اى ابداع مى كند بعد همه مجتهد ها از او پيروى مى كنند مجتهد اصلى همان يكى است بقيه مقلد هايى به صورت مجتهد هستند كه از اين مقلّد هاى معمولى كمى بالاترند.امام خمينى(ره) در باب حديث شريف پيامبر(ص) كه فرموند:
"اللّهم اٌرْحم خلفايى"مى فرمايد(3): اينها راجع به اشخاصى است كه بتوانند حديث رسول اكرم(ص) را مطابق حكم واقعى اسلام تشخيص دهند و اين ممكن نيست مگر مجتهد و فقيه باشند كه تمام جوانب و قضاياى احكام را بسنجد و روى موازينى كه در دست دارند و نيز موازينى كه اسلام و ائمه (ع) معين كرده اند احكام واقعى اسلام را بدست آورند."در اين بيان موازين درك احكام به دو دسته تقسيم شده موازين معين از سوى اسلام و ائمه عليهم السلام و موازين عقلى كه حتماً متناسب با شرايط هستند موازين علماء استدلالهاى اصول هستند كه انديشه ها زنده آنان و انديشه هايى كه هيچ چيزى آنها را در اسارت خودنگرفته،انديشه هايى كه خدمت به اسلام و سعادت بشريت و نجات انسان و فلاح و رستگارى هدف و آرمان والاى آنها است.اين انديشه است كه مى تواند با درك صحيح شرايط و زمانه حكم الهى را اسثباط و با تلفيق تعقل و تفقه اجتهاد حقيقى را عينيت بخشيد و دعاى پيامبر اكرم را نصيب خود فرمايد كه فرمود:"اللَّهُم اٌرحم خلفايى"
علم مطبوع و علم مسموع
قال علىٌ (ع):العلمُ علمان علمٌ مطبوعٌ وعلمٌ مسموعٌ ولايَنْفَع المسموع اذلم يَكُنِ المطبوع"علم مطبوع يعنى علمى كه از فطرت انسان بر مى خيزد البته براى اينكه فطرت بجوشش در آيد علم مسموع و تربيت و تعليم لازم است و وقتيكه تعليم و تربيت صحيح كه علم مسموع است صورت گيرد علم مطبوع جايگاه والايى در سرنوشت انسان و سير تحولات بشرى و فرهنگسازى انسانى بوجود مى آورد.چرا كه مطبوع مركز خلّاقيت متناسب با فطرت است و مى تواند براساس طبع و سرنوشت خالق شگفتيهاى فكرى شود.در قسمت دوم حديث مى فرمايد:ولا ينفع المسموع اذلم يكن المطبوع شرح اين بخش جوانب بسيارى را در بر مى گيرد.اولاً: علم مسموع همچون بذرى است كه اگر زمين مساعد علم مطبوع نباشد ارزش پاشيدن و كاشت ندارد.دوم: علم مسموع آن زمانى ارزشهايش به منصه ظهور مى رسند كه علم مطبوع وجود داشته باشد تا آنرا ادراك كند و سپس آنرا با خلاقيتهايش به مراتب ديگرى ترقى و مورد بهره ورى قرار دهد.سوم: علم زمينه نمايش استعداد هاى احسن مخلوقات الهى است .چهارم: علم مسموع ابزارى است كه در خدمت علم مطبوع قرار مى گيرد و انسان با فطرت سالم خود بهره هاى لازم را از آن مى برد.پنجم: از تركيب و آميزش علم مسموع و علم مطبوع فرهنگهاى متنوع انسانى با آهنگ متحد و مقصد واحد در ظرفهاى متعدد و متنوع تولد مى يابند.فصل دومحكمت و جايگاه آن
حكمت در كلام امام(ع)
حكمت مى تواند يك نكته علمى باشد يا يك در يافت فكرى و استنباط يا نتيجه يك كاوش كه امام على(ع) در اين مورد توصيه هايى نموده و نه تنها همه مؤمنين رابه حكمت دعوت كرده بلكه آموختن آنرا به هر شكل ممكن مورد تأكيد قرار داده كه مى فرمايد:"الحكمة ضالةُ الموُمِن فَخُذِ الحكمة وَلُو مِنْ اهل النفاق"(4)"خذ الحكمة أَنّى كانت فإنَّ الحكمة تكونُ في صدرِ المنافق فتلجلجُ في صدره حتّى تَخْرُجَ فتكن في صواحِبِها في صدرِ المؤمِن"(5)آموزش و تعليم زير بناى همه پيشرفتهاى بويژه فرهنگ و فرهنگسازى كه اسلام دراين زمينه راهكارهاى لازم را ارائه نموده از جمله دو قول مهم در نهج البلاغه كه بيانگر ابعاد زيادى در اين زمينه هستند.1- حكمت كه نتيجه تعقل است مهمترين محصول بشرى است و ارزشمندترين ثمره انديشه است. لذا بايد مؤمن قدر آنرا بشناسد و همچون گمشده اى در پى يافتن آن باشد.2- حكمت يك امر متغير و متناسب با شرايط مكانى و ممكن است باشد لذا در اين حديث حكمت راحتى در سينه منافق بيان كرده و بايد مؤمن زيركانه آنرا از سينه و چنگ او بيرون بكشد و خود را بدان عمل نمايد .3- حكمت نتيجه كاوشها و تحقيقهاى علمى است و از آنجا كه طلب علم يك فريضه است بايد در جهت رسيدن به حكمت زحمتها را تحمل كرد حتى اگر لازم است به سرزمين اهل نفاق هجرت كرد و از نزديك حكمتهاى علمى و عملى را تجزيه نمود.4- فرهنگ نتيجه تجربه هاى بشرى است پس حتى مى توان آنرا از ديگران فرا گرفت به شرط آنكه آن فرهنگ مبتنى بر حكمت مورد بيان و مد نظر اين احاديث شريف باشد.وظيفه انديشمندان و فرهيختگان فرهنگى :
وَلْيَصْدُق رائِهٌ اَُهْلَهُ ،وَلْيَجْمَعْ شَمْلَهُ وَلْيُحضِرذِهنَهُ(6)خطبه 107 نهج البلاغه كه عبارتهاى كوتاه بالا را از آن بر گزيديم از مهمترين خطبه ها است كه جزء خطبه هاى (ملاصم) حماسى نامگذارى نموده و امام(ع) از وضع نامناسب اجتماعى و تعداد آراء و انديشه ها و مكاتب فكرى اجتماعى كه از صراط اسلام بدور هستند را مورد نقد قرار داده و دراينجا براى نجات جامعه وظيفه خردمندان و انديشمندان را بيان كرده تا آنها نابسامانيهاى فكرى و فرهنگى را سروسامان بدهند بنا بر اين انديشمندان و فرهيختگان سامان دهنده فرهنگى جامعه هستند و با رعايت سه نكته فوق الذكر مى توانند فرهنگ اجتماعى مناسب را ارائه نمايند. براى روشن شدن اين موضوع از چند خط بالاتر خطبه را بررسى مى كنيم ."اينَ تذهَبُ بكم المذاهبُ وتتيهُ بكم الغياهبُ وتخدعكم الكواذِبُ"(7)كاملاً روشن است كه مذاهب همان مكاتب فكرى هستند كه مورد نقد واقع شده و ويژگى آنها سر در گمى اجتماعى و فريب و دروغ هستند.پس امام(ع) به انديشمندان توصيه مى كند كه رهبران اجتماعى بايد با صداقت و خيرخواهى با مردم خود سخن بگويد و براى آنها چاره انديشى كند و براى رسيدن به اين هدف توان و امكانات خود را جمع كند و همه قواى فكرى و ذهنى خود رابكار ببندد و با فهم و درك حقيقت آنرا به قوم خود ابلاغ كند.يعنى انديشمندان همچون ديده بانانى هستند كه تمام تحريكات را زير نظر خود دارند و هميشه با مردم و جامعه خود صادقانه برخورد مى كنند و راهكارها و راهبرد هاى مناسب رابه آنهاارائه مى كنند.پس انديشمندان و فرهيختگان مراقبان تحولات فرهنگى جامعه هستند و آنها وظيفه دارند با شناخت شرايط و انديشه هاى انحرافى و بادرك حقايق طراحى فكرى و فرهنگى لازم و متناسب با نياز جامعه را ارائه نمايند.فصل سوم: سنت پيامبر(ص) و اهل البيت(ع)
سنت پيامبر نيكوترين فرهنگ
در خطبه 109 اركان بيان گرديده كه عبارتند از ايمان، جهاد، كلمه اخلاص، اقامه نماز، پرداخت زكات، روزه، حج البيت، صله رحم،صدقه و انجام معروف. پس از بيان موارد فوق كه ابعاد عملى اسلام هستند جمله بسيار ارزشمندى را حضرت اشاره نمودند كه بحث فرهنگسازى را در خود دارد.ايشان مى فرمايد:اقتدوابهدي نبيّكُم فإنَّهُ اَفْضلُ الهدىِ و استنُّوا بِسُنَّتِهِ فانّها السنن(8)اولاً: بحث اقتدا به پيامبر و پيروى از هدايتهاى گهر بار آن حضرت .ثانياً: بحث سنت پيامبر رابا فعل استنُّوا آورده كه اين فعل هم معنى اقتدار در آن نهفته است و هم معنى ملاك قرار دادن آن در سنن و آداب و فرهنگهاى اجتماعى فيما بين خود.اما اصل بحث اين است كه سنت پيامبر فرهنگ علمى مسلمين است و در سنن و آداب و رسومى كه بعنوان فرهنگهاى منطقه اى بين آنها متعارف مى گردند لازم است آنها را با سنت پيامبر قياس نمايند كه اگر در راستاى آن بودند مى توان آنها را بعنوان سنتهاى حسنه بكار گرفت.اهل البيت ملجاء فكرى و فرهنگى پس از پيامبر(ص):
در خطبه اول نهج البلاغه پس از بيان تلاشهاى پيامبر اكرم (ص) اهل البيت را خلفاى آن حضرت نام برده و مى فرمايد:"...وخلف فيكُم ماخَلَّفتِ الأَنبياءُفي أُمَمِهاإذلم يتركوهم هَمَلاً بغيرِطريقٍ واضحٍ ولا عَلَمٍ قائمٍ(9)و همچنين در خطبه دوم مى فرمايدهُم مَوْضِعَ سِرِّهِ وَلَجَأُ أَمرِهِ،وَعَيْبَةُِ علْمِهِ وكهوفُ كُتَبِهِ وجبالُ دينِهِ،بِهِم أَقامَ انحناءَ ظَهْرِهِ،وأَذهبَ ارتعِادَ فرائِصِهِ اهل البيت عليهم السلام راز داران پيامبر(ص) و خزينه علم الهى هستند و...و با وجود اهل البيت انحرافهاى دين بر طرف مى گردد و تزلزل آن فرو مى نشيند.در خطبه چهارم مى فرمايد
"بنااهتديتُم في الظَّلْماءِتسنمتُمْ ذُرْوَةَ العلياءِ وبناانفجرتُم عن السّرارِ."(10)بوسيله ما اهل البيت راه هدايت را يافتيد و بر بلنديها سعود كرديد و اسرار علوم و رازهاى خلقت را در يافتيد.در خطبه 86 ص در خصوص جايگاه اهل البيت مى فرمايد:"فَأَيْنَ نَذهَبُونوأَنى تُؤْفَكون!والا علامُ قائِمةُ! والآياتُ واضحةُ والمنارُ منصوبَةُ،فأَينَ يُتاهُ بِكُم!وكيفَ تَعْمَهُونوبينَكم عترةُ نَبِيّكُم وهُمْ أَزِمَّةُ الحقِّ واعلامُ الدين وألسنته الصدقِ،فأنزِلوهُم بِأَحْسَنِ منازِلَ القرآنِ،ورودَ الهيمِ العِطاشِ"(11)أَيُّها الناس،خُذوهاعن خاتم النبيين(صل الله عليه وآله سلم):إنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مات مِناوليس بميّت ويَبلى مَنْ بلىِ مِنّاوليس ببالٍ فلا تقولوابمالاتعرفون فإنَّ اكثرالحق فيماتُنكرون،واعتَذِروامن لاحجَّةَ لكم عليه..وهُوَأنا أَلم اعمَلْ فيكم بالثقل الاكبروأترُكُ فيكم الثقلَ الأَصغَر،قدكِزتُ فيكم رايةَ الأيمان و وقفتكم على حدودِ الحلالِ والحرامِ وأَلبستُكُمُ العافِيَةِ من عَدْلي وفَرَشْتُكُمُ المعروف من قولي وفعلى وأريتكم كرائمَ الاخلاقِ من نفسي، فلا تستعملوا الرَّأْىِ َ فيمالا يُدْرِكُ قَعْرَهُ البَصَرُ ولاتتغلغلُ إليهِ الفِكَرُ.در اين خطبه بسيار ارزشمند امام(ع) پس از بيان ويژگيهاى رهبران كفر و نفاق و اينكه چگونه جامعه را به انحطاط فكرى و فرهنگى مى كشانند، اهل البيت را بعنوان پرچمداران هدايت و آيات و نشانه هاى صراط الهى بشمار مى آورد. و با وجود اهل البيت هرگز شما گمراه نخواهيد شد پس ارزش آنها را بدانيد و مراتب آنها را همانند مراتب قرآن بشمار آوريد و همچون حيوانات تشنه اى كه سر از پا نشناخته به سر چشمه وارد مى شوند تا از آن سيراب شوند شما نيز بر اهل البيت (ع) وارد شويد و از چشمه زلال علم و ايمان آنان بهره مند شويد. تا اينكه در قسمت آخر سخن مى گويد:فَرَشتُكُم المعروف من قَوْلىِ وفعِلىِ كه هم صحه مى گذارد بر پيروى از سخنان حكيمانه آن حضرت و هم رفتار و منش و فعل خود را حجت مى داند و فرهنگ والا و شايسته انسانى را به آنها معرفى مى كند با عبارت "وأَرَيتُكُم كرائمَ الأَخلاقِ من نفسى "و فرهنگ و اخلاق كريمانه را با رفتارم به شما نشان دادم.فلا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْىِ َ فيمالايُدْك....در اين قسمت تأكيد دقيقى دارند در خصوص چگونگى بهره مندى از عقل و تعقل را بيان مى فرمايد و توصيه مى كند كه انديشه اى يا نظرى كه مبتنى بر بصيرت و ادراك كامل نباشد را بكار نبريد.اينجا مى توانيم بين مطالبى كه در آغاز بحث مطرح كرديم كه اهل البيت و پيامبر اكرم و قرآن توصيه به خرد ورزى و تعقل نموده اند در اين خطبه بطور واضح امام(ع) علت انحراف جامعه و دورى از اهل البيت را در اين مى بيند كه مردم پيرو نظريات و آرايى شده اند كه بر بصيرت و تفكر استوار نيستند و از آنها مى خواهد كه خردمندانه ويژگيها و صفات و افعال و اقوال اهل البيت(ع) را بررسى نمايند و از اينكه بدون فكر و بينش نظريات ديگران را بپذيرند خود دارى نمايند، و يقيناً خواهند ديد كه تنها اهل البيت شايسته پيروى و اطاعت هستند چرا كه مطابق قرآن عمل كرده و درستى كردار و رفتار آنها مورد تأييد عقل و فكر است.
شبهه فرهنگ دشمن است
امام على (ع) مى فرمايد:(12)"وَإنّما سُمِّيت الشبهةُ شُبهةًلأَنَّهاتْسْبِهُ الحق.فأَمّا أَولياءُ اللَّهِ فضيائُهم فيها اليقين ودليلُهُم سَمْتُ الهُدى "شبهه چون شبيه حق است به اين نام ناميده شد لكن اولياء خدا با يقين و باور خود نورانى شده و تاريكيهاى شبهه را تشخيص مى دهند و از آن نجات مى يابند.امام در جاى ديگر مى فرمايد:"اِعرف الحق تعرفُ اَهْلَهُ" شناخت حق اصل است لذا دشمن شبهه بكار مى برد تا شناخت مشكل شود و آنرا بعنوان حق نمايان سازد و در جاى ديگر مى فرمايد:(13)"اَُصبحنانقاتِلُ إِخوانَنافي الأِسلام على ما دَخَلَ فيهِ من الزَّيغِ والاعوجاجِ والشُّبْهَةِ والتَّأْويلِ"امروز وضع ما مسلمين به جايى رسيده كه با برادران خود مى جنگيم و بخاطر انحراف، كجروى، شبهه و اختلاف نظر به جنگ با يكديگر بپردازيم.اگر خوب دقت شود عامل اصلى انحراف، كجروى و اختلاف نظر شبهاتى بودند كه از سوى دشمنان اسلام بويژه معاويه و عمروعاص طراحى مى شدند و بعنوان اعتقادات و فرهنگ اجتماعى اسلامى در ميان مسلمين پخش مى گرديدند.در خطبه ديگر خطاب به معاويه مى فرمايد:(14)خَدَعْتَهُم بغيِّكَ،...تتلاطمُ بهُم الشبهاتُ فجازواعَنْ وِجهتهم ونكصوا على أَعقابِهم وتَوَلَّواعلى أَدبارِهم وعَوَّلُواعلى أَحسابِهم."امواج شبهه هاى معاويه مردم رابه اين سو و آن سو مى برد تا جاييكه به فرهنگ گذشته باز گشتند و عقايد و سنن نياكان خود را ملاك قرار دادندانديشمندان و اهل بصيرت از شبهه نجات مى يابند:
در ادامه اين خطبه مى فرمايد:(15)"إلَّا مَنْ فاوَأَهلِ البصائِرِفإِنَّهُم فارقوكَ بعدَ مَعْرِفَتِكَ وهَرَبُوا إلى اللّهِ مِنْ مُوازَرَتِكَ اذحملتهم على الصعبِ وَعَدَلتَ بهم عَنِ القصدِ"شناخت شبهه كه شبيه حق است بر عامه مردم بسيار دشوار است بويژه اگر فرهنگ تبليغاتى در اختيار اهل شيهه باشد. لكن با وجود اين افرادى هستند كه مى توانند راه حق را بيابند كه آنها اصحاب بصيرت و انديشه هستند و با توجه به خواسته هاى نادرست دشمن (معاويه) و خروج از جاده تعادل و پرداختن به افراط و تفريط معلوم مى گردد كه اين انديشه ورأى شبهه است.لذا امام فرمود:"اى معاويه فقط خردمندان توانستند از شبهه هاى تو نجات يابند و به خدا پناه ببرند چون تو از آنها خواسته هاى دشوار طلب كردى خواسته هاييكه نادرست و حرام بودند و آنها را از راه و مسير حق و اعتدال به مسير ديگر كشاندى"شبهه فرهنگ ساز است
براى تحريف فرهنگ و سنن الهى جز شبه افكنى نيست بنا بر اين شبهه است كه فرهنگ انحرافى را مى سازد و به آن وجود مى بخشد و آنرا در عقايد مردم جاى مى دهد.و در اين زمينه امام على(ع)(16) به نقل از پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد:يَسْتَحِلُّونَ حرامَهُ بالشَّبهات الكاذبة والأَهواءِالساهّيه فيستحلّونَ الخمرَ بالنبدِ والسُّحتَ بالهدِيَّةَ والربا بالبيع"رسول خدا فرموددر آن روز براى تغيير فرهنگ الهى دست به دامن شبهه مى شوند و بوسيله آن فرهنگهاى انحرافى را در جامعه رواج مى دهند. و بنام معامله فرهنگ ربا را گسترش مى دهند و بنام هديه فرهنگ رشوه خوارى را رشد مى دهند و بنام شربت و نوشيدنى و نوشابه، شراب را و شربخوارى را فرهنگ قرار مى دهند.
فهرست منابع
1- قرآن كريم 2- نهج البلاغه 3- تعليم و تربيت در اسلام شهيد مطهرى 4- كلام امام دفتر بيست و يكم دانشگاه و انقلاب فرهنگى 5- كلام امام دفتر بيست و دوم فرهنگ و تعليم و تربيت 6- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 7- في ظلال نهج البلاغه محمد جواد مغنيه 8- خطوط اساسى فرهنگ اسلامى امام موسى صدر 9- فرهنگ اسلام در اروپا اثر فريگريد هونكه ترجمه مرتضى رهبانى جلد سوم 10- مجله پگاه حوزه شماره 15 بحث روش اجتهاد و بازنگرى در اصول فقه. كاظم حشمت فر1) نهج البلاغه ،ترجمه مصطفى زمانى چاپ يازدهم 1277 موسسه انتشارات نبوى خطبه اول ص 23پ 2) تعليم وتربيت اسلامى استاد مطهرى ص 703) فرهنگ وتعليم وتربيت دفتر بيست ودوم ص 33 نقل ازكتاب ولايتة فقيه ص 784) نهج البلاغه قول 77 ص 875 همان منبع 5) نهج البلاغه قول 78 ص 875 همان منبع 6) نهج البلاغه ترجمه مصطفى زمانى چاپ يازدهم 1377 مؤسسه انتشارات نبوى ص 3407) همان منبع ص 348) همان منبع ص 2529) همان منبع ص 2310) خطبه 4 ص 3711) همان منبع ص 166 وص 167 خطبه 8612) همان منبع خطبه 22 ص 6013) همان منبع خطبه 121 ص 28314) نهج البلاغه كلام 32 ص 720 همان منبع 15) همان منبع ص 72016) همان منبع خطبه 155 ص 366