آفريقاى غربى قبل از استعمار - دولت در کشورهای تحت استعمار فرانسه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دولت در کشورهای تحت استعمار فرانسه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آفريقاى غربى قبل از استعمار

اولين ساكنان آفريقاى غربى در منطقه ساوانا سكونت گزيده اند.(1) توكولورها در زمره نخستين مردمانى هستند كه در اين منطقه سكونت داشتند. مردم ماندينگو كه اغلب آنها افرادى قد بلند و لاغر اندام و داراى سيماى قهوه اى هستند در نقاط دور از دريا زندگى مى كردند و در قسمت شرقى نيز مردم سونگهاى كه داراى اندام درشت و قوى بوده اند مى زيسته اند. از ديگر قبايل مهم اين ديار، قبايل گورماومشى هستند كه بيشتر در مناطق جنوب بسر مى بردند. قبيله هوسا از ديگر قبايل ساكن در اين ديار است كه از گروههاى متعددى تشكيل شده اند و اغلب آنها در ساوانا بسر برده و افراد آن به زبان هوسا تكلم مى كنند.فلانى ها نيز از ديگر قبايلى هستند كه در آفريقا ساكن شدند.بربرهاى آفريقاى شمالى نخستين مردمانى بودن كه با استفاده از شتر به سوى اين ديار به حركت در آمدند و تا ساحل و منطقه ساوانا در آفريقاى غربى پيش رفتند.هدف اصلى اين عده مبادله نمك با طلا بود. مبادله طلا با نمك نخستين فعاليت آفريقاى غربى با ديگر مناطق محسوب مى گردد.نخستين پادشاهى در آفريقا در سال 1067 در كشور غنا توسط فردى به نام تونكامين تشكيل شد. غنا به عنوان شبه خدا به حساب مى آمد و دستوراتش بر تمامى خدايان نافذ بود. برخى از كارگزاران غنا را مسلمانان تشكيل مى دادند. برخى معتقدند دليل اين امر اين است كه افراد غير مسلمان سواد خواندن و نوشتن نداشتند.(2) پادشاهى غنا داراى ارتش و ديوان سالارى حكومتى و ادارى بود و قوميت ها و مذاهب از آزادى نسبى در انجام مراسم خود برخوردار بودند.بربرهاى سان جا به رهبرى تيلوتان متحد شدند به استانهاى شمالى پادشاهى غنا حمله كردند، اما در مقابل ارتش پادشاهى شكست خوردند و در سال 990 پس از مرگ تيلوتان شهر داقست به تصرف پادشاهى غنا در آمد.يحيى حاكم بربرهاى سان هاجا كه فردى مسلمان بود در سال 1035 در بازگشت از راه مكه عبدالله بن ياسين را ترغيب نمود تا با وى به آفريقا مهاجرت نمايند و در اين ديار حركت دينى المرواريد را بنا نهادند. عبد الله بربرهاى مسلمان را تشويق نمودند تابر عليه غنا وارد جهاد شوند. در سال 1504 بربرها شهر اوداقست را باز پس گرفتند. پس از مرگ عبدالله ابوبكر رهبرى المرواريد را به دست گرفت و در سال 1062 حمله ديگرى را بر عليه پادشاهى غنا تدارك ديد ولى موفقيتى به دست نياورد. اما سرانجام توانست در سال 1076 شهر كامبى پايتخت غنا را به تصرف خود در آورد. اين ضربه مهلك باعث افول پادشاهى غنا شد. پس از وفات ابوبكر سونيك ها شهر كامبى را باز پس گرفتند اما نتوانستند پادشاهى غنا را دوباره باز سازى نمايند. پس از حملات اقوام ديگر اين شهر بار ديگر در سال 1203 از دست پادشاهى غنا خارج شد. پس از ضعف پادشاهى غنا هرج و مرج سراسر پادشاهى را در بر گرفت و بسيارى از قبايل از دادن ماليات امتناع ورزيده و اعلام استقلال نمودند.(3)

استعمار در آفريقاى غربى

پرتغاليها نخستين اروپائيانى بودند كه آفريقاى غربى را كشف كردند. مقصد اصلى آنها شمال آفريقا بود و هدف اصلى آنها مقابله با كشورهاى اسلامى شمال بود كه در صدد بسط و گسترش اسلام بودند. در سال 1415 مغرب به اشغال اسپانيا در آمد. اسپانيا در آمد.كوشيد تا ضعف دريا نوردى خود را جبران كند تا بتواند از مواهب آفريقا بهرمند شود. در سال 1441 براى اولين بار كشتى پرتغال در اين منطقه پهلو گرفت و اسپانيائيها 12 نفر از مردمان اين ديار را به عنوان گروگان با خود به پرتغال بردند. جزيره آرگون كمى بعد به تصرف پرتغالى ها در آمد و به مركز تجارت اين كشور مبدل شد. مردان پرتغالى به رهبرى نا خداى كشتى خود يعنى نونوتريستائو مناطق جديدى را كشف و به تصرف خود در آوردند.در سال 1460 هنرى وليعهد پرتغال كشيشى را به نيومى فرستاده و اين كشيش توانست نخستين كليسا را در ساحل گينه در منطقه جوفيور احداث نمايد.(4)پس از مرگ وليعهد هنرى، از سوى پادشاه پرتغال گروهى براى شناسايى بيشتر آفريقا به اين منطقه گسيل شدند و منطقه ناهموارى شدند و منطقه ناهموارى را كشف نمودند و آن را سيرالئون ناميدند. پرتغالى هاى در غرب آفريقا پيش رفتند و مناطق مختلفى نظير لاگوس و جزايرى چون فرناندوپو، پرنسيب و سائو امروزى را كشف كردند.پرتغالى ها نخستين كسانى بودند كه راه را براى تجارت اروپائيان باز كردند. البته مهمترين فعاليت تجارى اين دوران در تجارت برده خلاصه مى شد. بدين ترتيب زبان پرتغالى در سواحل آفريقاى غربى بسط و گسترش يافت. به رغم تلاش فراوان پرتغالى ها در ترويج مسيحيت، اين دين نتوانست در اين مناطق گسترش قابل ملاحظه اى يابد. پاى بندى آفريقايى ها به رسوم و سنت هايشان مهمترين مانع پذيرش آئين جديد به شمار مى رفت.(5)پرتغالى ها برخى از محصولات مهم كشاورزى مانند كاسوا، سيب زمينى، پرتغال، مركبات، نيشكر، آناناس و امثال آن را وارد آفريقا نمودند و از آنها چندين قلعه و ساختمان قديمى بر جاى مانده است. پرتغاليها مدت زيادى تنها شريك تجارى آفريقاى غربى محسوب مى شدند.اما اين انحصار ديرى نپائيد و پاى ديگر كشورهاى اروپايى به اين ديار باز شد. در سال 1530 يك تاجر انگليسى و در سال 1541 كشتى هاى تجارى فرانسوى در جست و جوى عاج و فلفل قدم در اين ديار پهلو گرفتند. آلمانيها براى نخستين بار در سال 1595 به ساحل طلا سفر كردند و تا سال 1622 حدود 40 كشتى تجارى آلمانيها در آبهاى آفريقاى غربى تردد مى كردند. در سال 1657 كارخانه هاى سوئديها و آلمانيها در ساحل طلا توسط دانماركيها اشغال گرديد.كشورهاى استعمارگر به تدريج به فكر ايجاد شركت هاى تجارى مشترك افتادند و براى نخستين بار در سال 1561 اولين شركت تجارى مشترك به نام شركت ماجراجويان بازرگانان گينه تاسيس گرديد و اين تجربه مورد تقليد بسيارى از كشورهاى ديگر قرار گرفت.همانگونه كه پيشتر گفته شد، تجارت برده براى نخستين بار توسط فرستادگان هنرى وليعهد پرتغال صورت پذيرفت و 12 نفر از مردان آفريقايى توسط اين عده ربوده شده و به پرتغال انتقال داده شدند. بدين ترتيب تا سال 1460 هر ساله تعداد 700 الى 800 برده از آفريقابه پرتغال برده مى شد.(6)پس از كشف آمريكا در سال 1460 و كشت نيشكر توسط اسپانيائيها در اين سرزمين، فروش برده به آمريكائيها جهت كار در مزارع متداول شد و از اين پس فروش بردگان در مناطق مختلف دنيا رواج يافت. گفته مى شود بين سالهاى 1530 تا 1600 سالانه حدود 13000 برده به قاره آمريكا انتقال داده شده است. يكى از اثرات بسيار نا خوشايند اين امر كاهش شديد جمعيت آفريقا بود. برخى جمعيت از دست رفته را 30 تا 40 ميليون نفر تخمين زده اند. مردم باقى مانده در ناامنى و وحشت و اضطراب دائمى به سر مى بردند و بيم آن داشتند آدم ربايان آنها را ربوده و از زن و فرزندانشان جدا نمايند.پس از آنكه تجارت برده در پايان قرن 18 متوقف شد روابط اروپائيان با آفريقاى غربى دستخوش تغيير شد. از اين پس انگليسى ها حركتى را تحت عنوان حركت انجلى در آفريقا آغاز كردند و برخى حركت ها تحت عنوان دفاع از حقوق بردگان و حركت هاى انسان دوستانه در انگلستان بوجود آمد.پس از انقلاب صنعتى از اهميت تجارت برده به شدت كاسته شد و به جاى آن كشورهاى صنعتى نياز شديدى به مواد اوليه براى كارخانه خود پيدا كردند. تاجران سابق برده و صاحبان كارخانه ها در قرن هيجد هم تغيير شكل داده و به عنوان طرفداران حقوق بشر ظاهر شدند.پس از الغاى بردگى در آفريقاى غربى دو منطقه جديد مسكونى ايجاد شد.اين دو منطقه سيرالئون و ليبريا نام گرفتند. بردگان آزاد شده در انگلستان گرفتار فقر و بيكارى شدند. در نتيجه گروهى بر آن شدند اين بردگان را به سيرالئون امروزى مهاجرت داده و در آنجا اسكان دهند. بردگان آزاد شده نخست به در ساحل گرانويل ساكن شدند و در آنجا با مشكلات بسيارى زيادى مواجه شدند. گروهى كه خود را بشر دوست مى ناميدند اين بردگان را به مكان جديدى به نام فرى تاون انتقال دادند. البته در اين منطقه هم مشكلات زيستى فراوانى زندگى را بر اين بردگان تنگ نمودند و آسايش را از آنها سلب كرد.در ستامبر 1800 يك گروه 500 نفر از نوازندگان بردگانى كه در سال 1700 بر عليه اربابانشان شورش كرده و به كوهستان پناه برده بودند و در آنجا نيز با انگليس جنگيده و در سال 1796 از آنان شكست خورده و به كانادا گريخته بودند به سيرالئون باز گشتند. انگلستان در سال 1808 سيرالئون را به عنوان مستعمره خود اعلام نمود. انگليسى ها جلوى كشتى هاى حمل برده آمريكائيها را مى گرفتند و بردگان را آزاد و آنها را به سيرالئون انتقال مى دادند. بدين ترتيب بر جمعيت اين منطقه روز به روز افزوده شد و سيرالئون به صورت كانون تبليغ مسيحيت توسط انگليسى ها در آمد.به تدريج، برخى از آمريكائيها كه سرانجام ناچار به آزاد سازى بردگان شده بودند تصميم گرفتند برخى از اين بردگان را به آفريقاى غربى بازگردانند. چرا كه سفيد پوستان آمريكا حاضر به زندگى با آنها نبودند. اين بردگان در منطقه اى اسكان يافتند كه بعد ها ايالت ليبريا نام گرفت. اداره اين عده بر عهده انجمن مستعمراتى آمريكا بود كه قوانين آن مورد انتقاد و اعتراض شديد ساكنان اين منطقه بود. در سال 1814 انجمن ياد شده يك سياه پوست دو رگه را فرماندار اين ايالت نمود و ناچار شد برخى از اصلاحات مورد خواست مردم اين منطقه را بپذيرد. سياه دو رگه كه جوزف روبرتز نام داشت در سال 1847 اعلام استقلال نمود و به عنوان اولين رئيس جمهور را از آن خود نمود و اولين كشور مستقل در آفريقاى غربى بوجود آمد. بدين ترتيب گروههاى زيادى از سياهان آمريكا به اين كشور مهاجرت نمودند و در ليبريا اسكان يافتند.(7)

اسلام در آفريقاى غربى

اگر چه آفريقاى غربى مهد مسيونرهاى مسيحى بود ولى در سواحل آفريقاى غربى فلانى ها كوشيدند اسلام در اين منطقه گسترش دهند.كانون اصلى فعاليت اين عده را مناطق هوسا نشين تشكيل مى داد.برخى بر اين عقيده هستند كه فلانى ها از نسل بربرهاى شمالى هستند كه با نگروها ازدواج نمودند و در مگامبيا و سنگال امروزى سكونت داشتند. فلانى ها بر دو دسته بودند: فلانى هاى بوروج (گاو) و فلانيهاى گيدا. بوروج ها صحرا نشين و گيداها شهر نشين بودند. اين دو گروه در قرن پانزدهم به ايالت هاى هوسا آمدند و در منطقه خود پيروان ديگر اديان را در ترويج آئين خود آزاد گذاشتند كه اين امر سوء استفاده مسيحيان را بدنبال داشت و موجب شد فلانى ها تحت ظلم و ستم واقع شوند. در نتيجه عده اى از فلانى هاى گيدا بر آن شدند اسلام واقعى را بار ديگر احياء نمايند. رهبر بزرگ فلانى ها عثمان دادن فديد نام داشت. عثمان كه تحت تعقيب بود در منطقه غربى گوبير طرفدارانش را دور خود جمع كرد و از سوى يارانش امير المومنين لقب گرفت. فديو بر عليه حاكمان ايالت هاى هوسا اعلام جهاد نمود. جهاد گران تعداد زيادى از شهرهاى گوبير را آزاد كردند و در سال 1808 پايتخت گوبير نيز به تصرف مسلمان در آمد. مسلمانان به پيشروى خود ادامه دادند و ايالت هاى مختلفى رابه تصرف خود در آوردند. ايالت هاى آزاد شده در مجموعه اى جمع شدند و عنوان خلافت به اين سرزمين ها داده شد و عثمان هم به عنوان خليفه بر اين سرزمين حاكم شد. ايالتها امارت نام گرفتند و هر امارت توسط اميرى كه از جانب خليفه بر گزيده مى شد اداره مى شد.عثمان خلافت رابه دو قسمت تقسيم كرد و رهبرى غرب رابه عبدالهى از گواند و قسمت ديگر كه بعد اسوكوتو نام گرفت تحت رهبرى محمد بلو اداره مى شد و اين دو تحت نظارت خليفه براين سرزمين ها حكومت مى كردند. پس از در گذشت عثمان در سال 1817 محمد بلو با عنوان امير المومنين به خلافت رسيد و پس از مرگ عبدالهى كليه امارت ها تحت فرمان او در آمدند و محمد بلو خلافت رابه خوبى توسعه آن رابه 460 هزار كيلومتر رساند.(8)در دوران خلافت سوكوتو اسلام در اين منطقه گسترش يافت و زبان عربى به عنوان زبان رسمى در آمد و به تدريج به عنوان كانون مبارزه بر عليه استعمار در آمد. رشد اقتصادى و بويژه فرهنگى از جمله آثار اين خلافت مى باشد.

ويژگى هاى دولت در زمان استعمار

استعمار آفريقا به صورت جدى از ميانه قرن نوزد هم آغاز شد.تشكيل امپراتوريهاى بزرگ، دست يابى به بازار و مواد اوليه از جمله دلائل توجه اروپائيان به سرزمين آفريقا مى باشد. با توجه به اهميت آفريقا، اين منطقه به سرعت به جولانگاه رقابت ميان كشورهاى اروپايى در آمد. رقابت ملى در حقيقت ميان دو كشور انگلستان و فرانسه بود. تا سال 1900، فرانسه 4600000 كيلو متر مربع، انگلستان 1200000 كيلو متر مربع و آلمان حدود 600000 كيلو متر مربع و پرتغال 36000 كيلو متر مربع را در اختيار خود داشتند.

فرانسه در آفريقاى غربى

فرانسه مستعمراتش را بر اساس نظريه تلفيق و شباهت اداره مى كرد. به اين معنا كه ساكنين مستعمرات از حقوقى مشابه حقوقى مشابه حقوق شهروندان فرانسوى بر خوردار بوده با استفاده از حق راى نمايندگانى در مجلس فرانسه باشند.چهار شهر سنگال در سال 1905 از اين حق بر خوردار شدند. اين چهار شهر را كومونوس مى نامند. با توجه به پر هزينه بودن اين طرح، اجراى آن در ديگر مناطق متوقف شد و براى اداره بقيه مناطق اتحاديه هاى بوجود آمدند. مردم اين مناطق فرانسوى محسوب مى شدند ولى از حق راى محروم بوده و از بسيارى امتياز شهروندى بى بهره بودند. امور مستعمرات از مركز يعنى پاريس رتق و فتق مى شد. فرانسه در آفريقاى غربى هشت مستعمره داشت كه عبارت بودند از، سودان فرانسه (مالى امروز) نيجريه ، گينه، ساحل عاج، داهومى، موريتانى و ولتاى عليا. در هر مستعمره يك سرهنگ به عنوان فرماندار منصوب مى شد كه تحت كنترل يك سرتيپ در داكار انجام وظيفه مى كرد و اين سرتيپ امور را به وزير مستعمرات در پاريس گزارش مى كرد. مستعمرات حق نداشتند مستقلاً به تجارت خارجى بپردازند و اين امر با واسطه فرانسه صورت مى پذيرفت. در سال 1900 مردم منطقه مستعمراتى فرانسه دست به شورش زدند و خواهان اداره سرنوشت سياسى و مذهبى خود به خويش شدند. فرانسه طى قانونى به نام لوادياگن برخى حقوق را براى مردم اين منطقه به رسميت شناخت و اين امر موجب شد نقاط ديگر هم دست به شورش بزنند و خواهان حقوق برابر گردند.

انگلستان در آفريقاى غربى

مناطق سيرالئون، گامبيا و سرزمين هاى جنوبى ساحل طلا ولاگوس در اختيار دولت انگلستان بود و به عنوان مستعمره اين كشور تلقى مى شدند.در اين كشور و زارتخانه اى تحت عنوان امور مستعمرات مسئوليت اداره مستعمرات را بر عهده داشت كه در مقابل پارلمان مسوليت داشت و براى هر مستعمره يك نفر را به عنوان فرماندار منصوب مى كرد و اين فرماندار نماينده پادشاه يا ملكه محسوب مى شد. شورايى مركب از افراد انگليسى الاصل فرماندار را در اداره مستعمره يارى مى كردند و يك شوراى قانونگذار كه برخى از اعضاى آن آفريقايى بودند قوانين مورد نياز را در مستعمرات تدوين مى نمودند.برخى از مناطق در آفريقاى غربى به عنوان تحت الحمايه انگلستان تلقى مى شدند. اين مناطق عبارتند از سيرالئون ،گامبيا، ساحل طلا و نيجريه. رهبران اين مناطق قرار داد هايى را با انگلستان منعقد كرده و به تصرف انگليس ها در آمده بود. مردم اين مناطق از برخى از امتيازهابر خوردار بودند و زمينهاى كشاورزى آنهابه خود آنها تعلق داشت.از ويژگى انگليس ها انتخاب روش هاى متنوع در حكومت بر مستعمرات آفريقايى بود. به عنوان مثال برخى از مناطق كه اداره آن به شكل مستقيم امكان پذير نبود به صورت غير مستقيم توسط انگليسى ها اداره مى گرديد. اين سيستم كه در سال 1900 توسط لوگارد كميسارياى عالى مستعمرات شمال نيجريه انتخاب شد. اين سيستم در سرزمين هاى خلافت سوكوته به كار گرفته شد. در اين مناطق كه فلانى ها داراى اكثريت بودند، به مردم آزادى هايى در انجام امور مذهبى و اخذ ماليات و امثال آن داده مى شد. سيرالئون و گامبيا به همين طريق اداره مى شدند.در سال 1898 نخستين نغمه مخالفت بر عليه حكومت انگلستان آغاز شد. در اين سال دولت انگلستان در صدد بر آمد از مردم ماليات شكار در يافت نمايد كه اين امر موجب مخالفت شديد مردم واقع شد و شورشى تحت عنوان شورش شكار آغاز شد. بيبوره رهبرى اين شورش را عهده دار بود. به تدريج دامنه اعتراضات بالا گرفت و سياهان بر عليه تبعيضهاى ناروايى كه بدآنها روا مى شد جنبشى را آغاز كردند. يكى از ثمرات اين جنبش تشكيل كنگره ملى آفريقاى غربى به رهبرى ج .اى كازلى هايفورد از ساحل طلا در سال 1919 بود. كنگره ملى در سال 1920 نمايندگان خود را به لندن اعزام داشت. اين عده با وزير مستعمرات انگلستان ديدار كردند و خواهان عضويت تعداد بيشترى از آفريقائيان در شوراى قانونگذارى مستعمرات شدند. اين عده همچنين خواهان تاسيس دانشگاهى در آفريقا شدند كه هيچ يك از تقاضاهايشان مورد موافقت قرار نگرفت.از اين پس شاهد شكل گيرى احزاب مختلف سياسى در كشور آفريقا هستيم. نخستين حزب، حزب دموكراتيك ملى نيجريه مى باشد كه در سال 1923 توسط هربرت مكالى يكى از اعضاى كنگره بوجود آمد و مبارزاتش را براى استقلال طلبى آغاز نمود و نخستين حركت استقلال طلبانه در سال 1938 آغاز شد.(9)

ويژگى هاى دولت پس از آزادى از يوق استعمار

عوامل مختلفى در شكل گيرى جنبش هاى استقلال طلبانه در آفريقا موثر بودند كه برخى از آنها به شرح زير مى باشد.1. با تشكيل جنبش ها جوانان و اتحاديه هاى بازرگانى ،ناسيوناليسم جديد در آفريقا شكل گرفت. اولين حركت جوانان در شهر لاگوس نيجريه در سال 1934 آغاز شد و آزادى و استقلال نيجريه را هدف اصلى مبارزات خود قرار داد و سرانجام طعم پيروزى را در سال 1938 چشيد و نيجريه استقلال خود رابدست آورد. از ديگر جنبش هاى مهم جنبش جى بى دان كوا در سال 1938 مى باشد. نامبرده توانست جوانان ساحل طلا را متشكل سازد. جنبش مشابهى يك سال بعد در سيرالئون شكل گرفت. مجموعه اين جنبش ها توانست روحيه ناسيوناليسم را در آفريقا بوجود آورد.2. تاثير جنگ جهانى دوم .جنگ جهانى دوم تاثير بسزايى در ايجاد روحيه استقلال خواهى در مردم آفريقا داشت. بسيارى از مردم آفريقا كه در دوران جنگ در كنار فرانسويان و انگليسى ها جنگيده بودند به خلق و خوى آنها پى بردند و ابهت دروغين استعمار گران از ميان رفت. از سوى ديگر، با توجه به اينكه ژاپنى ها بعضى از مناطق آسياى شرقى را به تصرف خود در آورده بودند، اروپائيها بخش قابل توجهى از منابع خود را از دست داده بودند و ناچار شدند براى تامين منابع خود در آفريقا سرمايه گذارى بيشترى نمايند. بدين ترتيب مناطق تحت استعمار انگلستان و فرانسه از نظر اقتصادى پيشرفت شايانى نمود و شركت هاى مختلف اروپايى در آفريقا شكل گرفتند كه اين شركت ها مواد خام را با قيمت ارزان از آفريقائيها خريدارى مى كردند و به قيمت گزاف به كشورهاى ديگر مى فرو ختند. اين امر خود موجب خشم و نا رضايتى آفريقائيها مى شد.

/ 3