به سوى استقلال - دولت در کشورهای تحت استعمار فرانسه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دولت در کشورهای تحت استعمار فرانسه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به سوى استقلال

در سال 1945 قانونى در فرانسه به تصويب رسيد كه به موجب آن كليه آفريقائيها تبعه فرانسه محسوب مى شدند و مى توانستند براى مجمع ملى و مجمع اتحاديه فرانسه نماينده اى انتخاب نمايند. اين قانون پس از چندى ملغى شد و عكس العمل آفريقائها را در پى داشت. تشكيل برخى از احزاب سياسى استقلال طلب از جمله عواقب اين امر بود.در سال 1965 تحول مهم ديگرى صورت پذيرفت كه حركت به سوى استقلال را در مستعمرات فرانسه سرعت و شتاب بيشترى بخشيد. در اين سال قانونى به تصويب رسيد كه به موجب آن قدرت حكومت فدرال كاهش مى يافت و هر مستعمره حكومت مستقلى را تشكيل مى داد. اما برخى از رهبران آفريقا مانند سكوتوره خواهان استقلال كليه مستعمرات شدند و به اين قانون اكتفا نكردند.(10)سر انجام با به قدرت رسيدن دوگل راه براى استقلال كشورهاى مستعمره هموارتر شد.دوگل اتحاديه فرانسه را به جامعه فرانسه تغيير داد و همه پرسى را در غرب آفريقا به اجرا گذاشت. گينه به رهبرى سكوتوره اين همه پرسى را رد كرد و استقلال خود را اعلام نمود. فرانسه كليه كمك هاى خود را به گينه قطع كرد و به استقلال آن را به رسميت نشناخت. در سال 1958 ديگر مستعمرات نيز يكى پس از ديگرى در چار چوب جامعه فرانسه به خود مختارى دست يافتند. در سال 1959 سنگال و سودان فرانسه، جمهورى مالى راتشكيل دادند و بدون آنكه ارتباط خود را با فرانسه از دست بدهند استقلال خود را اعلام نمودند. در سال 1960 كليه مستعمرات فرانسه به استقلال دست يافتند و در سال 1960 فدراسيون ملى به دو كشور مستقل مالى و سنگال تقسيم شد.مستعمرات انگليس نيز طى فرايندى يكى پس از ديگرى به استقلال رسيدند. حركت به سوى استقلال در اين كشورها از سال 1942 آغاز شد. در اين سال به بعضى از اعضاى شوراى قانونگذارى در ساحل طلا اجازه داده شد تا در شوراى اجرايى عضويت يافتند. از آنجا كه آفريقائيها در اين شورا در اقليت قرار داشتند نمى توانستند در عمل نقشى را ايفا نمايند. در سال 1946 بر اساس قانون جديد آفريقائيها اكثريت را در اين شورا تشكيل دادند. اما باز هم در عمل مردم آفريقا در تصميم گيرى نقشى نداشتند. در سال 1947، جى بى دان كواه همفكران وى به عنوان اعتراض كنوانسيون متحد ساحل طلا را تشكيل دادند. قوام نكرومه كه تحصيلات خود را در آمريكا به پايان رسانده بود در سال 1948 به عنوان دبيركل كنواسيون برگزيده شد. در اين سال در ساحل طلايى نا آرامى هاى به وقوع پيوست و در نتيجه آن دان كوه و نكرومه دستگير و زندانى شدند. وى پس از آزادى از زندان با كنواسيون كه تا حدى سازش را پيشه خود ساخته بود اختلاف پيدا كرد و حزب كنوانسيون مردم را تشكيل داد. يكى از اقدامات اين حزب، اعلام اعتصاب عمومى بود كه در نتيجه آن نكرومه بار ديگر دستگير و زندانى شد. در سال 1951 در ساحل طلا انتخابات برگزار شد و حزب نكرومه با كسب اكثريت آراء به پيروزى رسيد. نكرومه در سال 1945 به سمت نخست وزيرى رسيد و تمام وزراى خود را از آفريقائيان انتخاب نمود و دوره اى از حكومت خود مختار را آغاز نمود.از اين پس ،كشورهاى تحت مستعمره انگلستان يكى پس از ديگرى استقلال خود را به دست آوردند.ديگر كشورهاى استعمارگر نيز ناچار شدند يكى پس از ديگرى در مقابل اين موج استقلال خواهى تسليم شوند و كشورهايى چون گينه بيسائو، توگو و كامرون در دهه 60 به استقلال رسيدند.

منشاء دولت هاى آفريقاى غربى

بر خلاف بخش هاى ديگر آفريقا كه طبقه روشنفكر و تحصيلكرده و در سالهاى بعد از جنگ دوم جهانى تولد يافت، در غرب آفريقا ظهور طبقه اى به عنوان نخبه ريشه در دوران ما قبل استعمار دارد.در يك دهه قبل از استعمار، شاهد شكل گرفتن گروهى از نخبگان اقتصادى و فكرى در اين بخش از آفريقا مى باشيم. برخى بر اين عقيده هسنتد كه شكل اين گروه از اليت در تعامل و بر خورد با اروپائيها صورت پذيرفته است. به عنوان مثال سكونت جمع قابل توجهى از اروپائيان در سنگال و ازدواج برخى از آنها با اهالى اين كشور و كسب مليت فرانسه در سال 1848 از جمله عواملى هستند كه موجب شدند گروهى از مردم سنگال با فرهنگ و تمدن غرب آشنا شده و با كسب دانش و مهارتها به عنوان نخبگان فكرى اين جوامع در آيند. نيجر و سيرالئون از جمله جوامعى هستند كه نخبگان قابل توجهى را پرورش داده اند و اين نخبگان نقش مهمى را در اين جوامع ايفا نمايند.در كشورى چون سيرالئون صاحبان زمين و سرمايه طبقه اى مرفه را شكل دادند كه به تحصيل فرزندانشان بهاء مى دادند و در ايجاد طبقه اى از نخبگان نقش مهمى را ايفا نمودند. شايان ذكر است كه مسيونرهاى مسيحى در آفريقا بسيار فعال بودند و با تاسيس مراكز آموزشى عملا تربيت نخبگان آفريقا را عهده دار شدند. تاسيس مركز آموزشى در شهر فوراه باى سيرالئون كه بعدها مبدل به يك مركز دانشگاهى شد از جمله اين تلاش هاى مسيونرها مى باشد. بدين ترتيب گروهى از كشيشان ،پزشك ،حقوقدان و معلمان آفريقايى تربيت شدند كه بسيارى از آنها به خدمت نيروهاى فرانسوى و انگليسى در آمدند.يكى از مباحث مهم ميان اين قشر تحصيل كرده پيدا كردن راههايى براى متمدن كردن آفريقايى ها بود. از جمله تلاش هاى اين گروه ايجاد نشرياتى در برخى از كشورها از جمله ليبريا،نيجريا و امثال آن مى باشد. چاپ كتب از ديگر فعاليت هاى اين گروه مى باشد كه از اين طريق برخى از افكار و انديشه هاى سياسى آفريقايى ترويج شده است.از نيمه دوم قرن نوزد هم اين جريان فكرى و روشنفكرى شكل سياسى به خود مى گيرد و به صورت يك تحريك سياسى در مى آيند.اين جريان سياسى بر محور انديشه هايى نظير ناسيوناليسم، هويت آفريقايى، دفاع از فرهنگ بومى آفريقا و همبستگى ميان سياهان شكل مى گيرد.

ساختار حكومت و قدرت در كشورهاى آفريقاى غربى

غرب آفريقا جايگاه مهمى را در ميان ديگر كشورهاى آفريقايى به خود اختصاص داده است. اين بخش از آفريقا پيشتاز مبارزات ضد استعمارى بوده و روشنفكران به نامى را در خود جاى داده است. نخستين دولت هاى رهيده از يوغ استعمار نخست در اين منطقه تولد بافتند و بر خلاف بسيارى از كشورهاى آفريقايى دولت هاى نوين در غرب غالبا از پذيرش نامهاى پيشنهادى استعمارگران براى دولت هاى جديد خود امتناع ورزيدند.انتخاب نامهاى بومى نظير بئين ،گانا،مالى و امثال آن حكايت از اين واقعيت دارد.همان گونه كه ديديم، غرب آفريقا ميدان تاخت و تاز و رقابت هاى دو كشور استعمارگر فرانسه و انگلستان بود و ديگر قدرت هاى استعمار گر يا حضورى در اين منطقه نداشتند يا حضورشان بسيار كم رنگ بوده است. به عنوان مثال تنها در اواسط قرن نوزد هم است كه پاى آمريكائيها به اين مناطق باز مى شود و در ليبريا جاى پايى بر اين خود باز مى نمايند. توگو در سال 1884 به استعمار آلمانيها در مى آيد و در سال 1918 ميان انگلستان و فرانسه تقسيم مى گردد. پرتغال نيز از اين نمد كلاهى براى خود مى يابد و بى سائو را به اشغال خود در مى آورد. اما همانگونه كه پيشتر اشاره شد سهم كشورهاى ثالث در مقايسه با فرانسه و انگليس بسيار ناچيز است. فرانسويان از سال 1895 كشورهاى كنونى سنگال ،موريتانى،گينه،كوته دى...، سودان، هوت ولتا و نيجر جزء متصرفات خود مى دانستند و مجموعا 4700000 كيلو متر مربع را در استعمار خود داشت. انگليسيها گامبيا،سيرالئون ،گلد كواست و نيجريا را در اختيار خود داشتند و در مقايسه با فرانسويان مساحت كمترى را تحت استعمار خود داشتند.همانگونه كه اشاره شد غرب آفريقا كانون جنبش هاى سياسى و مبارزات ضد استعمارى است و بسيارى از جريانها فكرى و سياسى آفريقا ريشه در اين منطقه دارد. در موارد متعددى غرب آفريقا پيشتاز مبارزات و حركت هاى ضد استعمارى بود. به عنوان مثال ناسيوناليسم ضد استعمارى ريشه در اين بخش از آفريقا دارد و جنبش يان آفريكانيسم نيز برخاسته از اين ديار مى باشد.(11)در ميان كشورهاى تحت استعمار آفريقا، گانا و نيجريا بيش از همه دستخوش دگرگونى و تحول شده اند.به جز كشور گينه كه در سال 1958 ارتباط خود را با فرانسه قطع نمودند، ديگر كشورهاى رهيده از يوق استعمار ارتباط خود را بامتروپل حفظ نمودند و غالبا به سوى سوسياليسم علمى گرايش يافتند. گرايش هاى سياسى و ايدئولوژيك در آفريقا غربى استعمار فرانسه اگر چه در اصول ملهم از سوسياليسم علمى مى باشد ولى در شيوه اختلاف هايى ميان برخى از كشورها مشاهده مى شود. در گينه و سنگال شاهد سوسياليسمى هستيم آفريقايى ياد مى شود. در بنين از سال 1974 سوسيالسيم علمى ايدئولوژى غالب را تشكيل مى دهد و در ساحل عاج و توگو شاهد ليبراليسم اقتصادى مى باشيم اگر چه خبرى از ليبراليسم سياسى نمى باشد. در برخى ديگر از كشورها شاهد نوعى خاص از سوسياليسم هستيم كه از آن به سوسياليسم انتگرال ياد مى شود.

گينه

در ميان اين كشورها گينه از اهميت ويژه اى برخوردار مى باشد و از جهانى قابل قياس با گاناى دوران نكرومه مى باشد. گينه پس از استقلال در ميان كشورهاى آفريقايى و در ميان كشورهاى جهان سوم از شهرت و اعتبار خاصى برخوردار شد و طرفداران فراوانى پيدا كرد.گينه سومين كشورى است كه در جنوب صحرا به استقلال دست يافت. موضع سخت فرانسه در مقابل اين كشور و تحريم آن توسط متروپل از گينه قهرمانى ساخت. سكوتوره به عنوان سمبل و قهرمان مبارزه براى جهان سوم در آمد. براى دوگل از دست دادن گينه چندان آسان نبود. براى حفظ ارتباط و نگاه داشتن اين كشور در قلمرو دوستان فرانسه اقدامات ديپلماتيك آغاز شد ولى مواضع سكوتوره و برخورد هاى سلطه طلبانه ديپلماتهاى فرانسوى مانع از ايجاد اين ارتباط شد و اين مذاكرات به نتيجه نرسيد. در سال 1960 گينه اقدام به چاپ پول خاص اين كشور نمود و فرانسه را متهم به اعمال فشار به اين كشور كرد و روابط اين دو كشور بيش از بيش رو به سردى نهاد. اين روابط تا سال 1974 همچنان تيره و تار باقى ماند. گينه انقلابى روابط مناسبى با كشورهاى همسايه خود نيز نداشت .كشورهايى چون ساحل عاج و ليبريا و سيرالئون كه پناهندگان فراوانى از گينه را در خود جاى داده بودند، روابط تيره اى با اين كشور داشتند. بدين ترتيب گينه خود را در انزوا مى يافت و تنها كشورهايى چون مالى و گانا با اين كشور روابط حسنه اى داشتند. اين انزوا باعث شد مواضع گينه هر چه بيشتر در مواضع انقلابى خود تثبيت شود.(12)سكوتوره از ابتداى استقلال اعلام نمود كه هيچ طبقه اى را به رسميت نمى شناسد. آفريقا تنها يك طبقه دارد و آن هم طبقه محروم و ستم كشيده مى باشد. سكوتوره بر اين عقيده بود نه سوسياليسم و نه كاپيتاليسم هيچ يك دواى درد آفريقائيها نيستند و ناسيوناليسم مهمترين دغد غه مردم آفريقا را تشكيل مى دهد. گينه در سال 1958 يكى از فقيرترين كشورهاى آفريقاى غربى را تشكيل مى داد. با توجه به اينكه ديوان سالارى ادارى از سال 1945 در اين كشور روند رو به رشدى را طى كرد به تدريج شاهد شكل گيرى طبقه اى از كارمندان در اين كشور مى باشيم. خاستگاه اصلى سكوتوره همين طبقه مى باشد. سكوتوره توانست سنديكاههاى كارگرى و كارمندى را تحت نفوذ خود در آورد. تلقى خاص رهبر حزب دمكرات گينه چندان با تكثير گرايى سازگارى نداشت. اين تفكر در قانون اساسى سال 1958 به خوبى نمايان است. بر اساس اين قانون نظام تك حزبى و حاكميت حزب دمكرات به رسميت شناخته مى شود و در عمل اين حزب تمام قدرت را در اختيار خود مى گيرد. نظام سياسى گينه به تدريج مخالفانى پيدا كرد و اپوزيسيون نخست در ميان اليت به جاى مانده از حكومت دوران استعمار شكل گرفت. اين اليت شامل اشراف ،كشيشان و تجار، طبقه روشنفكر و دولتمردان مخالف با سياستهاى حزب حاكم بود. دولت در مقابل اين گروه از مخالفان به شدت ايستادگى نمود و راه سركوب را در مقابله با آنان در پيش گرفت. توطئه هاى مختلف براندازى در مقاطع مختلف توسط دولت كشف شد و موجب شد دولت در هر مرحله سياست سركوب را بيش از بيش افزايش دهد.گينه در سياست خارجى خود بيطرفى مثبت را شعار اصلى دولت خود قرار داد. گينه از حركت هاى ضد استعمارى و استقلال طلبانه حمايت مى كرد و خود را پرچم دار وحدت آفريقا مى دانست. براى تحقيق اين شعار گينه اتحاديه اى را با گانا در زمان نكرومه و مالى در زمان موديبو كيتا تشكيل داد. گينه از طرفداران جدى عدم تعهد بود و كشورهايى چون آمريكا ،چين و اتحاد جماهير شوروى را سلطه جو و مداخله گر مى دانست.گينه از نظر اقتصادى دچار مشكلات فراوانى شد و اين مشكلات موجب نا رضايتى عمومى در سال 1977 شد. در اين سال براى نخستين بار به انتقاد از خود پرداخت و سكوتوره اعلام كرد در صورتى كه مردم بخواهند حاضر است از مقام خود كناره گيرى نمايند. رژيم كه در اين زمان با مشكلات جدى مواجه بود از سخت گيرى بر مخالفان كاست و ناچار شد سياست گشايش به سوى ديگر كشورها را در پيش گيرد. روابط تيره با فرانسويان رو به بهبود نهاد و والرى ژيست گارد ستن در سال 1975 روابط ميان دو كشور را به حالت عادى در آورد. در سال 1978 گينه روابط خود را با كشورهاى همسايه از جمله ساحل عاج و سنگال به حالت عادى در آورد و جنگ ديپلماتيك ميان اين كشورها پايان يافت. در يازدهمين كنگره حزب دمكرات گينه، نظام سياسى اين كشور را دمكراسى خلقى مترقى اعلام نمود. اما ديرى نپائدى كه رژيم سكوتوره در اثر كودتا از ميان رفت و نظام جديدى در اين كشور استقرار يافت.(13)

/ 3