زمزمه شوم ملی گرایی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زمزمه شوم ملی گرایی - نسخه متنی

شمس اللّه صفرلکی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چندي است كه در برخي محافل و نيز برخي تصميمات مراكز تصميم گيرنده، حركتي در جهت احياي سنت ها و باورهاي ملي و ايراني به شدّت دنبال مي شود. هرجا بيغوله اي ويران يافت مي شود كه در زمان هاي بسيار دور، خاني يا مالكي در آن جا مي زيسته است، به عنوان آثار باستاني توسط بانيان ميراث فرهنگي، با هزينه هاي سرسام آور بازسازي مي شود. موسيقي ها و رقص هاي مستهجن به عنوان فرهنگ ملي و مخنّث ها به عنوان پيشكسوتان هنر، جايزه مي گيرند.

نوشتار حاضر نگاهي كوتاه به مسأله مليت يا ناسيوناليسم و تبعات و پيامدهاي منفي اين شجره خبيث دارد.

كلمه ناسيوناليسم از واژه atio به معناي ملّت اخذ شده است. در نخستين سده هاي پس از قرون ميانه، واژه ملت در آلمان و فرانسه به طبقات عاليه و حاكمه اطلاق مي گرديد و به توده مردم «فولك» يا «پوپل» گفته مي شد.(1)

ناسيوناليسم در فارسي به «مليت گرايي» ترجمه شده است. تعريف هاي مختلفي از مليت گرايي شده است، از جمله عبارت است از: قرار دادن اساس سياست خارجي و داخلي براحساساتي كه حاكي از حميت انحصار جويانه دسته جمعي باشد. مليت گرايي در قرن نوزدهم و بيستم به صورت شكل هاي زير ظهور كرد:

الف: ناسيوناليسم ليبرال.

ب: ناسيوناليسم افراطي.

ج: ناسيوناليسم تركيبي.

د: ناسيوناليسم ضدليبرال.(2)

ناسيوناليسم، ره آورد استعمار

اين پديده در اروپا با هرانگيزه اي كه داشت، از شدت اوليه آن كاسته شده و از رونق افتاده است. اما تشديد آن در كشورهاي جهان سوم، به ويژه كشورهاي اسلامي با انگيزه هاي شوم استعماري و امپرياليستي دنبال مي شود.

استاد شهيد مطهري در اين زمينه مي گويد:

«فكر مليت پرستي و نژادپرستي، فكري است كه مي خواهد ملل مختلف را در برابر يكديگر قرار دهد. اين موج درقرون اخير در اروپا بالاگرفت. شايد در آن جا طبيعي بود. زيرا مكتبي كه بتواند ملل اروپا را در يك واحد انساني و عالي جمع كند، وجود نداشت. اين موج در ميان ملل شرق به وسيله استعمار نفوذ كرد. استعمار براي اين كه اصل تفرقه بينداز و حكومت كن رااجرا كند، راهي از اين بهتر نديد كه اقوام و ملل اسلامي را متوجه قوميت و مليت و نژادشان بكند و آن ها را سرگرم افتخارات موهوم نمايد.»(3)

مرحوم اقبال لاهوري نيز مي گويد:

«در آن زمان كه دعوت به قوم پرستي درهندوستان و به طور كلي در جهان اسلام پديدار نگشته بود، در خلال كتبي كه از مؤلفين اروپايي مي خواندم به طور آشكار معلوم بود كه نقشه هاي استعماري اروپا دعوت به سوي ناسيوناليسم را هدف خود قرار داده و مي خواهند با اين راه صفوف مردم را به هم بزنند. زيرا در نظر آنان دعوت به ناسيوناليسم و مليت پرستي اسلحه برّاني است كه از همه بيشتر به آن احتياج ايجاب كرد كه براي نابود كردن وحدت ديني در ممالك اسلامي مردم را به سوي اصول ناسيوناليستي دعوت نمايند.»(4)

/ 5