* تنها در تنگنا - پارسای پایدار: سیری در شرح حال مبارزات و اندیشه های نخستین شهید محراب آیة الله قاضی طباطبایی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پارسای پایدار: سیری در شرح حال مبارزات و اندیشه های نخستین شهید محراب آیة الله قاضی طباطبایی (2) - نسخه متنی

غلامرضا گلی زواره

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

* تنها در تنگنا

با رحلت آية الله سيد محسن حكيم ـ كه شهيد قاضي نمايندگي ايشان را در خطّه آذربايجان عهده دار بود و نفوذ مردمي آية الله قاضي را تقويت مي كرد ـ از يك طرف و نيز نبودن حضرت امام در ايران در آن دوران خفقان و اختناق و نيز به دنبال ارتحال آية الله ميلاني كه تا زنده بود، پشتيبان آية الله قاضي بود، ميدان براي برخي روحاني نماهاي محلي در جهت تضعيف خط امام و اذيت اين سيّد باز شد و روحانياني كه براي تقويت جبهه امام براي روشن گري به منطقه مي آمدند به اجبار وادار مي شدند از تبليغات خويش دست بردارند.1 اذيت برخي ايادي نفاق به حدّي رسيد كه آية الله قاضي گفت: «از اين بابت به جدّم شكايت مي برم.» در واقع وي در ميان مبارزين با رژيم در زمره معدود افرادي بود كه هم با ستم مي جنگيد و نيز با عوامل نفاق داخلي درگير بود در عين حال مسجدي كه ايشان در آن فعاليت داشت، مورد توجه مردم بود و چنين ويژگي اي حسادت ديگران را برمي انگيخت.

شهيد قاضي پرونده اي در ساواك تبريز در چهار مجلد داشت كه محتوا و مضامين و گزارش هاي آن از سازش ناپذيري و قاطعيت ايشان حكايت دارد، تمام تلفن هاي وي را كنترل نموده و ضبط كرده اند. در سال 1357 هـ.ش افراد روحاني نما از طرف نخست وزيري نزد ايشان رفتند و از وي خواستند تا به امام نامه اي بنويسد يا خودش شخصا به پاريس نزد امام برود و عرض كند كه آن روح قدسي از اعتراض به شاه دست بردارد و هرچه مي خواهد بگويد. آية الله قاضي مي گويد: نخير ريشه تمام فسادها شاه است و امام بهتر از ما مي داند و هر چه بفرمايد. مطيع و تابع او هستيم.2

در بحبوحه انقلاب اسلامي و اواخر نهضت امام خميني، «بني احمد» كه نماينده تبريز در مجلس شوراي ملّي بود، درصدد آن بود تا با همكاري برخي چهره هاي سازش كار اين جوشش معنوي را خاموش كرده و مردم تبريز را از ادامه مسير امام منصرف كند و به آنان چنين القا كنند كه بايد به قانون اساسي تكيه شود، آية الله قاضي با آن تيزبيني و درايت خود اين حركت را توطئه اي خطرناك دانست و متوجه شد «بني احمد» رسما از طرف شاه آمده است تا شايد بتواند جويبار خروشان نهضت را از حركت باز دارد، لذا با افراد زيادي تماس گرفت و در عرض دو روز قصد ناپاك وي را خنثي كرد.3

نخستين اعلاميه اي كه جامعه مدرسين عليه شاه منتشر كردند خلع وي از سلطنت بود و تصميم گرفته شد كه علماي طراز اول شهرستان هاي ايران اين متن را تأييد كنند، با آية الله قاضي در اين مورد از قم تماس گرفته شد. ايشان فرمود بفرستيد تا امضا كنيم. در تبريز سه نفر اعلاميه خلع شاه از سلطنت را با امضاي خود تأييد كردند: مرحوم قاضي طباطبايي، آية الله آقا سيد حسن انگجي و حاج آقا سيد محمد علي انگجي. البته برخي نه تنها نخواستند آن را امضا كنند، بلكه وقتي رسيده بودند به اين عبارت كه: «سلطنت در ايران غير قانوني است و شاه از حكومت مخلوع است.» تا آن را خوانده بودند به آورندگان اعلاميه گفته بودند زودتر بيرون برويد كه با اين تعابير نزديك است ديوانه شويم!4

با نزديك شدن چهلم شهداي قم مراجع بزرگوار و علماي بلاد به رغم سانسور شديد مطبوعات از طريق اعلاميه و سخنراني جنايات عديده دستگاه ستم را برشمرده و مردم را به برگزاري هرچه باشكوه تر مراسم يادبود به خون خفتگان 19 دي 1356 هـ.ش شهر خون و قيام (قم) فرا خواندند. در استان آذربايجان آية الله قاضي با همفكري علماي بزرگي از جمله فقيه عالي قدر آية الله حاج سيد حسن انگجي(ره) با انتشار بيانيه اي، مردم هميشه در صحنه آذربايجان را به شركت در مراسم مزبور دعوت نمودند و به دنبال آن در روز سه شنبه 29 بهمن 1356هـ.ش مردان و زنان غيرت مند آذري دسته دسته به سوي «مسجد حاج ميرزا يوسف» در حركت بودند تا در مجلس باشكوه چهلم شهداي قم حضور يابند. اين در حالي بود كه رئيس كلانتري (حق شناس) به همراه مأموران شهرباني و عوامل خودفروخته ساواك با آرايش كامل نظامي جلو مردم صف كشيدند. سروان حق شناس مغرور دستور داد مردم متفرق شوند و چون كسي گوش نكرد به ساحت مقدس مسجد اهانت كرد. جواني از اهل تبريز با شجاعت خاصّي از سخنان توهين آميز وي برخروشيد و با وي گلاويز شد كه سروان با اسلحه كمري وي را به شهادت رسانيد. مردم خشمگين پيكر خون آلود اين جوان قهرمان را برداشته و به سوي معابر و خيابان ها به راه افتادند و از اين جا قيام اهالي تبريز شروع شد و مأموران مردم را هدف رگبار مسلسل و انواع سلاح قرار دادند، مسلمين باغيرت نيز توسط چوب و سنگ و وسايل ديگر از خود دفاع كردند. ده ها نفر شهيد يا مجروح شدند و صدها نفر دستگير گشتند، مراكز فساد و فحشا و اماكن مربوط به فرقه ضاله بهائيت و افراد طاغوتي توسط مردم به آتش كشيده شد.5 علمدار اين مبارزات آية الله قاضي بود و چون اين جريان به استحضار امام مي رسد، آن رهبر والامقام دستور مي دهند آية الله اشراقي از مرحوم قاضي سؤالاتي در اين مورد بنمايند، در جواب يكي از پرسش ها كه نوار آن موجود است آية الله قاضي مي گويد من تنها خودم هستم كه مي روم جلو!6

در روز 21 رمضان سال 1357 هـ.ش در مسجد «مقبره» واقع در راسته بازار تبريز مردم مقاوم و مؤمن اين ديار نماز جماعت را به امامت آية الله قاضي اقامه نمودند. پس از آن به دليل ممنوع المنبر بودن او واعظي به سخنراني پرداخت در بيرون مسجد گروهي كه در سوگ شهادت مولاي پرهيزگاران عزادار بودند، با ستم گران عصر درگير شدند و عده اي از جوانان با شعار «مرگ بر شاه» وارد مسجد شدند. مأموران به قصد دستگيري آنان خواستند حرمت مسجد را ناديده بگيرند. آية الله قاضي دستور داد در مسجد را بسته و مانع ورود آنان به اين محيط طاهر شوند، اما آن سفاكان به بام خانه خدا رفتند و اطراف كولرها گاز اشك آور رها كردند كه در اثر مكش كولرها فضاي داخلي مسجد از گاز اشك آور پر شد به نحوي كه برخي در آستانه خفگي قرار گرفتند و چشمان آقا متورم گشت، ولي مؤمنين فداكار با اراده اي استوار مراسم را به آخر رسانيدند چون آية الله قاضي خواست از بازار وارد خيابان فردوسي شود، دژخيمان رو به روي ايشان و يارانش صف كشيدند و فرمانده آنان خطاب به سيد مقاوم گفت: نمي توانيد از اين سو برويد زيرا مردم با ديدن شما تحريك مي شوند هنوز صداي آن دژخيم رژيم پهلوي به پايان نرسيده بود كه قاضي مبارز و شجاع قدم به ميدان نهاد و سيلي محكمي به گوش آن افسر چنان نواخت كه كلاهش به سويي پرت شد به دنبال آن آية الله قاضي فرياد كشيد خجالت نمي كشيد اين قدر مردم را اذيت مي كنيد به شما چه مربوط است كه از كجا مي خواهيم برويم. بدين ترتيب مزدوران شاه با ذلت خود را به كنار كشيدند تا ايشان و همراهان وارد خيابان شوند.7

حضور ايشان در پيشاپيش صفوف مرصوص مردم بيدار و متدين خطه آذربايجان در تمامي راهپيمايي ها به مردمان اين سامان قوت قلب و دلگرمي داد، آن سيد با شهامت در اين مسير حتي از بذل جان ابايي نداشت چرا كه چندين بار به روي مردم تظاهر كننده كه ايشان در پيشاني آن ها حضور داشت آتش گشوده شد، اما اين پير پيرو امام امت با صلابت به مسيرش ادامه داد.

/ 6