اصول اربعمائه یا نخستین مرحله فقه شیعه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصول اربعمائه یا نخستین مرحله فقه شیعه - نسخه متنی

علی اکبر کلانتری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آنچه اكنون به نام فقه شيعه, به گونه سرشار, گسترده, منسجم و مستدل, در ميراث علمى و فرهنگى شيعه مى درخشد و پيروان اهل بيت(ع) بدان مى بالند, در بستر تكوين و پيدايش خود, مراحل گوناگونى را سپرى كرده و برهه هاى بسيارى را به خود ديده است.

بى گمان, بايد نخستين مرحله اين فرايند افتخارآميز را در دوران ائمه(ع) جست وجو كرد كه گروهى از راويان حديث, برخلاف سيره ديگر راويان, تنها به شنود و ضبط احاديث, بسنده نمى كردند, بلكه در شنيده هاى خود درنگ, و به گاه نياز, اجتهاد و فتوا صادر مى كرده اند. به گونه اى كه در ميان مردم, به فقاهت, شناخته مى شدند.

ابوعمرو كشى, زير عنوان: (تسمية الفقهاء من اصحاب ابى جعفر و ابى عبدالله, عليهما السلام) مى نويسد:

(اجمعت العصابة على تصديق هؤلاء الاوّلين من اصحاب ابى جعفر و اصحاب ابى عبداللّه, عليهما السّلام, وانقادوا لهم بالفقه, فقالوا: أفقه الاوّلين ستّة: زرارة, و معروف بن خَرَّبوذ,و بريد, و ابوبصير الاسدى, والفضيل بن يسار, و محمّد بن مسلم الطائفى. قالوا: وأفقه الستّة: زرارة.)1

اماميّه بر تصديق اين نخستين گروه از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) اتفاق نظر دارند و آنان را به فقاهت شناخته اند و گفته اند: فقيه ترين آنان, شش نفر است: زراره و معروف بن خرّبوذ و بريد و ابوبصير اسدى و فضيل بن يسار و محمد بن مسلم طائفى. و گفته اند در ميان اين شش نفر, زراره, فقيه تر است.

نجاشى, درباره على بن حسن طاهرى, نوشته است:

(كان فقيها ثقة فى حديثه.)2

او, فقيه و در نقل حديث, ثقه بود.

وشيخ در معرفى او نوشته است:(له كتب فى الفقه.)3

وى درباره حسن بن محمد بن سماعه نيز نوشته است:

(واقفى المذهب الاّ انّه جيّد التصانيف نقى الفقه حسن الانتفاع له ثلاثون كتاباً.)4

او واقفى مذهب بود. ولى آثارى خوب و فقهى پاكيزه و سودمند داشت و داراى سى كتاب بود.

محقق در معتبر, مى نويسد:

(برَز بتعليمه من الفقهاء الافاضل جمّ غفير كزرارة بن اعين, واخوته بكير و حمران و جميل)5

از بركت آموزش امام صادق(ع) گروه بزرگى از فقهاى فاضل, به ظهور رسيدند, مانند زراره پسر اعين و برادرانش بكير و حمران و جميل.

شمار فراوانى از اين راويان, به نگارش كتاب پرداختند و بدين وسيله, شنيده هاى خود را ثبت و ضبط كردند. در ميان ايشان نيز, بسيارى, كتاب يا كتابهاى خود را بر ائمه(ع) عرضه مى داشته اند, مانند: عبيداللّه بن على حلبى, كه شيخ درباره اش نوشته است:

(له كتاب مصنف معمول عليه وقيل انّه عرض على الصادق(ع) فلمّا رآه استحسنه وقال ليس لهؤلاء يعنى المخالفين مثله.)6

او, كتابى نگاشت كه به آن عمل مى شود و گويند آن را بر امام صادق(ع) عرضه داشت و حضرت با ديدن كتاب, آن را نيكو شمرد و فرمود: مخالفان شيعه, مانند اين كتاب ندارند.

در ميان كتابهاى فراوانى كه شاگردان با ذوق و مستعد ائمه(ع) نوشته اند, كتابهايى كه به (اصول) نامبردارند, از ارزش و جايگاه ويژه اى برخوردارند. اين اصول, مرجع و منبع براى نخستين طبقه از فقهاى شيعه; يعنى فقهاى عصر ائمه(ع) بوده است.

در اعتبار علمى و ارزش فقهى اين اصول, همين بس كه بسيارى و سرشارى آنها, فقهاى شيعه را در دوران ائمه(ع) از روى آوردن به قياس و استحسان, و ديگر نمودهاى اجتهاد به رأى كه جماعتى از فقهاى عامه, به علت كم آوردن نصوص, به آن روى آوردند, نگه داشت.

نيز همين اصول, زمينه ساز پيدايش مجامع حديثى معتبر, مانند: كافى, من لايحضره الفقيه, استبصار و تهذيب الاحكام شد و از بركت غناى اين منابع, فقهاى پس از دوران ائمه(ع) نيز, از فروافتادن در شيوه هاى نادرست و خطرناك اجتهاد, در امان ماندند.

اصل چيست؟ علما در تعريف اصل, اختلاف كرده و گوناگون رأيها ارائه داده اند:

1. اصل, اثرى است كه تنها در بردارنده كلام معصوم(ع) است, برخلاف كتاب كه در آن, سخن و نظر نويسنده آن نيز, يافت مى شود.7

محقق تسترى, مى نويسد:

(اصل, صرف نقل اخبار, بدون گسستن و استوار كردن و جمع ميان ناسازگاران و بدون حكم كردن به درستى يا شذوذ خبر است. چنانكه در اصول رسيده به ما, مانند اصل زيد زرّاد و اصل زيد نرسى, شاهد اين ويژگى هستيم, بدون فرق ميان اين كه صاحب اصل, بدون واسطه از معصوم روايت كند, يا با واسطه, چنانكه اين ويژگى در اصولى كه در دست ماست, ديده مى شود.)8

در اين تعريف, مناقشه كرده و گفته اند:

(در بسيارى از غير اصول, مانند كتاب سليم بن قيس و كتاب على بن جعفر(ع) نيز سخن نويسندگان آنها, يافت نمى شود.)9

در پاسخ اين اشكال مى توان گفت: در اين صورت, چه مانعى دارد دو كتاب ياد شده را نيز اصل بناميم؟ چنانكه خواهيم ديد, علماى رجال در مواردى, به جاى اصل, تعبير به كتاب كرده اند.

2. اصل, اثرى است كه روايات گردآمده در آن, باب بندى نشده باشد; بلكه آنچه در آن آمده, مجموعه اى از اخبار و آثار پراكنده باشد.

در رد اين تعريف نيز گفته اند: بسيارى از اصول, به گونه باب بندى, نگارش يافته اند, چنانكه شيخ در ترجمه احمد بن محمد بن نوح, نوشته است:

(وله كتب فى الفقه على ترتيب الاصول.)10

او, كتابهايى در فقه, به ترتيب اصول دارد.

ولى شايد بتوان گفت: مقصود شيخ اين است كه وى كتابهايى در فقه دارد كه همانند اصول, به صورت باب بندى نوشته نشده اند.

به هر حال, اشكال ديگرى كه بر اين تعريف شده اين است كه رسائل و مسائلى كه در آن زمان, مى نوشته اند نيز, باب بندى نبوده اند. بنابراين, بايد به اين گونه آثار نيز, اصل گفته شود. افزون بر اين, در صورت درستى تعريف, بايد ارزش كتاب, از اصل, بيش تر باشد, و حال آن كه در نگاه اهل فن, اصل, از اعتبار و ارزش بيش ترى, برخوردار است.

ولى در پاسخ اشكال دوم, مى توان گفت: كسانى كه اصل را چنين تعريف كرده اند, تنها در مقام جداسازى آن از كتاب بوده اند و توجهى به ناسانى اصول با مسائل و رسائل, نداشته اند.

3. اصل, عبارت است از آنچه اصحاب امام صادق(ع) به طور مستقيم, در جواب مسائل خود از آن حضرت شنيده و نگاشته اند و كتابهايى كه به اين گونه, نگارش يافته, به اصول اربعمائه, شناخته شده اند.11

درباره اين قول نيز گفته شده است: كتابهاى بعضى از اصحاب امام صادق(ع) اصول ناميده نمى شوند, با اين كه آنان, بى واسطه, از امام, حديث شنيده اند, مانند ابان بن تغلب, ابان بن عثمان, احمد بن محمد بن عمار, و زياد بن منذر.12

4. اصل, آن است كه به صورت رويارو, و بدون واسطه, از امام گرفته شده باشد.

در اشكال بر اين تعريف نيز گفته مى شود: شمارى از راويان, صاحب اصل, به شمار آمده اند, با اين كه بيش از دو حديث از امام صادق(ع) نقل نكرده اند, مانند حريز. عكس اين سخن نيز, صادق است; زيرا چنانكه گذشت, شمارى از كتب در زمره اصول, به شمار نيامده اند, با اين كه روايتهاى موجود در آنها, بى واسطه, از معصوم روايت شده است.13

5. اصل, كتابى است كه در دوران ائمه(ع) نگاشته شده, برخلاف كتاب, كه پس از سپرى شدن اين دوران, به رشته نگارش درآمده است.

صاحب هداية المحدّثين, اين قول را به شيخ طوسى, نسبت مى دهد.14

به هر حال اين قول, بسيار ضعيف به نظر مى رسد; زيرا كم نبوده اند كتابها و نگارشهايى كه در دوران حيات ائمه(ع) نوشته شده اند. حتى با نگاهى به كتابهاى رجالى, روشن مى شود شمار كتابها و نگارشها در اين دوران, بيش تر از اصول است.

6. اصل آن است كه از كتاب و نسخه ديگرى گرفته نشده باشد; بلكه نويسنده آن, يا خود از معصوم(ع) شنيده باشد و يا از كسى كه او از معصوم شنيده است. به نظر مى رسد اين تعريف, خالى از اشكال و درخور پذيرش باشد; زيرا با معناى لغوى اصل نيز سازگار است.

در لسان العرب, آمده است:

(الاصل: أسفل كل شىء و جمعه اصول.)15

اصل, زيرساز هر چيزى و جمع آن اصول است.

/ 9