آنچه بيش از هر چيز به اهميت اصول مى افزايد, درجه اعتبار و ارزش مندى آنها در ميان فقها و ديگر دانشمندان است, تا جايى كه شمارى مانند علامه بحرالعلوم, قابل اعتماد بودن را جزئى از مدلول اصل گرفته است. بحرالعلوم درباره اصل زيد نرسى, مى نويسد:(وعدّ النرسى من اصحاب الاصول وتسمية كتابه اصلا, مما يشهد بحسن حاله واعتبار كتابه, فانّ الاصل فى اصطلاح المحدّثين من اصحابنا بمعنى الكتاب المعتمد الذى لم ينتزع من كتاب اخر, وليس بمعنى مطلق الكتاب.)28اين كه نرسى, از صاحبان اصول شمرده شده و كتاب او, اصل ناميده شده, گواه بر حسن حال او و معتبر بودن كتابش است; زيرا اصل در اصطلاح محدثان ما, كتابى است كه از كتاب ديگر گرفته نشده و اين اصطلاح, درباره هر كتابى, به كار نمى رود.اگر در درستى اين سخن, ترديد داشته باشيم, در اين حقيقت نمى توان ترديد روا داشت كه صاحب اصل بودن راوى, سبب مدح او و نقل شدن روايت در يكى از اصول, موجب تقويت و حتى از نظر بعضى, تصحيح آن است.محقق داماد, پس از سخن درباره اصول چهارصدگانه, نوشته است:(وليعلم انّ الاخذ من الاصول المصحّحة المعتمدة احد اركان تصحيح الرواية.)29گرفتن حديث از اصولى كه صحيح شمرده شده و مورد اعتماد است, يكى از اركان تصحيح روايت است.صاحب وسائل, هنگام برشمردن نشانه هايى كه دلالت بر ثابت بودن خبر, يا درستى مضمون آن مى كند, مى نويسد:(ومنها كون الحديث موجودا فى كتاب من كتب الاصول المجمع عليها.)30از جمله اين نشانه ها, وجود حديث در يكى از كتابهاى اصول است كه اعتبار آنها, مورد اجماع است.نيز درباره يكى از صاحبان اصول كه محقق حلّى روايت او را پذيرفته, مى نويسد:(به حسب ظاهر, پذيرفتن محقق روايت على بن حمزه را, با اين كه وى در مذهب فاسد خود, تعصب مى ورزيده است, مبتنى بر اين است كه روايت او, از اصلش, نقل شده است. و دليلى كه محقق مى آورد, به اين امر, اشعار دارد; زيرا راوى ياد شده, از اصحاب اصول است.)31نيز در دليل صحيح دانستن علامه, روايت اسحاق بن جرير را از امام صادق(ع) نوشته است:(او ثقه و نيز از صاحبان اصول است.)32ارزش و اهميت اصول از نگاه علماى رجال حديث و فقه در حدى است كه حتى انحراف فكرى و لغزش عقيدتى صاحبان آنها نيز, از اعتبار آنها,نمى كاهد.شيخ در ابتداى كتاب فهرست خود, مى نويسد:(انّ كثيرا من المصنّفين واصحاب الاصول كانوا ينتحلون المذاهب الفاسدة وان كانت كتبهم معتمدة.)33بسيارى از نويسندگان و گردآورندگان اصول, پيروان مذهبهاى فاسد بوده اند, گرچه كتابهاى آنان, مورد اعتماد است.نيز در ترجمه اسحاق بن عمار ساباطى, نوشته است:(اسحاق بن عمار الساباطى و ان كان فطحيا الاّ انّه ثقة واصله معتمد عليه.)34اسحاق بن عمار ساباطى اگر چه فطحى مذهب است, ولى ثقه و اصل او مورد اعتماد مى باشد.همان گونه كه شيخ آقا بزرگ تهرانى نيز اشاره كرده است35, سبب اعتبار و ارزش بالاى اصول نسبت به ديگر كتابهاى روايى, اين است كه در اصول, درصد احتمال خطا و غلط و سهو و فراموشى, كم تر است; زيرا روايات گردآورى شده در اصول, به گونه شفاهى از امام يا از كسى كه از امام شنيده, دريافت شده است.بر خلاف كتابهاى ديگر كه روايات آنها از ديگر كتابها نقل و نسخه بردارى شده و در مورد آنها, در صد احتمال خطا و سهو, بيش تر است.
تعداد اصول
در كتابهاى گوناگون و بر سر زبانها, معروف اين است كه شمار اصول, چهارصد است.محقق داماد, در رواشح خود نوشته است:(المشهور انّ الاصول اربع مئة مصنّف لاربعة مئه, مصنّف.)36(بر حسب مشهور, شمار اصول, چهار صد است كه چهارصد نفر آنها را گردآورده و نگاشته اند.ولى به هيچ روى, نمى توان اين عدد را دقيق دانست. شيخ آقا بزرگ تهرانى, مى نويسد:(تأسف جدى ما از اين است كه عدد تحقيقى, بلكه تقريبى صاحبان و مؤلفان اصول, مشخص نيست.)وى پس از نقل اين سخن شيخ در ابتداى فهرست:(من ضمانت نمى كنم فهرست همه نوشته ها و نگارشها و اصول شيعه را بياورم; زيرا اين كتابها, به علت فراوانى, پراكندگى اصحاب ما در شهرها به هيچ روى, ثبت و ضبط شده نيست.)