پس از رحلت غياث الدين منصور، به علت اوضاع و احوال سياسي و برخوردهاي اعتقادي و قويتر شدن حكومت مركزي صفويه، جمع شدن علما و دانشمندان در پايتخت از يك طرف و نقاري كه بين غياث الدين منصور و دستگاه صفوي ايجاد شده بود1 از طرف ديگر و همچنين به علت ستيزي كه بعضي از كوته نظران درباري نسبت به حكمت و فلسفه روا مي داشتند، حوزه فلسفي شيراز از جوانب مختلف مورد فشار و بي مهري قرار گرفت و فضلا و دانشمندان شيراز مجبور به جلاي وطن شدند و حتي خاندان دشتكي بعضاً به سرزمينهاي دور دست چون هند و مكه و مدينه هجرت كردند.2اما مكتب فلسفي شيراز با اين هجرتها نه تنها از بين نرفت بلكه در نقاط و سرزمين هاي ديگر گسترش يافت. شاگردان بيواسطه و با واسطه غياث الدين منصور، مكتب شيراز را كه وارث حكمتِ اسلاميِ مشاء و اشراق بود در تمام مراكز علمي آن روز گسترش دادند؛ بطوري كه اين جريان از مرزهايِ ايران گذشت و بخصوص در شبه قاره هند، نمودي بارز يافت. هرچند مشهور آن است كه ملاصدرا در مكتب اصفهان از شيخ بهايي و ميرداماد حكمت اندوزي كرده است، ولي به احتمال قريب به يقين حكمت آموزي را در شيراز و در خدمت يكي از شاگردان با واسطه غياث الدين منصور آغاز كرده و سپس وارد حوزه فلسفي اصفهان شده است.3 اينكه ملاصدرا در تعظيم و تقديس غياث الدين منصور الفاظ و القابي را بكار مي برد كه تنها در مورد اساتيدش شيخ بهايي و ميرداماد از او ديده شده، نيز مؤيد همين مطلب است.4جالب آنكه از فخرالدين سماكي به عنوان بزرگترين استاد ميرداماد در حكمت ياد كرده اند5 و ملاعبدالله يزدي را استاد شيخ بهايي دانسته اند؛ در حاليكه فخرالدين سماكي خود شاگرد غياث الدين منصور بوده و پس از غياث الدين منصور محضر شاگرد بزرگ او يعني جمال الدين محمود را درك كرده است و ملاعبدالله يزدي نيز شاگرد جمال الدين محمود بوده است. بدين ترتيب ردّپاي مكتب فلسفي اصفهان را بايد در مكتب شيراز و نزد غياث الدين منصور جستجو كرد.از سوي ديگر با فرار صدرالدين محمد ثاني از شيراز6 و ساير حوادثي كه بعداً به آنها اشاره خواهد شد، شهر شيراز به جز مدت كمي كه جمال الدين محمود شيرازي رياست حوزه فلسفي آن را در دست داشت، نتوانست آن مركزيت و رونق سابق را بازيابد. عبدالواحد بن علي استاد قاضي نورالله شوشتري كه بعد از وفات غياث الدين منصور براي تحصيل حكمت به شيراز آمده بود، چنين گزارش مي دهد:مولي كمال الدين حسين اردبيلي معروف به الهي را به تسنن متهم كرده و در زمره مخالفان محقق كركي شمرده اند. با توجه به سابقه برخورد استادش غياث الدين منصور با محقق كركي زمينه ايراد اين اتهام بر چنين شيعه مخلصي واضح مي شود.«وقتي به شيراز رسيدم كه هيچ يك از فضلاي شيراز در شيراز نبود. بلكه طالب علمي كه شرح شمسيه پيش او بخوانم نبود. چه خواجه جمال الدين محمود را قاضي جهان به تبريز فرستاده و به تعليم پسر خود ميرزاشرف برده بود. و شيخ نصرالبيان به اردوي محلي رفته بود و شيخ منصور و ملاتقي الدين محمد به گرمسير رفته بودند و ملاسليمان و جمعي ديگر به طرف ديگر رفته بودند.»7ما در اين مقاله به شاگردان غياث الدين منصور و احوال و آثار آنان خواهيم پرداخت. تعداد شاگردان او زياد بوده است و اگر شاگردان با واسطه را نيز اضافه كنيم عدد بزرگي خواهد شد كه مهمترين آنان را به شرح زير مي توان خلاصه كرد:
1 ـ صدرالدين محمدثاني
وي فرزند غياث الدين منصور و بسيار مورد علاقه پدر بوده است. شرح حال او و چگونگي برخورد او با شاه طهماسب و در نتيجه فرارش را از شيراز، قبلاً ذكر كرديم.8 در اينجا بي مناسبت نيست كه از برخورد او با ملامحتشم كاشاني شاعر معروف دربار صفوي ذكري به ميان آوريم و با درج نامه هايي كه بين اين حكيم و آن شاعر ردّ و بدل شده است شخصيت صدرالدين محمد، موارد اختلافش با دربار صفوي تا حدودي روشن شود. به گزارش كتاب عرفات العاشقين:9«مولانا محتشم كاشاني وقتي ملك الفضلاء سيدالعلماء ميرصدرالدين محمدبن غفل حادي عشر ميرغياث الدين منصور بن مير صدرالدين محمد دشتكي را به منزل طلب نموده، ضيافت كرده تملق از حد گذرانيده در تهيه اسباب ضيافت بغايت تكلفات نموده و در خدمت وي مبالغه عظيم كرده، جايي كه نزاكت فطرتِ مير بود، طعام ناخورده به منزل خود مراجعت نمود. مولوي اين غزل را به خدمت فرستاد:
آنكه رنجيده زمن گر كنم اظهار كه كيست
برجگر خار غمي داشته ام زين دو سه روز
بي گناهم ولي از تندي خوي تو مرا
گُنهي نيست كه در نامه اعمالم نيست
گربميرم نتوان بر من از انصاف گريست
كه به آن در غم هجرش نفسي نتوان زيست
گُنهي نيست كه در نامه اعمالم نيست
گُنهي نيست كه در نامه اعمالم نيست
پس صدرالدين محمد در جواب، فقره نثري در كاركرد از غايت نفاست مذكور مي شود:ملاذالاناما! خداوندگارا! امروز در مسجد جامع به رقعه منظومه موسومه به نظم الجواهر مشرف شد. چون از نمو «و ماعلّمناه الشعر»10 كلاهي به اين عاجز نرسيده در وُسع نطقِ خود مجال جوابِ نظم نديد؛ بر سبيل نثر گستاخي مي نمايد؛ اگر نمي نمود حمل بر خاطر بيمار و ديگر امور مي فرمودند. ملاذا! آنچه اشارت به آن فرموده از رنجش و غيره، همه غير واقع است. چه جاي آن است نظم و نثر و سلوك و وضع خدام با اين فقيرِ جاهل هيچ مدانِ بي هيچ هنر از حسن يوسف و صوت داوود و ملك سليمان و علم آدم و شجاعت رستم و مهابت حسن بيك يوزباشي و فهم حيدرمعمائي(!؟) در واقع، از سلطنت و مؤونت و حُسن و اخوات آن عاريم. چون مبالغه خدّام در اين امور و تعظيمات و سلوكِ لازمه آن مشاهده شود، تارةً حمل بر هزل و بلوغ به نهايت بلكه تجاوز از حدّ مي شود و تارةً، نعوذبالله بر قصور فهم و عدمِ فراستِ خدّام حمل مي گردد؛ و قسم اخير خود محال است، بايد كه محمول بر هزل باشد. اكنون چه معني دارد كه با خادمان خود در اين مقام بوده باشيد و با فقير كه به سي سال است از خدّامم در معرض عاشقي در آيند و با آنكه چهل مرتبه از ايشان مفلوك ترم، بنده را بر مسند سلطنت نشانده و با وجود پيري و ضعفِ قوايم و درد پا، متّكا در بر و نازبالش در بغل به خدمت ايستاده باشند و با وجود تعددِ نمدتكيه هاي رنگارنگ، تكليف
از شاگردان معروف جمال الدين محمود، افضل الدين محمد بن حبيب الله العامي معروف به تركه (م 984ه) است كه از علماي بزرگ اصفهان محسوب مي شود و ابوالقاسم كازروني صاحب كتاب معروف سُلّم السماوات نزد او درس خوانده است.تحقيق / آشنايي با مكتب شيراز
2 ـ مولي كمال الدين حسين اردبيلي معروف به الهي
وي كه فرزند خواجه شرف الدين عبدالحق اردبيلي است در جواني از اصحاب سلطان حيدر صفوي، نبيره شيخ صفي الدين اردبيلي بوده و از جانب وي مأمور به ارشارد در شيراز شده است.15 در شيراز از محضر علامه دواني، امير غياث الدين منصور و امير جمال الدين بن عطاءالله پسر عموي غياث الدين بهره ور شده است. در علوم مختلف عقلي و نقلي متبحر بود و تشيع خود را در زمان شاه اسماعيل ظاهر كرد. اول كسي است كه در فقه جعفري به زبان فارسي مطلب نگاشته است. به تصوف گرايش شديد داشت. در سال 908 هـ . ق. گلشن راز شبستري را شرح كرده است كه شرحي است مبسوط با يك مقدمه و دوازده فصل. سال اتمام نگارش آن را به ابجد چنين آورده است:
شده تاريخ اتمامش چه روشن
زده عقلش رقم از شرح گلشن
زده عقلش رقم از شرح گلشن
زده عقلش رقم از شرح گلشن
3 ـ جمال الدين محمود شيرازي
او را بايد سرآمد شاگردان غياث الدين منصور دانست. از احوال او در كتب تاريخي و تراجم بطور مستقيم سخني به ميان نيامده است. قدر مسلم آنكه در حدود سال 960 تا 965 ه حوزه فلسفي بزرگي در شيراز داشته است و فضلاي زيادي چون مرحوم مقدس اردبيلي، ملاعبدالله يزدي صاحب كتاب معروف حاشيه ملاعبدالله، عبدالواحدبن علي استاد قاضي نورالله شوشتري، ملاحاجي محمود يزدي ، ملاميرزا جان باغنوي، سيد حسين عميدي، ملاعبدالله شوشتري، افضل الدين محمد تركه، ملامحمد شريف اصفهاني رويدشتي، ملا آقاجان شيرواني و شاه ابومحمد شيرازي همزمان در اين حوزه نزد او درس مي خوانده اند.عده اي او را شاگرد دواني گفته اند. چنانكه امين احمد رازي در كتاب هفت اقليم آورده است: «خواجه جمال الدين محمود از فضلاي عصر بود علمش بي نهايت و عملش بي غايت؛ و از تلامذه جلال الدين محمد دواني است كه استاد وي بوده و جميع فضلاي اين عصر و زمان از جمله تلامذه وي بوده اند».18شايد علت اين انتساب يكي اين باشد كه نويسنده جميع فضلاي آن زمان را شاگرد دواني مي شمرده ديگر اينكه در سلسله روايتي، جمال الدين محمود از دواني نقل روايت كرده است.19 سوم آنكه جمال الدين محمود بر كتب دواني شرح و حاشيه نوشته است. به هر حال، اگر جمال الدين محمود نزد دواني درس خوانده باشد، در زمان مرگ دواني (908ه) بسيار جوان بوده و بيشتر تدرس او نزد غياث الدين منصور واقع شده است.پس از مرگ غياث الدين منصور (948ه) قاضي جهان وزير دانشمند و دانش دوست شاه طهماسب او را براي ادامه تعليم پسر خود ميرزاشرف به تبريز برد. پس از عزل و مرگ قاضي جهان (960ه) جمال الدين محمود به شيراز بازگشت. عبدالواحدبن علي استاد قاضي نورالله شوشتري كه خود افتخار شاگردي جمال الدين محمود را داشته چنين مي گويد:در اين اثنا خواجه جمال الدين محمود بعد از دوازده سال از تبريز به شيراز آمد و قصد او آن بود كه چون از قاضي جهان رعايت خوب يافته، طالب علمان را رعايت نموده در شيراز به طريقه سيدالحكماء ميرغياث الدين منصور كرسي نهاده و به افاده مشغول شود و نداي «اني اعلم ما لا تعلمون»بگوش هوش افاضل زمان رساند».20هموگزارش مي دهد كه در بازگشت جمال الدين محمود به شيراز عده اي در دروازه اصفهان به او و خانواده اش حمله كرده، داماد او را كشتند و اموال او را همراه با كتب و يادداشتهايش غارت كردند.21به هر حال، حوزه مجددي كه جمال الدين محمود پس از دوازده سال در شيراز و در مدرسه منصوريه داير كرد باعث شد كه فضلاي زيادي به تحصيل معقول در آنجا بپردازند. ملاعبدالله يزدي به امر جمال الدين محمودبي شك نامدارترين شاگرد ميرفتح الله شيرازي، معين الدين ابو محمد محمود بن محمد دهدار خفري متخلص به عياني است. وي در سال 947 ه . ق. در خفر جهرم متولد شد.تحقيق / آشنايي با مكتب شيراز
ميرزاجان شيرازي
وي از شاگردان معروف جمال الدين محمود شيرازي است. (باغ نو يكي از محلات قديمي شيراز است). از تاريخ تولد او اطلاعي در دست نيست. وي در درس جمال الدين محمود با امثال مقدس اردبيلي و ملاعبدالله يزدي همدرس بوده است. از كوشش و سعي وافر او در فراگيري دروس، داستانها ساخته اند. احتمالاً از جلال الدين دواني نيز استفاده كرده است چنانكه در ابتداي شرح خود بر اثبات واجب و قديم دواني چنين آورده است: «المحقق الدواني استاذي و استنادي»27 بعضي او را پيروطريقه اشعري و از شافعيان متعصب شمرده اند. قاضي نور الله او را به انتحال آثار غياث الدين منصور متهم كرده است. شاگرد او شيخ ابوالقاسم كازروني در كتاب سلم السماوات آورده است:«مولانا ميرزاجان شيرازي از سال 971 تا 988 ه در بلده شيراز به تدريس علوم عقليه اشتغال مي نمود و اين حقير اصول ابن حاجب و حاشيه قديم مولوي (دواني) را پيش ايشان خوانده بود. در سال 988 به طرف هند حركت نمود و من درلار، رياضي و تفسير بيضاوي را پيش او خواندم».كار او در هند بالا گرفت و در دربار بابريان تقرب يافت و در سال 99428 و يا 99529 در هند در گذشت.از ميرزاجان شيرازي آثار متعددي در منطق، اصول، كلام، حكمت و طب بر جاي مانده است كه برخي از آنها عبارتند از:1 - الردود و النقود كه تعليقه بر شرح مختصر عضدي است؛2 - حاشيه بر معالم الاصول كه نسخه اي از آن در كتابخانه ملي فارس موجود است؛3 - حاشيه بر اشارات،4 - حاشيه بر حاشيه قديم تجريدالكلام،5 - حاشيه بر شرح مطالع،6 - حاشيه بر حاشيه شرح مطالع،7 - حاشيه بر اثبات الواجب دواني كه در سال 983 پايان يافته است؛8 - حاشيه بر محاكمات رازي بر شرح اشارات،9 - حاشيه بر شرح اشارات خواجه،10 - انموذج الفنون،11 - حاشيه بر مطول،12 - حاشيه بر مطالع الانوار سراج الدين ارموي،13 - حاشيه بر شرح ايجي بر منتهي السؤال و الاُمل ابن حاجب؛14 - حاشيه بر شرح مواقف.از شاگردان معروف او غير از شيخ ابوالقاسم نصرالبيان كازروني، سيد حسن حسيني خلخالي (م 1014 ه ) است كه آثاري دارد از اين قبيل:1 - رساله اثبات الواجب،2 - حاشيه بر حاشيه تفسير بيضاوي،3 - رسالة في المبدأ الاول و صفاته،4 - حاشيه عقايد عضديه،5 - حاشيه بر تهذيب المنطق و الكلام،5 - ميرزا شرف جهان قزويني (912 ـ 969 ه .)او فرزند قاضي جهان و از سادات جليل القدر شيراز بود كه در خدمت غياث الدين منصور درس خوانده و پس از او مدت دوازده سال شاگرد جمال الدين محمود بوده و در سفر و حضر او را همراهي كرده است. وي در سال 968 و يا 969 از دنيا رفته است. اين شاگرد غياث الدين نيز، با آنكه پدرش مدتي مقام وزارت را داشت، مورد بيمهري شاه و حكومت صفوي واقع شد چنانكه در تذكره ميخانه آمده است:«جمعي از معاندان به عرض اشرف اقدس فرمانرواي ايران زمين رسانيدند كه آن نوباوه بستان سيادت يكي از ارباب متعصب اهل تسنن است. شاه بعد از استماع اين خبر، .... از آن منبع فصاحت و بلاغت بغايت مكدر شد و از نظر كيميا اثرش بينداخت. به هر تقدير، در حين حيات و بعد از وفات والد خود از سعادت ملازمت پادشاهي و تفاخر بندگي شاهنشاهي بي بهره ماند».306 - ميرفخرالدين استرآبادي معروف به سماكي
او استاد بزرگ ميرداماد در علوم عقلي است31 و احياناً پس از غياث الدين منصور نزد جمال الدين محمود نيز درس خوانده است. حواشي او بر تجريد به حواشي فخريه معروف است كه در برابر حواشي خضريه قرار دارد و خود او نيز به علامه فخري شهرت دارد. همچنين رساله اي از او در آداب المناظره باقي است.7 - ميرزا قاسم گنابادي
او از سال 900 تا 948 ه در علوم و رياضيات از محضر غياث الدين منصور بهره مند بوده است.8 - كمال الدين حسين ضميري اصفهانيوي كه به سال 973 ه فوت كرده است در علوم رياضي شاگرد غياث الدين منصور بوده است.329 - مولانا شيخ احمد
كه اصلش از ولايت خلخال بوده و مدتها نزد غياث الدين درس خوانده است.3310 - مولانا مصلح الدين محمد عبادي لاري
او كه به تعبير احسن التواريخ سر آمد شاگردان غياث الدين منصور ملقب به صدر بوده است در سال 979 ه وفات يافت ـ او را از سنيّان شافعي لار شمرده اند و در جواني خدمت دواني، غياث الدين منصور و ميركمال الدين حسين بن محمد رسيده است سپس در سال 963 به هند رفت و مدتي با جلال الدين اكبر به سر برد سپس به حج رفت و از آنجا عازم استانبول شده و مدتها در آنجا به تدريس مشغول بوده و توليت مدرسه خسرو پاشا را در سال 967 به او سپردند. سپس به بغداد رفت و تاريخي به جهت آل عثمان نگاشت و در سال 979 در عثماني گذشت كتب او عبارتند از:تحقيق / آشنايي با مكتب شيراز1 - حاشيه بر شرح ميبدي بر هداية الحكمة،2 - حاشيه بر تهذيب المنطق و الكلام دواني،3 - حاشيه بر طوالع الانوار قاضي بيضاوي در كلام،4 - تعليقه بر تفسير بيضاوي،5 - حاشيه بر مطول تفتازاني،6 - شرح كافيه ابن حاجب،7 - شرح رساله فارسي قوشچي،8 - رساله در علم هيئت،9 - حاشيه بر حاشيه قديم ملاجلال،10 - حاشيه بر شرح جامي،11 - شرح فارسي هيئت ملاعلي قوشچي،12 - حاشيه بر انوار شافعي.11 - تقي الدين ابوالخير محمد فارسي
او چند رساله در رياضي و اسطرلاب و حكمت تأليف كرده است.12 - شيخ منصور باغنوي
او ابتدا شاگرد دواني و بعد از او شاگرد غياث الدين منصور بوده است.3413 - مير ابوالفتح ابن امير مخدوم حفيد ميرسيد شريف.
پدر او ميرزا مخدوم شيرازي از احفاد سيد شريف جرجاني است وي دخترزاده قاضي جهان وزير سيفي حسيني است «و چون متهم به تسنن بود از حضرت شاه جنت بارگاه زياده توجه و التفات نمي يافت». وي شرحي بر آداب المناظره دارد.14 - مولي وجيه الدين سليمان القاري الفارسي
او استاد ابوالقاسم ابن ابي حامد نصرالبيان كازروني است.15 - ابوالقاسم ابن ابي حامد نصرالبيان الانصاري الكازروني
او كه جمع زيادي از علما و فضلا را شاگردي كرده است در سال 966 ه بدنيا آمد معقول را بيشتر نزد ميرزاجان شيرازي فراگرفت در سال 1014 كتاب معروف «سلم السموات» را به پايان رسانيد. اين كتاب تفصيل احوالات جمعي از علماء و شعراء و ارباب منازل و اصحاب مقامات است. وي در سال 1024 از دنيا رفته است.16 - مولي تقي الدين محمد
او از افاضل تلامذه ميرزاجان شيرازي است كه در عهد سلطان جلال الدين محمد اكبر پادشاه هندوستان به هند رفته و چندگاه منصب صدارت داشته است. كتابي در علم هيئت، ترجمه اي از جاودان خرد و شرح رباعي جهانگيري از آثار اوست.3517 - امير فتح الله شيرازي
امير سيدفتح الله شيرازي فرزند حبيب الله و مشهور به شاه فتح الله كبير شيرازي، از سادات شيراز و از شاگردان سرشناس غياث الدين منصور است و بعد از او از محضر كمال الدين شرواني و جمال الدين محمود شيرازي استفاده كرده و در جميع شعب حكمت، هيئت، رياضي، جراثقال، طب و علوم غريبه و دانش هاي ديني و ادبي يگانه روزگار گرديد و در رصدبندي مهارت يافت و كثيري از فضلا از محضر وي استفاده كردند. به دعوت عادلشاه بيجاپوري عازم دكن شد. مدتي در بيجار بود و پس از مرگ عادلشاه (988 ه ) در سال 990 ه به دعوت اكبرشاه، بزرگترين شهريار هند در دوره اسلامي، به آگره خوانده شد. با اينكه اميرفتح الله در مذهب تشيع بسي متصلب بوده و در عمل به دستورات آن كوتاهي نمي نمود و برخلاف وي، اكبرشاه تقيد به مذهب را نفي مي كرد، لكن به خاطر مقام علمي خود در نزد شاه مقام و احترامي فراوان يافت و باجناق شاه شد و حكيم و طبيب و منجم و وكيل وي به شمار آمد و به امين الملك و عضدالدوله و عضدالملك ملقب گرديد و منصب صدارت عظمي يافت و شاه رأي او را در مهمات امور دولتي مطاع مي شمرد36. وي به امر شاه در سال 992 بر اساس زيج گوركاني به تغيير تاريخ قمري ناقص به شمسي كامل مبادرت ورزيد و آن را تاريخ الهي ناميد37.امير فتح الله پس از شاه طاهر از كساني است كه آثار حكيمان متأخر ايران همچون دواني، سيد سند و غياث الدين منصور را به هند برد و در حلقه هاي درسي وارد كرد و مورد قبول علما گردانيد و در انتقال دانش و حكمت مدرسي ايران به هند بي ترديد مهمترين نقش را داشته و ظاهراً با همكاري وي بود كه ضوابط دفتر ماليات به گونه اي كه در ايران رايج بود، در هند نيز مقرر گرديد38.اين دانشمند بزرگ اختراعات شگفت انگيزي داشت. از مصنوعات او آسيابي بود كه خود حركت مي كرد و آرد ساييده بدست مي داد و آيينه اي كه از دور و نزديك اشكال غريبه در آن نمايان مي گشت و توپي كه هربار دوازده گلوله پياپي شليك مي كرد و بندوقي كه به يك گردش، دوازده آواز مي داده39. اكثر علماي بزرگ حوزه فرنگي محل در هند سلسله حكمت آموزيشان به امير فتح الله مي رسد40. شاگردان معروف ايراني او عبارتند از محمود بن محمد دهدار (م 1016 ه ) مير تقي الدين محمد نسابه شيرازي (م 1019 ه ) ملارضا همداني، و حكيم علي گيلاني (م 1018 ه ). پسر او حكيم صالح شيرازي (صالح خان) در طب شهرت داشت و پس از پدرش در هند، پزشك مخصوص شاه بود و اين سمت پس از او به پسرش محسن شيرازي رسيد41. نواده او فتح الله بن عبدالله قاضي شيرازي است كه در سال 1098 فوت كرده و صاحب كتابهايي چون سنن الامة و البدايع و نيز رياضي الابرار في مناقب الكرار به فارسي است وي در زمان شاه سليمان صفوي مدت زيادي قاضي اصفهان بود. امير فتح الله در سال 997 در كشمير در گذشت و اكبر شاه در مرگ او تأسف بسيار خورد و گفت كه اگر وي بدست دشمن اسير مي شد و براي آزادي او همه درآمد حكومت و خزائن سلطنت مرا مي خواستند مي دادم و يقين داشتم كه در اين سودا سود فراوان كرده ام. از آثار او اينها را مي توان نام برد:1 - الأسألة السلطانيه، كه به فارسي نگاشته شده و جواب سؤالات فلسفي و كلامي است كه سلطان نظامشاه بن الحسين در احمدنگر از او كرده است و در حدود 994 نگاشته شده است.2 - حاشيه بر حاشيه قديم دواني بر تجريد؛3 - حاشيه بر شرح مطالع، كه در 994 نگاشته است.4 - رسالة في اسم الجنس؛ در بيان موضوع اسم جنس و اقسام لام است. اول آن چنين است: «الحمدلله الذي جعل اجناس الاسماء اسماء الاجناس...» اين كتاب نيز در 994 نگاشته شده است.5 - صاحب الذريعه دو كتاب طبقات اكبري و آيين اكبري را نيز از او مي داند.18 - محمود بن محمد دهدار (عياني)
بي شك نامدارترين شاگرد ميرفتح الله شيرازي، معين الدين ابو محمد محمود بن محمد دهدار خفري متخلص به عياني است. وي در سال 947 ه . ق. در خفر جهرم متولد شد. مقدمات را در شيراز فرا گرفت سپس به هندوستان رفت و مدتها نزد مير فتح الله شيرازي به تحصيل كمالات عالي پرداخت. وي در علم جفر، علم حروف و ساير علوم غريبه تبحر داشت. پسر خود را بنام پدرش محمد ناميد. نزديكي نام اين پدر و پسر باعث شده كه غالب نويسندگان اين دو را با يكديگر اشتباه كنند. وي در سال 1016 در سن 69 سالگي در گذشته است و مقبره او در قبرستان دارالسلام شيراز هنوز باقي است. آثار او عبارتند از:1 - منظومه سجنجل الاسماء؛ كه فرصت الدوله به او منسوب كرده است.2 - جواهر الاسرار؛ كه در علم جفر است و به نظم و نثر نگاشته شده است.3 - جامع الفوائد؛ در علم حروف است كه آن را بعد از بازگشت از هند به فارسي نگاشته است.4 - زبدة الالواح؛ در فسون و طلسم.5 - مفتاح المغاليق؛ درخواص اعدادوجفرو طلسمات.6 - كنز الرموز؛ در خواص حروف و تطبيق آنها بر احكام نجومي در 14 روز تأليف كرده است. چنانكه خود چنين آورده است:شرح اين زيده يا خلاصه تمام شد مرتب به چهارده ايامنبرد راه مطلقاً به رموز چشم بندش بود رموز كنوز7 - كتاب دستور، شامل اشعار عياني است.8 - رساله اي در توحيد،9 - جفرالجامع،10 - غاية الامكان،11 - مفتاح الاستخراج،12 - مقصد الاقصي،13 - رساله اي در جفر؛ كه در سال 1889 ميلادي در گانپور هند چاپ شده است.
19 - محمد دهدار (فاني)
بعد از دهدار پدر نوبت به محمد[بن] محمود دهدار مي رسد كه تخلص او در شعر فاني بوده است. در مقدمه رساله ذوقيه، خود را عبيدالاحرار محمد دهدار معرفي كرده است. از تاريخ تولد و وفات او اطلاعي در دست نيست همينقدر مي دانيم كه تا سال 1082 در شيراز بودهبعد از دهدار پدر نوبت به محمد[بن[ محمود دهدار مي رسد كه تخلص او در شعر فاني بوده است. در مقدمه رساله ذوقيه، خود را عبيدالاحرار محمد دهدار معرفي كرده است. از تاريخ تولد و وفات او اطلاعي در دست نيست همينقدر مي دانيم كه تا سال 1082 در شيراز بوده است.تحقيق / آشنايي با مكتب شيراز
چو كاسه عيني از كف مغان رسدم
رموز عالم غيبي به ارمغان رسدم
رموز عالم غيبي به ارمغان رسدم
رموز عالم غيبي به ارمغان رسدم
ز فيض وجود علي چون رسيد اين توفيق
چنان رسيد كه تاريخش از همان رسدم
چنان رسيد كه تاريخش از همان رسدم
چنان رسيد كه تاريخش از همان رسدم
منظور يقين دو حالت است از اشيا
تجديد وجود از عدم ذاتي ماست
و آن حكم بقا رابطه فعل خدا
هر لحظه وجود دگر و حكم بقا
و آن حكم بقا رابطه فعل خدا
و آن حكم بقا رابطه فعل خدا
1- خردنامه صدرا، ش 5، مقاله غياث الدين منصور دشتكي. 2- خردنامه صدرا، ش 3، مقاله صدرالدين محمود دشتكي قسمت خاندان دشتكي. 3- خردنامه صدرا، ش 2، مقاله آشنايي با مكتب شيراز (شيراز مهد حكمت، زادگاه ملاصدرا). 4- خردنامه صدرا، ش 5، مقاله غياث الدين منصور دشتكي. 5- تاريخ ادبيات در ايران، ذبيح الله صفا، ج 5، ص 306، شركت مؤلفان 1362. 6- خردنامه صدرا ش 5 مقاله غياث الدين منصور دشتكي. 7- فردوس، علاءالملك شوشتري ـ انجمن آثارملي1352ص51. 8- خردنامه صدرا، ش 5، مقاله غياث الدين منصور دشتكي. 9- گزارش اين برخورد و بخصوص نامه صدرالدين محمد را از دونسخه خطي مربوط به آستان قدس و نسخه ديگري كه يكي از دوستان از كتابخانه هاي تهران در اختيارم گذاشته است تصحيح كرده ام و نظر به آنكه اولين بار است كه اين نامه منتشر مي شود و با توجه به نكات جالبي كه دارد همه آن را به تفصيل مي آورم. 10- اقتباسي از قرآن مجيد سوره. 11- گدائي باشند [ خ ل ]. 12- نام پلوها را كه بعضا جنبه طنز و طعنه دارد به همان شكلي كه در نسخ خطّي ضبط شده است آورده ايم. 13- همه مردم او باشيم[ خ ل ]. 14- عرفات العاشقين، نسخه خطي. 15- تاريخ نظم و نثر در ايران،ج1 ،صص 6ـ355. 16- روضات الجنات ج 2 صص 20 ـ 319. 17- همان، ج 3، ص 370 به نقل از احسن التواريخ، ج 12، صص6-253. 18- همان، ج 7، ص 87. 19- همان. 20- فردوس، ص 51 و 6. 21- همان. 22- الذريعه، ج 6، ص 51. 23- روضات الجنات، ج 4، ص 229. 24- الذريعه، ج 6، ص113. 25- فردوس، ص 51 و 6. 26- روضات الجنات، ج 7، ص 115 و ص 87. 27- جلال الدين دواني، علي دواني، ص156،به نقل از كشف الفنون. 28- تاريخ نظم و نثر در ايران، ج 1، ص 389. 29- بزرگان نامي پارس، ج 2، ذيل عنوان حبيب الله باغنوي. 30- تذكره ميخانه، ص 152. 31- تاريخ ادبيات در ايران، ج 5، ص 306. 32- تذكره ميخانه، ص 157. 33- تذكره تحفه سامي، به تصحيح ركن الدين همايونفرخ، انتشارات علمي، ص 130. 34- روضات الجنات، ج 6، ص 244. 35- فردوس، ص 65. 36- كيهان انديشه، ش58، مقاله حوزه فرنگي محل، ص 116. 37- الذريعه ج24 ص76. 38- كيهان انديشه، ش58، مقاله حوزه فرنگي محل، ص116. 39- تذكره علماي هند، رحمان علي صاحب، مطبعه منشي 1914 چاپ دوم، ص191. 40- خردنامه صدرا، ش3، ص 104. 41- بزرگان نامي پارس، ج 2 (ذيل اسم). 42- الذريعه، ج 9، ص 777. 43- فهرست كتب اهدائي مشكوة به دانشگاه تهران، منزوي ، ج2، ص112. 44- الذريعه، ج 7، ص 219. 45- بزرگان جهرم، ص 338. 46- الذريعه، ج 9، ص 777. 47- بزرگان جهرم، صص: 302-279.