ادله قائلين به حرمت غناء - آفاق موسیقی در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آفاق موسیقی در اسلام - نسخه متنی

مرتضی چیت سازیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هدف اصلي در نظام آفرينش حيات برپايه كمال و بالندگي است. براين اساس ، نقش آفرين هستي در تدارك اين مقصود ،بهترين ابزار انتقال را در خدمت بشر قرار داده تا براي دريافت هدايت و سوق او در طريق سعادت، به شايستگي، او را كفايت نمايد. اينجاست كه اهميت قوه سامعه و نيروي شنوائي به عنوان دريچه اي براي دريافت حقايق و پلي ارتباطي بين جهان بيرون و عالم درون، براي بشر روشن مي گردد. از طرفي عمده ترين مراكز اداره زندگي بشر در درون وي ، يكي پايگاه تفكر و انديشه يعني«مغز» است كه تدبير زندگي به دست اوست و ديگري«قلب» است كه مركز رشد عواطف و احساسات و معني و پايگاه تبلور عشق و ايمان مي باشد و مجراي ورود به هر دوي اينها از طريق دو حس عظيم باصره و سامعه ممكن و مقدور مي گردد. لذا قصور نسبت به هركدام مسئوليت آور است و به تعبير قرآن كريم «اِنَّ السَمعَ وَ البصر والفُوادَ كُلُ اُولئِكَ كان عَنْهُ مَسوُولاً» همانا گوش و چشم و دل انسان هر يك مورد سؤال قرار مي گيرد. از ديدگاه روانشناسي قرآني گاه اين مجاري با تعاملات ناشايست رفتاري مسدود مي گردد و گاه عواملي موجب انبساط آن مي شود و به تبع قبض و بسط اين مجاري ، انبساط و انقباض در روان انسان ايجاد مي گردد.بنابراين ممكن است يك شنيدني موجب سرور و نشاط و از سويي عامل بسط شكوفايي ذوق و قريحه در انسان گردد و به گونه اي كه چشم جان او را بگشايد و نغمه هاي ملكوتي را پذيرا شود آنگونه كه مادر عيسي زمزمه زيباي ملايك را مي شنيد، يا به تعبير قرآن كريم گاه يك نغمه الهي در درون بشر ، مبدأ تحول و دگرگوني مي گردد به صورتي كه «اِذا تُلِيَتُ عَلَيْهِم آياتُهُ زادَتْهم ايمانا...» يا «وَجَلت قلوبُهُم» و گاه آنچنان اين دريچه مسدود مي شود كه روح هرگونه انبساط و شادابي را از دست مي دهد و به قبض و كدورت مي گرايد، ديگر نه واجد ذوق است نه طالب رشد؛ بسط آن سطحي و قبضش دايمي، حظّش از جمال ناقص و رضايت و بهره مندي او كاذب است، شوقش به لهو است و ميلش به لغو. اينها هستند كه موسيقي را به ابتذال مبدل مي سازند و از مسير حقيقي به انحراف مي كشانند.آنان كه در برداشت از موسيقي هنر و انضباط نمي پذيرند ، روح آنان توان صعود ندارد اينجاست كه تن به شبيه سازي و تشبهي ناموزون دست مي زند و از مواد افيوني و تخديري كمك مي گيرند تا لحظاتي جسم و نفس خود را ازدست رنجهاي دنيوي رها سازند و در بي خيالي و غفلت به سر برند.بشر از ابتدايي ترين زمان زندگي با موسيقي هاي طبيعي در متن خلقت مانوس بوده است ، آهنگ مرغان خوش الحان ، آب جويباران، ريزش آبشار، برخورد امواج با ساحل و... اولين آموزگار بشر در آموختن اين هنر بوده است.انسان وقتي آواز پرندگان را شنيد مفتون نازك كاريها و ظرافت در طبيعت و شاهكارهاي آفرينش شد، در مقام تقليد و ترويج برآمد ، ابتدا از صداي خويش استفاده كرد و سپس از ابزارهاي طبيعي چون ني و دميدن هوا در چوب توخالي، و بعد ساختن سازها و ابزارهاي مختلف موسيقي.و اما امروز موسيقي مبيّن احساسات يك ملت است و سرود ملي هر كشوري متناسب با فرهنگش مي باشد ، هنرهاي زيبا نماينده ذوق و روحيات ملل است. موسيقي زبان ادراكات و ترجمان دل است اگر مردم گرفتار آلام و مصايب زندگي شوند به قول مولوي در ني آنها آتش عشق مي افتد




  • بشنو از ني چون حكايت مي كند
    و زجدائي ها شكايت مي كند.



  • و زجدائي ها شكايت مي كند.
    و زجدائي ها شكايت مي كند.



اينجاست كه از اين هنر دو نوع برداشت مي شود. اول: مفهوم عمومي آن كه شامل هر صدا و آهنگ موزوني است كه تأثير در روان آدمي دارد و دوم: مفهوم خاص موسيقي كه به انواع گوناگون تقسيم مي شود.و به تعبير ديگر گاه موسيقي طبيعي و گاه موسيقي هنري و مصنوعي است، كه نوع دوم همان محصول دست بشر است كه گاه انسان را مي خنداند و گاه مي گرياند،گاه نشاط آور است و زماني انسان را در دنيايي از تخيّل و پندار رها مي سازد.بر اين اساس رسالت هنرمند بسيار قابل توجه است ، او دو مسئوليت دارد (در برابر خود و در برابر مردم) كه در هر زمينه اگر قصور ورزد مورد سوال قرار مي گيرد.اگر آهنگ، روحِ سازندگي و بالندگي داشت و احساسات دروني و پسنديده را به ترسيم كشاند هم براي هنرمند و هم براي جامعه پيام دارد.اما اگر حامل پيام ارزشي نبود، منشأ بطالت و بيهودگي و لهو و لغو و در نهايت انحراف و افسردگي فرد و جامعه است و به عنوان يكي از ابزارهاي استعمار و استثمار مورد استفاده قرار مي گيرد.از اين رو در فرهنگ اسلامي موضوع موسيقي و غنا مورد توجه و داراي اهميتي خاص است.

اسلام مكتب هنر و زيبايي

برخلاف تصوّر برخي كه گمان نموده اند ، اسلام با هنر و زيبائي و خواندن و احساس و لطافت ذوق سازگار نيست و روح تقدس را دوري از زيبائي مي دانند، بايد گفت اسلام مكتب روح و عواطف و احساسات پاك فطري است و قوانين و احكام آن با آهنگ موزون فطرت هماهنگ است.خداوند سبحان در قرآن كريم مي فرمايد:«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّه ِ التّي اَخْرَج لِعبادِهِ وَ الطَيّباتِ مِنَ الرزّق...»بگو اي پيغمبر ، چه كسي زينت هاي خدا را كه براي بندگان آفريده ، حرام كرده و از روزي حلال منع كرده است. امام صادق عليه السلام در اين زمينه بياني دارند كه:«ما بَعَثَ اللّه ُ نبيّا اِلاّ بحُسنِ الصّوت» خداوند پيامبري را برنيانگيخت ، مگر آنكه صداي خوشي داشته باشد.و همچنين امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلي اللّه عليه و آله نقل مي كنند كه: «اِنّ مِن اَجمَلِ الجِمال الشعرُ الحَسَنُ وَ نَغْمَةُ الصوِتِ الحَسَنِ» بدرستيكه از زيباترين جمالات موي زيبا و صداي زيبا است. به هرحال اين همه زينت و جمال بر در و ديوار هستي جهت بهره مندي و ابزاري براي هدايت و تعديل اوست لذا افراط در بهره وري از زيبايي ها و پذيراشدن خواهش هاي نفساني و محاسن را به استخدام رذايل درآوردن مذموم است چنانچه فرو بستن چشم و گوش از دريافت زيبايي ها و حرام پنداشتن حلال ها هم پسنديده نيست بلكه شايسته است در سايه فقه پويا و بالنده و با در نظرگرفتن زمان و مكان به بهزيستي مادي و معنوي پرداخت.دين اسلام، دين فطرت، احساس، هنر، زيبائي و سهولت و آساني است، «يُريدُ اللّه ُ بِكُمْ اليُسْرَ وَ لايُريُد بِكُمُ العُسْر»

موسيقي چيست؟

ارباب لغت در تعريف موسيقي گفته اند: موسيقي مأخوذ از Moosika يوناني يا Musica لاتيني است و ريشه آن Mosa يا Misse مي باشد كه نام يكي از «نه رب النوع» اساطيري يونان و حامي هنرهاي زيباست.در رسائل اخوان الصفا موسيقي به معني غناء و موسيقار معادل مغنّي و دو كلمه موسيقات يا موسيقار در برابر آلت نوازندگي (ساز) ديده مي شود.شيخ آذري صاحب جواهر الاسرار گويد:«مو» در لغت سرياني يعني هوا و «سقي» به معني گره است. يعني موسيقيدان بواسطه ظرافت كار، گوئي هوا را گره مي زند.موسيقي در لغت يوناني به معني لحن است و بعضي آنرا مركّب از «موسي» و «قي» مي دانند كه «موسي» در لغت يوناني نغمه و سرود و «قي» به معني موزون و دلپسند است و برخي غناء و موسيقي را از كلمه موسيقار يا موسيجه مي دانند و آنرا ساز درويشان و شبانان خوانند ، ولي موسيقار نام پرنده ايست كه در منقار سوراخهاي بسيار دارد و از آن سوراخها آوازهاي خوش آيد كه موسيقي از آن متخذ گرديده است.موسيقي را موزيك هم مي نويسند اما از عصر فارابي به صورت موسيقي آورده شده است.موزيك فارسي است، «موز» نام زنبور و صداي مگس و «ي» نسبت دارد.درباره فارابي گفته اند براي اينكه بدست ماموران سلطان نيفتد شتري كرايه كرد و زنگهاي گردن او را طوري بست كه بواسطه آواي آن يكسره صدها كيلومتر راه را رفت. باز ذكر كرده اند كه در مجلس صاحب بن عبّاد آنگونه ساز زد كه اول همه خنديدند، بعد گريستند در آخر از هوش رفتند و خواب رفتند و استاد هم رفت.

موسيقي قبل از ظهور اسلام

تقريبا تمام كساني كه درباره موضوع موسيقي عرب نوشته اند از لحاظ منشاء اين هنر يا به ايران و يا به يونان نگريسته اند. راجع به تاريخ موسيقي قبل از اسلام اطلاعات دقيقي در دست نيست. اما اين نكته حائز اهميت است كه غناء و شراب و زن در جاهليت در قلوب اعراب بيشترين لذّات را داشت. داستانهاي بازار عكّاظ و مراسم حج نمايانگر علاقه آنها به غناء و موسيقي است. مشركان در عصر بت پرستي نيايش هاي خود را با ترنّم ها و موسيقي همراه مي كردند كه هنوز هم در وجود تهليل و تلبيه نوع رقيقي از آن باقي مانده است. موسيقي در نمايش اعمال فالگيران و غيبگويان عرب نقش عمده اي داشته است و عقيده داشتند كه به كمك موسيقي مي توان جنّيان را آرام كرد و در زبان عربي صداي جنّ را «عَزْف» مي نامند كه نام آلت خاصي در موسيقي است. از عرب عهد جاهليت، به خصوص اهالي حيره، يمامه، يمن، نجد و حجاز قصايدي عالي با اسلوبي استوار درمدح و رثاء و حماسه و هجاء و وصف مناظر روايت شده كه مهارت آن قوم را در هنر شاعري و اثر شعر در زندگي عرب بدوي نشان مي دهد. عرب جاهلي نغمه هاي ساده اي مي خوانده و از سازهاو افزارهاي مناسب با زندگي صحراگردي استفاده مي كرده است.عمده آوازهاي آنها از جنس حداء، نصب و ركبان بوده كه با آهنگ رفتار شتران بر روي ريگهاي صحرا تناسب داشت و شتربانان براي نشاط شتران و كاروانيان آنرا با لحن خاصي مي خواندند. آوازهاي كوتاهي هم در جشنها و اجتماعات قبيله اي به طور دسته جمعي با رقص و پايكوبي اجراء مي كردند كه هَزْج نام داشت. وجود غزلهاي آهنگين در قصائد عرب پيش از اسلام و قصه دختران رامشگر و اخبار مطربان مكّه و متن سرودهاي كه در مراسم حج و طواف كعبه و زيارت سائر بتكده ها اجراء مي شد نشانه نوعي موسيقي در عرب جاهليت است. اعشي قيس ترانه گو و نوازنده مشهور عرب ملقّب به صنّاجه العرب (چنگ نواز تازيان) به تيسفون آمد و رفت مي كرد و براي شاهان ساساني آواز مي خواند. دختران خواننده در اين ايام از شهرتي برخوردار بودند البته صاحب الاغاني عقيده دارد كه اينها يا از ايران بوده اند يا يونانياني كه از سوريه آمده اند. در ميان آلات موسيقي نامهاي مِزْهَر (عود)، مِعزَفَه (قانون) قُصّابَه (فلوت)، مزمار (ناي زبانه دار)، دَف (دايره) را مي يابيم. با همه اينها براي اعراب بدون عشق، شراب، قمار، شكار نشاط از آواز، شعر و شاعري، كلام موجز و نافد كه گوياي فطانت باشد تنها چيزهايي بود كه اهميت داشت. او تنها اين امور را صواب مي دانست و فراتر از اينها فقط گور را مي ديد. شاعري و كاهني در بازار مكّاره عكّاظ حيثيت داشت.دختران خواننده (مغنيّات) در جشنهاي خانوادگي يا قومي شركت مي كردند و موسيقي خاص اجراء مي نمودند.

اسلام و موسيقي

با ظهور پيامبر اسلام صلي اللّه عليه وآله در شبه جزيره عربستان، دوران جديدي در تاريخ اين منطقه گشوده نشد و با بعثت حضرت در حجاز كه مركز مهمي در شبه جزيره است شاهد تغييرات مهم فرهنگي، اقتصادي و سياسي گرديد.با توجه به دقايق و لطايف هنري كه در اسلام است وقتي انسان به محدوديتها در شنود موسيقي برخورد مي كند به اين نتيجه مي رسد كه حضرت عادت ها و رسوم عرب قبل از اسلام را كه لهو و لعب بوده است، نهي فرموده اند. و اينكه حضرت هرگاه مي خواستند بيت شعري را بخوانند به عمد وزن آن را مختلّ مي كردند ربطي به فقدان غريزه دركِ وزن ندارد چون از حضرت نقل شده كه فرموده اند، هرآنچه گفتار نيكو بوده من خود آنها را گفته ام و پيامبر افصح الفصحاء بوده اند. بلكه كوشش عمدي حضرت براي بي اعتنايي به اوزان عرب بدين جهت بوده است كه مبادا ايشانرا با يك كاهن يا جادوگر اشتباه بگيرند اما با وجود اين حضرت پرهيزي از سجع (نثر مقفّي) نداشتند. اذان بوسيله خود پيامبر معمول شده است و بلال حبشي نخستين مؤذن حضرت بوده اند و آهنگ اذان برخوردار از طبيعت تلاوت قرآن بوده است.در آغاز اسلام از وسايل تبليغ دين همين تلاوت قرآن با صداي خوش بود و افراد زيادي به اين جهت به اسلام گرويدند و منافقين سعي داشتند تا مردم را از نزديكي به پيامبر صلي اللّه عليه وآله و يارانش برحذر دارند چرا كه صداي دلنشين قرآن عده زيادي را به دين جذب نمود، معروف است وقتي امام سجاد عليه السلام قرآن مي خواند سقّاها و مردم مجذوب صداي زيباي آن حضرت مي شدند. و اينكه در روايت آمده است قرآن را به الحان فسوق نخوانيد اشاره به اين واقعيت است كه مانند اعراب جاهليت قرآن را به طريق لهو و لعب و زور نخوانيد.و همچنين مي بينيم معجزه حضرت داوود صداي زيبا و دلپذير او بوده، هنگاميكه مي خواند پرندگان از حركت مي ايستادند. حضرت علي عليه السلام كه امام به حق شيعيان است خود شاعر، نويسنده و خطيب بود و نخستين شخصيتي بودند كه از طريق مجاز كردن پژوهشهاي علمي و تحقيق روي علوم حمايت از هنرهاي مستظرفه را ارزاني داشتند. اكنون بعد از بررسي كلمه موسيقي و بررسي آن قبل از اسلام به سراغ تعريف غنا مي رويم تا بتوان با تكيه بر شناخت موضوع، حكم شرعي آنرا تبيين نمود.

غنا در لغت

نظر لغويين را درباره مفهوم و واژه غناء مورد بررسي و نقد قرار مي دهيم:1ـ الغناء: «الصوت»، اينكه جناب فيّومي در مصباح المنير بگويد غناء صوت است، مشكلي را حل نمي كند، پس حرف زدن و خميازه كشيدن هم حرام خواهد بود و اگر بگويد مرادِ صوت غناء است «دور» مي شود پس با اين تعريف فقط بيان مي كند غناء از مقوله فلز يا شيشه نيست.2ـ غناء: «رفع الصوت»، يعني بلند كردن صدا، باز مشكلي را حل نمي كند.3ـ غناء: «مدّالصوت»: كش دادن صدا كه بزرگان اهل لغت گفته اند.4ـ حسن الصوت: هر صداي زيبا و نيكو، از كلام محقق سبزواري در كفايه استفاده شده است.5ـ «تحسين الصوت»: زيبا سخن و نيكو كردن صدا.6ـ «تحسين الصوت و ترقيقه»: زيبا ساختن و نازك گردانيدن صدا7ـ «تحسين الصوت و الترنّم»: زيبا ساختن به شكلي كه سبب تغيير حال و تأثير در عواطف شود.8ـ «مدُّ الصوت و موالاته»: كشيدن صدا و پياپي نمودن آن9ـ «ترديد الصوت بالالحان»: گرداندن صدا در حلق با نغمه ها و لحنهادر اين تعاريف كه از قول اهل لغت نقل شده است تفاوتهاي زيادي مشاهده مي شود و نمي تواند موضوع حكم شرعي باشد و در واقع اين تعاريف شرح الاسم و شرح اللفظ است. البته «ماده مشترك ميان الفاظ غني، غناء، تغنّي، غُنّه، غَناء، صوت است.درباره اين كه چرا غنا از غني گرفته شده شايد بتوان با توجه به شواهد تاريخي چنين ادعا كرد كه غنا آواز و صوتي بوده كه همواره در مجالس اغنياء خوانده مي شده و از نظر علم اشتقاق و ريشه شناسي لغت نيز چنين حدسي رواست»البته سرآمد همه تعاريف، تعريف صاحب صحاح از غناء است كه گفته است: «الغناء هوالسماع» و نيز گفته است «جارية مسمعة اَيْ مغنيّه» كنيز سماع كننده يعني كنيز غناء كننده.

غناء در اصطلاح شرعي

مهمترين و مشكل ترين راه شناخت حكم غناء تعيين مفهوم و مصداق آن است، زيرا معناي واحدي پيرامون غناء عرضه نشده است. اگر ماهيت غناء كه موضوع اخبار و روايات است به درستي شناخته شود حكم آن نيز مشخص خواهد شد.بايد تمام روايات را به معاني عرفي معني كرد چون معصومين طبق عرف سخن گفته اند، يا به عبارت ديگر بايد مذاق شرع در تشخيص موضوع را بدست آورد، و براي اينكه معاني را از عرف بگيريم با عرفهاي مختلف روبرو مي شويم و استقراء تام لازم مي آيد كه مشكل است. ولي در اين گفتار سعي بر اين است كه تنقيح لازم در تشخيص اين مسأله بعمل آيد.

قول مشهور در تعريف غناء

«الغناء مَدّالصوت المشتمل علي الترّجيع المُطرب» يعني غناء كشيدن صوت است كه هم ترجيع و هم اطراب داشته باشد.نخست بايد دو واژه طرب و ترجيع معني شود تا تعريف مشهور معلوم شود.

معناي طرب:

زمخشري مي گويد: طرب: و هُوَ خفةٌ مِن سرورٍ اَوْ هَمّ. در قاموس المحيط هم نزديك به همين معنا را داريم: طرب سبك شدن از غايت شادي يا از غايت اندوه يا از غايت آرزوست.در واقع طرب يك نوع خفت و سبكي از شدت شادي يا از شدت حزن است كه بر انسان عارض مي شود. در فرهنگ لاروس معناي طرب اينگونه آمده: تكان خوردن از شدت شادماني يا اندوه.لذا طرب را از لغات داراي معاني مخالف و ضد هم گرفته اند كه هم حامل معناي شادماني و هم حاوي غم و اندوه است. دهخدا طرب را به فرح، نشاط، رامش، خوشي، خوشدلي، سرور، شاد شدن و شادي معنا مي كند.و هيات مطربان گروهي را گويند كه با تغني و نواختن آلات موسيقي ايجاد طرب كنند.و طرب در اصطلاح صوفيه عبارت از انس با خداست. در نتيجه بايستي گفت: طرب پيدايش حالتي روحي كه انسان در اثر آن تعادل طبيعي را از دست مي دهد و در او حالتي پديد مي آيد كه هيجان و شهوت برانگيز است چه از ناحيه حزن و چه از ناحيه شادي. و از آن جا كه روح انسان از لطافت و ظرافت خاصي برخوردار است ظهور تأثيرات خارجي در روح سريع و قوي مي باشد. و كار هنرمند از اين جهت منشا آثار رواني و روحي براي انسان است.

تحسين صوت و حالت اطراب

بر اين اساس گاه طرب مورد تحسين است و طرب ممدوح مي باشد مثل اينكه امام صادق عليه السلام مي فرمود:«علي بن الحسين خوش آوازترين مردم در خواندن قرآن بود و سقايان به هنگام عبور از منزل وي براي استماع الحان خوش او توقف مي كردند و به نواي ملكوتي قرآن گوش مي دادند چنان كه سنگيني مشكهاي خود را متوجه نمي شدند و برخي نيز (از فرط خوشي و طرب) از هوش مي رفتند.»در كلام ديگري پيامبر اكرم مي فرمايد: «حَسِّنُوا القرآنَ بِاَصواتكم فَاِنَ الصوتَ الحَسَنِ يَزيدُ القرآنَ حُسْنا» آواي قرآن را با الحان خود نيكو گردانيد كه صوت زيبا به حسن لطافت قرآن مي افزايد.لذا در صدر اسلام يكي از شيوه هاي تبليغ تلاوت قرآن با الحان زيبا بوده كه غالبا شنوندگان را متأثر مي ساخت. كه اين نوع از طرب منشأ آثاري متناسب با كمال روحي انسان است و طربي معقول و مطابق گرايش اوست. بنابراين طرب هنگامي محكوم به حرمت مي شود كه صورتي مبتذل و غير واقعي و يا تخيلي پيدا مي كند و انسان را در يك حالت غفلت و از خود بيگانگي قرار مي دهد كه در اين صورت در مقابل حكم شرع واقع مي شود. لذا آهنگها و آوازهايي كه تغافل و بي توجهي را بر روح و نفس مستولي سازد و سبب فساد قلب و روح انسان شود. از منظر انديشه اسلامي مطرود و محكوم است، زيرا عناصر كمال جويي و زيبا پسندي در آنها محو و صورتي نفس پسند و ظاهر فريب پيدا كرده است.

ترجيع و تحرير

درتعريف مشهور از غناء قيد ترجيع آمده كه به معناي گردانيدن آواز در حلق گويند.بعضي ترجيع را: «ادارة الصوت في الحلق و تقارب حركات الصوت و النفس» معني نموده اند.در كتاب لسان العرب آمده است:«رجّع الرجل اي ردّد صوته في قرائةٍ اواذان او غناء او غير ذلك مما يَتَرنّم به» يعني مرد به گونه اي صدا را (در حلق) بگرداند در خواندن يا اذان يا غنا كه موجب ترنم شود.گفته شده: ترجيع در اذان بدين صورت است كه قول «اشهدان لااله الا الله» و .... را دوبار تكرار كنند و ترجيع در صوت باز گرداندن صدا در حلق است همانگونه كه اصحاب الحان صدا را در گلو مي اندازند.ترجيع اذان، بلند گفتن شهادتين بعد آهسته گفتن و بازگردانيدن آواز در حلق است.المنجد ترجيع را بازگرداندن صدا در حلق معني نموده و اضافه مي كند في المصيبة «انا لله و انا اليه راجعون گفتن» كه به كلمه «استرجاع» معروف است.صاحب كتاب موسيقي آوازي ايران ذيل «تحرير» مي نويسد: تحرير عبارت از صوتي آهنگين است كه در اثر عبور هوا و ارتعاش تارهاي صوتي به وجود مي آيد كه مي تواند شكل هاي مختلف به خود بگيرد. اداي تحريرها بنا به سليقه افراد مي تواند، فرم هاي مختلفي به خود گيرد كه اين فرم هاي گوناگون را ادوات تحرير گويند مثل: (آه - آه - آه) (آ- ها، آ- ها) (ا- ها، ا- ها)... وخوانندگان قديم سعي مي نمودند به تحرير امكان بيشتر دهند. به همين جهت بلبل را سرمشق خود قرار داده و تنوّع تحرير را از اين پرنده خوش آهنگ آموخته اند

بررسي و تحليل

اگر قيد مطرب بودن در تعريف مشهور از غنا كه گفته «الغناء مد الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب» ذكر نمي شد خيلي از صداها كه در واقع طرب آور و سبك كننده عقل و خرد نيستند داخل در غنا مي شدند و حال آنكه با اين قيد بسياري از صداها كه داراي مد و ترجيع هستند مثل اذان و اقامه و دعا.... ولي صوت مطرب شمرده نمي شوند، غنا محسوب نمي شوند لذا صرف فراز و نشيب صدا ترجيع بدون طرب مصداق لهو و غناي حرام نيست.بر اين اساس محقق كركي مي گويد: «مجرد كشيده بودن صوت حرام نيست اگر چه آن صوت به حدي زيبا باشد كه مجذوب دلها گردد، البته ماداميكه به حدي منتهي نشود كه به سبب ترجيع مقتضاي اطراب و طرب آور گردد.»و مراد از مطرب آن است كه نسبت به خواننده و شنونده مطرب باشد يا شأنيت و اقتضاي اطراب را داشته باشد. تعريف امام خميني (ره) از غناء:ايشان در تعريف غناء مي فرمايند:«فالا ولي تعريف الغناء بانه صوت الانسان الذي له رقّه و حسنُ ذاتي ولو في الجمله و له شانية ايجاد الطرب بتناسبه لمتعارف الناس.غنا، صداي انساني است كه متضمّن نازك كاري و زيبائي ذاتي باشد و براي نوع انسانها ايجاد طرب نمايد.در آهنگهاي فعلي گاهي صدائي واقعا نكره و خشن است ولي با تناسب آلات موسيقي صدا را طوري تنظيم مي كنند كه خوش آيند شود به نظر شيخ محمد رضا اصفهاني (رحمه اللّه عليه) اگر موجب طرب شود حرام است ولي امام مي فرمايند بايد حسن ذاتي و لطافت هم داشته باشد تا عرف آنرا حرام بداند (پس صداي انسانهائي كه رقت و حسن ذاتي ندارند از تعريف خارج شد.)و ضمنا به امكان طرب بودن اشاره دارند چرا كه حصول طرب تدريجي است گاهي بايد چند شعر خوانده شود تا آن حالت دست دهد پس حكم غنا به آن چيزي تعلق مي گيرد كه شأن آن طرب آور بودن است اگر چه بعضي از بيت ها اين حالت را نداشته باشد.

مفهوم و مصداق غناء در اصطلاح شرع:


تا اينجا نتيجه گيري مي شود مفهوم اصطلاحي غناء در شريعت اسلامي كه موضوع حرمت است بامفهوم لغوي و عرفي آن فرق مي كند، زيرا اهل لغت، مطلق صداي بلند، صداي زيبا، ترجيع صدا و... را غناء مي نامند ولي براساس دلائل در روايات، كلمه غناء، اخص بكار رفته است. (بعدا بحث مي شود).زيرا از يكسو در روايات صداي زيبا و قرائت حسن حتي ترجيع دار مدح شده و از سوي ديگر غنا، حرام شمرده شده و اين دليل اخص بودن غناي حرام شرعي از غناي به معناي لغوي است.علاوه بر اين در نفس روايات استدلال حرمت به قول زور و لهو و باطل است كه ملاك، تطبيق با اينهاست. لذا موضوع حرمت لهو و باطل يا قول زور است نه صرف صداي زيبا يا زير و بم دار. لذا اگر غناء را به معناي لغوي بگيريم، دو قسم خواهد بود:1ـ غنائي كه از نظر شرعي حرام و از مصاديق لهو و لغو و الفاظ باطل و قول زور باشد.2ـ غنائي كه از نظر شرع حرام نباشد كه مطلق آواز است. اگرچه به ديد لغوي غنا محسوب مي شود.و شايد كساني كه نفس غناء را حرام ندانسته بلكه حرمت را معلول عوارض خارجي دانسته اند معناي لغوي غناء را در نظر داشته اند.و اگر غناء به معناي فقهي و روائي و شرعي را در نظر بگيريم غناء دو صورت نخواهد بود بلكه به طور مطلق حرام خواهد بود و شايد كساني كه نفس غناء را حرام دانسته اند غناء را به معناي اصطلاحي و شرعي گرفته اند.ميان معناي لغوي و اصطلاحي غناء تعارض نيست، زيرا معناي لغوي عام است كه هر آوازي را در برگيرد و معناي شرعي آواز خاص است به گونه آوازي كه لهو و يا كلمات باطل باشد.و در حقيقت شرع معناي جديدي را در نظر نگرفته بلكه موضوع حرمت را بيان داشته كه مفهوم جديد تلقي شده شارع پس از افزودن قيدي بر غناء به معناي لغوي، آن را موضوع حرام قرار داده است.

مقايسه دقيق بين معناي لغوي و شرعي


اگر معناي لغوي و عرفي غناء با مفهوم اصطلاحي و شرعي به درستي تميز داده نشود خلط ميان آندو ابهام مي آورد، ابهامات و سردگمي هائي كه براي عده اي پيش آمده معلول همين موضوع است.زيرا اگر مجموع روايات صوت و غناء ملاحظه شود و موارد مدح و ذم سنجيده شود و توجه شود كه روايات معصومين در عصري صادر شده كه غناء عملاً در دستگاه سلاطين و اشراف و اهل فسق همراه با لهو و لغو و گناه بوده و بيان ائمه انصراف به مصاديق خارجي آن دارد (نه معناي لغوي)، همان گونه كه در استدلالات روايات معلوم است هرگونه ابهامي رفع خواهد شد. و مجبور نخواهند بود كه قرائت قرآن يا مديحه سرائي و مرثيه خواني براي اهل البيت عليهم السلام يا مارشهاي نظامي و سرودهاي جنگي كه در زمان خود رسول اللّه هم بوده و يا سرودهاي مفيد و غناء در عروسيها را با تكلّف و استثناء از غناء خارج سازند.با اين تنقيح معلوم مي گردد كه همه اين موارد بدليل آنكه مصاديق لغو و لهو و زور نيستند موضوعا از حكم غناء خارج اند.پس غناء به معناي شرعي كه موضوع حرمت است اخصّ از غناي لغوي است و غناي لغوي به خودي خود حرمت نمي آورد مگر آنكه غناي شرعي بر آن منطبق شود. لذا در تشخيص موضوع شرع مي توان گفت نيازي به مراجعه به كتب لغت نداريم زيرا در عناصر خاصه استنباط (آيات و روايات) به گونه واضح غناي حرام تعيين شده است.

حكم غناء در اسلام

از احكامي كه با دقت و كنكاش مورد توجه واقع نشده و يا اگر گرفته به صورت روشن و خالي از ابهام و دغدغه براي ديگران تبيين نشده و مكلفان همواره ناچار بوده اند با تامل و احتياط در آن عمل كنند غناء و موسيقي است.علل عدم تبيين كامل حدود غناء شايد به دو جهت باشد:1ـ آميختگي بعضي آوازها و سرودها با مسائل حرام و لغو و لهو و لعب و رقص و گناه، زيرا صرف آميختگي عاملي براي پرهيز بوده است.2ـ اندك بودن موارد و كم تأثير بودن موضوع خوانندگي و سرود در جامعه چون راديو و تلويزيون هنوز اختراع نشده بود و لذا ضرورتي براي بحث بيشتر نبود. اما امروز اين نياز به شدت احساس مي شود خصوصا از سوي كساني كه به واقعيتهاي اجتماعي و عيني در زندگي و نيز به رابطه هنر با زندگي انسان و اخلاقيات و فرهنگ توجه كامل دارند.

عمده نظرات در اين باب

1ـ نظريه اي كه معتقد است غناء به خودي خود مباح است و ممكن است به سبب عوارض خارجيه حرام يا مكروه گردد (نظر برخي علماي اهل سنت).2ـ نظريه اي كه غناء در هر حال حرام و حرمت را در نفس غناء نهفته مي داند.فقهاي شيعه نظر دوم را پذيرفته اند و گفته اند آنچه مصداق غناست حرام است و حرمت بر نفس غناء بار مي شود.از توجه به كلام برخي از فقهاي شيعه مانند ملاحسن فيض كاشاني صاحب وافي و محقق سبزواري صاحب كفايه الاحكام به نظر مي رسد نظر نخست را پذيرفته اند ولي با دقت و تأمل در گفتارشان معلوم مي شود چنين نظري ندارند.

ادله قائلين به حرمت غناء

افرادي كه نفس غناء را حرام شمرده اند به اجماع، آيات و اخبار تمسك نموده اند. ما هم ادله را ذكر نموده و پيرامون آنها بحث مي كنيم.

الف) اجماع

علامه بزرگوار سيد علي حائري در كتاب رياض المسائل مي گويد:«همانگونه كه برخي از فقهاء گفته اند اجماع علماي اسلام بر حرمت غناء است و اين اجماع داراي ارزش و اعتبار است.مرحوم صاحب جواهر حرمت آنرا ضروري مذهب مي دانند و علامه ملا احمد نراقي مي فرمايد: «با عدم خلاف بلكه نقل اجماعي كه بر حرمت غناء شده، شايد بتوان گفت كه حرمت غناء به سرحد استفاضه رسيده است و مي توان گفت كه حرمت غناء به گونه اي قطعي است و حرمت آن از ضروريات دين به شمار مي آيدالبته اين اجماع قابل ردّ است زيرا:اولاً با وجود آراي مختلفي كه نفس غناء را حرام ندانسته اند چگونه مي توان ادعا كرد كه همه علماء بر حرمت غناء اجماع و اتفاق دارند؟ثانيا، اجماع تعبّدي داراي حجيت و اعتبار است و اجماع مدركي حجيّتش از باب مدرك است و در بحث غناء مستند فقها آيات و روايات است كه بايد به اينها پرداخت.ثالثا ملاك حجيت اجماع تعبدي از نظر انديشمندان شيعه كاشفيت از راي معصوم است نه خود اجماع و در اينگونه موارد معلوم نيست كه اجماع داراي كاشفيت و اعتبار باشد كه در اصول مفصل بحث شده است كه شرح و بيان آن از حوصله اين مقاله خارج است.

ب) آيات

آياتي كه در زمينه اثبات حرمت غناء مورد استناد قرار گرفته عبارتست از:1ـ «فَاجْتَنِبُوا الرِّجسَ مِن الأوثانِ و اجْتَنِبُوا قولَ الزُور»از پليدي حقيقي يعني بتها اجتناب كنيد و نيز از قول باطل (مانند دروغ، شهادت ناحق و سخنان لهو و غناء) دوري گزينيد.استناد به اين آيه مبتني است به درك و فهم معناي زور و تطبيق آن برغناء و اين امري است كه نياز به دليل و اثبات دارد.2ـ «وَ مِنَ النّاس مَنْ يَشْتِرَي لَهْوَ الحَديثِ لِيُضِلّ عَن سَبيلِ اللّه بِغَيرِ عِلمٍ»و برخي از مردم (فاسد و فتنه جو) كسي است كه گفتار و سخنان لغو و باطل را به هر وسيله تهيه مي كنند تا خلق را به جهالت از راه خدا گمراه سازد.مفسران در شأن نزول آيه دو احتمال داده اند:آيه درباره فردي بنام نضربن حارث نازل شده كه به ايران هم سفري كرده است و داستان اساطير ايران را براي مردم عرب زبان بازگو مي كرده است تا مردم را از شنيدن آيات دلرباي قرآن باز دارد.و برخي گفته اند آيه درباره شخصي نازل شده كه كنيزي راخريده بود تا براي وي آوازه خواني كند. استناد به اين آيه هم مبتني است بر تطبيق لهو الحديث برغناء و اين نيز نياز به اثبات دارد.3ـ «وَالذينَ هُمْ عَنِ اللّغوِ مُعْرِضُونَ»آنان كه از لغو و سخن باطل اعراض و احتراز مي كنند.استناد به اين آيه نيز در صورتي تمام خواهد بود كه عنوان لغو برغناء تطبيق كند و اين نياز به شناخت لغو دارد.4ـ «والذَّين لايَشهَدونَ الزوَر وَ اِذا مرّوا بِاللَّغوِ مَرّوا كِراما»(بندگان رحمان) آنان هستند كه بنا حق شهادت ندهند و هرگاه به لغوي بگذرند، بزرگوارانه از آن در گذرند.دراينجا هم محتاج تفسير لغت زور هستيم و بايد ثابت كرد كه زور بر غناء صدق مي كند.5ـ «و استَفزِز مَن استَطَعْتَ مِنهُم بِصَوتِك واَجِلبْ عَلَيِهمْ بِخَيلِك وَ رِجلِك»برانگيز و گمراه كن هركس را كه مي تواني از ايشان (مردم) را با آواز خودت و با جمله لشگر سوار و پياده ات برآنها احاطه كن».استفزاز به معناي تحريك و برانگيختن است و آن هم با استفاده از آوازه خوان بايد ببينيم دلالتي بر حرمت غناء دارد يا خير؟6ـ «اَزِفَتِ آلازفةِ لَيْسَ مِنْ دونِ اللّه ِ كاشِفةً اَفَمِنْ هذا الحَديثِ تَعْجِبونَ و تَضحَكُونَ وَ اَنْتُمْ سامِدون»«روز قيامت بسيار نزديك است، هيچكس غير از خدا آن روز را آشكار نتواند ساخت. آيا از اين سخن كافران تعجب ميكنند و به مسخره برآن مي خندند و به روز سخت خود نمي گريند واي بشر نادان شما سخت غافليد».شاهد مثال دراين آيه، جمله «و انتم سامدون» است كه براي اثبات حرمت غناء احتياج به غور و بررسي دارد.آياتي كه در زمينه غناء مورد استناد قرار گرفته است هيچكدام در بردارنده واژه غناء نيست و به صراحت درباره غناء نظر نداده است بلكه در بردارنده عناوين عامّي است كه امكان تطبيق آنها برگونه هائي از غناست.آنجا كه غناء حاوي سخن باطل و بيهوده و گمراه كننده باشد و يا نفس غناء به صورت يك عمل باطل و زور و لغو در آمده باشد و عنوان قول زور، سخن بيهوده و لهو و لغو برآن صدق كند حكم حرمت دارد.ولي از ظاهر و منطوق اين آيات بدون استفاده از روايات نمي توان حرمت مطلق آوازها را استفاده كرد.لذا عمده ترين وجه استناد به اين آيات براي غناء، رواياتي است كه در تفسير اين آيات وارد شده است، پس بايد ديد روايات در زمينه غناء داراي چه بياني است.

ج) روايات:

صريح ترين عبارتهاي در مورد ممنوعيت غناء روايات هستند و استفاده از آيات مورد استناد نيز تا اندازه زيادي متكي بر روايات تفسيري است:در اينجا بايستي روايات را در دسته هائي قرار داده (كه از جهت مضمون قريب به هم هستند) تا در مساله غناء به نتيجه نهائي برسيم.ولي در مجموع، تواتر اجمالي و معنوي براي محقق و كاوشگر موضوع غناء، اين يقين را به بار مي آورد كه غناء از نظر اسلام نكوهيده و ممنوع است و مورد نهي و انكار معصومين قرار گرفته است.تا به جائي كه در زمينه حرمت غناء صاحب جواهر ادعاي تواتر كرده است.و شيخ انصاري (عليه الرحمه) اخبار در حرمت غناء را مستفيضه گرفته اند.همچنين فخر المحققين در ايضاح در اين باره ادعاي تواتر كرده است.«..... ولان هذه الروايه من الاحاد فلايعارض الدليل المانع لتواتره».يعني اين روايت آحاد كه دلالت بر جواز غناء در عروسيها دارد با روايت متواتره كه غناء را منع مي كنند توان تعارض ندارد»و صاحب جواهر علاوه بر تواتر مي فرمايند:«در تحريم غناء مثل تحريم زنا اخبار متواتره و ادله متكاثره است»و در بعضي روايات بعض اقسام غناء مثل حداء، غناء در عروسيها ..... مجاز شمرده شده است.

روايات در ذيل آيات

درباره آيه «وَاجْتَنِبُوا قولَ الزُّور» از ابي بصير نقل شده كه امام صادق عليه السلام فرمودند: قول زور همان غنا است.درباره آيه «وَ مِنَ النّاسَ مَن يَشتري لَهْوَ الحَديثِ...» امام صادق عليه السلام فرمودند: «غنا از آن چيزهايي است كه خداوند در قران فرموده آن گاه اين آيه را تلاوت كرد. و درباره آيه «وَ الذين هُمْ عَنِ اللّغوِ مُعْرضون» امام عليه السلام آن را بر غنا تطبيق دادند.همانگونه كه گفتيم اصل حرمت غناء از اين روايات استفاده مي شود ولي اينكه غناي حرام چيست؟ آيا از مقوله كلام است يا از مقوله كيفيت عارض بر صوت؟ آيا شامل تغنّي مي شود يا استماع غناء را نيز در برمي گيرد؟ و آيا موضوع حرام در غناء آواز تنهاست و يا با چيز ديگر (به گونه لهو و لعب يا كلام باطل)؟اينها سئوالاتي هستند كه بايد جوابشان را از روايات بگيريم و از طرفي هيچكدام از اين پرسشهاي اصولي و مهم به گونه صريح در متن احاديث جواب داده نشده است.اينكه برخي گمان برده اند در بيان روايات تعارض است يا آيات مورد استناد در غناء در برخي ديگر از روايات به غير غناء تفسير شده است و اين موجب تعارض ميان دو دسته از روايات ميشود؛ گماني نارواست چرا كه عنوان «قول زور» و «لهوالحديث» و «لهو و زور» عام است و مانعي ندارد كه در يك روايت بر برخي از مصاديق و در روايت ديگر بر دسته ديگري از مصاديق حمل شده باشد.

نتيجه گيري از روايات:

ظاهرا از روايات بدست مي آيد كه غناء از جهت اينكه مصداق لهو و باطل است حرام مي باشد ولكن ناگفته نماند كه اگر بين صوت لهوي و باطل از نسب اربعه تساوي باشد، چنانچه اقوي هم همين است كه غناء عبارت از صوت لهو و باطل است، مطلب تمام است.پس بايستي گفت: «صوتِ لهوي» حرام است، غناء هم اگر صوت لهوي است در نتيجه حرام مي باشد. و اگر غناء اعم از صوت لهوي باشد واجب است آنرا قيد بزنيم به آنچه عنوان صوت لهوي و باطل را داراست.پس در نتيجه، حرام آن است كه از آهنگهاي اهل فسوق و معاصي باشد يعني آنچنان آهنگي كه در دربار طواغيت و پادشاهان معمول بود كه عموما با لغو و لهو و غفلت و خروج از حالت عادي همراه بود اجراء مي شد.در اين روايات پارامترهاي حرمت غناء، لهو و لغو و باطل گرفته شد كه مبناي ما در حرمت غناء همين موارد است ضمنا در استدلال به روايات علاوه برسند و جهت صدور، بايستي روايات معارض را هم بايد بررسي كرد، آيا در روايات اين باب تعارض وجود دارد يا خير؟ آيا فقيهي به جواز فتوي داده است؟ لازم است روايات ضعيف از صحيح تميز داده شود. ولي آنچه از مجموع روايات استنباط مي شود اينكه غناء از نظر اسلام نكوهيده است.

تعيين دقيق مصاديق غناي حرام:


در اصطلاح فقه اسلامي و با استفاده از آيات و رواياتي كه گذشت آن غناء و آوازي حرام است كه يكي از شرائط زير را دارا باشد: 1ـ غناء و آوازي كه به گونه لهو يا لغو يا زور و باطل كه با مجالس لهو مناسبت دارد باشد. يعني آواز داراي ارزش صحيح و آثار نباشد.خواه چنين آوازي همراه با قول و كلامي باشد يا نباشد و چه آن كلام هم لهو و لغو و باطل باشد يا نه مانند كلمات قرآن وحديث.2ـ غناء و آوازي كه در بردارنده الفاظ و مطالب و مفاهيم لهو و لغو و باطل باشد خواه به گونه آواز اهل فسوق باشد يا نه.يعني ممكن است سرودهاي شهواني و الفاظ و مفاهيم پست با يك صداي معمولي و صوت متوسط و حتي صداي خشن خوانده شود و با اين حال حرام باشد زيرا محتوي و مفاهيم آن ممنوع است.3ـ غناء و آوازي كه داراي لحن اهل فسوق و گناه باشد (معمولاً اهل گناه و معصيت داراي الحان و شيوه هاي خاصي در خواندن سرودها و اشعار و نوازندگي هستند).استفاده از شيوه ها و الحان و آوازه هاي خاص اهل گناه غناء و حرام به شمار مي آيد. گرچه معمولاً الحان اهل فسوق، لهو و لغو و باطل است ولي اين تعبير داراي ويژگي خاصي است، حتي در موردي كه نفس لحن، لهو نباشد اگر از الحان اهل فسوق به شمار آيد حرام خواهد بود. (اين موضوع نظير تشبّه به كفار است).امام صادق عليه السلام از رسول خدا نقل ميكند:«اِقْرَوُءا القُرآنَ بِاَلحان العرب وَ اَصواتِها و اِيّاكم وَ لُحُونَ اهل الفُسُوق و اَهلِ الكبائر.....»4ـ صدا وآوازي كه انسان را ازياد خدا دور بدارد (الملاهي التي تصدّ عن ذكر اللّه كالغناء و ضرب الاوتار) ابزار آنچه كه مانع از ذكر و ياد خدا گردد مثل غنا و زدن تار. در اين روايت حرمت ملاهي معلّق شده بر وصف «صدّعن ذكراللّه » و در جاي خود ثابت شده تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است، يعني علت حرمت ملاهي (وغناء) به خاطر اين است كه انسان را ازياد خدا باز مي دارد.بنابراين هرگاه غناء و ساير آهنگها و موسيقي ها مانع ازياد خدا نباشد بلكه انسان را به ياد خدا بيندازد حرام نيست.بعضي از عالمان و عارفاني كه در جامعه اهل سنت و شيعه صوت و صداي زيبا را حلال دانسته اند بر اين عقيده بوده اند كه صداي زيبا انسان را به ياد خدا مي اندازد.حضرت امام علي بن الحسين عليه السلام در مرسله فقيه در پاسخ مردي كه پرسيده بود مي خواهم جاريه اي را خريداري كنم كه داراي صوت و آواز است آيا جائز است يا خير؟فرمود: «لا باس لواشتريتَها فَذَكَرَتْك الجنّه».و اما ظاهر رواياتي كه با اين روايت معارضه و ناسازگاري دارد مانع از اخذ به آن نمي شود. زيرا جمع موضوعي (عام وخاص، مطلق و مقيد، مجمل و مبين) امكان پذير است و نيز از جانب سند نيز به اعتقاد بعضي منجبر به عمل است.5ـ آوازي كه همراه با معصيت باشد مانند آواز زن كه با حضور نامحرمان پديد آيد، ولي اگر نامحرم و مردان اجنبي حضور نداشته باشند و آن را نشنوند و خود آواز ومحتواي آن ممنوع نباشد اشكالي ندارد.خواندن زنان خواننده و هنرمند در عروسيها براي زنان هيچ اشكالي ندارد و در اين زمينه روايات زيادي وارد شده است.اما خواندن زنان و مردان به طور جمعي (گروه همخوان، گروه كُر) اگر موجب فسادي نشود ظاهرا اشكالي ندارد زيرا دليل مذكور شامل اين صورت نمي شود و اگر از مصاديق مشكوك بود قاعده حليت محكم است.

فقهاء و حكم غناء و آثار آن

شيخ الطائفه مي گويد:

غناي محرم موجب فسق فاعل آن است و شهادت او پذيرفته نيست چه بواسطه صوت فاعل آن باشد يا بواسطه ابزاري چون ني، تار، طنبور.... اما زدن با دايره در عروسي ها و ميهماني بواسطه ختنه فرزند مكروه است.محقق كركي در جامع المقاصد دارد:مجرد كشيدن صدا حرام نيست اگر چه مورد تمايل نفس باشد مادامي كه به حدي نرسد كه موجب اطراب همراه با ترجيع و از خود بي خود شدن باشد.مقدس اردبيلي در مجمع الفائده مي فرمايند:«مزد گرفتن، ياد گرفتن، ياد دادن و شنيدن غناء حرام است.»شهيد ثاني و شيخ يوسف بحريني دارند:«غناء كشيدن صداي مشتمل بر ترجيع مطرب است و بدون وصفين حرام نمي باشد»علامه حلي در تحرير الاحكام مي فرمايند:«غناء حرام است و تعليم آن و اجرت فاعل آن هم حرام و فقط اجرت زن خواننده مباح است مادامي كه سخنان باطل نگويد و با آلات لعب همراه نباشد.» شيخ اعظم انصاري (رحمه اللّه عليه) بعد از بيان اينكه در غناء «لا خلاف في حرمته في الجمله» مي فرمايند:«آنچه از ادله بدست مي آيد صدايي كه همراه با ترجيع و بر طريق لهو باشد حرام است و همانا لهو چنانچه به واسطه ابزار بدون بكارگيري صوت باشد... و فرقي ندارد بين استعمال آن در كلام حق يا باطل.»آية اللّه سيد ابوالقاسم خوئي غنائي كه بروجه لهو و باطل باشد حرام مي دانند:«اگر غناء به صورت لهو و باطل باشد حرام است و معتبر صدق عرفي است...»حضرت امام خميني (رضوان اللّه عليه) در تحرير الوسيله پيرامون حكم غناء مي فرمايند:«اشتغال به كار غناء و شنيدن آن و معامله با آن حرام است، مقصود از غناء صداي خوب نيست بلكه غناء عبارتست از كشيدن صدا و بالا و پائين بردن (چه چه زدن) با كيفيت خاص كه را مشگر (شادي آور) و طرب انگيز باشد و مناسب مجالس لهو و محافل طرب و آلات لهو و ملاهي باشد و فرقي نمي كند كه اين غناء دركلام حق باشد يا باطل حتي اگر در قران، دعا، ..... باشد كه دراين موارد عقاب چند برابر شود.مرحوم آيه اللّه سيد ابوالحسن اصفهاني در كتاب وسيله النجاة مي فرمايند:«خوانندگي و نواختن موسيقي و كسب نمودن با آن حرام است و گوش كردن به آن نيز حرام و معصيت مي باشد»آيه اللّه سيد محمد تقي خوانساري معيار در غناء را صوت خوش نمي دانند بلكه كيفيت خاصه اي مي دانند كه مناسب مجلس اهل طرب باشد و در عرف تعبير به آوازه خوان شود.مراجع تقليد عصر حاضر در رساله هاي عمليه خود مساله شماره 930 (رساله امام 921) متفق القول و بطور اجمالي فرموده اند:«اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بيندازد چنانچه غناء شود يعني بطور آوازه خواني كه در مجالس لهو و بازيگري معمول است اين حرام است و اگر نشود مكروه است»

موسيقي و غناء در ديدگاه مقام معظم رهبري


استفتائات

فرق بين موسيقي حلال از موسيقي حرام چيست؟ و آيا موسيقي كلاسيك حلال است ضابطه در شناخت اين موضوع چيست؟آنچه كه از ديدگاه عرف موسيقي قرين با لهو و طرب باشد كه متناسب با مجالس لهو و باطل است، اين نوع از موسيقي حرام است و فرقي ندارد بين موسيقي كلاسيك و غيره و تشخيص اين موضوع به نظر عرفي مكلف برمي گردد، و اگر موسيقي داراي شرايط نباشد في النفسه اشكالي ندارد.مراد از موسيقي مطرب و قرين با لهو [ كه موضوع از براي حرمت است ] چيست؟ و ملاك تشخيص اين نوع موسيقي از غير آن چگونه است؟موسيقي مطرب قرين با لهو آن گونه از موسيقي است كه نوعا انسان را از حالت طبيعي خارج مي سازدو به سبب داشتن محتواي خاصي كه متناسب با مجالس لهو و معصيت است و مرجع در تشخيص موضوع عرف است.غنا چيست؟ آيا فقط صداي انسان است يا اينكه صداهايي را هم كه از آلات موسيقي برمي خيزد، شامل مي شود؟مراد از غنا صداي انسان است اگر با ترجيع و گرداندن صدا در گلو و قرين با طرب و از خود بيخود شدن همراه باشد به گونه اي كه متناسب با مجالس لهو و معصيت است و آوازخواني به اين شكل حرام است و استماع آن هم حرام، اما صداهاي حاصل از آلات موسيقي غنا محسوب نمي شود، اما اگر از آلات مخصوص لهو باشد يا بر صداي حاصل از آن عنوان موسيقي قرين با لهو و طرب صادق باشد آن هم حرام است.آياآموزش موسيقي و خصوصا سنطور جايز است و اگر اين آموزش موجب ترغيب و تشجيع ديگران باشد حكم چيست؟استفاده از آلات موسيقي اگر به منظور اجراي سرودهاي انقلابي و مذهبي يا اجراي برنامه هاي مفيد و ارزشمند و امثال آن از اموري كه غرض عقلايي بر آن مترتب است اشكالي ندارد به شرط آنكه مستلزم مفسده نباشد. و تعليم و تعلم براي اين غرض اشكال ندارد.اما ترويج موسيقي و اهتمام و اشتغال به آن با اهداف حكومت اسلامي منافات دارد و قيام به ترويج و نشر آن در مركز تعليم سزاوار نيست خصوصا بين جوانان زيرا صلاحي در اين آموزش نمي باشد. آيا موسيقي سنتي و اصيل ايراني حرام است يا حلال؟ آنچه كه عرفا از نوع موسيقي قرين با لهو و متناسب با مجالس معصيت باشد حرام است مطلقا چه ايراني باشد چه غير آن و چه از انواع موسيقي سنتي و اصيل باشد و چه نباشد.حكم استفاده از «دايره زنگي» براي زنان در مجالس عروسي چيست؟بكارگيري آلات موسيقي جهت آوازه خواني به صورت موسيقي قرين با لهو و طرب جايز نيست ولي بعيد بنظر نمي رسد بكارگيري اين وسيله زماني كه با آوازخواني در مجلس زفاف عروسي باشد.آيا جايز است زدن به ظروف و ادواتي كه از آلات موسيقي محسوب نمي شود در محافل عروسي و اگر صدا به خارج از مجلس برود و در معرض سماع مردان قرار گيرد حكم چيست؟ملاك نحوه استفاده از آن است اگر به صورت متداولي كه در عروسيها به نحود تقليدي انجام مي شود تا مادامي كه مفسده اي بر آن بار نشود و عرفا به آن، مجلس لهو نگويند اشكالي ندارد.درباب موسيقي عرفاني و اينكه آيا موسيقي موجب وصول و تقرب است يا خير؟ايشان مي فرمايد: موسيقي از طرق وصول به پروردگار شمرده نمي شود، و اين مهم از خلال موسيقي بدست نمي آيد مضاف بر اينكه ترويج موسيقي و اهتمام و اشتغال به آن با اهداف حكومت اسلامي منافات دارد.

غناءهاي مجاز:

مشهور فقهاء 2 مورد را از حكم حرمت غناء خارج نموده اند.

الف) حداء

بايد دانست حداء (صداي مخصوصي است كه براي سير شتران به گونه خاصي در حلقوم بازگردانده مي شود كه در نتيجه آن شتران از نشاط خاصي در هنگام سير برخوردار مي شوند) را از حكم حرمت غناء استثناء نموده اند.

ب) غناء در عروسيها

مورد ديگري كه استثناء شده حكم حرمت غناء، غناء كنيزه آوازه خوان در عروسي هاست. البته به شرط اينكه محرّم ديگري با آن غناء اصطكاك نداشته باشد.يعني سخنان و حرفهاي باطل و يا آلات موسيقي محرمه همراه نباشد و يا مردهاي نامحرم بر مجلس زنها داخل نشوند.مشهور فقهاء اين نوع غناء را استثناء كرده اند.اما به نظر نگارنده اگر قائل به استثناء شديم بايد در خصوص مغنيّه (خواننده زن) اكتفاء شود نه مغنّي (خواننده مرد) و آن هم در «زفّ عرائس» (شب عروسي) نه در هر جشني كه حتي از مقدمات عروسي باشد (مثل بله بران - عقد و.....).

نتيجه بحث:

از بحثهاي گذشته معلوم شد كه غناء بر دوگونه است:غناء به معناي لغوي و غناء به معناي شرعي.غناي به معناي شرعي موضوع حرمت است كه آن اخص از غناي لغوي است و به خودي خود داراي حرمت نيست مگرآنكه غناي شرعي بر آن منطبق گردد و بدين جهت براي تعيين غناي حرام، مراجعه به معناي لغوي تعيين كننده نمي باشد. زيرا در عناصر خاصه استنباط (آيات و رايات) به گونه اي واضح و روشن غناي حرام تعيين شد.در هر حال عدم دقت كافي محققان و صاحب نظران در تفكيك بين اين دو معني و بعضي امور ديگر، موجب شد كه اختلاف در كلمات آنان در تعريف اين واژه پديدار شود . مفهومي به اين روشني و وضوح از مجمل ترين موضوعات استنباطي به شمار آيد، به حدي كه تبديل به يك ضرب المثل در موارد اجمال مفاهيم الفاظ درآمده باشد، وقتي مفهوم كلمه اي روشن نباشد مي گويند: مفهوم اين واژه مثل مفهوم غناء مجمل است.ولي با تفكيك معناي لغوي غناء از معناي شرعي آن كه موضوع حرمت است اشكالات و ابهاماتي كه در تعاريف اهل لغت و اهل استنباط براي اين واژه بود به گونه كامل برطرف مي شود.در سايه اين مباحث پرداختيم به تعيين دقيق غناي حرام كه از راه غور و تامل در منابع و پايه هاي شناخت بدست آمده است.آن غناء و آوازي حرام است كه يكي از شرايط زير را دارا باشد:1ـ غناء و آوازي كه به گونه لهو و لغو يا زور و باطل كه با مجالس لهو مناسب دارد باشد.2ـ غناء و آوازي كه در بردارنده الفاظ و مفاهيم پست و جنبه هاي شهواني باشد.3ـ غناء و آوازي كه داراي لحن اهل فسوق و گناه باشد.4ـ صدا و آوازي كه انسان را ازياد خدا دور بدارد.5ـ آوازي كه همراه با معصيت باشد مانند آواز زن در حضور مردان نامحرم.براساس آنچه آورديم به نظر نگارنده آوازهائي كه بر اساس غرض صحيح و داراي سبك و شيوه متقن و متمايز از الحان اهل فسوق و شيوه هاي لهو و باطل باشد و مفاهيم را در برداشته باشد و روح جامعه را براي تخلّق به نيكي ها آماده كند و مفاهيم مذهبي و عقيدتي را با لطافت در قلبها جاي دهد و روحيه مقاومت و مبارزه با دشمنان وطن و مذهب را تقويت نمايد و جلوي تمايل و گرايش نسلها را به سوي آوازهاي فاسد و مفسد و آهنگهاي مهيج شهواني سد كند (مانند بسياري از سرودهاي صدا و سيما) نه تنها هيچ گونه اشكال شرعي را به همراه ندارد بلكه بسيار خوب و پسنديده است.و انشاء اللّه گامهاي استوارتر و مثبت تر و دقيق تر در اين راستا همسو با موازين شرعي و احكام اسلامي برداشته شود.منتهي بايد توجه داشت كه بيان اين مطالب سبب تجّري افراد ناآگاه نشود و گمان نكنند كه آوازها و آهنگهائي كه در زمان پيش از جمهوري اسلامي به گونه لهو و فساد انگيزي ساخته شده و فقهاء آنها را حرام دانسته اند و يا آوازها و آهنگهائي كه توسط عناصر فاسد و فاسق به صورت مخفي سروده و نواخته شده است و همچنين آهنگها آوازهاي را ديوهاي خارجي كه به گونه لهو و لعب است نيز بدون اشكال است.بلكه اصولاً مصداق اصلي غناء همين آوازها و آهنگهائي است كه به منظور فسادانگيزي تهييج شهوت و به هدردادن وقتها و نيروها و انحراف عواطف و تشويق اعصاب و تخدير قواي نسلها به خصوص جوانان توسط مستكبران و طاغوتيان و عناصر ناصالح و خوشگذران تهيه مي شود و در اختيار افراد قرار مي گيرد.بنابراين ادله حرمت غناء شامل آوازهائي كه همراه با لهو و لغو و گناه و معصيت نباشد بلكه بالاتر كه سرودهاي مفيد و آموزنده باشد نمي شود و اگر احيانا در موردي شك شد حكم به حليت مي شود (به شرطي كه از نوار مرزي تخطي ننمائيم).در خاتمه هم به اين نكته اشاره مي نماييم كه:بسياري از آنان كه هر صوت و صداي زيبائي را غناي حرام پنداشته اند ريشه اصلي برداشتهاي غلط ايشان در ذهنيت نا صحيح آنان نسبت به دين و شريعت و روح اسلام و معنويت نهفته است.زيبائيها در جهان مادي از يك جهت مايه جذب انسان به سوي منشأ جمال و كمال هستي است و از جهت ديگر ملاك آزمايش و گرايش انسان به زيبائيهاي معنوي است. اين است كه در بهره وري از مظاهر زندگي نبايد از راه مستقيم و حداعتدال منحرف شده و نبايد گرفتار افراط و تفريط شد.افراط در بهره وري از زيبائيهاي هستي بدان است كه آدمي حدود و مقررات الهي را ناديده انگارد و به خواهش دل و هواي نفس، زيبائيها را به استخدام رزائل اخلاقي و زشتي ها درآورد. و آنچه مايه جذب به سوي پروردگار است عامل جدائي انسان ازياد خدا شود و تفريط بدان است كه چشم فروبندد و دست برگوش نهد و لب فروبندد و زيبائيهاي آفرينش را نبيند و نشناسد و حلال خدا را حرام پندارد و تكامل معنوي خويش را در سايه بيزاري و فرار از لطف و رحمت و نعمت و فضل پروردگار بجويد.اميد است كه امت اسلامي در هر زمينه اي از افراط و تفريط در امان بماند و در سايه فقه واقعي پويا و بالنده و مترقي و پرتحرك كه همان فقه سنتي است به بهزيستي مادي و معنوي دست يافته و جايگاه رفيع خويش را در فرهنگ و دانش و تكامل جوامع بشري بدست آورده و حفظ كند.ممكن است يك شنيدني موجب سرور و نشاط و از سويي عامل بسط شكوفايي ذوق و قريحه در انسان گردد و به گونه اي كه چشم جان او را بگشايد و نغمه هاي ملكوتي را پذيرا شودآنان كه در برداشت از موسيقي هنر و انضباط نمي پذيرند ، روح آنان توان صعود ندارد اينجاست كه تن به شبيه سازي و تشبهي ناموزون دست مي زند و از مواد افيوني و تخديري كمك مي گيرند تا لحظاتي جسم و نفس خود را ازدست رنجهاي دنيوي رها سازند و در بي خيالي و غفلت به سر برند.اگر آهنگ روح سازندگي و بالندگي داشت و احساسات دروني و پسنديده را به ترسيم كشاند هم براي هنرمند و هم براي جامعه پيام دارد.اما اگر حامل پيام ارزشي نبود، منشأ بطالت و بيهودگي و لهو و لغو و در نهايت انحراف و افسردگي فرد و جامعه است و از اينروست كه امروزه به عنوان يكي از ابزارهاي استعمار و استثمار مورد استفاده قرار مي گيرد.برخلاف تصوّر برخي كه گمان نموده اند ، اسلام با هنر و زيبائي و خواندن و احساس و لطافت ذوق سازگار نيست و روح تقدس را دوري از زيبائي مي دانند، بايد گفت اسلام مكتب روح و عواطف و احساسات پاك فطري است و قوانين و احكام آن با آهنگ موزون فطرت هماهنگ است.دين اسلام، دين فطرت، احساس، هنر، زيبائي و سهولت و آساني است، در آغاز اسلام از وسايل تبليغ دين همين تلاوت قرآن با صداي خوش بود و افراد زيادي به اين جهت به اسلام گرويدند و منافقين سعي داشتند تا مردم را از نزديكي به پيامبر صلي اللّه عليه وآله و يارانش برحذر دارند چرا كه صداي دلنشين قرآن عده زيادي را به دين جذب نمود.حضرت علي عليه السلام كه امام به حق شيعيان است خود شاعر، نويسنده و خطيب بود و نخستين شخصيتي بودند كه از طريق مجاز كردن پژوهشهاي علمي و تحقيق روي علوم حمايت از هنرهاي مستظرفه را ارزاني داشتند. علي بن الحسين خوش آوازترين مردم در خواندن قرآن بود و سقايان به هنگام عبور از منزل وي براي استماع الحان خوش او توقف مي كردند و به نواي ملكوتي قرآن گوش مي دادند چنان كه سنگيني مشكهاي خود را متوجه نمي شدند و برخي نيز (از فرط خوشي و طرب) از هوش مي رفتند.بنابراين طرب هنگامي محكوم به حرمت مي شود كه صورتي مبتذل و غير واقعي و يا تخيلي پيدا مي كند و انسان را در يك حالت غفلت و بيگانگي قرار مي دهد كه در اين صورت در مقابل حكم شرع واقع مي شود. ممكن است يك شنيدني موجب سرور و نشاط و از سويي عامل بسط شكوفايي ذوق و قريحه در انسان گردد و به گونه اي كه چشم جان او را بگشايد و نغمه هاي ملكوتي را پذيرا شودآنان كه در برداشت از موسيقي هنر و انضباط نمي پذيرند ، روح آنان توان صعود ندارد اينجاست كه تن به شبيه سازي و تشبهي ناموزون دست مي زند و از مواد افيوني و تخديري كمك مي گيرند تا لحظاتي جسم و نفس خود را ازدست رنجهاي دنيوي رها سازند و در بي خيالي و غفلت به سر برند.اگر آهنگ روح سازندگي و بالندگي داشت و احساسات دروني و پسنديده را به ترسيم كشاند هم براي هنرمند و هم براي جامعه پيام دارد.اما اگر حامل پيام ارزشي نبود، منشأ بطالت و بيهودگي و لهو و لغو و در نهايت انحراف و افسردگي فرد و جامعه است و از اينروست كه امروزه به عنوان يكي از ابزارهاي استعمار و استثمار مورد استفاده قرار مي گيرد.برخلاف تصوّر برخي كه گمان نموده اند ، اسلام با هنر و زيبائي و خواندن و احساس و لطافت ذوق سازگار نيست و روح تقدس را دوري از زيبائي مي دانند، بايد گفت اسلام مكتب روح و عواطف و احساسات پاك فطري است و قوانين و احكام آن با آهنگ موزون فطرت هماهنگ است.دين اسلام، دين فطرت، احساس، هنر، زيبائي و سهولت و آساني است، در آغاز اسلام از وسايل تبليغ دين همين تلاوت قرآن با صداي خوش بود و افراد زيادي به اين جهت به اسلام گرويدند و منافقين سعي داشتند تا مردم را از نزديكي به پيامبر صلي اللّه عليه وآله و يارانش برحذر دارند چرا كه صداي دلنشين قرآن عده زيادي را به دين جذب نمود.حضرت علي عليه السلام كه امام به حق شيعيان است خود شاعر، نويسنده و خطيب بود و نخستين شخصيتي بودند كه از طريق مجاز كردن پژوهشهاي علمي و تحقيق روي علوم حمايت از هنرهاي مستظرفه را ارزاني داشتند. علي بن الحسين خوش آوازترين مردم در خواندن قرآن بود و سقايان به هنگام عبور از منزل وي براي استماع الحان خوش او توقف مي كردند و به نواي ملكوتي قرآن گوش مي دادند چنان كه سنگيني مشكهاي خود را متوجه نمي شدند و برخي نيز (از فرط خوشي و طرب) از هوش مي رفتند.بنابراين طرب هنگامي محكوم به حرمت مي شود كه صورتي مبتذل و غير واقعي و يا تخيلي پيدا مي كند و انسان را در يك حالت غفلت و بيگانگي قرار مي دهد كه در اين صورت در مقابل حكم شرع واقع مي شود.

/ 1