آیت اللّه موسوی اردبیلی در گفتگو با نشریه حضور: حاج احمد خمینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیت اللّه موسوی اردبیلی در گفتگو با نشریه حضور: حاج احمد خمینی - نسخه متنی

مصاحبه با: سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حاج احمد آقا، محبوبترين فرد نزد امام بودند

حضور : در مورد نقش استثنائي و منحصر بفرد حاج سيد احمد آقا در اداره بيت حضرت امام و ايجاد ارتباط با گروهها و افراد مختلف با رهبري انقلاب در دو مقطع دوران تبعيد حضرت امام و تشكيل حكومت اسلامي در ايران لطف بفرمائيد توضيحاتي دهيد.
هر كس كه كم و بيش با انقلاب و روند انقلاب و با وضع بيت مرحوم حضرت امام رضوان اللّه تعالي عليه آشنا باشد مي داند كه نقش ايشان تعيين كننده بود. از آن دوره اي كه حضرت امام در پاريس بود و هنوز به ايران تشريف نياورده بود من رفتم خدمت ايشان بعد از مرحوم شهيد مطهري و شهيد بهشتي از تيپ و دسته ما من سومين فردي بودم كه رفتم خدمت حضرت امام و موقعيت بسيار حساس بود من آنجا بودم كه شريف امامي استعفا داد. و بختيار سر كار آمد همان وقتها بود كه غليان و جوشش انقلاب وضع خاص ايران بود. و من رفته بودم از طرف شوراي انقلاب كيفي در دست داشتم كه سفارشات شوراي انقلاب در آن بود راجع به سقوط شاه و راجع به وظايف شوراي انقلاب، اعضاي شوراي انقلاب، جناح خارجي شوراي انقلاب و تكاليف شوراي انقلاب در اداره مملكت بعد از رفتن شاه. مسايل بسيار حساسي بود شوراي انقلاب بحث كرده بود و من برده بودم خدمت امام در پاريس و هفت روز ما در آنجا بوديم. و شبها جلسه با حضرت امام داشتيم كه اعضاي جلسه دو نفر بودند من و حضرت امام .
من
يادداشت ها را مي خواندم حضرت امام دستورها را مي فرمود، من زير يادداشتها، دستورها را مي نوشتم و تكميل مي كردم كه بياورم براي ايران.
يكي از دستورها تشكيل كميته هاي انقلاب بود كه شوراي انقلاب بتواند بعد از رفتن شاه كشور را اداره كند از چه كساني كمك بگيرد و از چه كساني كمك نگيرد. بعد از هشت روز مجموعه دستورات حضرت امام را آوردم ايران و آنوقت من ديدم يكي مرحوم حاج احمد آقا بود و يكي هم مرحوم اشراقي. اينها كار بيت حضرت امام را تنظيم
مي كردند كه ايران هم بودند. من از آن وقت آشنايي داشتم. تا وقتي كه حضرت امام تشريف آوردند ايران.

مدتي در قم بودند. بعد از آن كه مريض شدند. ايشان را منتقل كردند به بيمارستان و بعد كه بهتر شدند ديگر به قم نتوانستند برگردند و در تهران اقامت فرمودند. و يكي دو بار هم حضرت امام خودشان تصريح كردند. در بعضي مسائل،من تنها با حاج احمد مشورت كردم.و با كس ديگر مشورت نكردم. كاري شده بود، چون باب شده بود براي حضرت امام ملاقات ها، صحبتها، جوابها، سوالها. اكثر سوالاتي كه ما از حضرت امام داشتيم خوب در هر ساعت كه نمي توانستيم برويم جماران نهايتش روزي يك بار دو روز يك بار سه روز. يكبار بناچار به دليل ارتباط تنگاتنگ كارها با حضرت امام ناچار بوديم روزي گاهي دو بار. سه بار با حضرت امام تماس بگيريم. مسائلي بود كه ايشان بايد جواب بدهند. و واسطه ما تنها ايشان بود. اگر خيلي مهم بود به كس ديگر نمي توانستيم بگوئيم، به حاج احمد آقا مي گفتيم. ايشان عين حرفها را به حضرت امام منتقل مي كردند. و نظر خودش را هم اگر مي خواست بگويد قبلاً يا بعداً
مي گفت.

دخالتي در آن سوال نمي كرد. و جوابي كه از حضرت امام مي گرفت، حالا مطابق نظر ايشان باشد يا مخالف نظر ايشان باشد، عين نظر امام را به ما منتقل مي كرد. الاَّن بعضي از نامه ها نزد من موجود است كه مثلاً فلان موضوع ـ لزومي ندارد من اسمي ببرم در اينجا ـ در جلسه سه قوه مطرح شد. و اكثريت يك حرفي گفتند اقليت يك حرفي گفتند حاج احمد آقا هم جزو اكثريت بود. بعد هم بنا شد ببرند خدمت حضرت امام نظر بدهند و امام فرمودند من نظر اقليت را قبول دارم و ايشان با اينكه جزو اكثريت بودند آمدند و عين همان نظر حضرت امام را گفتند. از اين جور مثالها زياد دارم. جرياناتي اتفاق افتاد من تلفن كردم به ايشان براي مثلاً فلان چيز را مي خواهم بگويم؛ ايشان مي گفت اگر با من مشورت مي كنيد من نظرم را بگويم، نوعاً مي گفتيم بله گاهي هم مي گفتيم خير. شما عين اين حرف را به امام منتقل كنيد.

من حتي يك مورد يادم
نمي آيد كه امام بفرمايد احمد اين حرف را به من نگفته است يا اين حرفي را كه شما از طرف من گفتيد اين جور نبوده. اين نهايت اعتمادي است كه من خودم ديدم چون در رابطه با من بوده ديگران هم همين هستند. اين كمترين چيزي است كه من مي گويم شايد ديگران بيشتر از اينها داشته باشند. يك جرياني است. اين را غير از من كس ديگر نمي داند فقط تنها من خبر دارم، يك روز، روز عيد بود ما قرار بود برويم پيش حضرت امام، معمولاً اين جور بودمي رفتيم آن اتاق بالا وقتي مسئولين جمعمي شدند، امام هم در اتاق خودش بود، مي آمدند، مي گفتند، حضرت امام فرمودند بيائيد. مي رفتيم پيش امام و از آنجا مي آمديم حسينيه. اين روال هميشگي بود. يك روز من رفتم، كمي زود رفته بودم. نمي دانم چطور شد حواسم جمع نبود. بجاي اينكه بروم به اتاق هميشگي. درب اتاق امام باز بود ـ يكي دو نفر شايد در حياط رفت و آمد مي كردند ـ من به جاي اينكه بروم آنجا رفتم به همان ساختماني كه امام بود. آمدم پله ها را رفتم بالا و وارد اتاق شدم ديدم امام با سيد محمد صادق لواساني رحمة اللّه عليه نشسته اند كه جزو دوستان سابقه دار حضرت امام بود از دوران طفوليت و اوايل طلبگي تا روز رحلت آن حضرت مورد اعتماد صددرصد امام بود.
با هم صحبت مي كردند من رفتم وارد اتاق شدم آنجا متوجه شدم كه چه كاري كردم. شايد اينها صحبت خصوصي دارند من آمدم بدون اذن وارد اتاق شدم اما ديگر آمده بودم و وارد اتاق شدم رفتم نشستم آن طرف اتاق ديدم يك موضوعي است كه آقا سيد محمدصادق اصرار دارد كه امام حرفي را بزند و امام مي فرمايد نمي توانم و موضوع خصوصي بود و حرف هم حرف آقا سيد محمدصادق نبود، حرف علما و بزرگان تهران بود، ايشان را فرستاده بودند پيش امام، امام را قانع كند كه شما فلان حرف را بزنيد. او اصرار مي كرد، حتي يادم هست اين جمله را گفت كه در تمام اين مدت از شما اينطور با اصرارچيزي نخواستم.
امام فرمود نمي توانم. او گفت پيغمبر بود. انجام مي داد. گفت پيغمبر هم اين كار را نمي كند. پيغمبر هم نمي توانست. يكمرتبه اشاره كرد به من كه آن طرف اتاق نشسته بودم گفت بپرس از ايشان كه نمي شود اين كار را كرد. يكمرتبه برگشت به آقا سيد محمدصادق گفت شما مي دانيد كه من چقدر احمد را دوست دارم گفت بلي مي دانم گفت
مي داني كه او چقدر پيش من محبوب است گفت بلي گفت او هم اگر بگويد نمي شود. اين را شنيدم محبوبترين.

احساس كردم
محبوب ترين فرد پيش امام كه دومي ندارد احمد آقا است. البته حالا ديگر زير قضيه چه بود من كاري ندارم منظورم گفتن اين حرف بود من خودم اين حرف را با دو گوشم از امام شنيدم. دواي امام، داروي امام، غذاي امام، ملاقات امام، صحبت امام، رفت و آمد امام، ايشان در همه اش نقش موثر و نزديكي را داشتند. خدايش رحمت كند. بعد از امام هم ما رابطه مان با ايشان محفوظ بود از سال 1368 تا روز رحلت، ايشان خيلي با محبت بود. وقتي من تهران بودم وقتي به قم آمدم ايشان نوعاً، خصوصاً بعد از گرفتاري من، زياد به ما سر مي زد. دو روز يك بار، سه روز يك بار با رفقايش مي آمد، تنها مي آمد
مي نشست صحبت مي كرد من دقت كردم ديدم احمد آقا هيچ فرقي نكرده چه در دوره امام، همان حالات همان خصوصيات.

/ 1