مقام امامت - امام کیست؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام کیست؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقام امامت

مقام نامامت الهى از چشم انداز قرآن مجيد غير از دو مقام رسالت و نبوت بوده و توأم با اختيارات و تصرفاتى گسترده تر در راستاى مديريت و رهبرى جامعه و پيشوايى مردم مى باشد. دلايل روشنى از قرآن بر اين گفتار قابل بيان است: «و اِذا اتبلى ابراهيم ربّهُ بكلمات قائمهن قال انى جاعلِكَ للناس اماماً قال و من ذرّيّتى» آنگاه كه خداى بزرگ پيامبر خود - ابراهيم - را به چندين امتحان آزمود و او نيز از بوته امتحان الهى، سرفراز بيرون آمد، خدا به وى فرمود: ما تو را، امام و پيشواى مردم قرار داديم، ابراهيم گفت: اين پيشوايى را به فرزندان من نيز عطا خواهى كرد. «در پرتو اين سخن قرآن چهره دو حقيقت براى ما آشكار مى شود. اول آنكه مفهوم امامت با دو مفهوم نبوت و رسالت مغايرت دارد. زيرا ابراهيم از ساليان درازى پيش از آن آزمايشهاى الهى به مقام نبوت نائل گرديده بود. و حضرت ابراهيم پس از موفقيت در امتحانات الهى و در پايان دوران زندگى خويش به مقام پيشوايى بر مردم نائل گرديده است. دوم آنكه مقام امامت الهى و پيشوايى جامعه و رهبرى امت در مرتبه اى فوق مرتبه نبوت و رسالت قرار دارد. زيرا به گواهى سخن قرآن در عين حال كه حضرت ابراهيم به مقام نبوت و رسالت نائل گرديده بود مى بايست امتحانات طاقت فرساطى را پشت سر بگذارد و پس از رستگارى در آن آزمايشها، مقام امامت به وى ارزانى شود و جهت اين مسأله نيز روشن است، زيرا مقام امامت الهى، علاوه بر وظيفه اخذ وحى و ابلاغ رسالت، سرپرستى جامعه و رهبرى امت و اداره صحيح شؤن مردم در مسير رساندن آنان به اوج كمال و سعادت را نيز در بر مى گيرد و طبيعى است كه يك چنين مقامى از حساسيت و عظمت ويژه اى برخوردار باشد كه دست يافتن به آن، بدون پشت سر نهادن آزمايش هاى جان كاه و پى در پى امكان پذير نيست. منابع آن در دسترس نبوده است.


ائمه چه كسانى هستند

پيامبر گرامى در دوران حيات خود تصريح فرموده اند كه پس از ايشان دوازده نفر به خلافت خواهند رسيد و همگى از قريش مى باشند و عزت اسلام در سايه خلافت آنان خواهد بود جابرابن سمره مى گويد از پيامبر گرامى شنيدم كه فرمود: «سمعتُ رسول اللّه (ص) يقولُ لايزالُ الاسلام عزيزاً الى اثنى عشر خليقةًثمَّ قال كلمةَّ اسمعها فقلتُ البن ما قّالَ فقالَ كلهَّم منِ قريش» «اسلام به دوازده خليفه عزيز خواهد بود سپس سخنى فرمود كه من شنيدم از پدرم پرسيدم كه چه گفت جواب داد كه فرمود همگى از قريش هستند.» در تاريخ اسلام دوازده خليفه اى كه حافظ و نگهبان عزت اسلام باشند جز دوازده امامى كه شيعه بدانهامعتقد است نمى توان يافت زيرا دوازده خليفه اى كه پيامبر معرفى مى كند، بلافاصله پس از آن حضرت بعنوان خليفه ايشان معرفى گرديدند. اكنون بايد ديد كه اين دوازده امام كيستند اگر از خلفاء چهار گانه بگذريم ديگر خلفاء مايه اسلام نبودند. تاريخ زندگى خلفاء اموى و عباسى بر اين مطلب گواهى مى دهد ولى دوازده امام شيعه كه همگى در عصر خود مظهر تقوى و پرهيزگارى بودند، حافظان سنت رسول خدا و مورد توجه صحابه و تابعان و نسلهاى بعدى بودند و مورخين به علم و وثاقت آنان بخوبى گواهى داده اند.اين ائمه دوازده گانه عبارتند از:

1- على ابن ابيطالب

2- حسن ابن على مجتبى

3- حسين ابن على

4- على ابن حسين (سجاد)

5- محمد ابن على (باقر)

6- جعفر ابن محمد (صادق)

7- موسى ابن جعفر (كاظم)

8- على ابن موسى (رضا)

9- محمد ابن على (تقى)

10- على ابن محمد (نقى)

11- حسن ابن على (عسكرى)

12- امام مهدى (قائم) كه روايات متواترى از پيامبر اكرم درباره او به عنوان مهدى موعود توسط محدثان اسلامى رسيده است. منابع آن در دسترس نبوده است.


آغاز امامت در زمان پيامبر

شيعه معتقد است كه امامت پس از پيامبر گرامى از جهاتى بسان نبوت است. همانگونه كه پيامبر را خدا بايد معرفى كند، وصى وى نيز بايد از جانب خدا تعيين گردد. تاريخ زندگانى رسول الله نيز بر اين اصل گواهى مى دهد، زيرا ايشان در موارد متعددى، على عليه السلام را بعنوان خليفه خويش تعيين نموده اند كه ما تنها سه مورد از آنها را تذكر مى دهيم:

1- در آغاز بعثت كه پيامبر گرامى، از طرف خدا مأموريت يافت تا خويشان خود را به مقتضاى آيه «وانذر عشير تكَ الاقربين» به آئين توحيد دعوت كند، خطاب به آن جمع فرمود هر كس مرا در اين راه يارى كند، او وصى و وزير و جانشين من خواهد بود. تعبير آن حضرت چنين بود: «فايكم يوازرُنى فى هذا الامر على انَ يكون اخى وَ وزيرى وَ خليفتى و وَصىّ فيكم» كداميك از شما مرا يارى مى فرمايد در اين امر، تا برادر و وزير و وصى و جانشين من در ميان شما باشددر اين مجلس، تنها كسى كه به اين نداى ملكوتى، پاسخ مثبت داد، على ابن ابيطالب (ع) بود. در اين هنگام، رسول خدا رو به خويشاوندان خود كرد و فرمود: «انَّ هذا أخى و وصِىّ و خليفتى فيكُم فَاسمعو الَهُ وَ أصيعُوهُ» يعنى «اين شخص، برادر و وصى و جانشين من است در ميان شما، به سخنان وى گوش فرا دهيد و از او پيروى نمائيد»

2- در غزوه تبوك، پيامبر گرامى، به على (ع) فرمود: «أمَا ترضى أن تكونَ منّىِ بمنزلة هارون من موسى الاّ أنَهُ لا بنىَّ بعدى» «آيا خشنود نمى شوى كه تو نيست به من به منزله هارون نيست به موسى باشى جز اينكه پس از من پيامبرى نيست.» بدين معنى كه همانگونه كه هارون وصى و جانشين بلافصل حضرت موسى بود تو نيز خليفه و جانشين من هستى.

3- در سال دهم هجرت، رسول اكرم (ص) به هنگام بازگشت از حجة الوداع در سرزمينى به نام «غدير خم» على (ع) را در ميان يك جمعيت انبوهى به عنوان ولى مسلمانان و مؤمنان معرفى كرد و فرمود: «مَن كنتُ مولاهُ فهذا علُّ مولاه» هر كس من سرپرست و صاحب اختيار او هستم، پس اين على مولى و سر پرست او مى باشد. از آنجا كه پيامبر (ص) در آغاز سخن فرمود: «آنستُ اُولى لكم من أنفسكُم» يعنى آيا من داراى اولويت بر شما بيش از خود شما نيستم. و همه مسلمين به تصديق او برخاستند، روشن مى گردد كه مراد آن حضرت از واژه مولى در اين حديث، همان مقام اوليت بر مؤمنان و سرپرستى و صاحب اختيارى تام آنان است.در نتيجه آن حضرت همان مقام اولويتى كه خود داشت. براى على (ع) نيز ثابت فرمود. در همان روز حسّان بن ثابت جريان تاريخى «غدير» را به نظم در آورد و اشعارى سرود حديث غدير از احاديث متواتر اسلامى است، كه علاوه بر قاطبه علماء و شيعه، حدود سيصدو شصت دانشمند سنى نيز آن را نقل كرده اند و اسناد آنها به يك صد و ده تن صحابى مى رسد و بسيت و شش تن از علماء بزرگ اسلام در باره اسناد و طريق اين حديث كتاب مستقل نوشته اند. ابو جعفر طبرى، تاريخ نويس مشهور اسلام، اسناد و طريق اين حديث را در دو جلد بزرگ جمع آورى نموده است. منابع آن در دسترس نبوده است.


تنصيصى بودن مقام خلافت

روشن است كه دين مقدس اسلام، آئينى جهانى و جاودانى است و تا پيامبر گرامى در قيد حيات است، رهبرى مردم بر عهده او است و پس از در گذشت ايشان بايد مقام رهبرى به شايسته ترين فرد از امت واگذار گردد. در اينكه آيا مقام رهبرى پس از پيامبر (ص) يك مقام تنصيصى است (كه به فرمان خدا و تصريح پيامبر(ص) بر گزيده مى شود) و يا يك مقام انتخابى، دو نظر وجود دارد: شيعيان معتقدند كه مقام رهبرى مقام تنصيصى است و بايد جانشين پيامبر، از جانب خدا تعيين گردد. در حالى كه اهل سنت معتقدند كه اين مقام، مقام انتخابى و گزينشى است و امت بايد فردى را پس از پيامبر (ص) براى اداره امور كشور برگزيند. دانشمندان شيعه، دلايل گسترده اى را بر لزوم تنصيصى بودن مقام خلافت در كتابهاى اعتقادى خويش بيان كرده اند، ولى آنچه در اينجا مى تواند مطرح باشد، تجزيه و تحليل شرايط حاكم بر عصر رسالت است كه به روشنى بر صحّت نظريه شيعه گواهى مى دهد. بررسى سياست داخلى و خارجى اسلام، در عصر رسالت، ايجاب مى كرد كه جانشين پيامبر (ص) بايد بوسيله خدا از طريق خود پيامبر(ص) بر گزيده شود، زيرا جامعه اسلامى، همواره از ناحيه يك خطر مثلث (امپراطورى روم، پادشاهى ايران و منافقان) به شكست و نابودى تهديد مى شد. همچنين، مصالح امت ايجاب مى كرد كه پيامبر با تعيين رهبر سياسى همه امت را در برابر دشمن خارجى، در صف واحدى قرار دهد و زمينه نفوذ دشمن و تسلط او را از بين ببرد. بر اساس اين زمينه اجتماعى و جهاتى ديگر، پيامبر گرامى (ص) از نخستين روزهاى بعثت تا واپسين ايام عمر شريف خويش مسأله جانشينى را مطرح كرده و جانشين خويش را هم در آغاز رسالت خويش در مراسمى كه به مناسبت آشكار ساختن نبوت براى خويشاوندان خود برقرار نمود و هم در پايان عمر خود، هنگام بازگشت از حجة الوداع و در غدير خم و در طول زندگى خويش معين فرموده است. با در نظر گرفتن شرايط اجتماعى ياد شده در صدر اسلام و با مراجعه برنصوص رسول خدا(ص) در مورد معرفى و تعيين امير مؤمنان به عنوان جانشين خويش، به روشنى معلوم مى شود كه مسأله تنصيصى بودن مقام خلافت مسأله اى ضرورى و اجتناب ناپذير است. منابع آن در دسترس نبوده است.


مهدى (ع) كيست

از مسائلى كه همه شرايع آسمانى بر آن اتفاق نظر دارند مساله مصلح جهانى است كه در آخر الزمان ظهور مى نمايد. نه تنها جامعه اسلامى بلكه جامعه هاى يهود و نصارى نيز منتظر آمدن اين عدل گستر جهان مى باشند. با مراجعه به كتابهاى عهد عتيق و عهد جديد اين حقيقت روشن مى گردد. در اين مورد پيامبر گرامى مى فرمايد: «اگر از روزگار به جز يك روز باقى نماند، به راستى خدا، مردى را از خاندان من بر مى انگيزد كه به جهان را از عدل پر كند چنانچه پر از ستم گرديده است» بنابراين اعتقاد به چنين مصلحى، مورد اتفاق صاحبان شرايع آسمانى است و نيز رواياتن فراوانى پيرامون مهدى موعود در كتابهاى صحاح و مسانيد اهل سنت وارد شده است و محدثان و محققان اسلامى از فريقين در باره آن حضرت كتابهاى فراوانى را به رشته تحرير در آورده اند. مجموعه اين روايات، خصوصيات و نشانه هاى او را به گونه اى معين نموده كه درست بر فرزند بلافصل امام حسن عسكرى يازدهمين پيشواى شيعه تطبيق مى نمايد. بر اساس اين روايات آن حضرت، همنام پيامبر گرامى و دوازدهمين پيشوا و از نوادگان حسين ابن على ابن ابيطالب عليه السلام مى باشد.منابع آن در دسترس نبوده است.


عصمت امام

عصمت ائمه شيعه كه همگى اهل بيت پيامبرند، دلايل متعددى دارد.پيامبر گرامى بنابر نقل دانشمندان شيعه و سنى در آخرين روزهاى زندگانى خود فرمودند: «من در ميان شما دو يادگار سنگين و گرانبها به جاى مى گذارم يكى كتاب خدا (قرآن) و ديگرى اهل بيت من و اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهد شد تا در روز رستاخيز در كنار حوض كوثر به من برسند.» «انى تاركّ فيكم الثقلين كتاب الله و اهل بيتى و انَّهمُا لَن يفترقاحَتّى يردا عَلَىّ الحوض» شكى نيست كه قرآن مجيد از هرگونه انحراف و اشتباهى در امان است. چگونه ممكن است كه خطا به وحى الهى راه يابد در حاليكه فرستنده آن خدا و آورنده آن فرشته وحى، دريافت كننده آن پيامبر اكرم (ص) مى باشد زيرا عصمت هر سه به سان آفتاب روشن است و مسلمانان جهان پيامبر گرامى را در مقام اخذ وحى و حفظ و تبليغ آن مصون از اشتباه مى دانند. روشن است كه هرگاخه كتاب خدا از چنين عصمت و اشتباه مصون خواهند بود. زيرا در اين حديث، عترت در جهت ارشاد و رهبرى امت به عنوان قرين كتاب خدا شمرده شوند. روشن ترين شاهد عصمت ائمه (ع) همان عبارت پيامبر است كه فرمود: «لن يفترقا حَتّى يَردا عَلىّ الحوض» اين دو (در هدايت و رهبرى) هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر، بر من وارد گردند. هرگاه اهل بيت پيامبر از لغز شما در امان نباشند و در مواردى به خطا روند از قرآن جدا گرديده و بى راهه مى روند (چون در قرآن خطا راه ندارد) در حالى كه رسول گرامى آن را به شدت نفى فرموده است. البته مقصود از اهل بيت در سخن پيامبر، همه بستگان نسبى و سببى آن حضرت نيستند زيرا شكى نيست كه همه آنان به روشنى، از لغزشها مصون نبودند. بنابراين، تنها گروه خاصّى از عترت وى، چنين افتخارى را داشتند و اين مقام و موقعيت بر جمع معدودى از آنان منطبق مى باشد. و اين گروه همان ائمه اهل بيت عليهم السلام هستند. كه در طول تاريخ، روشنى بخش راه امت و حافظ سنت پيامبر و نگهبان شريعت او بودند.منابع آن در دسترس نبوده است.


شرايط امامت

بنابر نظر شيعه، امام در قسمتى از شئون با پيامبر شريك و يكسان است و شرايطى كه براى پيامبرى لازم است براى امامت نيز لازم است. اينك اين شرايط را ذكر مى كنيم:

1- پيامبر بايد معصوم باشد، يعنى در تمام دوران عمرش گرد گناه نگردد و در بيان احكام و حقايق دين و پاسخ به پرسشهاى مذهبى مردم دچار خطا و اشتباه نشود. امام نيز بايد چنين باشد و دليل هر دو طرف يكى است.

2- پيامبر بايد داناترين فرد نسبت به شريعت باشد و هيچ نكته اى از نكات مذهب براو مخفى نباشد. امام نيز، از آنجا كه مكمل و مبين آن قسمت از شريعت است كه در زمان پيامبر بيان نشده است، بايد داناترين فرد نسبت به احكام و مسائل دين باشد.

3- نبوّت يك مقام انتصابى است نه انتخابى و پيامبر را بايد خدا معرفى كند و از طرف او به مقام نبوت منصوب گردد. زيرا تنها اوست كه معصوم را از غير معصوم تميز مى دهد و تنها او مى شناسد آن كسى را كه در پرتو عنايات غيبى به مقامى رسيده است كه بر تمام جزئيات دين واقف و آگاه است.

/ 2