علماى اهل تسنن كه به شيعه قول به تحريف قرآن را نسبت مى دهند اكثرشان قائلند به اينكه تلاوت بعضى از قرآن نسخ شده و التزام به نسخ التزام به وقوع تحريف در قرآن هست، بعضى از روايات در ذيل نقل مى شود:1- روى ابن عباس أنّ عمر قال فيما قال و هو على المنبر: «انّ اللَّه تعالى بعث محمداً (ص) بالحق و أنزل عليه الكتاب فكان ممّا انزل اللَّه آية الرجم:فقرأناها و عقلناها فلذا رجم رسول اللَّه (ص) و رجمنا بعده فأخثنى ان طال بالناس زمان أن يقول قائل: واللَّه مانجد آية الرجم فى كتاب اللَّه، فيضلوا تبرك فريضة انزلها ثم انّا كنّا نقرأ من كتاب اللَّه: أن لا تَرغَبُوا عَن آبائكم فأنّه كفر بِكُم أن ترغَبوا عَن آبائكم أو: انّ كُفراً بكُم أن ترغبوا عن ابائكم...»(21)بر طبق اين روايت آيه رجم از قرآن حذف شده است.2- ذكر السيوطى: اخرج ابن اشته فى المصاحف عن الليث بن سعد، قال: «اوّل من جمع القرآن ابوبكر و كتبه زيد... وانّ عمر أتى بآية الرجم فلم يكتبها لأنه كان وحده»(22)3- روى عروة بن الزبير عن عائشة قالت: كانت سورة الاحزاب تقرأ فى
زمن النبى (ص)مأتى آية فلما كتب عثمان المصاحف لم نقدر منها الّا ما هو الآن .(23) بر طبق اين روايت سوره احزاب در زمان حضرت رسول (ص) داراى 200 آيه بود امّا از زمانى كه عثمان قرآنها را جمع آورى كرد از سوره احزاب همان تعداد موجود در قرآنهاى فعلى باقى مانده است.4- و روئى ابوسفيان الكلاعى: أنّ مسلمة بن مخلد الانصارى قال لهم ذات يوم: اخبرونى بآيتثين فى القرآن لم يكتبنا فى المصعف فلم مخبروه و عند هم أبوالكنود سعد بن مالك. فقال ابن مسلمة: انّ الذين آمنوا و هاجروا و جاهروا و جاهدوا فى سبيل اللَّه مأموالهم و انفسهم ألا أبشروا انتم المفلحون و الذين آوَوهم و نصروهم و جادلوا عنهم القومِ الذّين غَضِبَ اللَّه عَلَيهم اولئك لاتعلم نفس ما أُخفى لهم من قُرّة اعيُن جزاء بما كانوا يعلمون.(24)5- و روى عمرة عن عائشة أنها قالت: كان فيما انزل من القرآن: عَشرُ رَضَعاتٍ معلوماتٍ يُحرّمن ثم نسخن ب: خمسٍ معلوماتٍ، فتوحى رسول اللَّه (ص) و هنّ فيما يقرأ من القرآن. (25)واضح و روشن است كه قول به نسخ تلاوت قرآن بعينه همان قول به تحريف و اسقاط قسمتهايى از قرآن هست. چون نسخ تلاوت يا از رسول اللَّه صورت پذيرفته هست يا توسط كسانى انجام گرفته كه بعد از وفات حضرت رسول (ص) متصدى زعامت شدند. اگر قائلين نسخ مى گويند نسخ توسط رسول اللَّه صلى الله عليه وآله واقع شده است كه محتاج به اثبات هست در حاليكه علماء به اتفاق اجماع دارند كه نسخ كتاب به خبر واحد جايز نيست. و عده اى در كتب اصولى و غير اصولى به اين مطلب تصريح كرده اند. (26)بلكه شافعى و اكثر امى به او به آن قطع دارند. اكثر اهل ظاهر قائل به امتناع نسخ كتاب به حديث متواتر هستند. احمد بن حنبل در يكى از دو روايتى كه از او هست به اين عقيده هست. عده اى از كسانيكه قائل به امكان نسخ كتاب به حديث متواتر هستند مى گويند در عمل واقع نشده است.با توجه به اين مطالب چگونه صحيح است كه نسخ را به سبب خبر دادن اين روايت به پيامبر نسبت دهيم. و اگر بگويند نسخ بعد از پيامبر و توسط متصديان زعامت صورت پذيرفته است اين عين قول به تحريف قرآن است.بنابراين مى توان ادعا نمود كه قول به تحريف مذهب اكثر علماى اهل سنت است. به خاطر اينكه اينها قائل به جواز نسخ تلاوت هستند. اعم از اينكه حكم نسخ باشد يا نشده باشد. بلكه عدّه اى از اصوليون آنها در جواز تلاوت آياتى كه نسخ شده است بر آدم جنب ترديد كردند. و همچنين در لمس آنهاتوسط محدث ترديد كرده اند و بعضيها عدم جواز لمس را اختيار نمودند.
فصل چهارم
ادله عدم وقوع تحريف در قرآن
براى عدم وقوع تحريف در قرآن ادله اى وجود دارد كه در زير نقل مى شود.الف: اولين دليل بر عدم وقوع تحريف در كتاب خود قرآن هست كه به دو آيه استفاده مى شود.1- قول خداوند در قرآن مجيد "انا نحن نزلنا الذكر و انّا له لحافظون " 15: 9"همانا ما قرآن را نازل كرديم و آن را حفظ خواهيم كرد. خداوند در اين آيه وعده داده هست كه كتاب خود را حفظ خواهد و آن را از تحريف مصون مى دارد.قائلين به تحريف مى گويند منظور از ذكر در آيه شريفه "رسول اللَّه" هست و در آيه شريفه قد انزل اللَّه ربكم ذكراً (65: 10) رسولاً عَلَيكم آيات اللَّه (11) ذكر به همين معنا آمده است مرحوم آيت اللَّه خويى (ره) در جواب مى فرمايد: (27) مراد از ذكر در هر آيه به قرنيه كلمه "أنزل" همان قرآن است. اگر مراد از "ذكر" "رسول اللَّه" بود مناسب اين بود كه خداوند آن را به لفظ "ارسال و أرسل" بياورد، برخى كه قبول كنيم منظور از ذكر در آيه دوّم رسول اللَّه است امّا در آيه مورد بحث ما اين معنا مورد قبول نيست. چون قبل از آن وجود دارد كه: وَقالوا يا ايّها الذى نُزّلَ عليه الذكّرُ انّك لمجنون "15: 6" و شكى نيست كه مراد از ذكر در انى آيه "قرآن" هست در نتيجه قرينه مى شود كه مراد از ذكر در آيه حفظ نيز قرآن هست.2- آيه شريفه "و انّه لكتاب عزيز 41: 41" لايأتيه الباطلُ من بين يَدَيه وَلا من خَلفه تنزيل من حكيم حميدً. (42)اين آيه دلالت بر نفى باطل به جميع اقسامش از قرآن مى كند و هنگاميكه نفى به طبيعت يك چيز بخورد افاده عموم مى كند و شكى نيست كه تحريف از مصاديق و افراد باطل است. پس واجب هست كه به كتاب عزيز عارض نشود.لذا اين دليل جواب داده شده است به اينكه: مراد از آيه حفظ قرآن از تناقص در احكامش و نفى دروغ از خبرهايى كه داده است مى باشد. به روايت على بن ابراهيم قمى در تفسيرش از امام باقر (ع) استشهاد جستند كه امام باقر فرمود: لايأتيه الباطل من قبل التوراة ولا من قبل الانجيل و الزبور ولا من خلفه أى لايأتيه من بعده كتاب يبطله. و همچنين به روايت مجمع البيان از امام باقر و امام صادق عليها السلام استناد جستند كه آن دو فرمودند: ليس فى اخباره عمامضى باطل و لافى اخباره عمايكون فى المستقبل باطل. در جواب بايد گفت روايت دلالت بر اينكه باطل منحصر در آن است تا با دلالت آيه بر عموم منافات داشته باشد. خصوصاً با ملاحظه به رواياتى كه دلالت دارند بر اينكه معانى قرآنى اختصاص به موارد خاص ندارند سپس آيه دلالت بر تنزيه قرآن از باطل به جميع اقسامش در جميع اعصار مى كند و تحريف از اظهر افراد باطل است.
ب- روايات:
احاديث زيادى از معصومين عليها السلام وجود دارد كه در قرآن تحريف واقع نشده است. اين احاديث به چند قسم هستند كه در ذيل نقل مى شود.
1- احاديث عرضه بر كتاب
روايات صحيحه زيادى وجود دارد كه تصريح مى كنند بر اينكه خبرين متعارضين و بلكه مطلق احاديث را به قرآن عرضه كنيد اگر موافق قرآن بودند آنهارا اخذ كنيد و الّا از انهااعراض كنيد، براى نمونه چند حديث ذكر مى شود:قال الصادق عليها السلام: "خطيب النبى صلى الله عليه وآله بمنى فقال: أيها الناس ما جاءكم عنى يوافق كتاب اللَّه فؤنا قلته و ما جاءكم يخالف كتاب اللَّه أقلهً (28) پيامبر فرمود: اى مردم آنچه كه از من براى شما نقل مى شود اگر موافق بود پس من آن را گفته ام و اگر مخالف كتاب بود من آن را نگفته ام.قال الصادق صلى الله عليه وآله: "اذا ورد عليكم حديثان متخلفان فاعر منو هى على كتاب اللَّه فما وافق كتاب اللَّه فخذوه و ما خالف كتاب اللَّه فَرُدّوهً (29) هنگاميكه دو حديث متعارض وارد شد آنهارا بر كتاب خدا عرضه كنيد، آنچه را كه موافق كتاب بود اخذ كنيد و آنچه را كه مخالف كتاب بود رها كنيد.قال الصادق عن أبيه عن جدّه على صلى الله عليه وآله: «انّ على كل حق حقيقه و على كل صوابٍ نوراً فما وافق كتاب اللَّه فخدوه و ما خالف كتاب اللَّه فدعوه» (30)بر هر حقى حقيقتى و بر هر صوابى نورى وجود دارد آنچه را كه موافق كتاب خدا كنيد و آنچه را كه مخالف كتاب خدا هست رها كنيد.
2- حديث ثقلين
حديث ثقلين از احاديثى هست كه جمهور علماى مسلمين از شيعه و سنى آن را با سندهاى زيادى كه بحد تواتر رسيده است نقل كرده اند. يكى از حديث اين است كه پيامبر فرمود: اين تارك فيكن الثقين كتاب اللَّه و عترتى أهل بيتى، ما ان تَمسّكنم بهمالن تضلّوا بعدى أبدا..."مرحوم خويى (ره) از دو ناحيه به اين دسته روايات تمسك مى كند كه در ذيل نقل مى شود:ناحيه اوّل: قول مستلزم عدم وجوب تمسك به كتاب مُنزَل است و لكن وجوب تمسك به كتاب تا روز قيامت به تصريح اخبار ثقلين باقى است پس قول به تحريف قطعاً باطل است. در توضيح بايد گفت: اين روايات دالّ بر اقتران عترت به كتاب است و اينكه آن دو تا روز قيامت باقى هستند پس بايد شخص وجود داشته باشد كه قرين كتاب باشد و كتابى وجود داشته باشد تا قرين عترت باشد تا اينكه بر پيامبر وارد شوند و تمسك به آن موجب حفظ امت از گمراهى شود. و بديهى و ضرورى است كه تمسك به عترت تنها به دوست داشتن و تبعيت از اوامر و نواحى آنان و سير بر هدايت آنهامى باشد. و اين چيزى است كه متوقف نيست بر اينكه در حضور امام و مخاطب او باشيم. وصول به امام و مخاطبه با او حتى در زمان حضور امام براى جميع مكلفين ممكن نبود چه رسد به زمان غيبت شيعه در زمان غيبت به ائمه خود متمسك مى شود و آنهارا دوست داشته و اوامرشان را اطاعت مى كنند و از اين اوامر رجوع به راويان احاديث آنان هست. امّا تمسك به قرآن امرى است كه جز با وصول به آن ممكن نيست پس بايد در بين امت موجود باشد تا امكان به آن وجود داشته باشد براى اينكه گمراه نشوند.بر اين دليل اشكال شده است كه حديث ثقلين فقط دلالت بر نفى تحريف در آيات الاحكام قرآن مى كند. چون اين آيات هستند كه پيامبر امر به تمسك به آنهاكرد پس وقوع تحريف در آيات ديگر را نفى نمى كند.در جواب بايد گفت: خداوند قرآن را با جميع آياتش براى هدايت بشر و ارشاد آنهافرستاده است و در اين مطلب فرقى بين آيات الاحكام و غير آن نيست.ناحيه دوّم: قول به تحريف مقتضى سقوط كتاب از حجّيت هست پس نمى شود به ظهورات قرآن تمسك كرد. در نتيجه قائلين به تحريف ناچارند بگويند كه مراجعه به قرآن و استفاده از آن نياز به امضاى ائمه و تاييد آنان دارند. و معناى ايت حرف اين است كه حجّيت كتاب متوقف بر امضاى ائمه براى استدلال به آن است. در صورتيكه ظاهر اخبار اين است كه قرآن يكى از دو مرجع مستقل امّت و بلكه ثقل اكبر هست.
3- احاديثى كه دلالت دارند بر اينكه قرآنى كه در دست مردم هست همان قرآن نازل هست.
بررسى كلمات پيشوايان بزرگ اسلام نشان مى دهد كه از همان آغاز اسلام همه يك زبان مردم را به تلاوت و بررسى و عمل به همين قرآن موجود دعوت مى كردند و اين خود نشان مى دهد كه اين كتاب آلمانى به صورت يك مجموعه دست نخورده در همه قرون از جمله قرون نخستين اسلام بوده است.سخنان حضرت على عليها السلام در نهج البلاغه گواه زنده اين مدعاست:در خطبه 133 مى خوانيم و كتاب اللَّه بين اظهركم، ناطق لانعنا لسانه و بيت لاتهدم اركانه وعزّ لاتهزم اعوانه: «كتاب خدا در ميان شما است. سخنگوى است كه هرگز زبانش به كندى نمى گرايد و خانه اى است كه هيچگاه ستونهايش فرو نمى ريزد، و مايه عزت است آنچنان كه يازانش هرگز مغلوب نمى شوند.»در خطبه 176 مى فرمايد: واعلموا انّ هذا القرآن هو الناصح الذى لانعيش و الهادى للذى لايضل: بدانيد كه اين قرآن همان نصحيت كننده اى است كه هرگز غش و خيانت نمى كند و هدايت كننده اى است كه هيچگاه گمراه نمى سازد. و نيز در همين خطبه مى خوانيم: و ما جالس هذا القرآن احد اِلّا قام عنه بزيادة أونقصان: زيادة من هدى، أو نقصان من عمى: «هيچكس با اين قرآن همنشين نمى شود مگر اينكه از كنار آن بافزونى يا نقصان برمى خيزد: فزونى در هدايت و نقصان از گمراهى. در دنباله همين خطبه باز مى خوانيم: «انّ اللَّه سبحانه لم يعظ احداً بثل هذا القرآن، فانه حبل اللَّه المتين و سببه الامين: «خداوند پاك احدى را به مانند اين قرآن اندرز نداده است، چرا كه اين ريسمان الهى است و وسيله مطمئن او است.»و در خطبه 198 مى خوانيم: «ثم انزل عليه الكتاب نوراً لاتطفأ مصابيحه و سراجاً لاينحو توقده،... منهاجاً لايضل نهجه... و فرقاناً لانحميد برهانه: «سپس خداوند كتابى بر پيامبرش نازل كرد كه نورى است خاموش نشدنى و چراغ پرفروغى است كه به تاريكى نمى گرايد، طريقه اى است كه رهروانش گمراه نمى شود، و مايه جدايى حق از باطل است كه برهانش خاموش نمى گردد.»آيا اگر فرض كنيم دست تحريف به دامن اين كتاب آسمانى دراز شده بود امكان داشت اينگونه به سوى آن دعوت بشود و به عنوان راه و روش و وسيله جدايى حق از باطل و نورى كه هرگز خاموش نمى شود و چراغى ك به خاموشى نمى گرايد و ريسمان محكم خدا و سبب امينى و مطمئنى او معرفى گردد. (31)
ج- اعجاز قرآن
قرآن معجزه جاويدان هست در حاليكه تحريف با معجزه بودن قرآن منافات دارد چون معنى به سبب تحريف فوت مى شود زيرا دايره اعجاز فصاحت و بلاغت است كه داير مدار معنى است. سيد مرتضى، علامه حلّى و مرحوم كاشف العظاء در دليل عدم تحريف قرآن به اين وجه اشاره كردند. كاشف العظاء مى فرمايد: «انّ الكتاب الموجود فى أيدى المسلمين هو الكتاب الذى أنزله اللَّه اليه بلاعجاز و التحدّى...» (32)
د- وجود نويسندگان وحى
يكى از ادله عدم وقوع تحريف قرآن مسأله نويسندگان وحى است يعنى كسانى كه بعد از نزول آيات قرآن بر پيامبر آن را يادداشت مى كردند كه عد آنها را از 14 نفر تا 43 نفر نوشته اند. كتابى كه اين همه نويسنده داشته چگونه ممكن است دست تحريف كنندگان به سوى آن دراز شود. (33)