پيشوايان دينى(ع) هنگامى كه مىخواستند احكام و شرايع را به مردم آموزش دهند، به اندازه فهمشان با آنان سخن مىگفتند و مسائل دينى را به گونهاى كه آنان به آسانى دريابند بيان مىكردند. خداوند در قرآن مىفرمايد: «ما هيچ رسولى را جز به زبان قوم خود نفرستاديم تا براى آنان [حقايق را [تبيين كند» (ابراهيم، آيه4). پيامبر گرامى اسلام(ص) نيز مىفرمايد: «به ما پيامبران دستور داده شده است كه با مردم به اندازه عقل و فهمشان سخن بگوييم» (بحارالانوار، ج1، ص85) از امام صادق(ع) نيز نقل شده است كه: «رسول خدا(ص) هيچ گاه با مردم به [حسب[ كنه و باطن عقل خويش سخن نگفت (علامه طباطبائى؛ سنن النبى، 57). همچنين نقل شده است كه: در جنگ تبوك مردم دچار تشنگى شدند. به پيامبر(ص) گفتند: يا رسول الله! كاش دعا مىكردى تا خدا ما را سيراب مىكند. آن حضرت دعا كرد و آب در بيابان جارى شد. قومى از اعراب باديهنشين گفتند: ستاره ذراع و ستاره فلان بر ما باران نازل كرد. پيامبر(ص) رو به اصحاب كرده فرمود: مىبينيد!! خالد گفت: اى رسول خدا! گردنشان را بزنم؟ پيامبر(ص) فرمود: نه؛ اينان چنين مىگويند؛ اما مىدانند كه خدا باران را نازل كرده است (مستدرك الوسائل، ج6 ص196). بنابراين، مربى در مقام تربيت، نخستين كارى كه بايد به انجام آن همت گمارد اين است كه با تربيتآموزان خود، چنان سخن گويد كه به آسانى مراد او را دريابند و اين مستلزم آن است كه مربى سخن خود را از درجه و مقام درك و فهم خود تا سطح درك و فهم تربيتآموزانش تنزل دهد. به علاوه، گاه مدارا و رفق با متربيان اقتضا مىكند كه مطالب خاصى با آنان در ميان گذاشته شود و از ارائه مطالبى كه فراتر از ميزان درك و فهم آنان است خوددارى شود. چنانكه در سيره معصومين(ع) ملاحظه مىشود كه گاه بعضى از مطالب را با افرادى خاص مطرح مىكردند. به عنوان مثال، علامه مجلسى نقل مىكند كه جابر بن يزيد جعفى مىگويد: امام باقر(ع) نود هزار حديث براى من بيان كرد كه هرگز آنها را براى كسى بيان نكردهام و هيچ گاه نيز بيان نخواهم كرد. وى مىگويد به امام باقر(ع) عرض كردم: فدايت گردم، بار سنگينى بر من نهادهاى؛ چرا كه از اسرارتان احاديثى برايم بيان كردهاى كه نبايد به كسى بيان كنم. بدين سبب، گاه سينهام به جوشش در مىآيد تا جايى كه حالتى شبيه جنون به من دست مىدهد. امام(ع) فرمود: در اين حالت به كوههاى اطراف برو، حفرهاى بكن، سرت را در آن فرو كن و بگو محمد بن على به من چنين و چنان گفت (بحار الانوار، ج2، ص69).