بسم الله الرحمن الرحيم - بررسی علل و عوامل تمایل ترکیه به برقراری ارتباط با دولتهای غربی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی علل و عوامل تمایل ترکیه به برقراری ارتباط با دولتهای غربی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بسم الله الرحمن الرحيم

غرب گرايى يكى از مهمترين شاخصهاى سياست فرهنگى تركيه است كه در تكوين هويت فرهنگى ملت تركيه وسياست جمهوريت تأثير بسزا بر جاى گذارده است اصول غربگرايى عنوان حركت و ذهنيتى است كه در امپراطورى عثمانى قرن هيجدهم به منظور رفع بحران و نارسائيها آغاز شد و در جمهوريت ابعاد تازه اى كسب كرد، به صورت هدفى در آمد كه بر اساس آن تركيه مى بايست به سطح و مرز انديشه و تفكر اروپا برسد. اين حركت كه ابتدا شكل سياسى داشت و سپس حالتى فراگير بخود گرفت بعضاً به صورت معتدل و گاهى بشكل افراطى عنوان شده است. امپراطورى عثمانى كه هرگز رابطه اش را با تمدن غرب قطع نكرده بود در دوره اوج قدرت تمدن خود را بالاتر از اروپا مى دانست و هيچ گاه مسئله اى به شكل پيروى از اروپا را مطرح نمى كرد. وقتى قدرت امپراطورى روى به زوال نهاد علت ابتدا به گردن ساختار دولت و سپس به برترى قدرت نظامى غرب انداخته شد بدين ترتيب از اوايل قرن خيجدهم دولت عثمانى به فكر پيروى از اروپا افتاد. اصولاً دولت عثمانى كه بوى خطر را احساس مى كرد به انواع اقدامات دست مى زد تا شايد خود را از ورطه هلاكت نجات بدهد. از ميان اين اقدامات مى توان به: - صدمه فرامين تنظيمات و اصلاحات، برقرارى مشروطيتهاى اول و دوم و حركتهايى نظير عثمانى گرى، اسلام گرايى، ترك گرايى و غرب گرايى اشاره كرد. عصرلاله (فاصله ميان سالهاى 1718 - 1730 در تاريخ عثمانى به عنوان عصر لاله مشهور است اين عنوان براى نخستين بار به جهت توجه بيش از حر ثروتمندان و محافل دربارى به گل لاله از سوى يحيى كمال مطرح گرديد. در همين دوره بود كه تحولاتى در كشور آغاز شد نخستين چاپخانه در سرزمين عثماى تأسيس گرديد و آثار مهمى از ادبيات شرق و غرب به زبان تركى ترجمه شد.) را كه در تاريخ عثمانى معمولاً به عنوان آغاز توجه به غرب و شروع حركت غربگرايى در سرزمين عثنانى قبول مى كنند كه مصادف با سلطنت احمد سوم بوده است در اين دوره بود كه بران نخستين بار تقليد از طرز حيات غرب و ذوق فرهنگ غربى به عنوان بزرگترين دشمنان فرهنگ ترك - اسلامى وارد سرزمين عثمانى شدند.دولت عثمانى كه متعاقب شكستهاى پياپى تفوق نظامى خود را از دست داده بود دنبال راهها مى گشت تا اعتبار سابق خود را باز يابد. قيام پاترونا خليل كه نقطه پايان بر عصر لاله گذاشت دولت عثمانى چهار مرحله را پشت سر گذاشت: 1 - در آغاز جنبه دفاعى بر آن مرتبت بود، چه دولت مى خواست در مقابل غرب امپرياليست از خود دفاع كند. 2 - در دوره سليم سوم به صورت تجديد نظر در سازمان ارتش تجلى كرد از آن به تجدد (سيستماتيك) عنوان مى شود.

3 - دوره محمود دوم به شكل ورود به بروكراسى پديدار شد. 4 - بالاخره به صورت مقابله دولت مركزى با دره بيگى ها كه به مخالفت با دولت برمى خاستند ظاهر شد. با ورود صنعت چاپ به سرزمين عثمانى كه توسط ابراهيم متفرقه (پناهده اى كه از غرب آمده بود) صورت گرفت توجه امپراطورى نسبت به اطلاعات نظامى اروپا بيشتر شد. گويند وقتى سلطان محمود اول ازابراهيم متفرقه خواست تا رساله اى در خصوص علت پيشرفت كفار و دليل عثى ماندگى مسلمانان بنويسيد او در كتاب خود (اصول الحكم فى نظام الامم) چنين نوشت: «امروزها (سالهاى دهه 1730) ديگر دولتها نه بادين و عرف و عادات كه با عقل علم اداره مى شوند بدين جهت بايد به تجدد كا ماى دست زد. در همين دوره بود كه سفارتخانه هاى عثمانى در كشورهاى مختلف تحت اداره امپراطورى احداث شدند و سفيرانى به اين كشورها اعزام كردند مطالعات و ارزيابى سفيران اعزامى بود كه مقدمات تنظيمات رافراهم آورد. وقتى عبدالمجيد بر تخت سلطنت و خلافت تكيه زد (حكومت مركزى در مقياسى وسيع تحت تسلط دولتمردان غرب گرايى باب عالى درآمد و توجه به غرب و ارزشهاى غربى افزايش يافت. مصطفى رشيد پاشا كه مدتى در اروپل به عنوان سفير عثمانى خدمت كرده و با حمايت دولتهاى غربى به صدارت رسيده بود به اعلان فرمان تنظيمات دست زد (3 نوامبر 1839) و على رغم مقاومت سياستمداران منت طلب خط همايونى را كه از زبان سلطان به قلم كشيده بود در محل فعلى پارك گلخانه توپقاپى سراى قرائت كرد. مصطفى رشيد پاشا زمانيكه به عنوان سفير عثمانى در اروپا بسر مى برد مرتباً عرايض و لوايحى به سلطان محمود دوم مى فرستاد و از وى مى خواست كه حكومت سنتى را رها كند و به نظامى شبيه نظام پارلمانى اروپا تن در دهد. سلطان عبدالمجيد پسر سلطان محمود دوم كه سياست پدرش را با اصرار تمام تعقيب مى كرد به تعبير ييلماز اوزتونا در كتاب تاريخ تركيه كسى بود كه فرهنگ غرب را به صورتى جدى دنبال مى كرد از فرهنگ شرق محروم بود و رفتار و حركتهايش تناسب و تطابقى با سنتهاى ترك نداشت. ضرورت تنضيمات (يا به تعبير برخى ازمنابع تنظيمات خيريه) كه در حقيقت ادامه حركت نوسازى محمود دوم بود در خود فرمان مسطور بود. در فرمان آمده بود كه منظورنمايى متوقف ساختن سير قهقرايى دولت عثمانى مى باشد كه در 150 سال اخير به جهت اعراض از احكام قرآن و قوانين شريعت حاصل آمده است. معماران اصلى تنظيمات صادق رفعت پاشا (سفير عثمانى در اتريش) و مصطفى رشيد پاشا بودند. آنان تصور مى كردند كه با اين تمهيدات مى توانند روح عثمانى گرى را در ملت بيدار سازند بدين طريق بود كه فرهنگ غرب همراه با ساختار نظامى و ادارى غرب وارد سرزمين عثمانى شد. پس از صدور فرمان تنظيمات غرب در همه شئون و ساختار عثمانى نفوذ كرد و غربدوستى به صورت سياست رسمى دولت در آمد. همراه با اين فرمان در كنار نظام حقوق شرعى به نظام حقوق لائيك نيز جاى داده شد و دولت عثمانى با كناره گيرى از سياست دير پاى خود به آغوش غرب انداخته شد. انتقاد از تنظيمات از اوايل دهه 1860 آغاز گرديد افرادى كه از تنظيمات انتقاد مى كردند و در رأسشان نامق كمال و ضياء پاشا قرار داشتند نام نو عثمانى بر خود نهادند. آنان معتقدبودند كه تيظيماتچى ها مردم را استثمار كرده اند كه با فراموش كردن فرهنگ خود ( شريعت) در طيفى كاملاً سطحى غربى شده اند. و به نظر آنان در فرهنگ عثمانى ابعادى وجود داشت كه به همسازى با غرب اجازه نمى داد.در جريان اين دهه اطلاعات مردم از غرت در سايه مطبوعات وابسته به نو عثمانيان از قبيل تصوير افكار (كه در سال 1862 از سوى ابراهيم شناسى تأسيس شده سپس نامق كمال و ديگران آنرا تحويل گرفتند) افزايش يافت. با اين حال نجيب فاضل كيسا كورك او تنظيمات به عنوان بزرگترين نشانه حماقت بشرى نام مى برد كه به جاى اينكه پيشرفتهاى غرب را به چشم اسلام معاينه و تفحص كند. و معرفتهاى آنرا به كشورهاى اسلامى بياورد، كشور را كوركورانه تسليم غرب كرد و اعتبار اسلام را مخدوش ساخت. تورهمان ممتاز اعتقاد دارد كه در تنظيمات بدون توجه به امكاناب علمى و آمادگى افكار عمومى به انجام پاره اى نوآوريها و اصلاحات پرداخته شد كه نتيجه مطلوب به دست نيامد. در دوره متعاقب تنظيمات تشريح ماهيت اصلاحاتى كه منظور بود در اولويت قرار گرفت و سعى شد با صدور فرمانى ديگر در جريان امر قرار گيرند. با صدور فرمان اصلاحات ( 1856) كه در حقيقت متمم و مرحله دوم فرمان تنظيمات بود و در صدور آن اروپا نقش مهمى داشت غرب جيكاهى جديد در سرزمين عثمانى به دست آورد. و حركت غربگرايى سرعت بيشتر مى يافت نفوذ اروپا پس از صدور اين فرمان را و متعاقب برپايى كنگره پاريس (30 مارچ 1856) بقدرى فزونى يافت كه دولتهاى اروپايى به سياست عثمانى جهت دادند و بازارهاى امپراطورى را در دست گرفتند اين فرمان سعى داشت امتياز را از مسلمانان كه تا آن اوان ملت حاكمه ناميده مى شدند سلب كند و بدون توجه به مسئله دين به ايجاد مفهوم عثمانى گرى برخيزد در دوره سلطنت عبدالعزيز گامهى جدى در راه تحول آموزش برداشته شد. و نشريه دختران تأسيس شد و تمهيدات لازم جهت گشايش مكتب صنايع نفيسه (كه بعداً به آكادمى هنرهاى زيبا تغيير عنوان داد) آغاز گرديد. در سايه اقدامات گروهى از روشنفكران كه تصور ميكردند تنها راه نجات كشور تقليد از غرب است نهادهايى چوهن ديوان احكام عدليه و شوراى دولت به سبك غرب تأسيس گرديد و قانون اساسى تحت عنوان «قانون اساسى غرب» (1876) كه بر اساس الگوى غرب تنظيم گشته بود به مورد اجرا گذارده شد. در اين ميان نو عثمانيان و تعدادى از تنظيماتچى ها چون عالى پاشا زبان به انتقاد باز كردند و مدعى شدند كه، با اين جريانها حوزه عمل شريعت محدودتر مى شود. نو عثمانيان با اينكه بر اولويت و ارجعيت غرب در زمينه تكنولوژى صحه مى گذاشتند افراط در غربگرايى را مورد انتقاد قرار مى دادند. عكس العمل آنان از سوى افرادى چون جودت پاشا كه از نظام سنتى حمايت ميكردند شكل سازوارهاى به خود گرفت. لازم به ياد آورى است كه در اين دوره افرادى چون صفوت پاشا هم بودند كه اعتقاد داشتند غرب رانه به صورت تكه تكه بلكه به شكل كل بايد قبول كرد. از دوره عبدالحميد دوم بايد به عنوان دورانى نام برد كه در جريان آن انديشه هاى غربى بيشتر توجيه شدند. البته در اين جريان افزايش تعداد با سوادان و آنانى كه با زبانهاى خارجى آشنا بودند سهمى مهم بر عهده داشتند. عبدالحميد غربگرايى را مترادف با اخذ فنون نظام ادارى و بويژه سازمان آموزش نظامى غرب مى دانست وبدين جهت علاقه خاصى براى گسترش حربيه، ملكيه و طيّبه عسگرى نشان داد. پيش از آغاز دوره مشروطيت دوم (1908) شكست روسها از سوى ژاپنيها در سال (1905) انديشه لى پديئد آورد كه ارزشهاى سنتى را مى توان در بطن يك تمدن جديد حفظ كرد. صمد عاكف شاعر مسلمان از افرادى بود كه مى گفت: آيا عثمانيان نمى توانند همانند ژاپنيها فقط فن غرب را بگيرند و ارزشهاى خود را حفظ كنند بدين ترتيب بود كه در جريان سالهاى (1908 تا 1914) حركت اسلامى عليه تقليد گران غرب پديد آمد.جمعيت اتحاد و ترقى كه حاكميت سياسى مشروطيت دوم را در دست داشت غرب را با قدرت مترادف مى دانست. فقط حركت مخالف نيز باز از سوى همين جمعيت آغاز شد كه در پيدايش آن ضياء گوك آلپ نقش عمده بر عهده داشت وى اعتقاد داشت كه ويژگيهاى غرب بايد به دقت مورد مطالعه قرار گيرد. ملاحظه شود كه كداميك از آنها با چه نسبتى مورد استفاده واقع شود.ناگفته نماند كه تا اعلان مشروطيت دوم سه نوع تفكر سياسى در دولت عثمانى حاكم بود. عثمانى گرى، اتحاد اسلامى و ترك گرايى.اين سه تفكر پس از اعلان مشروطيت جاى هود را به ترك گرايى، اسلام گرايى و نو گرايى داد و از سال 1926 به بعد غربگرايى به صورت هدف اصلى انقلاب در آمد. ايدئولوژى جمهوريت را در زمينه تفكر و انديشه مى توان به عنوان جايگزين تفكر پوزيتويست (اثبات گرا) كه به صورت لائيك گرايى در انديشه عنوان مى شود به حساب آورد. بدين سبب مهمترين مسئله جمهوريت جداسازى دو جنبه فرهنگ بعنى دين و ملت بود كه اثبات گرايى افراط گرايى بوجود آورد. در صورتى كه اين دو جنبه را نمى توان به آسانى از يكديگر جدا كرد. همانگونه كه پرفسور نيازى بركس نيز خاطر نشان ساخته اگر به تحول تاريخى اين دو واژه در تركيه عثمانى بنگريم خواهيم ديد كه تا دوره مشرروطيت صفت (ملى) در مفهوم (دينى) بكار مى رفت و مفاهيم ملى و دينى تقريباً مترادف بودند. جمهوريخواهان كه در دوره اول فهميده بودند اين جدا سازى شكلى مصنوعى و اجبارى به خود مى گيرد و اعتبارى بر آن متصور نيست ذهنيت جديدى را بنيان گذاردند كه عامه گرايى نام داشت و در آن كفه (قوم) بيش از كفه دين سنگينى مى كرد براى اولين بار نخستين كنگره تاريخ (1932) به ميان آمد. اسد بيگ وزير معارف اظهار داشت كه در آسياى ميانه نخستين تمدن تركان تشكل يافت و سپس تركانى كه از آسياى ميانه مهاجرت كردند تمدنهاى مختلفى را در نقاط مختلف جهان از جمله آناتولى، بين النهرين و مصر بنا نهادند.ويژكى خاص پانزده سال نخقت جمهوريت همين جدا سازى جنبه دينى از جنبه ملى بود. در دهه 1940 اصل خلق گرايى جانشين عامه گرايى شد و خانه هاى خلق براى ترويج اين ذهنيت پديد آمدند. دولتمردانى كه سياست خانه هاى خلق را تدوين مى كردند علاوه بر لائيسم متوجه هنرهاى مردمى نيز شدند. بطور كلى غربگرايى در دوره جمهوريت حالتى بنياد گرا به خود گرفت و زمانى كه رژيم جمهوريت توجه به غرب را به عنوان يك اصل پذيرفت، حفظ سنت سابق در كنار نو آوريها (دو پارچگى تنظيمات) نام گرفت و به تاريخ پيوست. گذشته و ارزشهاى آن بطور كلى حذف شدند ونظام دولت و ساختار جامعه بر اساس معيارهاى غرب تنظيم شد و با انجام انقلابهايى كه در تكوين سياست فرهنگى تركيه مؤثر بوده اند قدمى ديگر در راه تأليف با غرب برداشته شد. طرفداران انقلاب معتقد بودند كه با انجام اين انقلابها تركيه را به سطح تمدن معاصر كه مورد نظرشان بود خواهد رسانيد. اصولاً انقلابهايى كه توسط آتاتورك صورت گرفت و جنبه سياسى و ايدئولوژيكى بر آنها متربت است بعداً به يك انقلاب اجتماعى منجر گرديدند و هر كدام از آنها به نحوى در ساختار فرهنگى ملت ترك تأثير مى گذاردند. اين انقلابها دو هدف عمده را تعقيب مى كردند كه عبارتند از: غربگرايى و مخالفت با امپرياليسم. امره گونكار شش اصل انقلابهاى آتاتورك را به شرح زير توصيف كرده است:

مليت گرايى مخالفت با امپرياليسم

جمهورى خواهى: سلاحى عليه نظام عثمانى خلق گرايى: اقدامى اجتماعى - اقتصادى - فرهنگى دولت گرايى: كوتاهترين راه براى توسعه اقتصادى

لائيسم نوعى شكل حيات

انقلاب گرايى ساختار كماليسم

- مليت گرايى

به اندازه ساختار سياسى در حيات و بافت سياسى - فرهنگى تركيه جديد اثر گذاشت پيش از انقلاب امپراتورى عثمانى اصول عثمانى گرى و دين گرايى را به عنوان دو اصل اساسى قبول مى كرد.و ملت را به عنوان عثمانى يا امت محمدى مى شناخت. در اين ميان عده اى روشنفكر نيز وجود داشتند كه از ترك گرايى دفاع مى كردند. با قبول اين اصل تاريخ ترك جاى تاريخ اسلام را گرفت و زبان تركى به زبانهاى عربى و فارسى تفوق يافت.

- جمهورى خواهى

به عنوان اصل اساسى دولت تركيه براى اولين بار در سال 1924 در قانون اساسى جاى گرفت. انقلابيون اهميت اين اصل را بدين شرح بر زبان مى آوردند: 1 - عكس العملى است نسبت به دولتهايى كه از ابتداى تاريخ تركان وجود داشتند و نام بنيان گذارهايشان بر آنها گذارده مى شد مانند: سلاجقه، عثمانيان 2 - مفهوم جمهورى خواهى در حقيقت مفهوم حاكميت ملى را در بر مى گيرد.3 - بيش از جمهوريت (نام ميهن) مفهومى براى تركان نداشت به نظر پان اسلامعيتها وطن جايى بود كه مسلمانان در آن زندگى مى كنند، پان تورانيان حد و مرزى براى وطن نمى شناختند.جمهوريت به جاى همه اين تريفها يك تعريف گذاشت و گفت وطن جايى است كه در درون مرزهاى سياسى امروزى تركيه قرار گرفته است. - پيش از انقلاب مفهوم خلق در تركيه از بار سياسى محروم بود پس از انقلات مفهوم مزبور به صورت يك اصل اساسى در آمد و به عنوان منبع حاكميت ملى اقبال ديد. گفته مى شود كه دولت مردمى در سايه خلق گرايى ايجاد مى شود.

- دولت گرايى

يك اصطلاح و تعبير اقتصادى است كه از غرب وارد شده است دولت گرايان معتقدند كه دولت بايد در حيات اقتصادى - اجتماعى - فرهنگى بطور مستقيم يا غير مستقيم دخالت كند.

- لائيسم

حركتى است كه مهمترين هدف اسلام زدايى در جامعه است.

- انقلاب گرايى

كه آخرين اصل انقلابهاى تركيه است و فلسفه ساير اصول را در بر دارد براى گسترشها آينده زمينه لازم را مهيا مى سازد.انقلابهايى را كه در تركيه پس از جنگ استقلال صورت گرفته مى توان در پنج دسته: سياسى، اجتماعى، حقوقى، اقتصادى و فرهنگى جاى داد.امره گونكار كه در ارتباط با مسائل فرهنگى تركيه به تدوين آثار متعددى دست زده اعتقاد دارد كه نظام آموزشى در دوره جمهوربت به يك ايدئولوژيك دست يافت: نظام آموزشى جمهوربت اصولاً بر اساس واكنشى بنيان گرفت هدف اين بود كه آموزش دينى و تأثيرات آن از ميان برداشته شود. بنيان گذاران جمهوريت كه آموزش را به عنوان اسلحه اى عليه اسلام گرايان و خلفا مى ديدند ويژگى ايدئولوژيك به آن دادند. اين آموزش كه در عين حال متوجه غرب نيز بود ايدئوژيهاى بيگانه نظير مليت گرايى و لائيسم را وارد جامعه ترك كرد. - تقريباً همه طرفداران انسان گرايى آناطولى كه لائيسم را به عنوان اساس تمدن معاصر مى دانند مسئوليت عقب ماندگى تركيه را به گردن ايدئولوژيهاى دينى و به ويژه دين اسلام مى اندازند و به افرادى كه هويتهاى فرهنگى را با ايدئولوژيهاى دينى پيوند مى دهند. مهر مرتجع و متعصب مى زنند آنان كه هرگز از مخالفت با فرهنگ عثمانى باز نمى ايستند عثمانى گرى و اسلام را در يك كفه مى گذارند و آنها را به صورت دو واژه مترادف تلقى مى كنند اين عده مى كوشند در آناطولى نيز عصر روشنگرى نظير غرب به وجود بياورند و به همين سبب از ترجمه آثار كلاسيك غرب به زبان تركى باز نمى ايستند. انسان گرايى ترك ويژكى حركتى را دارد كه مى خواهد انديشه كلاسيك (به عبارت ديگر انديشه غرب) را در وراء حدود غرب مسيحى گسترده سازد بدين سبب نه تنها جامعه ترك را مجبور مى كند كه با تكنيك و تمدن هماهنگ گردد كه ازاين جامعه مى خواهد تجربه هاى غرب را مجدداً مورد تجزيه و تحليل قرار دهد و اصلى خاص پديد آورد.- آتاتوركيتها شكايت دارند كه غرب گرايى به حد لازم و كافى به مورد اجرا گذارده نشده است و معتقدند كه براى نشأت هويت ملى، طرد فرهنگ عثمانى و دفاع از نظر آتاتورك در گسست فرهنگى (حذف تاريخ پيش از جمهوريت از ذهن جامعه) نهايت ضرورت را دارد به طور خلاصه آتاتوركيتها كه قرابتى با ديدگاههاى سنتزچى هاى فرهنگ معاصر دارند خط اساسى را در محور غربگرايى - آتاتوركيتم جاى مى دهند. خلاصه اينكه: تركيه در سياست و روابط خارجى خود تا نيمه دهه 80 دو جهت گيرى عمده داشته است. جهت گيرى اصلى حركت به سوى غرب بوده است و جهت گيرى دوم به سوى منطقه و مسائل آن بوده است. اشغال كويت توسط رژيم عراق در دوم اوت 1990 انگيزه اى شد كه سياست خارجى تركيه نسبت به منطقه و مسائل آن مورد تجديد نظر و تحول كلى قرار گيرد. تركيه نشان داره است كه در مناقشات و بحرانهاى بين المللى مى تواند تكيه گاه مناسبى براى جهان غرب باشد (نقش تركيه در جريان جنگ خليج فارس) عضويت تركيه در پيمانهاى منطقه اى مانند جامعه اروپا اكو، ناتو، (تركيه به علت عضويت در ناتو و سعى اين كشور جهت عضويت كامل در جامعه اروپا ناچار شده است در بسيارى از موارد و مسائل منطقه اى و بين المللى به نظرات و درخواستهاى كشورهاى غربى توجه نمايد.)پيمان همكاريهاى كشورهاى حوزه درياى سياه و غيره نشانگر نقش فعال اين كشور در مسائل منطقه اى و بين المللى مى باشد.

/ 1