بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
يا اگر در يك شهر بسيار بزرگى، دوبار، سه بار، چهار بار در طول ماه، كارهاى خلاف عفت (نعوذ باللّه) انجام بشود، اين زبانزد همه مى شود. در كوچه و خيابان، همه مى گويند كه خيلى اوضاع بد شده و كار خلاف، خيلى زياد شده است! در قضيه جعل حديث (با آن صحبتى كه راجع به اهميت حديث خدمتتان عرض كردم) اگر دو تا، سه تا، ده تا، بيست تا، حداكثر صد تا حديث هم در زمان رسول خدا(ص) جعل بشود، اين جمله (كثرت علىّ الكذّابة) مصداق پيدا مى كند و معنايش اين نيست كه (مثلا) هزارها دروغ به رسول خدا نسبت داده اند؛ چون پيغمبر(ص) همان دين است؛ متن دين است. اگر ده جا هم يك چيز عوضى به رسول خدا(ص) نسبت بدهند، اين جمله درست است كه ايشان بگويند: «كثرت علىّ الكذّابة». من اين نكته را عرض كردم كه كسى اين حديث را دليل نگيرد بر كثرت جعل و نگويد كه خودشان گفته اند زياد است. اما رواياتى كه عدد احاديث جعلى را تعيين مى كند، بنده معتقدم كه اينها اصلى ندارد؛ يعنى روايتى كه مى گويد جاعلان، مثلا سى هزار، چهل هزار، شصت هزار حديث وارد احاديث كرده اند، براى كسى كه سرو كار با حديث داشته باشد، پذيرفتنى نيست. چون اصلا جعل حديث به اين وسعت امكان ندارد. آن هم گاهى به يك نفر نسبت داده شده است كه او هزارها حديث جعلى در احاديث ما وارد كرده است. اين، اصلا امكان ندارد. يعنى متن احاديث و متن گفتار، رسول خدا و امامان معصوم ما با كثرت جعل، تناسب ندارد. من فكر مى كنم كه هر كسى، هر مقدار هم كه دروغ پرداز باشد، بايد چيزهايى بگويد شبيه همان چيزهايى كه رسول خدا(ص) يا ائمه ما فرموده اند و كثرت اين كار، بخصوص از يك نفر، امكان ندارد. تحليلى كه بنده با توجه و با فكر به آن رسيده ام، اين است كه جعل وجود داشته و ما «احاديث موضوع» داريم؛ ولى عدد اين احاديث، خيلى كم است. بله؛ مشكلى كه در احاديث هست، مسئله «نقل به معنا» و اشتباهاتى است كه از اين ناحيه پيش آمده است و طبع آن روز هم جز اين را اقتضا نمى كرده است. اصلا راه، منحصرا به همين بوده است. آن روز اگر مى خواستند بگويند به حافظه اكتفا نكنيد، اگر مى خواستند بگويند نقل به معنا نكنيد و عين مطالب ما را نقل كنيد، آن غرض اوّليشان زمين مى ماند و احاديث نقل نمى شد. بعضى از روات ـ همان طور كه حتما ملاحظه فرموده ايد يا شنيده ايد ـ خواستند يك قدرى احتياط كنند و عين مطالب را رعايت كنند؛ لذا صد روايتشان شد هشتاد تا، هشتاد تا شد پنجاه تا، پنجاه تا شد هفده تا و گفتند ما اصلا بيش از اين، نقل نمى كنيم. اين دو (جعل و نقل به معنا) با همديگر مشتبه شده است؛ يعنى سر در گمى (يا اطمينان به اينكه بعضى از روايات نمى تواند مطابق با واقع باشد) بيشتر از ناحيه نقل به معنا پيدا شده است. شاهد عملى و تاريخى بنده بر اينكه احاديث مجعول، نمى توانسته زياد باشد ـ زياد به آن معنا كه الان در زبانها هست ـ اين است كه مؤلفان كتبى كه درباره احاديث موضوع نوشته شده، چيز زيادى نتوانستند به دست بياورند. اگر كسى اين كتابها را نگاه كند، مى بيند كه معمولا تكرار مكررات است؛ يعنى اوّلى يك تعداد احاديث را نوشته و گفته اينها مجعولات است و دومى هم يك قدرى همان ها را كم و زياد كرده است؛ و همين طور سومى و…. اين كه در اذهان است كه همواره بايد بگرديم و احاديث جعلى جديدترى را پيدا كنيم و اگر تا پارسال ده تا حديث جعلى پيدا كرده ايم، امسال بگرديم و بقيه اش را هم پيدا كنيم، چنين چيزى اصلا بى مورد است. بنده در مقاله اى كه راجع به كتاب مرحوم علامه شوشترى نوشتم (و چاپ شده است) عرض كرده ام كه ما ديگر از آقاى حاج شيخ محمد تقى شوشترى ـ خدايش رحمت كند ـ كسى وقت گذارتر و مأنوس تر به حديث نداشتيم. ايشان انسش با احاديث و بخصوص احاديث فقهى ما (با آن شرحى كه بر «لمعه» نوشته) آشكار است. در طول ساليان دراز، ايشان به احاديث فقهى و غيرفقهى مراجعه مى كرده و با آن دقّت نظر و جرأتى كه داشت، مجموعا توانسته است يك هزار روايت به عنوان «اخبار دخيله» جمع آورى كند كه از اين هزار روايت، وقتى بررسى كنيد، مى بينيد (و ايشان خودش هم مى گويد) يك پنجمش ممكن است جعلى باشد و يا (به تعبير ايشان) قطعا جعلى است. بقيه را ايشان مى گويد: زيادتى در آنها شده، يا افتادگى دارد، يا تصحيف شده (و از اين قبيل). اين هم خودش شاهد عملى و تاريخى است براى اين كه ما احاديث جعلى، به آن صورت زياد، نداشتيم. البته قبلا يك قدرى زيادتر بوده كه ـ همان طور كه شيخ انصارى هم در «رسائل» اشاره كرده است ـ در دوران تهذيب حديث (در آن دورانى كه امثال مرحوم كلينى ـ ره ـ زحمات فراوانى براى تنظيم و تدوين و تبويب كتاب كشيده اند) آن احاديث جعلى حذف شده است. اين است كه اگر ما الآن صحبت از احاديث موضوع در حوزه شيعه مى كنيم، بايد واقعا توجه داشته باشيم كه عدد آنها خيلى كم است و نمى توانيم به اين زودى، نسبت موضوع بودن و مجعول بودن به حديثى بدهيم. اين كه بعضى ها تا مشكلى در فهم يك حديث پيدا مى كنند، مى روند سراغ اين بحث كه احاديث موضوع، زياد است و شايد اين حديث، يكى از همان ها باشد، اين، به خاطر كم حوصلگى و به خاطر اين است كه مى خواهند مشكلشان را زود حل كنند وگرنه حديث جعلى ـ به آن معنا كه اشاره كرديم و نه به معنى اشتباه در نقل به معنا ـ در منابع شيعه، بسيار كم است. اگر در دايره احاديث اهل تسنّن صحبت كنيم، در آنجا جعل حديث طبيعى است. چرا؟… گفتيم كه همه مسلمانها چه شيعه و چه سنّى، نسبت به احاديث، احساس نياز مى كنند؛ يعنى قرآن تنها نمى تواند براى آنها كافى باشد. در همان حدود صد سالى هم كه كتابت حديث ممنوع بود،بالاخره يك چيزهايى نوشته شد. بعد هم همين كه منع بر طرف شد، ديديم كه همه به جمع و كتابت حديث، اقبال نشان دادند. اگر نياز به حديث وجود دارد و بناست كه در خانه اهل بيت(ع) نروند، خوب طبعا بايد به در خانه ديگران بروند تا ديگران نيازشان را برطرف كنند. نتيجه اين است كه گاهى گرفتار جعل مى شوند.