افريقاى سياه با به تعبير ديگر، افريقاى زير صحرا، سرزمين پهناورى است كه د رآن، جوامعى با خصوصيات گوناگون تكوين يافته كه اين جوامع بر حسب ساختارهاى قومى، تشكيلات اجتماعى و سرانجام مشخصات فرهنگى - مذهبى با يكديگر تفاوتهائى دارند. ناهمگنى فرهنگى در ميان اقوام سياهپوست كه در تنوع زبانهاى متداول بومى نيز بازتاب يافته، تحقيق در زمينه مذاهب و آئينهاى ماثور افريقائى را كارى دشوار ساخته است. خصوصأ كه مذاهب افريقاى سياه بر اثر برخوردهاى فرهنگى مردم اين فرهنگى مردم اين قاره با مغرب زمين در طى سده هاى اخير، تغييرات يا تاثيراتى را در محتوا و صورت پذيرفته است. به سخن ديگر، مساله يا پديدار معروف به استحاله فرهنگى يا فرهنگ زادئى ACCULTURATION در اين فراشد دگرگونى در آداب و سنن، نقش اساسى ايفا كرده است.با وجود حجم انبوه مدارك و اسناد معتبر د رباب معتقدات مذهبى مردم افريقاى سياه، هنوز آگاهيهاى پژوهشگران در اين زمينه بسيار محدود است. به عنوان مثال، نظر به نامتجانس بودن اقوام افريقائى و كثرت حيرت انگيز مراسم و مناسك مذهبى، اين بحث ميان محققان تاريخ اديان مطرح است كه بايد سخن از مذهب يا مذاهب بومى افريقائى به ميان آورد. بر حسب استعمال اين واژه به صيغه مفرد يا جمع، سيماى معنوى افريقا سياه در نظر پژوهشگر تغيير خواهد كرد. از ديرباز، عالمان و محققان به صدد ترسيم خطوط اين سيما بر آمده اند تا از اين رهگذر، نقش واحدى بر آن منطبع گردد. در واقع، استفاده از تعبيراتى همچون جان انگارى ANIMISM ، پرستش اصنام و اشياى موسوم به فتيش FETISHISM، يا توتم پرستى TOTEMISM، تابو TABOU و غيره كه براى تخصيص صورت غالب بر مذاهب افريقائى به كار رفته، از اين واقعيت نشات مى گيرد.در اين بحث، لازم است ياد آور شد كه بر رويهم، تعدد و تنوع مشهود در صورت مذاهب افريقاى سياه، منبعث از اختلاف در اصول عقايد نمى تواند بود، بلكه برخاسته از وجوه تعبير از اين اعتقادات است كه آن نيز به نوبت خود باز بسته به عناصر ناهمگون و ناهمگن در جغرافيا و محيط زيست منطقه (چگونگى سرزمين، نوع جانوران، حيات وحش، نباتات و غيره) است. جاى شگفتى نيست كه سياهپوست افريقائى نيز همچون مردمان ساير قاره ها در اظهار بخشى از ادراكات و تصورات خود از فصاى زيستى - جغرافيائى خويش متاثر باشد، به عنوان مثال مى توان به رابطه ميان جهانشناسى هندسى قوم دوگون DOGONS (از اقوام سياهپوست افريقائى كه در افريقاى غربى در سرزمين مالى سكونت دارند) با زيستگاه آنان كه پوشيده از صخره هاى عظيم و با ابعاد متنوع است اشاره كرد. به علاوه، وقتى مى شنويم كه ثنگه ها THONGAS (قوم سياهپوست افريقائى كه در ايالت ناتال افريقاى جنوبى سكونت دارند) براين گمانند كه نخستين بشر از ساقه نى زاده شده و گام در عرصه گيتى گذارده است، بى درنگ مردابهاى سواحل ناتال كه پوشيده از نيزارها و خيزرانهاست، در خاطر تداعى مى شود.
ويژگيهاى عام
قبل از آنكه مسيحيت و اسلام در قاره افريقا نفوذ و انتشار يابند، اقوام جنوب صحرا، سيستم هاى مذهبى خود را بسط داده و اين سيستمها به عنوان اساس عمده زندگانى اجتماعى و فرهنگى آنان در آمده بود. امروزه، مذاهب بومى كه تجربيات استعمار و مابعد استعمار در آنها تاثير بسزائى گذارده در كنار مسيحيت و اسلام به حيات خود ادامه مى دهند و نقش برجسته اى در زندگى روزمره افريقائى ايفا مى كند. مذاهب سنتى و ماثور اصولا به گروههاى قومى و طايفه اى باز بسته اند، چنانكه مى توان گفت كه به تعداد گروههاى زبانى، آئينهاى مذهبى متفاوت نيز وجود دارند. تعداد زبانهائى كه در جنوب صحرا بدآنها تكلم مى شود به حدود 700 مورد تخمين زده شده است. بطور كلى مشابهت ها و قرابت هائى ميان انديشه هاى مذهبى و خصوصيات حوزه هاى زبانشناختى و فرهنگى ملاحظه مى شود (نظير ساحل گينه، بانتو BANTU مركزى و...) از سوى ديگر پاره اى خصوصيات مشترك نيز ميان تقريبأ همه مذاهب افريقائى وجود دارند كه گرچه اين خصوصيات منحصر به افريقاى سياه نيست، ولى در مجموع، زمينه انديشه و عمل مذهبى افريقائى را متمايز ميسازد.مذهب در سرزمين افريقا، گونه اى زبان است كه فهم و دريافت كامل هر عنصر يا ركنى از آن، نه فقط مستلزم شناخت مدلولات متفاوت اين عنصر يا ركن است، بلكه معرفت به كل ميراث معنوى جامعه اى كه آنرا به كار مى برد نيز ضرور خواهد بود. از ديدگاه افريقائى، عالم مملو از اشارات، معانى و دلالت است، عالَم، " سخن " ميگويد. بدين جهت است كه ساحران و كاهنان در ميان افريقائيان سياهپوست، منزلت برجسته اى دارند، زيرا آنان عارف به رموز و اسرار پيامهائى اند كه مخاطب آنها، انسان و جامعه است.در اين مقام لازم است اشاره شود كه مفهوم " مذهب " آنگاه كه سخن از افريقاى سياه به ميان ميآيد، مفهومى ابهام آميز و و تا حدودى غامض است، زيرا واژه مذهب، انديشه را در وهله نخست به مجموعه اى از اصول عقايد، مراسم و شعائر يا آئينها و سرانجام، مناسبات ميان انسان با عالم غيب، معطوف مى سازد، چنانكه در نهايت، تمايزى قطعى و اساسى ميان ملك و ملكوت، گيتى و مينو و شهادت و غيب برقرار و به ذهن متبادر ميشود. اكنون اين پرسش مطرح ميشود كه تلقى افريقائيان از مذهب كدامست آيا به حقيقت مى توان اين آئينهاى بومى متنوع را در چارچوب تعريف مذهب جاى داد يا راجح آنسنت كه به جاى تعبير مذهب بگوئيم كه صورتى از صور اومانيزم بر فرهنگ افريقاى سياه غالب است. در اين زمينه بايد گفت كه پديدارهاى مذهبى مردم افريقا به گونه اى ظهور دارند كه هر گاه مستقيماو بى واسطه بررسى شوند، مبهم، مجمل و آميخته با پيچيدگى به نظر مى رسند، بدين سبب، شناخت الهيات مردم سياهپوست از رهگذر تجزيه و تحليل دقيق و موشكافانه آئينها، مراسم، شعائر و مناسك، روايات اساطيرى و ماثورات شفاهى امكان پذير است. در واقع، اروپائيان نيز كه بر اساس تفكر عقلانى RATIONALISM (اصالت راى) خود پديدارهاى مذهبى افريقا را مورد مطالعه قرار دادند بر خصلتهاى ديندارى افريقائى سياه تاكيد داشته اند.
الوهيت
چنانكه مشهود است، افريقائى از داشتن رسائل "شرح عقايد " يا مجموعه هاى كلامى در اصول عقايد محروم است و ديدگاههاى مربوط به الوهيت در تفكر و انديشه افريقائيان بيشتر در جريان برگزارى آئينها و مراسمى كه گاه بى اهميت و يا حتى بى معنى جلوه ميكند به منصه ظهور مى رسد. به سخن ديگر در اين مراسم و آئينهاست كه مى توان انديشه هاى مربوط به خدا و الوهيت را دريافت. مثلأ در برگزارى بعض مراسم، صياد و شكارگر به مثابه دست اجل، نمادى از الوهيت است يا فيل، معرف صفت عظمت اوست، شير تجسم سلطنت و عدالت خداوند است. برخى آئينها كه از ديدگاه مردم غير بومى افريقاى سياه، مغاير با شئون اخلاقى و عرف مقبول است، مى تواند حاكى از وجد و حال در مرتبه قرب با ساخت برين خدايان بوده باشد. خصوصيت عمده اى كه در محتوا و صورت احساس مذهبى افريقائى مى توان يافت، شبكه اى از مناسبات ميان عالم شهادت و عالم غيب است كه بر اين عالم اخير، يك آفريدگار و مجموعه اى از قوا كه با اسامى گوناگون تجليات و مظاهر اين آفريدگار محسوب مى شوند، حاكم اند. با اين وصف، خدا در فرهنگ افريقائى به عنوان يك ناشناخته بزرگ ظاهر مى شود و پرسشهاى بسيارى را مطرح مى سازد، از جمله آنكه اصولا ماهيت تفكر سياهان درباره الوهيت چيست آيا بايد وحدانيت الوهيت را پذيرفت يا گفت كه افريقائى به خدايان متعدد قائل است به علاوه، ارتباط ميان خداوند و قواى ميانجى كه از آنها تعبير به ارواح يا خدايان كهتر و درجه دوم مى شود كدامست به عقيده پژوهشگران تاريخ مذاهب افريقائى، اعتقاد به وحدانيت نزد برخى اقوام سياه پوست افريقائى ناشى از تاثير و نفوذ فرهنگ اسلامى در قاره سياه بوده است.به گفته الياده ELIADE دين پژوه و مورخ مشهور، گرچه در مذاهب بومى افريقا، نشانه اى از يك خداى اعظم آسمانى را ميتوان بازيافت كه تقريبأ در آئينهاى پرستش غايب است، ولى بايد گفت كه ساير صور مذهبى و در وهله نخست، پرستش نياكان و ارواح جايگزين آن شده است. نزد سياهان، سپهر لاجوردى به جاى ماه و زمين و خورشيد به مثابه خداوندگار ناسوت ستوده مى شود. بطوركلى، آفريدگار توانا بر همه امور، نقش چندانى در حيات مذهبى عشيره افريقائى ايفا نمى كند. زيرا او چنان از دسترس دور و چندان مهربان است كه خوف و بيمى از او نبايد به دل راه داد و به علاوه به آئينهاى نيايش و پرستش نيز نيازى ندارد. افريقائى بر اين تصور است كه خداوند پس از آفرينش، امور آدميان و زمينيان را به خدايان كهتر واگذار كرده است. با اين وصف در هنگام وقوع مصائب سخت و روزگار عسرت، او را به ياد آورده و به درگاه او به استغاثه بر مى خيزند و از او يارى و كمك مى طلبند.جاى تامل است كه در شمارى از افسانه هاى افريقائى مربوط به آفرينش، روايت مى شود كه در زمان آغازين آفرينش، آسمان يا سپهر لاجوردى همچون غلاف زمين بود و قرب آسمان و زمين چنان بود كه بخصوص زنان نمى توانستند بدون كوبيدن ضربه هاى ناخوشايند به آسمان، حبوبات خود را آرد نمايند، سرانجام، آسمان كه از ضربات كوبه هاونگ زنان سخت بر آشفته و به خشم در آمده بود، تصميم گرفت كه از زمين دور شود و فاصله بگيرد.موضوع مشابهى در باب مناسبات ميان خداوند و آدميان وجود دارد كه مانند مثال پيشين به دفعات در افسانه ها تكرار مى شود و آن چنان است كه سابق بر اين، خداوند با آدميان ميزيست يا بر طبق روايات ديگر، آدميان در جوار و قرب خداوند در آسمان مى زيستند، سپس در پى وقوع حوادث و اتفاقاتى ميان دو همجوار، خداوند مصمم شد كه از آدميان فاصله بگيرد. جدائى آسمان از زمين و خداوند از آدميان، به اصطلاح منطق، حد اوسطى را تشكيل مى دهد كه انديشه را قادر به ارتباط دادن ميان دو واقعيت مى سازد، زيرا برقرار شدن رابطه ميان اين دو واقعيت، مستلزم وجود يك "فاصله " است. تمامى مراسم و آئينهاى عبادى مردم افريقا براى قوس و قزح، ابرها و باران مبتنى بر فاصله اى است كه آسمان و زمين را از يكديگر جدا مى سازد. از سوى ديگر، نسبت و ارتباط ميان ساحت الوهيت و انسان، منطقأ زمانى مى تواند وجود داشته باشد كه فاصله ميان آفريدگار و آفريدگان حفظ شود.چنانكه معلوم است، در اين نحو بينش، عنصرى كه در تاسيس مذهب به عنوان ارتباط تفاهم آميز موثر است عبارت از فاصله و بعد است. عصر "ديندارى " انسان، هيچگاه زمان مقام او در بهشت يعنى آنگاه كه خداوند در "دهكده " برزگران مى زيست نمى تواند بود، اين عصر در زمان ديگرى يعنى آنگاه كه خداوند اوصاف بشرى و خاكى خود را از دست داد تابه دور از خلايق بزيد، بوده است.موضع انسان افريقائى در برابر وجود مطلق و هستى برين بسيار متواضعانه است، چنانكه او شرايء موقعيت و تناهى وجود بشرى خود را در مى يابد. او طالب عروج به آسمان براى مكاشفه يا شهود ذات نيست، بلكه خواهش او آنست كه خداوند دوباره به زمين باز گردد و بدو نزديك شود و بر او فرود آيد. بدين ترتيب مقام و جايگاه مناسب "تجلى و شهود ذات " از ديدگاه سياهان، زمين است. در تمامى مراسم افريقائى ناظر به حلول ارواح يا رقصهاى تسخير روح و همچنين در پاره اى از آئينها كه با استعمال مواد توهم انگيز با قصد عبادى همراه است، اين معنى را مى توان مشاهده كرد.
آئينهاى عبادى
گرايش طبيعى در كيش سياهان افريقائى عبارت از حفظ ارتباط و تماس بسيار نزديك با كائنات و طبيعت است. خورشيد، ماه، زمين، ستارگان، دام و دد، نباتات و گياهان به مثابه تنظيم كننده و سامان بخش نوبتها، دوره ها يا ايام برگزارى اعياد، جشنها و ساير مراسم بر مردمانى كه به نيايش و عبادت مى ايستند بى واسطه تاثير مى گذارند. تقويم مقدس همچون مناسبتهاى برگزارى فرائض و مناسك مذهبى در افريقاى سياه به هيچ وجه مبتنى بر يك رشته وقايع اتفاقيه مرتبط با يك موجود بشرى يا ملكوتى نيست، بلكه تقويم و اختيارات مذهبى تمامأ مبتنى بر آهنگ گردش سيارات و فصول، حركت و دوره سال و تغييرات و حوادث غير مترقبه در طبيعت اند كه مستقل از حيات و اراده آدميان، وقوع مى يابند. بدين جهت است كه در نقاط متعددى از قاره سياه به علامات و اشارات طبيعى يا غير طبيعى بر مى خوريم كه براى تعقيب كردن سير خورشيد و سيارات است يا از دوره هاى زيست شناختى (سيكلهاى بيولوژيك) جانوران و بخصوص گياهان و گلها جهت تعيين و تحديد تقويم و اختيارات مذهبى استفاده مى شود.از منظر افريقائيان، ارزشهاى اجتماعى و سنن پسنديده كه خدايان و نياكان آنها را مقدس شمرده و بدآنها احترام گذارده اند، خط مشى اصلى و صراط مستقيم زندگانى دنيوى محسوب مى شود و لذا براى تجديد تعهد مردم نسبت بدآنها، اعمال آئينى ضرورت دارد.انجام دادن آئينهاى مذهبى، موجب ميشود كه تنشهاى اجتماعى فرونشيند و قربانى هاى آئينى، تسكينى براى خشم ارواح مقدس خواهد بود.بطور كلى "معابد " طبيعى متعلق به مذاهب بومى افريقائى را مى توان بر حسب چهار عنصر آب، خاك، آتش و هوا طبقه بندى كرد. اين طبقه بندى به هيچ عنوان امرى تصنعى به شمار نمى آيد، بدين بيان كه اولين بخش از معابد كه جايگاههاى برگزارى آئينها محسوب مى شود در ارتباط با آب تكوين يافته اند. آئينهاى استسقاء (طلب باران) نزد اقوام افريقائى در پيرامون چشمه ها انجام ميگيرد. انهار، رودخانه ها و بر رويهم جريانهاى آب، مرتبط با بارورى، حاصلخيزى، بركت و فراوانى اند. جماعات افريقائى، مراسم عبادى را براى حصول اطمينان از سر سبزى كشت و حاصلخيزى در جوار اين انهار و رودها انجام مى دهند. در سرزمين ماداگاسكار، درياچه هاى متعددى وجود دارند كه به عنوان درياچه هاى مقدس، مراسم مهمى در سواحل آنها صورت مى گيرند. شناكردن و استحمام در برخى از اين درياچه ها يا استفاده از آب آنها به صورت آبشخوار چهار پايان اكيدا ممنوع است. در سرزمين قوم وندادها VENDAواقع در مرزهاى افريقاى جنوبى و زيمبابو درياچه اى وجود دارد كه معرف جايگاه آفرينش يا زاهدان آغازين است، به هنگام برگزارى مراسم سالانه طلب باران، دختر جوانى نيز در ضمن برگزارى مراسم ويژه، به آبهاى اين درياچه پيشكش مى شود تا درهاى آسمان را براى دور ساختن خشگسالى بگشايد.معابد طبيعى كه در ارتباط با خاك و زمين هستند، بسيار متنوعند. سنگها، صخره ها، اماكن مشهور جغرافيائى و تاريخى، تقاطع راهها، دره ها، غارهاوكوهستانها معرف مجموعه گسترده اى از پرستشگاهها به شمار مى آيند. در همه جاى افريقاى سياه، زمين، قرينه متناظر آسمان است. زمين عبارت از قوه غاذيه و محل تدفين است، زمين مى روياند و سپس رويش را مى پژمراند، لذا جامع دو جنبه متضاد وجود خارجى يعنى حيات و ممات است.صخره ها و سنگهاى " مقدس " در سرتاسر سرزمين افريقا پراكنده اند. صخره و تخته سنگهاى عظيم، تجسم قوه و قدرت و ثبات و استقامت اند. نزد قوم KABRE در توگو TOGO، نخستين جفت آدمى بر روى صخره بزرگى كه در سرزمين آنها واقع است، سكونت داشته است. اين صخره نه فقط يك "محراب " عبادت به شمار مى آيد، بلكه از ديدگاه بوميان، تجسم و مظهر وحدت قوم آنها نيز محسوب مى گردد. اقوام MOSSI در ولتاى عليا، مراسم گزينش رهبر و پيشواى خود را بر روى تخته سنگ تراشيده و مدورى انجام مى دهند. صخره هاى مدور و قارچى شكل، تداعى كننده قواى بارور زمين است و ادعيه واوراد مربوط به بارورى زنان سترون و نازا در جوار اين صخره ها خوانده مى شود. در اين زمينه مثالهاى متعددى را مى توان ذكر كرد، از جمله در ناحيه TANARIVE واقع در جزيره مالاگاش (ماداگاسكار) تخته سنگ بزرگ و مدورى وجود دارد كه زنان براى توليد مثل بدآن توسل مى جويند و در طى مراسمى سنگريزه هائى به فراز آن پرتاب مى نمايند كه هر گاه سنگريزه بر بالاى آن قرار گرفت، نيت آنان بر آورده خواهد شد.كوهستانها، تپه ها و چكادهاى آنها، گروه ديگرى از اماكن پرستش محسوب مى شوند. ارتفاعات و بلنديهاى زمين به منزله مكانهاى مرتبط با آسمان تلقى مى گردند كه به تصور بوميان، اورادى كه در آنجا خوانده و قرائت مى شوند براى دفع خشگسالى و نزول باران، مجرب است. به علاوه، به پرستشگاه هائى كه در رابطه با خاك و زمين اند، بايد تقاطع راهها را نيز اضافه كرد. جاى اغراق نيست هرگاه گفته شود كه در افريقاى سياه، تجمعات انسانى هر كدام داراى يك يا چندين تقاطع يا ملتقاى راهها و مسيرها هستند كه امكنه اى مقدس به حساب مى آيند و به مناسبتهاى مذهبى، مراسم و آئينهائى در آنجا صورت ميگيرند. به نظر قوم بامباراBAMBARA كه در افريقاى غربى (بخصوص سرزمينهاى مالى و سنگال) زندگى مى كنند، غارها و گودالهاى ژرف امكان تماس عميق تر و صميمانه تر آدميان را با زمين مادر فراهم مى آورند. قربانى در غارها موجب بازگشت بارانهاو رشد گياهان سودمند خواهد شد.از ميان "معابد " مذهبى افريقائى، شمار معابدى كه در ارتباط با هوا و بادند بيشتر است كه درختان، جنگلها، بيشه ها و نيزارها از آن جمله اند. درخت كه باز بسته به تغييرات فصلى است در رابطه مستقيم با هوا و مالا زمان است. مقصود از زمان در اين بحث، زمان انتزاعى نبوده بلكه زمانى است كه مشخصه و نشان دهنده آن تغييرات جوى همچون هواى بارانى، هواى آفتابى، هواى فصل مرطوب و هواى خشگ است. جنگل و قلمستان انبوه نزد اقوام سياهپوست ماداگاسكار يا قوم بامبارا در ساحل عاج و سنگال به عنوان بقاع مقدسى كه جايگاه پريان و اجنه و ارواح به حساب مى آيند از حرمت خاصى برخوردارند و از آنها براى برگزارى آئينها و مراسم تشرف استفاده ميشود.نكته اى كه لازم است بدآن اشاره كرد آنست كه مخاطب آئينهاى عبادى، موجودات مقدسى هستند كه به عنوان مثال، درختان معرف آنها به شمار مى آيند، درخت سمبول قدرت، مكنت، استقامت و خلود جهان نامرئى است، چنانكه در افريقاى سياه، استفاده از چوب درختان "مقدس " يا بريدن شاخه هاى آنها مگر در موارد كاربرد آنها در مناسك مذهبى ممنوع و حرام است. كسانى كه از نزديك با اقوام افريقائى حشرو نشر دارند به وضوح تاسف و تاثر آنها را از اينكه بيشه ها و قلمستانهاى انبوه به سرعت تخريب مى شوند و به جاى آنها ساختمانهاى رنگ شده با گل سفيد و آهك و گچ سر بر مى آورند، مشاهده مى كنند.گروه ديگرى از اماكن پرستش آنهائى اند كه در رابطه با آتش اند. هر تنور يا اجاقى كه پخت و پز روزانه خانوار افريقائى در آن انجام ميشود يك مكان مقدس يا يك "محراب " برافروخته است. آتش تنور و اجاق نزد اكثر اقوام افريقائى، خط و وصل ميان مردگان و زندگان محسوب مى شود. كوره هاى آهنگرى نيز كه در آنجا لوازم و ابزارهاى كشاورزى يا سلاحهاى شكار ساخته مى شود نيز يكنوع پرستشگاه به شمار مى آيند و خاك كوره مقدس است. كوره آهنگرى با مفاهيم بارورى، فراوانى، حيات، صلح و آزادى ملازمه داشته و به يك تعبير مى توان گفت كه كوره رايج ترين معبد مذهبى افريقائيان است. حرمت كوره گداز تا بدآن حد است كه احدى ماذون نيست كه با كفش به دكه آهنگرى درآيد. هر گاه مقايسه صحيح باشد مى توان اين سخن را به زبان آورد كه كوره آهنگرى به مثابه كليسا و مسجد براى مذاهب بومى افريقاى سياه است. بديهى است كه اين فهرست، كامل نيست ولى براى پرهيز از اطاله كلام از آوردن شواهد ديگرى خوددارى شد.محتواى اغلب آئينها و مراسم مردم افريقاى سياه را بايد عبارت از جستجو و تمناى نظم و تعادل اجتماعى، وفاق ميان انسان و عالم و پيوند يافتن و اتحاد با قواى آنجهانى (جهان ناپيدا) دانست و همواره برگزارى اين آئينها و مراسم توام با تقديم نذورات و انجام دادن قربانيهاى خونين است.تنوع فوق العاده آئينها همچون آئينهاى تشرف و پاگشائى، تطهير و غسل، اعمال طلب آمرزش و غفران، كفاره، قربانى، تذكرو يادبود و... نمودار اين حقيقت است كه انسان در زندگى هر روزينه خويش، در دو عالم ظاهر و باطن يا دوجهان پيدا و ناپيدا حضور دارد. در واقع برگزارى آئينهاى مذهبى نزد سياهان، كوشش براى برقرار كردن ارتباط با ارواح نياكان و خدايان كهتر از آنجا تمناى بركت و فراوانى به كمك و ميانجيگرى قواى آنجهانى است. با اين وصف، در اين آئينها، برخى مسائل اجتماعى همچون حل منازعات عشيره اى و طلب تداوم يافتن خويشاوندى نسبى ميان قوم نيز مطمح نظر است.از سوى ديگر، عنصر آئينى شفاهى نزد افريقائيان از اهميت و اولويتى اساسى برخوردار است. كلام و سخن به صورت اوراد و اذكار مقدس در تمامى اعمال زندگى مذهبى، حضور خود را نشان مى دهد. طبعا اوج كلام در ادعيه و نيايشها مشهود است، با اين وصف، كلام با تقديم نذر و قربانيها همراه است و بدآنها طراوت مى بخشد. قربانى و ذبح حيوانات را مى توان نزد اقوام افريقائى به نحوى استوانه و ركن اساسى مذهب و برترين نيايش محسوب كرد. قربانى، وسيله تقرب به غيب است و از رهگذر آن، انسان به قلب عالم راه پيدا مى كند. انصراف از قربانى كردن موجب خدشه دار شدن مناسبات ميان انسان با عالم غيب و قواى معنوى آنجهانى خواهد شد.قربانى در افريقاى سياه از ميان جانوران اهلى (دامها) و ماكيان انتخاب مى شود. انتخاب ماكيان به عنوان قربانى بخصوص نزد صحرانشيان، كشاورزان، شبانان و افراد تنگدست و ندار رايج و شايع است.
پرستش نياكان و فرشتگان مينوى
آئين پرستش نياكان، جايگاه مهمى در مذاهب افريقاى سياه احراز كرده است. افريقائى با گذشته نگرى خود توجيه و معنى كنش و عمل خويش را در آينده يا مستقبل باز نمى جويد، مفاد استدلال او چنين است: "من اين كار را انجام مى دهم، چون پدران من آنرا انجام داده اند و پدران من آنرا انجام داده اند، زيرا نياى ما آنرا انجام داده است". بدين ترتيب پيوندى ژرف و ضرورى ميان گذشته و فعاليت كنونى وجود دارد. اين نحو از تفكر در وهله نخست، نقش سنن و ماثورات را در فرهنگ زنده مردم افريقا نشان مى دهد.از ديدگاه افريقائيان، سنن و ماثورات عبارت از مجموعه تجربه تجمعات بشرى است و منبعث از اكتسابات نسلهاى متوالى انسان از سپيده دم دوران در زمينه راه و روش زندگى است. در حقيقت اين يادگارها، ابزار ارتباط ميان مردگان و زندگان است. زيرا آنها معرف "كلام" نياكان بوده و بخشى از شبكه ارتباط ميان نياكان با جهان زندگان را تشكيل مى دهد و مشتمل بر نيايشها، آئينها، نذور و رغايب، قربانيها، افسانه ها، روايات و حماسه ها و... است. گفتيم كه سنن و ماثورات به مثابه كلام نياكان، ابزار زنده و توانمندى است كه ارتباط ميان ارواح نياكان با جهان آدميان را تامين مى كند. اين كلام كه از ميانه قرون و اعصار در سكوت منتقل مى شود، حضور نياكان را در هر دم در ميان آدميان و اعقاب آنها تثبيت مى نمايد.مردمان به نحو مضاعفى، وامدار مردگان "فرهمند" خودند. از يكسو اين وامدارى به خاطر حاصل دانش، تجربه و فرزانگى است كه در دسترس زندگان و نبيرگان خود گذارده اند و از سوى ديگر به علت تاثير و نفوذ در گذشتگان در مقياس زندگى معنوى به نحواخص است.بدين ترتيب، مى توان استيلاى انديشه پرستش نياكان را بر روح افريقائى دريافت. برقرارى رابطه بيواسطه و حضورى با قواى غيبى، مسبوق به روابط ميان مردگان و زندگان يا به سخن ديگر ميان نياكان و اعقاب آنهاست.ساختار خانوادگى در ميان قبايل افريقائى اعم از آنكه از نوع علائق موجود در سطح عشيره يا نسبى باشد، على الاصول مبتنى بر علقه مشتركى است كه نياكان را به آيندگان يا اسلاف مى پيوندد. نياكان علاوه بر آنكه به منزله قواى موكل و حافظ خانواده به شمار مى آيند كه افزونى و بركت براى خانواده به ارمغان مى آورند، نگاهدار كيش راستين خانواده و داور كردارهاى فردى و جمعى نيز محسوب مى شوند. آنان نگران مطابقت كردارها با قواعد عرف و مذهب يا تخطى از آنها هستند.همراه با پرستش مستمر نياكان در افريقا، مناسبات بسيار متنوعى نيز با ساير اصناف قواى ناپيدا و غيبى مشاهده مى شود. اين ذوات معنوى كه پژوهشگران مذاهب افريقائى، آنان را خدايان كهتر يا فرشتگان اعظم يا پريان و ارواح ناميده اند، همواره داراى خصيصه اجتماعى ملازم با هر كدام از اقوام افريقائى اند. به علاوه اين خدايان، پريان يا اجنه داراى سلسله مراتبى معنوى و قومى بوده كه مبتنى بر ماهيات مناسبات آنها با انسان، جامعه و محيط است.جهان ناپيدا يا عالم غيب، مملو از ارواح يا پريانى است كه ماهياتى متنوع و بعضأ مكمل و يا متضاد با يكديگر دارند. اين ذوات، گاه بومى سرزمين يا طايفه و گاه با اصليتى بيگانه اند و اغلب آنها ارباب حلول و تسخيرند. برخى از آنها نسبت به مردمان حسن نيت داشته، منشا خير بركتند، و بعض ديگر، سرشتى دوگانه دارند، چنانكه شمارى از آنها به عناد و خصومت با آدميان بر مى خيزند. گروهى از آنها با اسم و رسمند و از طريق حلول و تسخير جان آدميان با آنان رابطه اى نزديك و شخصى برقرار مى كنند و گروهى ديگر كه ارواح ناسوت و الهه زمين و آبها به شمار مى آيند، غالبا ظهورشان به صورت ذوات بى نام و نشان و بى اسم و رسم است. از ميان خدايان كهتر مى توان خدايان پديدارهاى جوى (باران، رعد و برق و صاعقه، باد و غيره)و خدايان مخترع فنون، خدايان كشاورزى، ارواح شكار، صيد، كوره گذار، ارواح محافظ سلطنت، و ارواح نگاهدار دهكده ها را نام برد.بطور كلى، از نظر گاه افريقائى، عالم غيب نيز همچون عالم شهادت، واقعى و متحقق است و انسان انگاه به زنده بودن "موصوف تواند شد كه همواره به جستجو و طلب برقرارى رابطه و پيوندى اساسى با نياكان و خدايان كهتر يا فرشتگان برآيد. نياكان و خدايان به مثابه ميانجى و واسطه ميان انسان و ساحت قدسى، در عالم غيب و ناپيدا، نهان اند ارتباط ضرورى با عالم غيب از رهگذر روشها و رفتارهاى اجتماعى - مذهبى كه مسبوق به ماثورات و سنن گرامى گذشتگان است و در آئينهاى ويژه هر قوم يا عشيره افريقائى تبلور يافته است، امكان پذير خواهد بود.تذكار اين مطلب لازم است آنگاه كه سخن از اعتقاد به سريان روح در اشيا و اماكن يا آنيميزم و پرستش نياكان و يا تكريم تمثالها و بتها و غيره سخن به ميان مى آيد بايد همواره بدين نكته توجه داشت كه اين گونه باورها، عمدتأ ساحات متنوع و مظاهر گوناگون يك جهان شناسى واحدند. در واقع انسان افريقائى با توسل به قواى ميانجى همچون نياكان، ارواح، اصنام و غيره در سويداى باطن خود و شايد ناخودآگاهانه بر سر آنست تا از مقيد و محدود و زمان فانى دنيوى، و كالبد مستعار تعالى و رهائى يابد و در آناتى از وقت خود توفيق قرب به ساحت ايزدى و فرشتگان مينوى را بازيابد. در حقيقت موسيقى شورانگيز مردم بومى افريقا و آهنگهاى غريب و خاص آن كه جز در نزد سياهان در جاى ديگرى از عالم، نظير و سابقه اى ندارد و رقصهائى كه با بانگ طبلهاى طبل نوازان همراهى مى شود، جملگى، زمينه ساز ايجاد حالات عرفانى خلسه و جذبه اى است كه مشابه آنرا نزد ساير اقوام ابتدائى و يا در CHAMANISM (شمن پرستى) آسياى مركزى مى توان سراغ گرفت.
كاهنان (پيشگويان، فال بينان) و ساحران و جادوگران
چنانكه پيشتر گفته شد، عالم سياهان افريقائى، عالمى انجماد يافته، سرد و گنگ نبوده بلكه سرشار از معانى و دلالات و حامل پيامهائى است. وظيفه كاهن كه كليد رموز و اشارات را در اختيار دارد عبارت از كشف راز و رمزهاى مختلفى است كه به كار انسان و جامعه مى آيد. جاى اغراق نيست هر گاه گفته شود كه كاهنان، افرادى به شمار مى روند كه بيش از ديگران، نسبت به مردمان و گرايشهاى رانشناختى و اجتماعى تجمعات يا گروههاى انسانى كه در ميان آنها زندگى مى كنند، شناخت و آگاهى دارند. از اين نكته، مى توان دريافت دريافت كه كاهنان از چرا كاهنان از ديدگاه سياهان يا همنوعانشان به عنوان نابيان و نمايندگان الوهيت محسوب مى شوند. شغل كاهن، آنگونه تخصصى نيست كه به صرافت طبع و فى البديهه حاصل شده باشد، بلكه برعكس، براى پيشگو شدن و اِخبار از غيب، لازم است دوره كارآموزى دشوار و طولانى را گذرانيد. به منظور وصول بدين مرحله، حتى يك انقلاب حال كه انسان را به سرچشمه هاى زندگى مذهبى نزديك گرداند، ضرورت پيدا مى كند. نزد اقوام بانتو BANTOUS كه در جنوب شرقى افريقا سكونت دارند، هرگاه فردى احساس كند كه شرايط و خصوصيات لازم براى كاهن شدن را داراست، شروع به جمع آورى استخوانهاى كعب (بژول ياقاب) كرده و به مجرد آنكه شمار كافى از اين استخوانها را در اختيار بگيرد، در وهله نخست به پيشگوئى براى خود و دوستان نزديك خود مى پردازد. اين تمرين از دو جهت ضرورت دارد، نخست آنكه از اهليت و شايستگى هاى خود براى ادامه اين كار اطمينان حاصل نمايد و متعاقبا سرمايه مختصرى براى خود فراهم آورد بطوريكه بتواند از اين سرمايه براى ادامه كار يادگيرى و كارآموزى تحت نظر يك استاد مجرب استفاده و بهره بردارى نمايد.در ميان برخى اقوام افريقائى، زنان كاهن و فال بين از منزلت برجسته اى برخوردارند و گاه شغلى را كه بر عهده مى گيرند عبارت از ميانجى بودن ميان ارواح و آدميان است. كاهنان به منزله واسطه ميان ارواح مردگان و ارباب رجوع يا مشتريان خود در ميان سياهان از شان والائى برخوردارند. آنان گاه به منظور اِخبار از غيب و اِنباء از مستقبل و آينده به حالت خلسه و اغماء TRANSE فرو مى روند كه در طى آن، ظاهرا به ميان ارواح در مى آيند. اين ارواح، آنان راتسخير مى نمايند و به كالبد آنان حلول مى كنند و در نهايت، پيشگوئى ها را به زبان تسخير شدگان مى آورند.گاه در ميان پيشگويان، كاراموزى و تمرينات شغلى وجود ندارد، زيرا پيشگو تنها يك مجرا و كانال محسوب مى گردد كه ارواح از آن براى ظهور و سخن گفتن خود استفاده مى نمايند. كاهن اقوام KASSAI در افريقاى مركزى پس از آنكه از حالت خلسه بيرون آمد و به تعبيرى از مرگ نمادين خود به زندگى بازگشت آنچه را كه ارواح بدو منتقل كرده اند براى ديگران بازگو و روايت مى كند.ساحران و جادوگران نيز همچون كاهنان و پيشگويان، نقش قابل توجهى در فرهنگ افريقائى ايفا مى كنند. وجود ساحران و جادوگران يكى از اركان اساسى و تكميل كننده مذاهب سنتى مردم افريقا به شمار مى آيد. در ميان اقوام افريقائى دو تيپ ساحر يا جادوگر يافت مى شود كه غالبا با دو تعبير يا اصطلاح مختلف از آنهاياد مى گردد كه يكى از آندو، انسان شرير و بد جنسى است كه قربانيان خود را پس از ميراندن، مى خورد و اما ديگرى، مامور شكار اوّلى و خنثى ساختن كنشهاى او است.در واقع، تمايز اصطلاح شناختنى (ترمينولوژيك) بين ساحر نيك كنش و نيك منش با ساحر بدسگال و بدكنش ناشى از فاصله اختلافى ميان دو وظيفه يا ميان دو دسته از پديدارهائى است كه مى توان گفت كه در تصاد كامل با يكديگرند. جادوگر بد سيرت و واقعيتى كه او بخشى از آن به شمار ميآيد با شرور، ظلمت و شب، ويرانى و امور ضد اجتماعى پيوند دارد، ولى جادوگر نيك سرشت به قلمرو خير و نيكوئى، روشنائى و روز، سازندگى و روابط حسنه اجتماعى متعلق است.از ديدگاه قوم BAMBARA كه در سرزمينهاى افريقاى غربى سكونت دارند، موجودى كه بيش از هر آفريده ديگرى با ظلمت و شب، پيوندى تنگاتنگ دارد، زن است. زن اسرارآميزترين و ناشناخته ترين موجودات به حساب مى آيد. به همين جهت، او به قلمرو جادوگرى و سحر تعلق دارد. خصوصيت معما گونه زن ناشى از بنيه جسمانى و فيزيكى اوست كه با جنس مذكر تفاوت مى يابد. زنان به علت ويژگيهاى روانشناختى كه از آنها بهره مندند مى توانند ديگرانرا مسحور و بهت زده نمايند و راه حلهاى غير منتظره اى كه براى مسائل و مشكلات دارند به اضافه دريافت شهودى و سرعت انتقال آنها موجب شده است كه مردان، آنان را از زمره موجوداتى كه واجد قوه درونگرى، فراست و استبصارند محسوب نمايند.
ماسكها (صورتكها) ى افريقائى
پژوهشگرانى كه فرهنگ افريقائى را مطالعه كرده اند، به درستى افريقا را "قاره ماسك ها" مى نامند. كاربرد ماسك ها مى تواند نشانى از يك زندگى تعريف ناپذير، لغز گونه و آميخته با رمز و راز بوده باشد. تنوع فوق العاده و شمارناپذير ماسك ها، هر گونه طبقه بندى كردن آنها را امرى دشوار ساخته است. به عنوان مثال، يك روستاى كوچك با جمعيتى حدود 231 نفر واقع در ولتاى عليا در افريقاى غربى، فقط حدود 50 نوع ماسك در اختيار دارد. لذا تعيين خصوصيات و اوساف كلى و عمومى ماسك ها به نحوى كه براى سرتاسر افريقاى سياه زير صحرا معتبر و قابل استناد باشد بسيار مشكل است.نخستين مطلبى كه در مورد اين ماسك ها بايد يادآور شد، كثرت و انتشار صور و اشكالى است كه آنها دارند. ماسك هائى وجود دارند كه بدون چهره اند، به عنوان نمونه ماسكهاى قديمى كه از مجموعه اى از برگها كه دير يازود پژمرده مى شوند، فراهم آمده اند يا ماسكهائى كه از الياف نباتات مختلف ساخته شده اند، همچنين ماسكهائى كه داراى سيما و چهره اند، مثلأ انسان چهره ياآميزه اى از انسان چهره و حيوان چهره، موجودات زشت يا زيبا كه لباسى از الياف گياهى يا پوستين جانوران يا جامه سنتى مردم افريقا موسوم به BOUBOU را بر تن كرده اند يا بعضا چهره خود را با چوب، كدو قليائى، و صورتكهاى طلائى و عاج پوشانده اند. معمولا به سازندگان ماسك ها سفارش مى شود كه آنها را بدور از چشمان غريبه ها و با در نظر گرفتن احتياطات لازم و پرهيز از انجام دادن امور نهى شده و در عرف فراهم و تهيه نمايند.هر چند، ماسك ها را مى توان ابداع كرد و در معرض مبادله و خريد و فروش قرار داد، ولى اصل و ريشه آنها به زمانهاى بسيار دور (دوره آغازين) بازميگردد و به عقيده سياهان، منشاربانى و آسمانى دارد و براى نخستين بار يك زن، آنرا در بيشه زار يا جنگل يافته و به ميان مردمان آورده است. افسانه هاى متعددى در ميان اقوام سياهپوست وجود دارد كه بر طبق آنها، به دنبال نقض يكى از منهيات (زناى با محارم، استعمال ماده مخدر حشيش، توتم و...) مردمان گرفتار رنج و درد و مرگ شده اند. در حقيقت ماسك ها، تكيه گاه و پناه در برابر قواى تكوينى، نياكان و سرانجام ارواح خبيثه محسوب مى شوند و تحصيل حسن نظر و بركات آنها يا در امان ماندن از تاثيرات شوم و آزار شان را امكان پذير مى سازند.ماسك هاى افريقائى را نبايد به مثابه مجسمه هاى كوچك يا اشيائى ايستا تلقى نمود. بلكه ماسك ها يك ابزار حركت و جنبش به شمار مى آيد كه بخصوص براى رقصهاى آئينى و مذهبى ابداع شده است. انسان افريقائى كه ماسك بر تن مى كند يا ماسك بر چهره مى زند، به هيچ عنوان نيت و قصد آن ندارد كه خود را در حجاب ماسك پنهان نمايد و تغيير قيافه دهد يا ناشناخته جلوه كند. انسان سياهپوست با پوشيدن ماسك محو مى شود و هويت انفرادى خويش را از دست مى دهد و آنگاه است كه روحى كه به نظر مى رسد در او حلول كرده، او را مسخ مى نمايد و همراه با حركات رقص، گاه، نيا، زن، حيوان مقدس يا يكى از خدايان ميگردد. چنانچه اشاره شد، موارد استعمال ماسك ها عمدتا در رقصهاى آئينى و مذهبى است كه با آواى طبلها و صفير حاضران همراهى مى شود. در اين مراسم كه بايد از ديد نامحرمان پنهان بماند، احدى حق ندارد ماسك از چهره بردارد، هر گاه بر اثر اشتباه يا سهل انگارى نقاب از چهره برداشت، به سختى طرف عتاب قرار خواهد گرفت و مجازات سنگينى در انتظار او خواهد بود. در نزد بيشتر اقوام افريقائى استفاده از ماسك به مردان اختصاص دارد و به اصطلاح يك امتياز براى جنس مذكر محسوب مى شود، هر چند در پاره اى نقاط افريقاى سياه زنان نيز در پاره اى مراسم از نقاب و ماسك استفاده مى نمايند. انجام دادن آئينهاى رقص با ماسك امرى است كه در مناسبتهاى مختلف اجتماعى و فردى، عمومى و خصوصى، همگانى و شخصى ملاحضه مى شود كه به عنوان مثال مى توان اين مناسبتها را عبارت از وقوع تنشهاى اجتماعى، اختلافات عشيره يا مداواى بيماريها، باردارى زنان، بارورى كشتزارها، مقاومت در برابر ارواح خبيثه و خلاصه همه مواردى دانست كه به حفظ و مصون نگاه داشتن فرد و جمع از آفات و بلاياى ارضى و سماوى مربوط مى شود.
نظرى كلى و استنتاج
نحوه تفكر افريقائى كه هستى را به مثابه يك كل مترابط تصور مى كند به پيوند ميان امر اجتماعى - مذهبى انجاميده است. مذهب چنان با زندگانى روزمره و جمعى مردم افريقا در آميخته است كه مطالعه انتزاعى آن نه تنها امرى مشكل بلكه ممتنع است. نهادهاى مذهبى - اجتماعى به شيوه اى در يكديگر ادغام شده و تداخل يافته اند كه براى بررسى دقيق و علمى آنها، همكارى دين پژوهان و جامعه شناسان هر دو امرى ضرورى به نظر مى رسد چنانكه بخشى از مطالعات مربوط به مذاهب افريقاى سياه را جامعه شناسان و مردم شناسانى همچون اميل دوركيم A.DURKHEIM و ادوارد تايلور E.TAYLOR به انجام رسانيده اند.گرچه برخى محققان، سخن از روحيه انزواطلب افريقائى به ميان مى آورند، ولى واقعيات مشهود مذهبى - اجتماعى، جلوه ديگرى از روحيه مردم افريقاى سياه را مى نماياند. به عنوان مثال، قوم زلا ZELA كه از جمله اقوام ساكن در جنوب شرقى زئيرند، بر اين باورند فردى كه در لاك خود فرو مى رود و در انزوا و تنهائى مستغرق مى شود، از اموات به حساب مى آيد. اين انزوا و در خود تنيدن آنگاه تحقق مى يابد كه انسان همه امور را به ساحت دنيوى باز گرداند. انزوا و در خود فروشدن كه مترادف با مرگ است، همچنين به مثابه رفتارى بغايت شيطانى (ضد اجتماعى جادوگر) ظاهر مى شود كه در تعارض آشكار با اين بينش دينى آفاقى است كه نه فقط زندگانى و توانمندى آنرا پاس مى دارد بلكه بر وحدت حياتى نيز مبتنى است.سنن و ماثورات مذهبى مردم افريقا، متضمن ارزشهاى اصيل و عناصر بارورى همچون اعتقاد به كرامت انسانى و پذيرش مسئوليت فردى و جمعى در جهت تحقق اخوت جهانى است.ياد آورى اين نكته نيز ضرورى است كه يك خصوصيت عمده مذاهب ماثور افريقائى، فقدان قابل ملاحظه معابدى است كه به دست انسان ساخته شده باشد و آئين گزاران يا متصديان امور مذهبى بتوانند مراسم نيايش و فرائض مذهبى را در آنجا انجام دهند. دلايل اين امر متعددند، نخست آنكه تكنيكها و مصالح ساختمانى در سرزمين افريقا، تناسبى با احداث ابنيه بزرگ و با شكوه ندارند، گرچه در اين سرزمين، برخى بقاياى آثار كهن و باستانى در قلمرو و معمارى ملاحظه مى شود، به علاوه شرايط جوى و آب و هوائى نيز بر مشكل احداث ابنيه مذهبى افزوده است. ديگر آنكه اهتمام بدين امر كه اعمال و مناسك دينى بايد خصوصيت اسرارآميز خود را حفظ كند نيز مزيد بر علت شده است. در حقيقت، مشاركت عمومى در فرائض مذهبى ممنوع است و اين آئينها فقط توسط شمار اندكى از متصديان امور مذهبى و در حضور پيروان معدودى كه بدين معتقدات گرويده اند، صورت مى گيرد.در پايان سخن، بايد بدين مطلب اشاره كرد كه گرچه مذاهب بومى افريقاى سياه از منظر اديان الهى و اهل كتاب، به درستى فاقد كتاب منزل و رسول مرسلند و خواه ناخواه در زمره اهل نحل وكيشهاى شرك آميز (اعم از شرك خفى يا جلى كه بنا به روايت مشهور "الشرك اخفى من دبيب النمل ") جاى دارند. با اين وصف يك امر را مى توان قطعى و ترديد ناپذير دانست بدين بيان كه در افريقاى سياه، در حجاب عقايد، مراسم و شعائر بعضا خرافى و ابتدائى، معنويتى ژرف وجود دارد كه اساس و شالوده عادات، آداب، رفتارها، كنشها و رسوم فردى و اجتماعى است وكمال اين معنويت در حيات عارفانه تحقق مى يابد. والسلام