فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الأیام جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الأیام - جلد 2

عباس قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حكايت تعشق او بازن نصرانيه و قضيه ازاله كردن بكارت دختر خود و داستان او با ((ابن عائشه )) مغنى در تواريخ معتبره مسطور است و از صفات معروفه او آنست كه كنيزان پدرش را كه منكوحه پدرش بودند و اولاد از وى آورده بودند، وطى كرد و معروف بود به ((وليد فاسق )) و ((وليد زنديق )).

در ((اخبار الدول )) و ((تاريخ خميس )) از رسولخدا(ص ) روايت كرده اند كه فرمود:

(( ليكونن فى هذه الامة رجل يقال له الوليد هواشد لهذه الامة من فرعون لقومه ))

و بسى عجيب است از ((قاضى عياض )) كه گفته : ((وليد)) يكى از خلفاى اثنى عشر است كه در حديث متواتر النقل متفق عليه منصوصند.

((قرمانى )) نقل كرده كه ((وليد)) بسى و سه بليه مبتلا بود كه كمتر بليه اش آن بود كه از ناف خود بول مى كرد و در ايام او، يحيى بن زيد بن على السجاد عليه السلام در ((جوزجان )) شهيد شد بنحويكه در تاريخ خود ذكر كرده ام .

روز : 30

در اين روز، سنه 198، ((سفيان بن عينيه )) در ((مكه )) وفات كرد و ((سفيان )) از اصحاب ما نيست و معاصر و هم مشرب است با سفيان ثورى و روايت است كه وقتى ملاقات كرد حضرت صادق (ع ) را و گفت تا كى تقيه ميكنى و حال آنكه باين سن رسيده اى ؟ حضرت فرمود: قسم بآنكسى كه برانگيخت محمد صلى الله عليه وآله را بحق ، اگر مردى در تمام عمرم خود نماز كند مابين ركن و مقام پس ملاقات كند خدا را بغير ولايت ما اهل بيت ، هر آينه ملاقات كرده خدا را به مرگ جاهليت كه بر كفر باشد.

و در اين روز، سنه 501، وفات كرد: ((صدقه بن منصور مزيدى اسدى )) ملقب به ((سيف الدوله )) و او مردى حليم و كريم و عفيف و شجاع بوده و خانه او در ((بغداد)) محل امان خائفان بوده و او از شيعيان با اخلاص امير المؤ منين است بلكه سلسله جليله ((بنى اسد)) كه ايشان را مزيدى نيز خوانند و در عرق عرب امات داشتند، تمام شيعه بوده اند و ((سيف الدوله )) همانستكه در حدود سنه 498: شهر ((حله )) را بنا كرد و از اين جهت آن بلدار ((سيفيه )) گويند.

از ((اصبغ بن نباته )) مرويستكه در مسافرت امير المؤ منين عليه السلام به ((صفين )) من در خدمت آنجناب بودن ، بر بالاى تلى بر آمد و اشاره فرمود به نيستانى ما بين ((بابل )) و تل و فرمود: مدينه و چه مدينه گفتم : اى مولاى من مى بينم شما را كه نام شهر ميبريد، آيا در اينجا شهرى بوده و آثارش محو گشته است ؟

فرمود: نه ولكن بعدها، شهرى بنا شوده او را ((حله سيفيه )) گويند، بنا كند او را مردى از ((بنى اسد)) و در آن بلد، مردمان اخيارى پديد آيند كه :

(( لو اقسم احد هم على الله لا بر قسمه )) .

/ 130