1. قبل از شهريور 1320؛2. پس از شهريور 20 تا 1330 (ترك مشهد و عزيمت به تهران)؛3. از سال 1330 تا 1334 (ورود به تهران و تشكيل رسمي انجمن حجتيه)؛4. از سال 1334 تا قبل از پيروزي انقلاب و اوج گيري مبارزات (حجتيه قبل از انقلاب)؛5. پس از پيروزي انقلاب اسلامي (حجتيه پس از انقلاب).مرحوم حلبي قبل از شهريور 1330 يكي از منبري هاي نام آشناي مشهد و در واقع از وعاظ سرشناس اين شهر بود كه ظاهرا مرتبه علمي خوبي هم داشته است. از مرحوم شريعتي نقل شده است كه او مراتب علمي سنتي بالايي داشته و اگر منبري نشده بود، جزو مجتهدين طراز اول مشهد مي شد. در شرايط جديدي كه پس از سقوط و فرار رضاشاه در جامعه پديد آمده بود و مردم تا اندازه اي ـ نسبت به دوره قبل ـ از آزادي هاي سياسي و مذهبي برخوردار شده بودند، منبرها و سخنراني هاي مرحوم حلبي مورد توجه مردم قرار گرفته بود. مسجد گوهرشاد مشهد منبري هاي زيادي را در آن سال ها به ياد دارد. يكي از آن منبري ها وي بود كه معمولاً در شبستان كوچكي در اين مسجد كه رو به بازار بود، جلساتي را تشكيل مي داد. بحث هاي وي در اين سال ها سياسي نبود.ولي وي اوايل سال 1330 كه ظاهرا مصادف با ماه مبارك رمضان بوده است، ناگهان در همان مسجد گوهر شاد بالاي منبر رفته و با نام بردن و تجليل از مرحوم دكتر مصدق و به ويژه مرحوم آيت الله كاشاني، رسما از نهضت ملي حمايت مي كند.اين رويكرد جديد باعث مي شود كه مستمعين و پامنبري هاي وي در شب دوم چندين برابر شود تا حدي كه شبستان كاملاً پر شده، ديگر جايي براي تازه واردها پيدا نشود. يكي از فعالان جبهه ملي و جريان نهضت ملي آن دوره در خاطرات خود مي گويد: در جلسه اي به حلبي يادآور شدم كه اين استقبال نشان مي دهد كه هر وقت سخنان ما با خواست مردم منطبق باشد، اين گونه استقبال مي كنند.رويكرد سياسي مرحوم حلبي به اين شكل ادامه مي يابد كه روز 23 تير همان سال (1330) ميتينگي در حمايت از دكتر مصدق در ميدان شهداي (شاه سابق) مشهد برگزار مي شود كه او و مرحوم شريعتي در آن سخنراني مي كنند. همچنين مقارن با زماني كه اقليت مجلس با مصدق مخالفت مي كرده اند و از سويي هم كشتي نفتي «رزماري» توسط انگليس متوقف شده و شهر مشهد در اعتصاب عمومي به سر مي برده، وي در جمع متحصنين در مسجد گوهرشاد، به سخنراني و حمايت از نهضت ملي مي پردازد.اين رويكرد در بستر انتخابات دوره هفدهم مجلس در نيمه دوم سال 1330 ادامه مي يابد. پيش از برگزاري انتخابات، منزل حلبي محل رفت و آمد طرفداران نهضت ملي بوده و در همين دوران به پيشنهاد وي جلسه اي به منظور تصميم گيري براي انتخابات و بسيج مردم در كانون نشر حقايق اسلامي مشهد (كانون تحت نظر مرحوم شريعتي) برگزار مي شود و پس از آن در جلسات بعدي تصميم گيري براي تشكيل «جمعيت هاي مؤتلفه اسلامي» مطرح مي شود. اين تشكل كه البته غير از جمعيت مؤتلفه اسلامي فداييان اسلام است، مركب از شش گروه: كانون نشر حقايق اسلامي به مسئوليت مرحوم شريعتي، انجمن پيروان قرآن به مسئوليت شخصي به نام عابدزاده كه باني و مؤسس مهديه مشهد است، انجمن تبليغات اسلامي كه اميرپور همزمان عضو شاخص آن و نيز كانون نشر حقايق اسلامي بوده، جمعيت طلاب علوم ديني، جمعيت مبارزين اسلام (كلاه پوستي هايي كه شاخه اي از فدائيان اسلام بودند) و هيأت ابوالفضلي سراب (نماينده هيأت هاي مذهبي مشهد) تشكيل شد كه جلسات عمومي آن عصرهاي جمعه در صحن حرم مطهر و جمعه شب ها در مهديه برگزار مي شد و شامل سخنراني و پرسش و پاسخ بود. جلسات خصوصي هم اغلب در منزل مرحوم حلبي برگزار مي شده است. در يكي از اين جلسات كه بحث بر سر معرفي كانديداهاي مجلس هفدهم و اعلام اسامي آنها براي آگاهي مردم بوده، او با اعلام زودهنگام كانديداها مخالفت كرده و معتقد بوده است كه بايد مردم را تا آخرين لحظات سرگرم كرد؛ بدون آن كه اسمي از كانديداها براي آنها مطرح شود. به دنبال اين موضع، او با مخالفت و تندي برخي از دوستان خود مواجه شده و در حين اينكه برخورد تندي بين آنها پيش مي آيد، مي گويد كه «اصلاً شما نمي دانيد كه چرا من در جريان نهضت ملي وارد شدم. من خواب پدرم را ديدم. او در خواب به من گفت كه برو و از اين كاشاني حمايت كن و من هم در اين نهضت وارد شدم» مي گويند او پس از اين اتفاق كه آزردگي خاطر شديد او را به همراه داشته، بدون اطلاع قبلي و در آخرين روز سال 1330 مشهد را ترك كرده و به تهران عزيمت مي نمايد. اتفاقا پس از رفتن وي، انتخاباتي در درون جمعيت براي تعيين كانديداها برگزار مي شود و او به عنوان نفر دوم پس از مرحوم شريعتي انتخاب مي شود و حتي پس از برگزاري انتخابات و شمارش آراي مردم همين دو نفر به عنوان نفرات اول و دوم انتخابات برگزيده مي شوند؛ ليكن روز بعد، انتخابات با اعمال نفوذ سيد جلال الدين تهراني استاندار و توليت وقت آستان قدس ابطال مي گردد.مرحوم حلبي رفتن خود را به تهران، ترك صحنه سياست اعلام كرده بود. حضور او در تهران پس از يك دوره سياست زدگي و تمركز بر روي يك محفل خصوصي ضدبهائيت، كه غالبا در منزل وي (ابتدا در خيابان لرزاده و بعدها در ميدان حسن آباد) تشكيل مي شد، منجر شده و در واقع آغاز مرحله سوم از رويكردها و مواضع وي و مقدمه تشكيل انجمن حجتيه است. در آستانه پيمان سنتو (پيمان عليه مصر به رهبري جمال عبدالناصر) بود كه مسجد شاه سابق (مسجد امام) شاهد حضور مرحوم فلسفي بر بالاي منبر و اعلام موضعي شديد عليه فرقه بهائيت شد و به دنبال آن مرحوم آيت اله العظمي بروجردي هم مكتوبي را در رد و عليه اين فرقه ضاله صادر كردند كه آقاي فلسفي در يكي از منبرهاي خود كه از راديو هم پخش مي شد، آن را قرائت كرد و بعد هم با فرصت طلبي رژيم گره خورد و جو يكپارچه و عظيمي عليه بهائيت از دو سو ـ روحانيت و محافل مذهبي و رژيم و محافل شاهنشاهي ـ به وجود آمد كه به دنبال تشديد اين جو، قضيه تخريب باغ حظيرة القدس اتفاق افتاد و «تيمسار باتمانقليچ» رئيس ستاد ارتش ـ كه يكي از كودتاچيان 28 مرداد بود . به اين اقدام مبادرت كرد.پس از امضا شدن پيمان سنتو در سال 1334، تب مبارزه با بهائيت، گويي يك مرتبه فروكش كرد. اما مرحوم حلبي در همين سال به تشكيلات ضدبهائيت خود رسميت داد و در سال 1336 آن را تحت عنوان جديد «انجمن حجتيه» مطرح كرد. از اين زمان به بعد بود كه انجمن توسعه يافته و در شهرهاي بزرگ هم شعبه اي از آن تأسيس شد. مثلاً در مشهد هم شعبه اي فعال داشته و شخصي به نام «سجادي» كه او را مهندس خطاب مي كرده اند، سخنگوي آن بوده است. بعدها در اسنادي كه پس از انقلاب از اين انجمن به دست آمد، نام «سيد حسين سجادي» به عنوان يكي از اعضاي هيأت مديره انجمن در اعتبارنامه اي كه به شماره 11430ـ6513 و تاريخ 18/8/56 از سوي رئيس شهرباني كشور صادر شده بود، ديده شد. «حاج سيد رضا رسول، محمد حسين و غلامحسين حاج محمد تقي تاجر» از ديگر اعضاي هيأت مديره نام برده شده در اين اعتبار نامه بودند. گفته مي شود كه آقاي حلبي نيز گاهي به مشهد مي رفته و در جلسات آنها شركت مي كرده است و در برخي از اين جلسات گويا تيمسار بهرامي رييس ساواك مشهد هم حضور داشته است.در يكي از اين جلسات كه در كوچه باغ نادري تشكيل شده بود، وي در صحبت هاي خود گفته است كه «تكليف ديني امروز ما منحصر به اين است كه با بهايي ها مبارزه كنيم و با اداي سوگند «والله العلي الاعظم الاعلي» بر اين نكته تاكيد مي كرده است كه «امروز امام زمان(عج) جز اين خدمت را از كسي نمي پذيرد و چيزي جز اين انتظار ندارد.»در جريان قيام 15 خرداد 1342 نيز اعتراض شديدي به امام خميني(ره) كرد كه چه كسي مسئول اين همه خون هاي به هدر رفته است. او در يك سخنراني در مدرسه مروي، امام را مسؤول ريختن خون جوانان در 15 خرداد دانسته و به تعبير مرحوم شهيد بهشتي در آنجا ولنگاري كرده، با تعبيرهاي تندي حركت اسلامي را محكوم مي نمايد.جالب آنكه شاه نيز در مصاحبه اي به تاريخ 17 خرداد 42 عنوان مي كند كه: «اين خون هايي كه در روز پانزده خرداد ريخته شد، به گردن كيست؟ و كي مسئول اين خون هاست؟... بايد بگويم كساني كه بساط پانزدهم خرداد را به راه انداختند و باعث ريخته شدن خون ها شده اند، به زودي به سزاي اعمال خودشان خواهند رسيد.»مهندس «مهدي طيّب» كه از مسئولين سابق انجمن حجتيه بوده، و پس از انقلاب با آن قطع رابطه مي كند و در يكي از ادوار مجلس شوراي اسلامي به نمايندگي مردم نائين برگزيده مي شود، در مصاحبه اي با روزنامه صبح آزادگان به تاريخ 27 بهمن 1360 گفته است كه: «از ابتداي اين نهضت و از گذشته هاي دور اين نهضت، آقاي حلبي با ناباوري با آن برخورد مي كرد و معتقد بود كه نمي شود با رژيم تا دندان مسلح شاه مبارزه كرده و عقيده داشت كساني كه به اين راه كشيده مي شوند، خونشان را هدر مي دهند و كساني كه افراد را به اين راه مي كشانند، مسئول اين خون ها هستند و معتقد بود كه كار صحيح، فعاليت هاي فرهنگي و ايدئولوژيك است نه مبارزه عليه رژيم.»برخي خاطره اي را نقل مي كنند كه در آن دوراني كه امام(ره) در نجف بوده اند يكي از تاجران مشهدي كه علاقه مند به ايشان بوده، در سفر خود به عتبات عاليات خدمت ايشان مي رسد و مي پرسد كه آيا اجازه مي دهيد كه از وجوهات شرعي به انجمن حجتيه كمك شود؟ امام در پاسخ مي گويند كه «شاه بايد برود». آن تاجر فكر مي كند كه سؤالش را خوب مطرح نكرده است و مجدداً سؤال را طرح مي كند و باز امام همان جمله را مي فرمايند. آنگاه تاجر مشهدي متوجه مي شود كه اصل قضيه بايد حل شود و بهائيت يك موضوع فرعي است. به نقل از مهندس طيب گفته شده است در زماني كه حضرت امام در سال 57 جشن هاي نيمه شعبان را به خاطر شهادت هزاران تن از مردم تحريم كرده بودند، آقاي حلبي با آيت الله شريعتمداري تماس گرفته و مي گويد كه «بايد در تقواي امام شك كرد و....».همچنين وي امام و حركت هاي مبارزاتي حضرت امام (ره) را به باد استهزا گرفته، با تعبيراتي اين گونه مسخره مي كرد: «يك خودكاري در دستش گرفته و يك اعلاميه اي نوشته، مي خواهد آمريكا را شكست بدهد.» اين اعتقادات حلبي در گفت وگوي روزنامه كيهان با حجت الاسلام خوئيني به تاريخ 17 مرداد 1361 آمده و به آن اشاره شده است و همين قبيل اظهارات و اعتقادات بود كه شهيد بهشتي را بر آن مي دارد كه درباره شيخ محمود حلبي بگويد كه «من ايشان را مطرود از جامعه روحانيت مي دانم.» او معتقد بوده است كه عدالت براي حاكم اسلامي، شرط كافي نيست و تنها حاكم اسلامي كسي مي تواند باشد كه معصوم و حائز شرط عصمت باشد:« شما اول پيشوا پيدا كنيد... اول شما يك افسر و يك پيشوا و يك رهبر معصوم پيدا كنيد، يك رهبري كه بتواند اداره اجتماع كند، روي نقطه عصمت نه عدالت، عدالت كافي نيست و... الان هم مي گويي حكومت اسلامي خوب است، شما آن مصداق حاكم اسلامي را نشان بدهيد، آني كه معصوم از خطا باشد نشان بدهيد، آني كه معصوم از گناه باشد نشان بدهيد...»اين در حالي است كه حضرت امام در كتاب«ولايت فقيه» آورده اند كه پس از شرايط عامه، دو شرط اساسي علم به قانون و عدالت درباره زمامداري وجود دارد و مي فرمايند كه «اگر فرد لايقي كه داراي اين دو خصلت باشد، به پاخاست و تشكيل حكومت داد، همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا مي باشد و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.»امّا وي مي گويد كه «آني كه هوا و هوس و حب رياست و شهرت و غضب و تمايلات نفسي به هيچ وجه در او اثر نكند، نشان بدهيد، او بيايد تو ميدان، جلو بيفتد، ملت مي افتد به خاك پايش، تمام روحانيون قربان خاك پايش مي شوند.»او همچنين درباره مبارزه و جهاد هم نظراتي متفاوت داشته است، در يكي از سخنراني ها مي گويد كه: «بايد تحريض و ترغيب بشوند جوان ها. چندي است تحريض مي كنند ولي چه از آب در مي آورند؟ چريك. چي از آب در مي آورند؟ مفسد، خرابكار، موذي به اجتماع، مضر به نظم. تشويق مي كنند، اما يك جوري تشويق مي كنند كه آني كه به عمل مي آيد، به ضرر تمام مي شود چون طبق اسلام تشويق نمي شوند.» صرف نظر از اين اظهارات و عقايد، تأييد بخشي از ساواك از وي كه در يكي از دستور العمل ها به تاريخ 23/1/36[56] به امضاي ناصري «رييس واحد اطلاعاتي كميته مشترك ضد خرابكاري سازمان اطلاعات و امنيت تهران» رسيده، مبين هم سويي فعاليت هاي وي با اهداف ساواك و عوامل رژيم سابق مي باشد. در دستورالعمل ذكر شده چنين مي آيد: «... چون تجمع نامبردگان جنبه ضديت با مسلك بهائيت را دارد و برابر اطلاع حاج شيخ محمود ذاكرزاده(تولايي) معروف به حلبي، از گردانندگان اين جلسه با بخش 21 سازمان اطلاعات و امنيت تهران همكاري هايي دارد، اصلح است هر گونه اطلاعي در مورد جلسه متشكله را قبل از امضاء بقيه از مشاراليه استفسار نماييد.» با اين همه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در زماني كه جامعه مدرسين، مشغول بررسي و تحقيق و تهيه گزارش درباره انجمن حجتيه بودند، آقاي حلبي در نامه اي خطاب به جامعه مدرسين مي نويسد كه: «آن حوزه محترم در تبيين مجملات و در تعيين مجملات و در ميان اشكالات هر چه بگويد ما آمادگي برطرف كردن آن را داريم.»بدين رو بود كه حضرت امام، موضع قاطع و صريحي در مقابل انجمن حجتيه و اسلام ملوكي گرفتند و گفتند كه اگر از كارهايتان دست نكشيد، قلم هايتان خورد خواهد شد. البته پيش از آن امام چنين موضعي با اين حدّ از صراحت نگرفته بودند و حتي اولين استاندار خراسان پس از انقلاب نقل مي كند كه «پس از استعفا از استانداري براي شركت در سالگرد دكتر شريعتي به شيراز رفته بودم. در آنجا به ديدن مرحوم رباني شيرازي نماينده امام در فارس رفتم، جريان را براي ايشان تعريف كردم] جريان تبليغات سوء حجتيه عليه وي كه كانديداي انتخابات بوده] خداوند او را رحمت كند، بعد از صحبت من گفت: فلاني تو از ريشه قضايا خبر نداري. گفتم ريشه قضايا چيست كه من خبر نداريم؟ مرحوم رباني گفتند: همان روزهاي اول كه امام از پاريس آمده بودند و در دبيرستان علوي بودند، ما آنجا بوديم كه آقاي خزعلي به اتفاق يك نفر ديگر خدمت امام آمدند. آقاي خزعلي گفت كه انجمني به نام انجمن حجتيه وجود دارد كه عليه بهائيت مبارزه مي كرده اند و خدمات بسياري دارند. حالا كه به بركت انقلاب موضوع بهائيت منتفي شده است، اجازه بفرماييد كه اينها با ماركسيست ها مبارزه كنند؛ چون اينها اهل نطق و استدلال و اجتماع هستند. مرحوم رباني شيرازي گفت: آقاي خزعلي اين موضوع را مطرح كرد، بنده يادداشتي به اين مضمون خدمت امام دادم كه اين جريان به فراماسونري و اينتلجنت سرويس وابسته است و ما بايد از خير مبارزه اينها با ماركسيسم بگذريم. اين مسأله در آن جا مسكوت ماند.»در يكي از نشريات انجمن حجتيه به نقل از آقاي خزعلي اين گونه آمده بود: «در پي صحبت با امام نظر به سازماندهي و گستردگي انجمن حجتيه، امام به من فرمودند كه بر اين گروه نظارت كنم و به ايشان گزارش نمايم. از ايشان در خواست كردم تا حكم كتبي به من بدهند. ايشان گفتند نيازي به اين مسأله نيست ؛ ولي به علّت سوء استفاده هاي بعضي افراد انجمن آن هم در حد فرديت نه خود انجمن، اين گونه براي ديگران مطرح مي كنند كه بودن اين جانب در انجمن دليل بر تأييد امام بر كل انجمن است. امام هم از 12 رمضان 60 اين نظارت را از من گرفتند و... [گفتند كه]... شما ديگر در رابطه با من با آنها ارتباطي نداشته باشيد، نام من نباشد تو مي خواهي با اينها كاري بكني بكن.»البته نبايد از نظر دور داشت كه لعاب ايدئولوژيك انجمن بر هسته اصلي آن كه مورد انتقاد حضرت امام قرار گرفت، باعث آن مي شد كه برخي از آقايان محتاطانه و رئوف تر نسبت به اين انجمن بينديشند و اتخاذ موضع كنند. به طور مثال كتابي از سوي تشكيلات قبلي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، تحت عنوان «رهنمودهاي نماينده امام»به چاپ رسيد كه منعكس كننده نظرات آيت الله راستي كاشاني بود و ايشان در صفحه 27 اين كتاب راجع به انجمن حجتيه گفته بود كه: «در مورد انجمن حجتيه بايد عرض كنم اجمالاً افرادي كه منسوب به انجمن حجتيه هستند، اينها نوعاً افرادي هستند كه با مسائل اسلامي آشنا هستند، اعتقاداتشان صرف نظر از مسائلي كه در ارتباط با انقلاب است. محكم و خوب است» يا در صفحه 32 اين كتاب مي گويد: «مقداري برخورد تند نشود تا ببينيم اين مرحله را به كجا مي رسانيم و علي كل حال اينها مذهبي و مسلمان هستند، مقلد هستند و دلشان براي اسلام مي سوزد.»امّا ديد و نگرش امام نسبت به اين انجمن، معطوف به يك جريان خطرناك است، نه صرفاً معطوف به متدين و مذهبي بودن يا دلسوزي آنها براي اسلام. چنان در پاسخ به استعلام آيت الله امامي كاشاني مي فرمايند: «آنها را من تأييد نمي كنم. آنها از نظر بينشي انحراف دارند و اينها معتقدند كه در زمان غيبت امام زمان نمي شود تشكيل حكومت داد». و ادامه مي دهند كه: «انجمن قابل اصلاح نيست.»يكي از نمايندگان مجلس كه اظهارات وي در روزنامه اطلاعات 30 فروردين 62 درج شده نيز گفته است كه امام در ملاقات با آقايان ناطق نوري و علي اكبر پرورش، وزراي كشور و آموزش و پرورش آن دوره درباره انجمن حجتيه اظهاراتي داشته و گفته اند كه «به آنها پست هاي كليدي ندهيد. خطرناكند. وقتي آمدند بين شما تفرقه ايجاد مي كنند، تشتت ايجاد مي كنند، برادران را به جان هم مي اندازند، آنها كار ديگري دارند، دنبال مسأله ديگري هستند، اينها با شاه همكاري مي كردند، برايشان مسأله دين مطرح نبوده است.»حال بايد ديد كه امام در مقابل چه جريان و تشكيلاتي چنين مواضعي اتخاذ مي كنند؟ اين تشكيلات همان تشكيلاتي است كه در اساسنامه، هدف ثابت خود را تا ظهور حضرت بقية الله، «تبليغ دين اسلام و مذهب جعفري و دفاع علمي از آن با رعايت مقتضيات زمان» ذكر كرده و آورده است: «به منظور فعاليت هاي علمي، آموزشي، خدمات مفيد اجتماعي، با الهام از تعاليم عاليه اسلام و مذهب شيعه جعفري، جهت پرورش استعداد و تربيت انسان هايي لايق و كاردان و مقيد به تقوا و ايمان و اصلاح جهات مادي و معنوي جامعه تأسيس شده است». در تبصره يك از ماده دوم، موضوع و هدف انجمن، ثابت و تا زمان ظهور حضرت بقية الله الاعظم امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ لايتغير خوانده شده است. اما برنامه هاي آن با توجه به شرايط زمان و نياز جامعه و براساس حفظ هدف كلي و.... تغيير يا تعميم مي يابد.