حقيقت و باطن خويش بنمايد، ادامه حياتش با دشواريها و مشکلات مواجه ميشود و دير يا زود طبق قاعده القسرلايَدُوْمُ فاني ميشود و از ميان ميرود. دين اسلام يکي از پديدههاي بسيار برجسته و روشن تاريخ جهان است که در چهارده قرن پيدا شده، و تاکنون به حيات پرافتخار خود ادامه دادهاست. آوردند? اين دين و تمام حاميان و طرفدارانش ادعا دارند، که کليه اصول و فروع و مقررات آن طبق طبيعت و فطرت بشر است. و به محض اينکه قوانين و دستوراتش به همان صورت طبيعي و خالص اصليش، بر بشر عرضه شود، هر انسان صاف طينت و پاک سرشتي، آنرا ميپذيرد و از جان و دل تسليم آن ميشود. و مبلغ اسلام و دعوت کننده آن، نيازمند هيچگونه حيله و تزوير، بلکه هيچگونه مؤونه و رنجي نخواهد بود. در اينجا به چند نمونه از دعوتهاي ساده و بيپيرايه ائمه اطهار ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ توجه فرمائيد: 1- شخصي به نام ديصاني که خدا را قبول ندارد، خدمت امام صادق (ع) ميرسد، و ميگويد خدا را براي من ثابت کن. امام عليه السلام در آن مجلس کودکي را ميبيند که تخم مرغي در دست دارد و با آن بازي ميکند. تخم مرغ را از دست کودک ميگيرد و به ديصاني ميفرمايد: اين تخم مرغ را ببين که مانند حصاري دربسته است. پوست کلفتي در بالا دارد و پوست نازکي در زير ، ميانش مايعي طلائي رنگ و مايعي نقره فام است. و با وجود آنکه هر دو مايعند به يکديگر مخلوط نميشوند. دست هيچکس به درون آن نرسيده است ، تا بگويد من آنرا درست يا نادرست ساختهام. هيچکس نميداند که از آن تخم، جوجه نر بيرون ميآيد يا ماده. ناگاه شکافته ميشود و مرغي مانند طاووس با رنگهاي مختلف و هماهنگ بيرون ميآيد. آيا براي اين جريان عاملي مدّبر ميبيني؟ ديصاني سر پايين انداخت و اندکي فکر کرد سپس عکس العمل و برداشت طبيعي دل پاک خود را اظهار کرد، و به وجود خداوند يکتا اقرار نمود و مسلمان شد.[1] به نظر اينجانب اگر در دست کودک به جاي تخم مرغ، اناري مي بود، سيبي مي بود، برگ درختي ميبود ، مور و گنجشکي ميبود، امام عليه السلام آنرا ميگرفت و به ديصاني نشان ميداد و برخي از حکمتها و لطائف مخصوص آنرا بيان ميکرد و ديصاي هم قبول و اعتراف مينمود. 2- امام صادق ـ عليه السلام ـ به شخص ديگري خانه و ساختماني را نشان ميدهد و ميفرمايد: همانطور که اين ساختمان دلالت بر وجود مهندس و سازنده آن ميکند، اگر چه تو او را نديدهاي، ساختمان جهان هم با اين همه کواکب و مهر و ماهش، جماد و نبات و انسانش، دلالت بر مهندس و سازندهاي خدا نام دارد. [2] 3- امام رضا عليه السلام به بدن شريف خويش اشاره ميکند و ميفرمايد: من ميبينيم جسدي داراي طول و عرض مخصوص که خودم آنرا نساختهام و نميتوانم در آن تغييري بدهم، پس باور ميکنم که ديگري آنرا ساخته و هرگونه که ميخواسته اندازه گيري کرده است. همچنين به ابر و باد و خورشيد و ماه و ستاره مينگرم و براي همه آنها مهندس و سازندهاي ميبينم. [3] اين است طريق? پيشوايان دين و ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين که سادگي و عدم تکلف از آن آشکار است. اما اگر کسي بخواهد خورشيد و آتش و بت را به جاي خدا بقبولاند، مانند کسي که ميخواهد جو را به جاي گندم و خر مهره را به جاي گوهر بفروشد، محتاج به حيله و تزوير و دغل بازي و بازيگريهاي بسياري است، تا بتواند خواسته خود را اِعمال کند. و برخلاف خواهش طبيعي و ميل دروني مردم، چيزي را بر آنها تحميل نمايد. پيغمبر اسلام و تمام خلفاء و اوصياء معصومش ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ ادعا دارند و بلکه با کمال صراحت و قاطعيت اعلام ميکنند که ما وظيفهاي جز تبليغ و بيان احکام اسلام نداريم. خداوند خالق جهان و فرستنده ما، به ما اين گونه دستور داده است. ما تنها از مردم دل پاک و فطرت غير آلوده ميخواهيم، و سپس آزاد انديشيدن و غور و بررسي کردن و سخن ما را با سخن ديگران مقايسه نمودن و بهترش را انتخاب کردن: فَبَشِّر عِبٰادِ الَّذينَ يَسْتَعِمُون الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَه[4]( پيامبر ! آن دسته از بندگانم را بشارت ده که هر سخني را ميشنوند ، و از بهترينش پيروي ميکنند. شايد برخي از داعيان و مبلغان مذاهب ديگر هم چنين ادعائي بکنند و همين راه يکي از حيلهها و بازيگريهاي ايشان باشد. در اينجا زحمت مقايسه و تحقيق به گردن مستمع و جوينده است، تا ببيند کدام يک راست ميگويد و کدام يک تزوير ميکند، کدام يک دعوتش مطابق فطرت است و کدام يک مخالف. برخي از اين مدعيان باطل، عمر ننگينشان به پايان رسيده است. ايشان چند صباحي اظهار وجود کردند و گرد غباري برپا نموده و کولاکي هم ايجاد کردند، ولي اکنون هم مکتب و هم صاحب مکتب در گور خفته و به زباله دان تاريخ افتادهاند. و اکنون نه داعي و مبلغي براي آن مکتب پيدا ميشود، و نه اگر پيدا شود گوش شنوائي پيدا ميکند، ولي ما مسلمين جهان عقيده داريم که مقررات اسلام مطابق عقل و فطرت سليم انسان تعيين شده، و واضع مقررات اسلام و فطرت انسان خداوند متعال است و بالأخره و لو بعد از قروني ديگر، گرد و غبار شُبهات و افترائات کنار زده ميشود، و چهر? نوراني حق آشکار ميگردد، و هم? مردم به فطرت پاک و سالم خود برميگردند. و مقررات اسلام را طبق سرشت پاک خود مييابند و تسليم حق ميشوند. زيرا خالق جهان و آورند? اسلام خبر داده است که : «هُوَالَّذي أرْسَلَ رَسُوله بِالْهُديٰ و دينِ الْحَقّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدّينِ کُلّه و لَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ»[5] « خداوند پيغمبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر هم? اديان غلبه دهد، اگر چه مشرکان ناخشنود باشند». اکنون بحث دربار? گسترش و پيشرفت اسلام، و روش پيشوايان در دعوت به آن در اين چهارده قرن است که ميگوئيم: اين پيشرفت و صدور، بطور طبيعي و عادي رخ داده و هيچگونه فشار و تحميلي در ميان نبوده است. مبلغين اسلام از راه نصيحت و موعظه، از راه گفتن حقايق اسلام، از راه عمل کردن خويش به مقررات اسلام، اين دين مقدس را انتشار داده و مردم پاک سرشت و طالب حق هم آن را پذيرفته و گردن نهادهاند. اما مدعيان باطلي که برخي از آنها از ميان رفته و برخي باقي هستند، اگر قدرت و شوکتي يافتهاند، مرام باطل خود را با زور و فشار بر مردم تحميل نموده، و حتي مخالفين خود را هم چند صباحي ساکت نگهداشتهاند. و البته بعضي از آنها شايد چنين فکر ميکردهاند، که مردم اگر اين مرام را پذيرفتند: براي هميشه ميپذيرند و همه نسلها از آن پيروي ميکنند. ولي آفريدگار مقتدر انسان و خالق ابر قدرت جهان، با هم? توان و قدرت نامحدودش براي تبليغ دين خويش، راهي غير از اين پيموده است. خداوند متعال در اين راه، طريق خلوص و صفا و زبان نرم و ملايم را انتخاب کرده و اين راه را سالمتر و موفقتر ديده است. او که خود شيطان و فرعون و نمرود آفريده و تمام هستي آنها را در قبض? قدرت خويش دارد و با امر کن فيکونش مي تواند در لحظه و آني هم? مستکبران را به ديار عدم رهسپارکند، با آنها احتجاج و مجادله ميکند، دليل و برهان ميآورد و از آنها دليل و برهان ميخواهد، تا به آنها مجال تفکر و انديشيدن و فرصت ديدن حقيقت و مقايسه با باطل را بدهد، حجّت را تمام کند و راه توبه و بازگشت را گشاده نگهدارد. و به رسولانش دستور ميدهد: فقولاٰ له قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّه يَتَذَکِّرُ أوْيَخْشيٰ [6]«با نرمي با فرعون سخن بگوئيد شايد پند گيرد، يا بيم کند» و به خاتم رسولانش ميفرمايد: فَذَکِّرْ اِنَّمٰا اَنْتَ مُذَکِّرْ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر [7] «پيامبر! به مردم تذکر بده. تو وظيفهاي جز تذکر نداري، تو بر آن ها تسلط نداري» وَ مٰا اَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَکيلْ [8] «تو وکيل آن ها نيستي » فَاِنَّما عَلَيْکَ الْبَلاٰغَ[9] «وظيفه تو تنها ابلاغ نمودن است». آري خداوند متعال و خالق داناي جهان آگاه است که اِعمال زور و خشونت نتيجه معکوس دارد. بشر طوري آفريده شده است، که حتي مطالب حق را با تندي و خشونت نميپذيرد و گردن نمينهد، يا لاأقل در مواجه? با مبلّغ خشن، انکار ميکند و عکس العمل مخالف نشان ميدهد، و گاهي دانسته يا ندانسته، مطلب باطل را از مبلّغ خوشرو و خوشخو، ميپذيرد و گردن مينهد. اين است که خداوند متعال، در ارائه راه حق و صواب، ملاطفت و ملايمت را اعمال ميکند، و به فرستادگان خود همين را دستور ميدهد. خداوند متعال ميخواهد بندگانش مزيت اسلام را درک و لمس کنند، بلکه جويده و هضم کنند، تا اين حقيقت جزء وجود آنها شود، بلکه تمام وجود و حقيقت و ماهيت آنها را همين عقيده تشکيل دهد، و به راستي مصداق اين شعر باشند که:
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
[1] - ... و اذاً غلام له صغير في کفّه بيضه يلعب بها فقال له ابوعبدالله(ع) ناولني يا غلام البيضه ... اصول کافي ج 1 ص 80 حديث 214. [2] - فقال ابوعبدالله(ع) وجود الافاعيل دلت علي ان صانعاً صنعها، الا تري انک اذا نظرت الي بناء مشيد مبني علمت ان له بانياً... اصول کافي، ج 1 ص 81 حديث 215 [3] - فقال ابوالحسن ـ عليه السلام ـ انّي لما نظرت إلي جسدي و لم يمکني فيه زياده و لاٰ نقصان في العرض و الطول... اصول کافي ج 1 ص 78 حديث 213. [4] - سور? زمر، ي 18. [5] - سور? توبه ي 33. [6] - سور? طه 44. [7] - سور? غاشيه ي 22. [8] - سور? انعام ي 107 و سور? شوري، ي 6. [9] ـ سور? آل عمران ي20 [10] - سور? قمر ي 2. [11] - آيات 93 تا 96 سور? اسراء. [12] - . اسم او عبدالله بود. [13] - . ان الرسول الله (ص) كان قاعداً ذات يوم بمکّه بفناء الکعبه اذا جتمع جماعه من رؤساء قريش، منهم الوليد ... احتجاج طبرسي، چاپ نجف ص 13. [14] - و من سؤال الزنديق الذي سأل اباعبدالله(ع) عن مسائل کثيره انه قال کيف يعبدالله الخلق و لم يروه.. احتجاج طبرسي، چاپ نجف ص 183.– براستي، جوابي موجز و رسا و مفيد و زيبا است، زيرا ظاهر شدن خداوند در برابر مردم متوقّّف است بر اينکه او جسم باشد تا مردم او را ببينند و جسم بودن او محال است، زيرا جسم حادث است و حادث علّت ميخواهد يعني قدرتي لازم است که جسم را در مادّه و شکلي خاص صورتگري کند، پس سؤال تو در حقيقت پديد آمدن امر محال است و چنين سؤالي جواب ندارد. (مترجم). [15] - کلم? «هميشه عالم» صفت مرکب است نه آن که (هميشه) قيد زماني (عالم) باشد.