تازه ترين موسوعه حديثى شيعه - تازه ترین موسوعه حدیثی شیعه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تازه ترین موسوعه حدیثی شیعه - نسخه متنی

سیدمحمدرضا حسینی جلالی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تازه ترين موسوعه حديثى شيعه

موسوعة احاديث اهل البيت(ع)، شيخ هادى النجفى، لبنان، بيروت: دار احياء التراث العربى، 12 ج، 1423 ق / 2002 م.

از آن گاه كه دولت اسلام در مدينه منوره پس از پيروزيهاى پياپى اش تثبيت گرديد، منابع بنيادين معرفت اسلامى، يعنى قرآن كريم و احاديثى كه پيامبر اكرم(ص) بيان فرموده بودند، مورد هجوم شكست خوردگان مشرك و يهوديان و نصرانيان قرار گرفت.

آنان كه در رويارويى مسلحانه مغلوب شده بودند و هيچ يك از برنامه ها و چاره گريهاشان به جايى نرسيده بود، دست از ستيزه برنداشتند و به جاى مسلمان شدن و گردن نهادن به حقيقت اسلام، به نهان داشتن حقد و عداوتى كه در دلهاى سياهشان جايگير بود، پرداختند ؛ همدم و همقدم نفاق شدند و از نفاق بسان شيوه و ابزارى براى فروريختن كينه خويش بر اين دين و اهل آن بهره جستند ؛ و چون از چيرگى نوميد شدند، از اينكه براى دستيابى به كامه هاى خود، رخنه گرى پيشه كنند، باز نايستادند و كمترين فرصتى را براى ويرانگرى و مانع تراشى - چندان كه در توانشان بود - از كف ندادند. ليك خداى و پيامبرش و مؤمنان در كمين ايشان بودند و تكاپوهاى ايشان، در برابر عظمت ايمان و رسوخ آن در دل مؤمنان مخلص، راه به جايى نمى برد.

آن جماعت «كافر» - كه امروز «منافق» شده بودند - ، در راه جلوگيرى از گسترش اسلام و تعاليم آن، گزيرى از تكاپو براى حمله به منابع اين دين، و اعلان جنگ فكرى و فرهنگى از راه مقابله با منابع معرفتى، نمى ديدند. هرچند مادام كه پيامبر(ص) هشيارانه اين منابع را پاس مى داشت و به نشر و گسترش آنها دست مى يازيد، و مادام كه دست تحريف آنها را نيالوده بود، آن جماعت كار زيادى از پيش نبردند، و تعاليم اسلام به سان نور در فضا پراكنده و دامن گستر مى شد ؛ هيچ چيزى نمى توانست در برابر گسترش اين تعاليم تابناك ايستادگى كند، و پيامبر(ص) همچنان - با تمام تقدس و نيروى روحى و نفوذ كلمه و اقتدار دينى اش - سررشته كارها را به دست خويش داشت.

بدين ترتيب، آنان با قرآن در افتادند، ولى آن را سدّى نفوذناپذير يافتند ؛ چه، قرآن آن كتاب است كه گمان در آن راه ندارد. كوشيدند از رهگذر منع گردآورندگان حديث و بازدارى ايشان از حفظ و نشر و كتابت آن، و با اين مدّعا كه «پيامبر بشرى است كه در خشنودى و خشم [و تحت تأثير عواطف خويش] سخن مى گويد»، به مقابله با حديث بپردازند.

عبدالله بن عمرو بن عاص گفت:نهتنى قريش و قالوا: تكتب كلّ شى ء تسمعه عن رسول الله(ص) و رسول الله بشر يتكلّم في الرّضا و الغضب؛قريشيان مرا نهى كردند و گفتند: تو هرچه از رسول خدا(ص) مى شنوى كتابت مى كنى؛ حال آنكه رسول خدا بشرى است كه در خشنودى و خشم سخن مى گويد!

ليك پيامبر (ص) اين پندار را رد كرد و فرمود:
أكتب، فوالّذى نفسى بيده ما خرج منه إلاّ حقّ؛

كتابت كن! سوگند به آن كس كه جانم به دست اوست، جز حق از آن خارج نشده است (و با دست به دهان خويش اشارت نمود).[1]

چنان كه پيداست، مخالفت و رد پيامبر(ص)، تعيين كننده و روشن است، و اشارتگرست كه اين مانعان، همان كسانند كه پيش از اين در حقانيت پيامبر و رسالتش تشكيك مى نمودند. پيامبر(ص) از اسلوب قسم استفاده كرده است تا نشان دهد چه اندازه بدين امر اهتمام دارد و با تمام توان در برابر ايشان ايستاده است.

بارى، آنان باز ننشستند و بار ديگر، در اواخر روزگار آن حضرت، فكر از سر گرفتند و براى مقابله با احاديث پيامبر(ص) به دو روش نيرنگ بازانه پناه بردند:

يكى، متهم ساختن پيامبر(ص) به هذيان گويى ؛ و اين به مانند نسبت جنون بود كه در آغاز كار و در مكه به آن حضرت دادند و او را شاعر مجنون خواندند.

ديگرى، مستمسك قراردادن قرآن براى فروكوفتن حديث بود. كار چنان بود كه چون متوجه ضعف جسمانى رسول خدا(ص) شدند كه ناشى از بيمارى بود - و هزار افسوس كه آن حضرت بدان بيمارى درگذشت - ، هنگامى كه پيامبر(ص) از ايشان دوات و كاغذ طلب فرمود، گفتند:

إن الرّجل ليهجر؛ مرد هذيان مى گويد.

و گفتند:حسبنا كتاب الله؛ كتاب خدا ما را بس است.

اين دسيسه، با اين شيوه بى شرمانه و نيرنگ بازانه و آزارنده، نخستين بر خوردِ شرورانه براى مقابله با حديث شريف و جلوگيرى از آن بود. در بيمارى مرگ، و در حالتى كه پيامبر(ص) به ملاطفت و همدلى نياز دارد، با او با متهم ساختن به هذيان گويى چنين درشتى كردند؛ و همان گونه كه در آغاز دعوت با آن حضرت برخورد كردند، برخورد نمودند. از اين همه سخت تر، آن است كه نام «قرآن» را، دستاويز مقابله با سخن پيام آور قرآن و بى اعتنايى به فرمان و سخن او ساختند.

هنگامى كه پيامبر(ص) درگذشت، اين استيزه گران مانع حديث، بر اريكه حكومت جستند،[2] در پس نام حمايت دين و رعايت مسلمين پنهان شدند و به ستيزه با حديث پرداختند. چندى از وفات پيامبر(ص) نگذشته بود كه به صورت علنى، از كتابت و نقل و نشر حديث، ممانعت كردند و به تدريج، از راه بَردريدن و سوزانيدن و به آب شستن احاديث مكتوب، و منع راويان حديث تا به مرز تهديد و تبعيد و به زندان افكندن، جنبشى برپا ساختند تا حديث و متون و كتابهاى حديثى را ريشه كن سازند و از ميان بردارند.[3]

امت در برابر اعمال فشار حكومتگران فرمانبردار شده بود، ولى كسانى كه روى در روى فعاليتهاى حكومتگران ايستادند، نيكان صحابه، و پيشاپيش ايشان امام اميرالمؤمنين(ع) و فرزندان و پيروان آن حضرت، بودند. امام(ع)، خود، به كتابت و گردآورى حديث پرداخت، سخنان بى پرده و مخاطره آميزى بر ضدّ منع حديث و مانعان بر زبان راند، امت را به تدوين حديث برانگيخت، و زبان به تحسين و تشويق حديث و محدّثان گشود، تا جايى كه در اين زمينه «پيشرو معارضان» شد.

فرزندان آن حضرت، يعنى ائمه طاهرين(ع) و ياران ارجمندش، نيز همين شيوه را پيش گرفتند. اين ياران، به رغم دشواريها و تنگناها، به گردآورى و نشر كتب حديث دست يازيدند و در كار خود به اهل بيت(ع) اقتدا كردند. بدين ترتيب، گنجينه هاى حديث شريف، با همان نصوصى كه مستقيماً از پيامبر و خاندان ايشان(ع) نقل گرديده و - بى آنكه در لفظ و تعبير كمترين كاستى پذيرفته باشد - نزد ايشان گردآمد و محفوظ ماند. اكنون اين گنجينه ها، منبع مورد اعتماد ما در عقيده و شريعتند، و حديث نزد ما به منزله وحى است؛ اگرچه معجزه نباشد.[4]

و اما مانعان كه با نابودسازى مكتوبات حديثى، هزاران حديث از احاديث پيامبر(ص) را از دست دادند، به ناگزير بر آراى اشخاص تكيه كردند و به اجتهادات ناشى از خواسته هاى اين و آن پناه آوردند. بدعتگذارى و جعّالى در شريعت و احكام آن، از يكسو پيامد فقدان نصوص نزد ايشان بود، و از ديگر سو، ناشى از آنكه منافقان، از راه تحريف و تقطيع و جعل احاديث معارضى كه حديثهاى بازمانده را مسخ مى كرد، به همان مقادير بازمانده از حديث شريف آسيب رساندند، و امكان بهره ورى از آن از ميان رفت.در همين حال، صحابيان نيكوكار و ائمه اطهار از اهل بيت(ع) و آنان كه راه نيكوى ايشان را پى گرفتند، از هيچ كوششى در راه كتابت و صيانت حديث فروگذار نكردند و ثمره تكاپوهاى ايشان، همين اندوخته هاى سترگ ميراث حديثى است كه در اختيار ماست، و خداوند را بر آن سپاس مى گوييم و مى ستاييم.

پس از عصر حضور مستقيم معصومان(ع) هم، عالمان به گردآورى و تنظيم آن مؤلفات پراكنده در مؤلفاتى بزرگ و فراگير اهتمام كردند كه به نام «اصول اربعه» (/اصلهاى چهارگانه) خوانده شده و از اين قرارند:

1 . الكافى از محمد بن يعقوب كلينى رازى بغدادى (م 329 ق)، كه مؤلف، آن را در طول بيست سال گردآورده، و مشتمل است بر بيش از شانزده هزار حديث كه در باب اصول و فروع دين و بر حسب «كتاب»ها و «باب»هاى مختلف سامان يافته اند.

2 . صدوق (م 38 ق) در كتابُ مَن لا يحضُرُه الفقيه.

3 و 4. طوسى (م 460 ق) در دو كتاب الاستبصار و تهذيب الأحكام.

شيعه همچنان از اين منابع بهره ياب بود تا سده يازدهم در رسيد و شمارى از اعلام طايفه به آماده سازى موسوعه هاى بزرگى پرداختند كه درونمايه كتابهاى حديثى اصلى و غير اصلى تأليف شده در روزگاران پيش را در خود گرد مى آورد. اين موسوعه هاى بزرگ و بنام، از اين قرارند:

1 . بحارالأنوار از علامه محدث اصفهانى، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى (م 1110 ق). وى در اين كتاب، احاديث پراكنده در كتابهاى مختلف - به جز كتابهاى چهارگانه مشهور - را گردآورده و با نظمى دقيق، بر حسب «كتاب»ها و سپس «باب»هاى مختلفى، مرتب گردانيده است. بحارالأنوار، على الاطلاق، فراخْ دامنه ترين مجاميع و دقيق ترين آنها از حيث تبويب است. در قديم در 25 مجلد ستبر، و در سالهاى اخير در 110 مجلد و به تازگى در 44 مجلد - به تحقيق برادر ارجمند، شيخ محمود دُرياب اصفهانى - در بيروت به چاپ رسيده است.

افزون بر گستردگى و جامعيت، امتياز بحار، به «بيان»هاى وافى و شافى علامه مجلسى است كه هرجا مورد حاجت ديده است، چاشنى احاديث ساخته و اين بيانهاسرشار از تحقيقات و فوايدى است كه تبحر مؤلّف را در فقه الحديث فرا مى نماياند.

2 . الوافى. مقارن روزگار علامه مجلسى، محدّث بزرگ و عالم والامقام، مولا محمد محسن بن مرتضى فيض كاشانى (م 109 ق)، كتاب الوافى را تأليف نمود كه جامع روايات كتابهاى چهارگانه اصلى است، و در آن، اين روايات را با ترتيبى ويژه سامان داده است. الوافى در گذشته در سه مجلد ستبر طبع گرديده بود و جديداً در بيش از 26 مجلد در اصفهان و به تحقيق سيد ضياءالدين علامه فانى(ره) چاپ شده است. جامع الوافى از حيث
بهره گيرى مؤلّف از دستنوشته هاى ارزشمند منابع حديثى، به ويژه در مورد كتاب شريف الكافى، واجد امتياز است.[5] همچنين از جهت «بيان»هاى ارزشمند بر افزوده فيض - كه در عصر خويش جامع دانشهاى گوناگون بوده است - ، اهميت دارد.[6]

3 . وسائل الشيعة إلى احكام الشريعة از محدّث عاليقدر، شيخ محمد بن حسن حُرّ عاملى (م 1104ق)، كه در آن احاديث مربوط به احكام شرعى و آداب دينى را گرد كرده است، و كتابش را بر اساس مسائل و فروعى كه در كتاب شرائع الاسلام آمده، مبوب گردانيده است. از آن جا كه شرائع - و «المختصر النافع»اش -[7] و شروح آن، در ميان فقيهان (و فقه آموزان) متداول بوده است، تأليف وسائل، بدين سامان، امر مراجعه به احاديث را در
ابواب آن آسان كرده ؛ از اين رو، و نيز آنجا كه اهم احاديث مربوط به هر باب را در همان باب گردآورده، از روزگار تأليف تا به امروز، اين كتاب، مرجع عموم فقيهان بوده است.[8]

وسائل، درگذشته در سه مجلد، در اين اواخر در بيست مجلد، و جديداً در سى مجلد چاپ شده است.

4 . مستدرك الوسائل. شيخ محمد حسين بن محمدتقى، معروف به «محدّث نورى» (م 1320.ق)، به گردآورى احاديثى كه شيخ حرّ عاملى در تأليف وسائل فروگذارده و نياورده بود، پرداخت، و آنها را بر بنياد ترتيب «كتاب»ها و «باب»هاى وسائل مرتب گردانيد ؛ بدين صورت، مستدرك الوسائل را تأليف نمود[9] كه در گذشته در سه مجلد و جديداً در 28 مجلد طبع گرديده است. مستدرك، آخرين مرجع مهم حديثى در باب احكام است.

5 . جامع أحاديث الشيعة. آخرين تكاپوى مهم حديثى كه در فرجام سده گذشته هجرى صورت بست، كارى بود كه پيشواى فقيه و رجالى و محدّث بزرگ، آيت اللّه العظمى سيد حسين بروجردى (م 1380ق) بدان دست يازيد، و آن كتاب جامع احاديث الشيعة است كه طرح آن ابتكار او بود. شش جزء از آن در زمان حيات وى تدوين گرديد و سپس گروهى از شاگردانش كار بر سر آن را پى گرفتند تا در 26 مجلد به انجام رسيد.

مهم ترين اهداف اين طرح، پس از گردآورى احاديثى كه در وسائل و مستدرك آمده و همچنين احاديثى كه در باب احكام است و در اين دو كتاب نيامده، جبران كاستيهايى بود كه در وسائل ديده مى شود، و در برگرفتن احاديث احكام به طرزى جاندارتر و فراگيرتر و زودياب تر.[10]

اينها، موسوعه هاى بزرگى بودند كه به طبع و نشر رسيدند. موسوعه هايى هم هستند كه هنوز به چاپ نرسيده اند؛ مانند: جامع المعارف و الأحكام از محدّث ارجمند، سيد عبد اللّه شُبر كاظمى (م 1242ق)، كه شامل مجلدات ستبرى است و تنها مختصرى از آن در دو بخش در قم به چاپ رسيده است. نيز كتاب عوالم العلوم و المعارف از شيخ بحرانى كه در روزگار علامه مجلسى مى زيسته و در تأليف بحار با او همكارى مى كرده است.

عوالم، كتابى خوش تركيب است كه مؤلف آن عنايت بسيارى به نظم ابواب و احاديث داشته، و ليك ناتمام مانده است و به بياض نيامده است. دانشمند گرامى، آقاى سيد محمدباقر ابطحى اصفهانى قمى، احياى اين اثر را آغاز كرده و تاكنون نزديك به بيست مجلد از آن را به چاپ رسانيده است.

در سده هجرى كنونى

تكاپوهاى دلپسند در نشر حديث، از رهگذر تأليف و تصحيح و انتشار، به يارى تسهيلات و امكانات روزگار جديد، و در سايه جمهورى اسلامى و توجهش به فرهنگ دينى، همچنان ادامه داشته است، و موسوعه هاى ارزشمندى منتشر گرديده است.[11] ما در اينجا مواردى را كه از آنها آگاه شده ايم، ياد مى كنيم:[12]

1 . مسند الإمام على(ع) ، سيد حسن على قبانچى نجفى (م 141ق)، كه در آن احاديث روايت شده از امام(ع) گرد آمده و با نظمى ويژه سامان يافته است، كه در دوازده مجلد در قم و بيروت چاپ گرديده است.

2 . موسوعة الإمام اميرالمؤمنين علىّ بن أبى طالب(ع)، محمد محمدى رى شهرى، كه در آن احاديث و مطالب مربوط به امام(ع) گردآورى شده و در دوازده مجلد به چاپ رسيده است.[13]

3 . موسوعة الامام الصادق(ع)، سيد محمد كاظم بن محمد ابراهيم قزوينى حايرى (م 1415ق)، كه تاكنون بيست مجلد از آن چاپ شده و فرزندان گرامى مؤلف همچنان پيگير نشر آنند.

4 . موسوعة أحاديث أهل البيت(ع)، از شيخ هادى نجفى اصفهانى، كه در اين گفتار از آن سخن مى گوييم و تازه ترين تكاپوى فراخْ دامنه حديثى است.

پيش از آنكه به معرفى اين موسوعه بپردازيم، به جاست پاسخ شبهه اى را كه گاه به ذهن خطور مى كند مطرح كنيم. ما حصل شبهه اين است كه تكرار تأليف چنين آثارى، ضرورت ندارد ؛ زيرا كار تازه اى در آنها صورت نمى بندد ؛ و اين كارها، در حقيقت، تغيير و جابه جايى چيزهايى است كه در موسوعه هاى پيشين هم وجود داشته است

پاسخ آن است كه اين تكرار، از جهات عديده ضرورى و به جاست ؛ چه: اولاً، هدف بنيادين از تأليف اين موسوعه ها همانا عرضه و ارائه احاديث اهل بيت (ع)، و شناساندن معارف ايشان به جهان است تا از محاسن احاديث - كه يكپارچه محاسنند - آگاه گردند و از اين رهگذر به سوى حقيقت هدايت شوند.

در روايات ائمه(ع) اين امر مورد تحريض و تشويق قرار گرفته است ؛ چنان كه از امام صادق(ع) منقول است كه فرمود:

رحم اللّه عبدا حبسنا إلى النّاس، ولم يبغضنا إليهم أما - واللّه - لو يروون[14] محاسن كلامنا، لكانوا به أعزّ ؛[15]

خداوند رحمت كند كسى را كه مردم را دوستدار ما گرداند و ايشان را با ما دشمن نسازد ؛ هان! به خدا سوگند، اگر نيكوييهاى سخن ما را روايت كنند، هرآينه بدان عزيزتر مى بودند .

و امام رضا(ع) فرمود:

رحم اللّه عبداً أحيا أمرنا؛

خداوند رحمت كند آن كس را كه امر ما را احيا كند!

به آن حضرت گفته شد:

و كيف يحيى أمركم؟

و امر شما را چگونه احيا كند؟

فرمود:

يتعلم علومنا و يعلّمها النّاس، فإنّ النّاس لو سمعوا كلامنا لا تّبعونا؛

علوم ما را بياموزد و به مردمان بياموزاند، كه مردمان اگر سخن ما را بشنوند، هر آينه از ما پيروى كنند.[16]

ثانياً، هر يك از اين موسوعه ها رنگ و بوى ويژه اى دارند و شيوه مخصوصى پيشه كرده اند كه خواستاران و جويندگانى دارد ، و هر يك از اين مؤلفان، از ذوق خاص و انتخاب معيّنى برخوردارند كه هيچ يك جاى ديگرى را پر نمى كند.

ثالثاً، از هر يك از اين موسوعه ها، بيش از چند هزار نسخه منتشر نمى شود؛[17] حال آنكه نياز مبرم به بسى بيشتر از اين شمار وجود دارد.

موسوعة احاديث اهل البيت(ع)

مؤلف، مهم ترين كارهايى را كه در تأليف موسوعه انجام داده است، به صورت مشروح باز گفته، و ما همه آن را در مواردى چند خلاصه مى كنيم:

1 . مرتب سازى احاديث بر حسب منابع آنها

مؤلف، احاديث كتاب را از نخستين جوامع استخراج كرده و در تدوين، نخست احاديث الكافى را آورده، سپس كتب صدوق و آنچه را شيخ مفيد روايت كرده و بعد از آن آنچه را شيخ طوسى آورده، و در آخر آنچه را ديگر محدّثان روايت كرده اند، بر حسب ترتيب زمانى نقل نموده است. وى درباره اين ترتيب گفته است:

ايشان را مقدم داشتيم؛ زيرا كتابهاى فراخ دامنه اى دارند كه به نام جوامع خوانده مى شوند.[18]

2 . يادكردِ اسانيد به همراه متون احاديث

يكى از كارهاى مؤلف، آن است كه اسانيد روايات را فرو ننهاده و از منابعش نقل و ثبت كرده است. فايده اين كار، آن كه اگر خواننده را به شناخت اسانيد حاجت افتد، خود موسوعه، او را از رجوع به منابع اصلى بى نياز مى سازد.

3 . يادكردِ احكام اسانيد

مؤلف، همچنين براى تقليل حاجت خواننده به منابع و مطالب بيرون از كتاب، احكام رجالى [و ما حصل ارزيابيهاى] اسانيد را ثبت كرده است.[19] به طبع، اين داوريها بر حسب رأى مؤلف است و او در اين باب بر مشهورترين اقوال رجالى تكيه كرده است.

4 . تخريج ها و بازبُردها

مؤلّف، هر يك از احاديث را از منبع آن تخريج نموده و در اين زمينه به منابع معيّنى رجوع كرده، كه فهرست ويژه آنها در پايان كتاب آمده است. افزون بر اين، خواننده را به مراجع بيشترى كه احاديث افزون ترِ متناسب با بحث داشته باشند، رهنمون شده است و در اين گونه موارد نوشته است: «إن شئت اكثر من هذا فراجع». او در اين بازبُردها، از جوامع اوليه (اصول اربعه)، و جوامع بزرگ متأخر، نشانى داده است.[20]

5 . موضوع احاديث موسوعه

مولف تصريح كرده است كه اين كتاب، دربرگيرنده احاديث احكام[فرعى] شرعى [كه نوعاً در دانش فقه از آنها گفت و گو مى شود]، نيست، بلكه احاديثى را در بردارد كه بر شناخت و آگاهى مؤمنان مى افزايند [و جهانْ بينى فردى و اجتماعى ايشان را ارتقا مى دهند].

6 . ترتيب كتاب

مؤلّف، كتاب خويش را بر بنياد عناوين برگزيده اى كه سامان الفبايى يافته اند، مرتب ساخته است. اين عناوين، از مدلول يا موضوع متن برگرفته شده، و بالغ به 899 عنوان است. اگر يك عنوان، فراخْ دامنه و گسترده بوده، مؤلف آن را به شمارى از عنوانهاى فرعى كه مشتمل بر احاديثى ديگرند، بخش نموده است.

7 . شرح كلمات و برداشت از احاديث

مؤلف، براى آسان ساختن كار مراجعان، كلماتى را كه دشوارياب ديده، شرح نموده است. همچنين، گاه پس از فرجام يافتن نقل حديث، آنچه را از متن حديث برداشت مى كرده، بر حسب دريافت خويش، بيان داشته، و بدين سان توان فراوان خويش را در فقه الحديث فرانموده است.[21]

8 . مشيخه مؤلف

يكى از كارهاى مهم مؤلف دانشمند در اين كتاب، آن است كه - چنان كه پيش تر گفتيم - به اسانيد توجّه داشته، آنها را آورده، و احكام [و ما حصل ارزيابى] اسانيد را نيز بيان كرده

است؛ امّا بدين بسنده ننموده، و گام علمى مهم ديگرى نيز برداشته است، و آن در مورد مشيخه اوست كه از رهگذر آن به مولفان ديرينه روزى كه استوانه هاى روايت به شمارند، متصل مى گردد. وى در پيشگفتار كتاب، شمارى از طرق معنعن متصل به مشايخ بزرگوار را كه مؤلفان كتابهاى اصلى حديثى اند و از طريق ايشان به پسينيانشان مى رسد، ياد كرده است.

در خاتمه كتاب هم «مشيخه»اى ترتيب داده است كه نام مشايخ عظيم القدرى از اعلام را دربردارد كه اجازه هاى فراگير به او داده اند و بدين سان، وى در سلسله نقل مقدسى كه نهايتاً به اعلام هدايت و پيشوايان معصوم(ع) مى رسد، درآمده است. او خاطرنشان نموده است كه اين مشيخه را از كتاب طريق الوصول إلى أخبار آل الرسول(ص) برگرفته است.[22]

اين آيات و حجج، از مشايخ وى بى شمارند:

جَناب سيد محمدرضا موسوى گلپايگانى (1316 - 1414ق)،

جناب شيخ محمد على اراكى (1312 - 1415ق)،

جناب سيد شهاب الدين مرعشى نجفى (1315 - 1411ق)،

جناب شيخ آقا رضا مدنى كاشانى (1321 - 1412ق)،

جناب سيد على فانى، شهير به علامه اصفهانى (1333 - 1409ق)،

و جناب شيخ محمدتقى شوشترى (1320 - 1415ق).

وى، از اين بزرگواران، از رهگذر اجازاتشان از مشايخشان و از طرق روايتى كه دارند، روايت مى نمايد - رحمهم اللّه و أجزل مثوبتهم - .

اين كار مؤلف، و آوردن مشيخه در پايان كتاب - كه بيشترينه موسوعه نگاران حديث به آن بى توجه بوده اند - ، افزون بر آنكه عنايت ويژه وى را به حديث و علوم و شئون آن مى رساند، نشانگر ذوقى ممتاز است و نمودار رعايت جميع جوانبى كه مى بايد در چنين كار مهم و گسترده اى مراعات گردد.

در فرجام، از آنجا كه ما پيوند مستقيمى با مؤلف و اين كار او داشته ايم و از نزديك بر خصوصيات هر يك وقوف يافته ايم، مى بايد تلقى خاص خود را از اين كار و مؤلف آن بازگو كنيم و خاطرنشان نماييم؛ كه اين كار - نسبت به ديگر موسوعه هاى حديثى معاصرى كه بر رسيده ايم - ، از جهاتى چند، متفاوت است:

اولاً، مؤلّف آن از عالمان بنامى است كه عمرى را در فراگيرى دانشهاى دينى مصروف داشته، تا به پايگاهى بلند دست يافته است كه كوشايان و خداوندگاران توانشهاى ممتاز ، از دست او ، خواهان آن هستند. وى افزون بر مجد ريشه دارى كه از پدران خويش به ميراث برده،[23] و خوى و آرامشى كه خداوند به او ارزانى داشته، و شكيبايى و
نستوهى اى كه در كارهايى كه تاكنون منتشر كرده است مشاهده مى شود، از آن كسان به شمار است كه در حوزه مقدسه علميه قم زبانزد و يگانه محسوب مى گردند. مزيد بر اين همه، وى در ميان دوستان به باريك بينى و ژرف انديشىِ قرين با ذوق نيكو و نكته سنجى - كه او را محبوب ياران و همنشينان مى سازد - ، نامبردارست. اين موسوعه پر ارج بر پاره اى از آنچه ياد كرديم، بهترين گواه است.

مؤلف، كتاب را با ياد كردِ مجموعه اى از احاديث شريف كه به كتابت و تدوين، تشويق و تحريض مى كنند، آغاز كرده است تا درستى راه خويش را فرا نمايد و خواننده را، در مورد طرح و انديشه و ضرورت نگارش اين موسوعه، قانع كند. مى گويند: «انتخاب نيكو نشانگر خرد نيكوست». هر كه ديده خود را به ميهمانى اين موسوعه ببَرد، اين نكته را بى پرده و آشكار درخواهد يافت. عناوينى كه مؤلف دانشمند برگزيده است، خود، تحسين و تمجيد خواننده را برمى انگيزند. وى گاه ، عناوينى را در ميان آورده كه در موسوعه ها معمول نبوده اند ؛ مثل عنوان «اخلاق رسول اللّه(ص)» (ج 1، ص 132 به بعد) كه عنوانهاى فرعى هم در آن گشوده، و بر سر هم، كتابى مايه ور درباره «شمايل و سيره عملى پيامبر(ص)» مى شود.همچنين به نامهاى سرزمينهاى مقدس عنوان داده است ؛ مثل مكة المكرمة (ج 10، ص 419)، المدينة المنورة (ج 10، ص 187)، كربلاء المقدسة (ج 9، ص 322)، النجف الأشرف (ج 11، ص 255)، سامراء المشرفة (ج 5، ص 20)، مشهدالمقدسة (ج 10، ص 269)، قم المقدسة (ج 9، 194)، وادى السلام (ج 12، ص 104) و مانند آن.

همچنين است بعض عناوين مهمى كه گاه به آسانى هم به ذهن نمى آيند ؛ مثل «السّادة» جمع «السّيد» - به معناى كسى كه نسبش به اهل بيت(ع) مى رسد - ، و مؤلف تحت اين عنوان فضايل و احكام شرعى مرتبط با ايشان را آورده است. همچنين، عنوان «رسائل الأئمّة(ع)» كه در آن از هر امام يك نامه از نامه هايى كه براى اصحابشان فرستاده اند، آورده است. همچنين است عنوانهايى كه به «الجفر» و «الجامعة» و «كتاب علىّ(ع)» و «مصحف فاطمة(ع)» داده است.

از خوش افتاده ترين موارد در اين باب، عنوان ساختن از برخى كلمات است كه توجه خواننده را به خود جلب مى كنند ؛ مثل: «عليك» (ج 7، ص 282)، «كيف أصبحت» (ج 9، ص 437)، «ليس مِنّا» (ج 10، ص 90)، «نِعْمَ...» (ج 11، ص 382)، «هيهات!» (ج 12، ص 95)، و عنوان «يأتى على النّاس» (ج 12، ص 397).

و امّا دومين مطلبى كه مى بايد بيان كنيم، آن است كه تأليف اين موسوعه - به صورتى كه مؤلف دانشمند آن انجام داده است - به تخصص گسترده دامن در باب علوم حديث، آگاهى فراگير از منابع حديث، و شناخت كاملْ عيار از فقه الحديث، به ويژه قواعد و اصول - آنكه تاكنون نيز تدوين نگرديده و در مواضع مختلف كتب گوناگون و بر فنون و موضوعات مختلف پراكنده اند ، و از همين رو، و به خاطر بلندْپايگى و كلانْ مايگى و دشواريابى اش، دست كمتر كسى به آن رسيده و جز يگانگان كسى سر رشته دار اين فن نگرديده است - نياز دارد.

تأليف چنين موسوعه اى، از انتخاب عناوين و گزينش مناسب ترين احاديث براى هر عنوان گرفته تا جوانب ديگر، به طورى كه به قول منطقيان، عكس و طرد آن دچار اشكال نشود، كاملاً به شناخت و دريافت و راه بردن به ابعاد حديث منوط است.

با آن توان و استعداد و ذوق و سختكوشى و بسياردانى كه از مؤلف محترم مى شناسيم، به آنچه كرده است، از عنوانگذارى و گزينش و ساماندهى نيكوى كتاب، - به گونه اى كه آن را سزاوار همه گونه تقدير مى سازد - اطمينان داريم، به او تهنيت مى گوييم و از خداوند مى خواهيم اين خدمت سترگ را به حديث حضرت مصطفى و حضرات اوصيا - عليه و عليهم السلام - از وى بپذيرد . همچنين، چاپ آن را بدين هيئت پاكيزه تبريك مى گوييم و انتشار اين موسوعه را در آغاز زمانى كه مؤلف در پايگاه نياكان گرامى اش، در اصفهان، عهده دار وظايف دينى گرديده است، به فال نيك مى گيريم. باشد كه وى خلفى نيكو از براى سلفى نيكو باشد.

اين موسوعه طليعه تكاپوهاى ارجدارى است كه در راه احياى معالم دين[24] و ميراث ائمه طاهرين - صلوات اللّه عليهم أجمعين - از مؤلف گرامى چشم مى داريم.


[1] . مسند احمد، ج 2، ص 162، ش 7020؛ المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 5 - 160 ؛ سنن دارمى، ج 1، ص 126 ؛ نيز ر.ك: تدوين السنة الشريفة، ص 89 .

[2] . پيامبر(ص)، امت را از كسى كه در آينده نزديك بر اريكه بنشيند و روايت حديث از پيامبر(ص) را منع كند، تحذير فرموده بود، كه اين خود از شواهد و دلايل نبوت به شمار است(ر.ك: تدوين السنة، ص 356 و 481).

[3] . ر.ك: تدوين السنة الشريفة، ص 431 - 437.

[4] . ر.ك: تدوين السنة الشريفة، بخش يكم، ص 26 - 27.

[5] . بنابراين، مى بايد نسخ معتبر الوافى به عنوان يك مأخذ كمكى مهم در تصحيح و تجديد تصحيح كتب اربعه ، به ويژه الكافى شريف ، مورد بهره گيرى قرار گيرد(مترجم).

[6] . وافى از حيث شيوه تنظيم و تدوين و روش گزارش احاديث هم امتيازاتى دارد كه مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى(ره) در طرح تهذيب و بهسازى وسائل الشيعة مى خواست از اسلوب آن استفاده كند (ر.ك: چشم و چراغ مرجعيت، به كوشش مجتبى احمدى و... قم: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، چ 1، 1379 ش، ص 218)[مترجم].

[7] . ناگفته نماند كتاب شريف المختصر النافع - كه معمولاً به عنوان تلخيص شرائع الإسلام مذكور مى گردد ، دقيقاً تلخيص و اختصار شرائع الإسلام نيست و محقق حلى(ره) در هر يك از اين دو كتاب، در پاره اى مطالب ، چه از حيث تبويب و چه از جهت محتوا ، ذوق و اختيار خاصى به كار برده است ؛ چنان كه گاه فقراتى از آن را مى توان مكمل و متمم مباحث شرائع قلمداد كرد. البته در نگاه كلى، مى توان المختصر را خلاصه اى از شرائع ديد.[مترجم].

[8] . على الخصوص، چون از ديرباز محور بسيارى از دروس خارج فقه، متن شرائع، يا شروح آن، يا شروح المختصر النافع، بوده است، وسائل الشيعة شيخ حُرّ عاملى(ره) به عنوان منبع زودياب و سهل التناول حديث مورد استفاده قرار گرفته است. تناسب وسائل با دو «فقهْنامه»ىِ پيشگفته محقق حلى(ره) از يك سو، و پاره اى كاهليها و كم اعتناييها به پايگاه رفيع تتبعات حديثى از سوى ديگر، سبب شده اند تا رجوع به جوامع روايى ديگر مانند الوافى فيض كاشانى(ره) و حتى كتب اربعه، بسيار محدود گردد، و به تبع، شروح و حواشى بسيار و گرانبار عالمان بزرگ و فقيهان و حديث شناسان ارجمند اماميه بر كتب اربعه هم، عموماً در زاويه خمول جاى گيرند.

گويا يكى از علل قلت اهتمام به تحقيق و تصحيح و نشر شروح و تعليقات و حواشى مخطوط كتب اربعه، همين باشد كه خود اين كتابها حضور جدى و فعال و مستقيمى در درس و بحث و آموزش فقه آموزان ندارند[مترجم].

[9] . علامه محمدباقر مجلسى(ره) آن گونه كه خود تصريح كرده است، قصد داشته مستدرك بحارالأنور را پس از بحارالأنوار بنگارد و اخبارى را كه از م آخذ خود در بحارالأنوار نياورده بوده، به علاوه آنچه پس از آن مى يافته است، در آن مستدرك بياورد. محدّث نورى(ره) از اين كه عمر مرحوم مجلسى بدين مهم وفا نكرده است، افسوس مى خورده و آرزو داشته است كسى همت كند و اين مهم را به انجام برساند. خود، اگرچه بر سه مجلد از مجلّدات بحارالأنوار استدارك نوشته، بازمانده عمر خويش را براى اقدام به چنين نگارش بزرگى بسنده نمى ديده است ؛ خصوصاً كه سخت درگير جمع و تدوين مستدرك الوسائل بوده است. شايد علامه ميرزا محمد طهرانى عسكرى - كه به تأليف مستدرك بحارالأنوار پرداخته و متأسفانه كتابش چاپ نشده و ظاهراً در كتابخانه وى در سامرّا مانده است - انديشه تأليف اين مستدرك را از محدّث نورى گرفته باشد. ر.ك: علامه محدّث نورى، محمدحسين صفاخواه و عبدالحسين طالعى، تهران: انتشارات ابرون، چ 1، 1378 ش، ص 234 - 237). به هر روىْ، هنوز جاى مستدرك بحارالأنوار خالى است[مترجم].

[10] . آن گونه كه از گفتارهاى برخى از شاگردان و اطرافيان مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى(ره) بر مى آيد، آن مرحوم در درس خود، بر وسائل شيخ حرّ عاملى(ره) تكيه داشته، وسائل را مى آورده و مى خوانده و در محتوا و مفهوم روايات بحث مى كرده است؛ ولى به وسائل اكتفا نمى كرده و به سراغ منابع اصلى و كتابهاى قديم تر هم مى رفته و با نگاه نقادانه وسائل را بررسى مى كرده است.

آيت اللّه بروجردى، از روزگار جوانى بدين نكته مهم پى برده بود كه وسائل، محتاج تجديد نظر و تنقيح و بازسازى است، و مشكلاتى در كار مرحوم شيخ حرّ (ره) و نيز منابع او وجود داشته، كه به درستىِ دريافت و استنباط خلل مى رساند.

تحقيقات آيت اللّه بروجردى، گاه سبب مى شد نتيجه اى جز نتيجه كار شيخ حرّ (ره) درباره عددِ روايات هر باب به دست آيد، يا چه بسا در تحليل سند روشن مى شد سندى كه، به ظاهر، متصل و بدون انقطاع است، يك جا دچار انقطاع شده است. مسائلى چون تكرار مطالب و اسناد، تقطيع احاديث، تأخير و تقديم، و طولانى بودن عناوين هم به نظرِ آن مرحوم از كاستيها و ناهمواريهاى وسائل بوده است.

ايشان براى رفع كاستيهاى وسائل، در قم به همراهى گروهى از شاگردان خود، كار بزرگى را آغاز كرد كه نخست قرار بود حاصل آن به عنوان تهذيب الوسائل عرضه شود، ولى سرانجام به جامع أحاديث الشيعة تبديل شد.

[11] .بى مناسبت نيست همين جا گفته شود كه در عظمت و شگفتى كار بزرگمردانى احياگر و دينْ گستر چون علامه محمدباقر مجلسى همين بس كه امروز با استمداد از رايانه هاى پيشرفته و فن آورى هاى نوين، و پس از دستياب شدن و انتشار برخى منابع كه در اختيار پيشينيان ما مانند علامه مجلسى نبوده، و در عين امكان استفاده از مخازن مطبوعات و مخطوطات در اقصا نقاط جهان، هنوز موسوعه اى كه بتواند بر موسوعه اى چون بحارالأنوار، فايق آيد و چنين هويت و شخصيت ممتازى بيابد، پديد نياورده ايم. به قول خواجه:

صد نكته غير حسن ببايد كه تا كسى مقبول طبع مردم صاحب نظر شود [مترجم]

[12] . مراد ما، تكاپوهاى مكتوب است ؛ ورنه تكاپوهاى ارزشمند الكترونيك كه در اين اواخر صورت بسته و عرضه شده اند، موجب مباهات و مايه افتخارمان هستند ؛ مواردى مانند جامع الاحاديثى كه به نام «نور 2» از جانب مركز مطالعات عرضه شده، و معجم فقهى وابسته به اين مركز در قم.

[13] . براى شناخت اين موسوعه، ر.ك: مجله آينه پژوهش، ش 66، ص 106 - 119 ، مقاله آقاى محمد على مهدوى راد[مترجم].

[14] . در بعض نسخ: «يرون» [بنابر اين ضبط، ترجمه، لختى تفاوت مى كند].

[15] . الكافى ، ج 8 ، ص 229، ح 293؛ الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا(ع)، ص 356؛ دعائم الإسلام، ج 1، ص 66 ؛ مشكاة الأنوار، ص 17 و 180 ؛ بحارالأنوار، ج 77، ص 421 ؛ شرح أصول الكافى، مازندرانى، ج 12، ص 307؛ مستدرك سفينة البحار، ج 9، ص 166.

[16] . عيون أخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 275 ؛ معانى الأخبار، ص 180 ؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 30 ؛ وسائل الشيعة، ج 27، ص 252.

[17] . از همان شمارگان انتشار يافته هم، مع الأسف، به سبب كاستيهاى نظام پخش، توزيع و عرضه كتاب، و رفتار نادلسوزانه برخى دست اندركاران اين شاخه - كه حتى از انگيزه هاى بازرگانى و سوداگرانه هم بى بهره اند و به اندازه «حريصان»، و «مال اندوزان» هم به وظايف ظاهرى خود توجه ندارند! - ، شمار اندكى به دست مخاطبان و جويندگان حقيقى مى رسد[مترجم].

[18] . موسوعة احاديث اهل البيت(ع)، ج 1، ص 11 .

[19] . اين كار سودمند، نه تنها حاجت به مراجعات و مأخذجويى هاى بيرونى را مى كاهد، اساساً براى جمع كثيرى از خوانندگان فرهيخته متون دينى، كه به رغم اطلاع كلى از مباحث حديث شناسى و رجال، توانايى ندارند كه خود به امر دشوار و متخصصانه ارزيابى سند اقدام كنند، اين امكان را فراهم مى سازد تا آگاهى اجمالى بى دردسرى از وضعيت سندى احاديثى كه مطالعه مى كنند، به دست آورند[مترجم].

[20] . ر.ك: موسوعة أحاديث أهل البيت(ع)، ج 12، ص 11 - 12.

[21] . ر.ك:همان ، ج 2، ص 283 و 284 .

[22] . همان، ج 12، 375 .

گفتنى است، مع الأسف، مؤلف محترم موسوعه، كتاب طريق الوصول را - گويا به سبب فروتنى و آزرمى كه صد البته به جاى خويش ستودنى است - همچنان مخطوط نهاده و به چاپ آن اقدام نكرده اند است، حال آنكه نشر اين گونه كتب، در جلب توجه و تنبه عموم طالبان علم به سوى دانش حديث و پايه ها و شيوه هاى سنتى آن، بسيار مؤثر مى افتد.

دريغا كه بيشترينه طالبان علم در حوزه ها، امروزه، حتى از كليات هنجارها و آيين مندى ويژه نقل و پژوهش حديث در سنت آموزشى سلف بى خبرند. اين در حالى است كه - به نظر آگاهان و كارشناسان فن، رهايى از بى رونقى كنونى دانش حديث، جز با احياى طريقه مألوف و ديرين آن شدنى نيست (ر.ك: أصول الحديث و أحكامه في علم الدراية، شيخ جعفر سبحانى، مؤسسة النشر الإسلامى، چاپ پنجم، 1420 ق، ص 236).

[23] . نويسنده محترم اين نوشتار، در حقيقت، با به كاربردن واژه «مجد» در نوشتار خود، به نكته اى جنبى هم گوشه چشم داشته است، و آن درآميختگى اين واژه با القاب شمارى از عالمان نامدار خاندان مؤلف است: علامه شيخ محمدرضا نجفى مسجد شاهى، مكنّا به «أبوالمجد» (صاحب وقاية الأذهان) ، فرزند او: آيت اللّه مجد العلماء (ملقب به «مجدالدين» كه در كودكى «أمجد الدين» خوانده شده (صاحب اليواقيت الحسان في تفسير سورة الرحمن) و فرزند او - كه والد مؤلّف موسوعه است - آيت اللّه شيخ مهدى نجفى، ملقب به مجد الإسلام، رضوان اللّه عليهم أجمعين.
پدر مرحوم أبوالمجد، آيت اللّه شيخ محمد حسين نجفى اصفهانى(ره) نيز تفسير ناتمام، ولى مطبوع و مهمى دارد كه حفيد او (مرحوم مجد الاسلام)، آن را «مجد البيان فى تفسير القرآن» ناميده است.
راست گفته اند كه:

ماجِد جَدَّ في اكتساب المعالى وَرِثَ المَجدَ مِنْ أبيه و جدّه بارى

(از براى شرح حال اين جمع، ر.ك: قبيله عالمان دين، شيخ هادى النجفى، انتشارات عسكريه، چ 1، 1381 ش) [مترجم].

[24] . استاد سيدمحمدرضا حسينى جلالى در اين تعبير گويا گوشه چشمى به اهتمام علمى و ارزنده ديگر مؤلف موسوعة أحاديث أهل البيت(ع)، يعنى تصحيح و تحقيق كتاب ارجمند هداية المسترشدين في شرح أصول معالم الدين (اثر نياى ارجمندش، شيخ محمدتقى رازى نجفى اصفهانى - ره - ) دارد. درباره اين تصحيح، ر.ك: مجله آينه پژوهش، ش 63، ص 74 - 78 ، مقاله «هداية المسترشدين و مؤلف آن»، به قلم سيد جلال حسينى) [مترجم].

/ 1