درس اخلاق استاد سيد فريد موسوى
«ان القلب يحيا و يموت فاذا حى فادبه بالتطوع و اذا مات فاقصره على الفرائض.» [1] حضرت مىفرمايد: قلب زنده مىشود و مىميرد، پس اگر احساس كرديد كه قلبتان زنده است، به دنبال مستحبات و كارهاى اضافه بر واجبات و ترك محرمات و ترك مكروهات برويد و مباحاتتان را به مستحبات تبديل كنيد. مباح چيزى است كه ما شرعا دليلى بر استحباب و يا دليلى بر كراهت آن نداشته باشيم; مثلا خوردن ميوه نه مستحب است و نه انجامش مكروه است، پس مباح است. اكثر حركات و سكناتى كه از ما، در شبانه روز صادر مىشود مباح است، يعنى نه ثواب دارد و نه عقاب. اگر انجام بدهيم ثوابى نمىنويسند و اگر ترك كنيم گناهى نمىنويسند و اين يك مصيبتى است كه آدم توانايى، استعداد و فكرى كه خدا به او داده است تا اين كارهايش را جهت دهد، از آنها استفاده نكند و تمام كارهايش به حالت مباح باقى بماند، در حالى كه انسان مىتواند كارى بكند كه آن چيزهايى كه در شرع، به عنوان مستحب وارد شده، انجام دهد و آن چيزهايى كه به عنوان مكروه وارد شده، ترك كند و البته اينها بعد از انجام واجب و ترك محرمات است و بعد به وسيلهى راهنما و استاد، كارى كند كه تمام حركات و سكنات مباح او، به مستحب تبديل شود و اين چيزى است كه نياز به راهنما دارد و انسان خودسر نمىتواند اين گونه بشود. پس حضرت بنا بر اين نقل مىفرمايد: قلب مرده داريم، قلب زنده داريم، اگر احساس كرديد كه قلبتان زنده است، دنبال انجام مستحبات و ترك مكروهات برويد، مثل قرض دادن، انفاق كردن، خدمت كردن به ديگران و اگر استاد داشتيد، به كمك او تمام كارهاى مباحتان را به مستحب تبديل كنيد. اگر قلب زنده باشد بايد از انجام واجب و ترك حرام كه خلاص شديد، بالا برويد و نبايد روى اين پله بمانيد; چون پايينترين و اولين پله، يقين است. اگر يقين داراى ده مرحله باشد، اين اولين پله است، چون كسى كه از نظر عمل، معصوم باشد به اين كه واجبى از او فوت نشود و حرامى از او صادر نشود، به اولين پلهى يقين وارد شده است، حالا چرا انسان در اين اولين پلهى يقين بماند؟ بايد به دنبال انجام مستحبات و ترك مكروهات برود و به وسيلهى استاد، مباحش را به مستحب تبديل كند و بالا برود و درجات بعدى يقين را طى كند. بسيارى از كارهايى را كه زن براى بچهها و شوهرش انجام مىدهد مستحب است و باعث ترقى درجات ايمان او است. اين مستحبات باعث احياى بيشتر قلوب مىشود. حالا اگر ما از نظر واجب تزلزل داشته باشيم و به محرمات كمى مبتلا باشيم اين خدمتها و مستحبات، باعث مىشود كه كم كم انسان به توبهى از ترك واجب و توبهى از انجام حرام موفق بشود و كم كم به مرحلهاى برسد كه واجبى از او ترك نشود و حرامى از او سر نزند. سپس حضرت مىفرمايد: «و اذا مات فاقصره على الفرائض» ; و اگر احساس كرديد كه قلب مرده استبر شما است كه بر ترك حرام و انجام واجب بسنده كنيد; يعنى تنها چيزى كه باعث زنده شدن قلب مىشود، انجام واجب و ترك حرام است. معصوم، بنابراين نقل، درد و درمان را بيان فرموده و مىفرمايد: اگر كسى را يافتيد كه قلبش مرده استبراى اين است كه حرام انجام مىدهد; نه اشكى دارد و نه سوزى، نه توجه خوبى به خدا دارد، نه توجه خوبى به ساحت مقدس ائمهى اطهار ( عليهم السلام) ، اين چنين قلبى مرده است و بهترين و تنها راه احياى آن، اين است كه واجبات را انجام دهد و محرمات را ترك كند و از انجام واجب و ترك حرام بالاتر نرود. اگر احساس مردگى در قلب كرديد نمىخواهد نماز شب بخوانيد، راه احياى قلب، نماز شب نيست، اين اشتباهات در جامعهى ما جا افتاده است، در جامعهى ما اهميت انجام واجبات و ترك محرمات به شدت رو به افول است، كه يكى از آنها، مسالهى حيات و ممات قلب است. در يك روايت ديگر مىفرمايد: «ان للقلوب اقبالا و ادبارا فاذا اقبلت فاحملوها على النوافل و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض» ; [2]گاهى انسان حال خوشى دارد، گاهى حالش گرفته است. مىفرمايد: در آن اوقاتى كه حالش خوش است اين را بايد بداند كه ريشهى خوشى دل و ريشهى اقبال قلب اين است كه به انجام واجب و ترك حرام مقيد شده و در سايهى آن، دل روشن شده و آرامش پيدا كرده است و دلخوشى معنوى به او دست داده و در اين حالت چون ريشهى اين خوشدلى، انجام واجب و ترك حرام است، مىفرمايد: (فاحملوها على النوافل) اين قلب را بكشانيد به سوى كارهاى بالاتر از انجام واجب و ترك حرام، تا اين كه بتوانيد در مرتبهى ايمان قدم برداريد. از اين روايتشريف برداشت مىشود كه ريشهى اساسى خوشبودن دل و حالتخوش روحى داشتن و از آن طرف هم اضطرابى در زندگى نداشتن، بهترين دليل بر اين است كه اين شخص اهل انجام واجب و ترك حرام مىباشد. اين حرفها اهميت اين را مىرساند كه اگر ما خوشى دل مىخواهيم در اين دنياى وارونه و ظلمانى و مصيبت زده، بايد واجبات را انجام دهيم و محرمات را ترك كنيم. يعنى انجام واجب و ترك محرمات در اسلام اين قدر اهميت دارد كه مىفرمايد: علت مردگى اين دلها و اين كه خوشى در اين خانوادهها و جامعه وجود ندارد به خاطر اين است كه مبتلا به حرام و ترك واجب هستند و خيلى تكاليف بر ما واجب است و خيلى تكاليف بر ما حرام است و ما اطلاعى از آن نداريم. گرفتارى موجود در دل و سينه دو صورت دارد: صورت اول; اين است كه اين آشفتگى و ناراحتى دل و ناآرامى قلب در سايهى مبتلا شدن به بعضى محرمات و انجام ندادن واجبات است كه بايد آنها را درست كند تا دلش زنده شود. صورت دوم; اين است كه واجبات و محرمات را مىداند و آنها را پياده مىكند و به آنها مقيد هست، ولى در عين حال گاهى دلش گرفته مىشود. مىفرمايد در اين حالت اگر شما سراغ نماز رفتيد هر چه مىتوانيد نماز را مختصر بخوانيد و نوافل را نخوانيد، چرا كه اگر ما بخواهيم در حالت گرفتارى حال، بعدا زمينهى زمينخوردگى پيدا نكنيم بايد به انجام واجبات و ترك محرمات اكتفا كنيم; يعنى اگر حوصله نيست تسبيحات اربعه يك مرتبه كافى است، اگر دل گرفته است، قنوت نگيرم، لذا امام حسب اين نقل مىفرمايد: در حالى كه دلت گرفته و اهل انجام واجب و ترك حرام هستى، از مستحبات پرهيز كن. نكتهى ديگر اين است كه مىفرمايد: (جعل لكم بابا تستفتحون به ابواب الفرائض و مفتاحا الى سبيله) ; [3]يعنى تمام انجام واجبات و ترك محرمات يك طرف و مسالهى دوستى با خاندان عصمت و طهارت طرف ديگر است. مىفرمايد: اگر مىخواهيد درى برايتان باز شود، براى انجام دادن واجب و ترك حرام، بايد محبت على (ع) و اولاد على (عليهمالسلام) در سينهى شما باشد. لذا دارد كه: «الولاية هى خاتمتها و الجامعة لجميع فرائض و السنن» كسى كه در وادى ولايت و پذيرش محبت و اعتقاد به چهارده معصوم (عليهمالسلام) داخل شود در دل اين ولايت و دوستى، تمام انجام واجب و ترك محرمات و سنن خوابيده است، لذا برادران و خواهران اهل سنت، گرفتار يك مشكلى هستند و آن اين كه خيمهشان ستون ندارد، يعنى انجام واجبات و ترك محرمات در آنها بدون ولايت است، لذا اين قبول نيست مگر اين كه جاهل باشند. در روايات فراوان هست كه خداوند سبحان براى بهشتحداقل قيمتى گذاشته است كه بندهها بعد از پرداخت اين قيمت مىتوانند داخل بهشتشوند و آن قيمت، انجام واجب و ترك حرام است. يك كسى مستحبات انجام نمىدهد، مكروهات را ترك نمىكند، ولى حرام انجام نمىدهد و با تمام وجود، واجباتش را انجام مىدهد، اين بايد بداند كه حداقل قيمتبهشت همين است. يكى از مشكلات اساسى كه خيلىها به آن مبتلا هستند، غيبت است. اگر خواهران بتوانند اين حرام را ترك كنند، بعد بتوانند احكام مخصوص بانوان را ياد گرفته و پياده كنند، صد در صد بهشتى هستند با توجه به اين كه اين همه خدمتها كه براى بچههايشان و شوهرشان انجام مىدهند، زندگى را اداره مىكنند، همهى اينها انفاق و ايثار (مستحب) است و اينها باعث تقويت ايمان و سرعت دادن به سير كمال و يقينشان مىشود، اما با يك غيبت تمام زحماتشان را هدر مىدهند و ملايكه تمام حسناتشان را به پروندهى آن كسى كه غيبت او را كردهاند منتقل مىكنند. «انما وضعت الفرائض على قدر اقل الناس طاقة من اهل الصحة» ; [4]از طرفى حداقل قيمتبهشت انجام واجب و ترك حرام ستبعد خدا چون ارحم الراحمين است و بندههايش را دوست دارد، انجام واجب و ترك حرام را از نظر توانايى به اندازهى ضعيفترين خلايق، از لحاظ صحت جسمانى قرار داده، لذا مثلا شما به هر كيفيتى كه مىتوانيد نماز بخوانيد، نماز بخوانيد، يعنى اگر آدمها را از لحاظ قدرت بدنى، تقسيم كنيم; مثلا مىگويند ضعيفترين آدمها كسى است كه فلجشده و مانند يك تكه گوشت در رختخواب افتاده، مىفرمايد من به اندازهى همان توانش از او واجبات و محرمات را مىخواهم نه بيشتر. اين اهميت انجام واجب و ترك حرام را مىرساند كه اضعف مخلوقين حق ترك آن را ندارد و تكليف در حد توانايىاش مىباشد. مسايلى چون غيبت، دروغ، تهمت، نيازى به توان و قدرت جسمانى ندارد; همين اندازه كه عقل موارد غيبت را درستبشناسد يك لحظه اراده كند غيبت را ترك مىكند و اين طور نيست كه عنان ما دست هوا و هوس باشد و بزرگترين امتيازى كه خدا در انسانها قرار داده عقل است و انسان با اراده مىتواند خلاف را ترك كند. روايت ديگرى كه در اهميت انجام واجبات و ترك محرمات وارد شده بيان مىكند كه: «من ابى الفرائض فقد احبط الله عمله حتى يلقى الله و لا حجة له عنده» ; [5]اگر كسى از انجام واجب و ترك حرام ابا كرد، تمام واجباتى كه انجام داده و محرماتى كه ترك كرده همه حبط عمل مىشود تا اين كه روز قيامتخدا را ملاقات مىكند در حالى كه هيچ دليل و عذر موجهى براى اين ابا كردن از انجام واجب و ترك حرام ندارد. اين روايتباز اهميت انجام واجب و ترك حرام را مىرساند. و اما در قرآن در مورد كسانى كه واجبات و محرمات را ياد گرفته و انجام دهند بشارت آمده كه: «لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» كه ديگر ترسى براى آنان نيست، نه در هنگام جان دادن و نه شب اول قبر و نه در برزخ و نه در پنجاه هزار سال وقوف در پنجاه موقف قيامت و آنها با شادى تمام وارد بهشت مىشوند، چون اين وعدهى خداوند است. ادامه دارد...[1] . مستدرك الوسائل، ج 3، ص 55. [2] . وسائل الشيعه، ج 4، ص 70. [3] . بحارالانوار، ج 75، ص 374. [4] . بحارالانوار، ج 6، ص 65. [5] . بحارالانوار، ج 22، ص 292.