مناقب و فضايل على
آن بزرگوار دو گونه مناقب و فضائل دارد؛ يك نوع آن، فضائل و مناقبى است كه به مقام معنوى و ملكوتى اميرالمؤمنين اشاره دارد. مقامات آن بزرگوار در بهشت، قيامت و در آسمانها و در ميزان، ملائك، فرشتگان و مقربين يك دسته اين هاست.يك دسته از مناقب آن بزرگوار آن چيزهايى است كه در اعمال و گفتار و زندگى او و جهاد و زحماتى كه آن بزرگوار در طول عمر كشيده است. و معامله او با دنيا، مردم، دوستان، با ضعيفان، با گردنكشان در اين چيزهاست. دسته دوم از مناقب هم مرتبط است با همان دسته اول. يعنى علت مهم مناقب معنوى آن بزگوار همين اعمال و رفتار آن بزرگوار است. البته طينت و ذات هم در جاى خود موثر است. هر دو دسته، روايات زيادى دارد. من اول عرض كنم كه آنچه راجع به اميرالمؤمنين از فضائل و مناقب گفته مى شود مخصوص شيعيان نيست. اين طور نيست كه شيعه فقط آنها را روايت كند. يا شيعه از آنها لذت ببرد بلكه همه مسلمين به جز يك عده انگشت شمار معدودى كه معلوم هم نيست امروز از آنها اثرى باقى باشد و كسى از آنها وجود داشته باشد، "مانند خوارج" بقيه مسلمين دوستدار اميرالمؤمنين هستند. خيلى از اين فضائل و مناقب را غير شيعه در كتابها يشان نقل كرده اند، كه امروز بنده برخى از آنها را عرض مى كنم و بسيارى از مسلمين به اهل بيت مكرم پيامبر و بطور خاص به آن بزرگوار ارادت و علاقه و شيفتگى دارند. يك روايت، روايتى است كه نويسنده معروف شافعى 'ابن مغازلى' در كتاب خود نقل كرده است كه راوى اين حديث، غير شيعه است. از 'انس بن مالك' نقل مى كند كه پيامبر فرمودند: 'در بهشت، مردم وجود اميرالمؤمنين على "ع" را آنچنان درخشان مى بينند كه مردم دنيا، ستاره سهيل را آنچنان درخشنده مى ديدند.'
يعنى نور آن بزرگوار در بهشت هم بر انوار ديگر، غلبه دارد. يك روايت ديگر را همين نويسنده سنى نقل مى كند. از عمار ياسر كه گفت، رسول الله "ص" به على "ع" فرمودند: 'اى على خداوند متعال تو را به زينتى آرايش داد كه هيچ بنده اى از بندگان خود را به زينتى بهتر از آن آرايش نداده است. آن زينت عبارت است از زهد و بى رغبتى به دنيا.' يعنى به اين ظواهر فريبنده اى كه انسان لذت از آنها مى برد. 'دنيا' معنايش آباد كردن دنيا نيست. اينكه دنيا را آباد كنند، زمين را با زينتهاى الهى مزين كنند. بندگان خدا را برخوردار كنند. اينكه اميرالمؤمنين پيشتاز اين راه بود. 'دنيا' يعنى اينكه من و شما از آنچه كه در زمين است براى استفاده و لذت خودمان فراهم بياوريم و استفاده كنيم. در خوراك، پوشاك، مركب و شهوات جنسى اين آن دنيايى است كه در روايات هست. البته مقدارى از آن مجاز و ممدوح است. اما زياده روى در اين دنيا، بد و خبيث است كه ما را بازداشته است. پس زهد در دنيا، زينت على "ع" است. بعد فرمودند: 'خداوند جورى قرار داده است كه اين دنيا از تو هيچ چيز نخواهد برد.'
شخصيت حضرت على غير قابل توصيف
درباره اميرالمؤمنين "عليه الصلاة و السلام" قريب هزار و چهار صد سال است كه گويندگان و نويسندگان و متفكران و شعرا و مرثيه سرايان و مادحان اهل بيت و همه از مسلمان و غير مسلمان، از شيعه و غير شيعه سخن گفته اند و تا ابدالدهر هم خواهند گفت؛ ولى درباره اين بزرگوار، به قدرى دايره سخن، گسترده است كه از هر طرف وارد شويم، ناگفته هايى را مشاهده مى كنيم.من فكر مى كردم كه اگر بخواهيم امروز يك جمعبندى از شخصيت اميرالمؤمنين "عليه السلام" ارائه بكنيم، چه بايد بگوييم. منظورم آن جوهر ملكوتى و غير قابل دستيابى آن انسان الهى نيست كه امثال بنده به آن راهى نداريم؛ منظورم همان بخشى از چهره و هويت و شخصيت اوست كه انسانها مى توانند درباره آن ببينند، بينديشند و احيانا سرمشق بگيرند. ديدم كار يك خطبه و يك ساعت و اينها نيست؛ اين شخصيت ابعاد خيلى عظيمى دارد. 'هوالبحر من اى النواحى اتيته' [ بحارالانوار، ج 117، ص 11. ]! نمى شود يك جمعبندى به دست مخاطب داد؛ كه بگوييم اميرالمؤمنين، اين است.
بله، مى توانيم از ابعاد مختلف وارد بشويم و به قدر فهم و همت و بصيرت خودمان، چيزى درباره اين بزرگوار عرض بكنيم. من فكر كردم، ديدم شايد بشود صد صفت كه همين تعبير صد، در بعضى از روايات هم آمده است صد خصوصيت در اميرالمؤمنين پيدا كرد؛ چه خصوصيات معنوى، مثل علم آن حضرت، مثل تقوا، زهد، حلم، صبر آن حضرت كه خصال نفسانى اوست، چه خصوصيات رفتارى او به عنوان يك پدر، يك شوهر، يك شهروند، يك سرباز، يك فرمانده، و يك حاكم؛ يا خصوصيات آن حضرت در برخورد با مردم؛ يك انسان متواضع، عادل، تدبير كننده كارهاى مردم وو يك قاضى!
شايد بشود صد صفت اين جورى براى اميرالمؤمنين شمرد؛ كه اگر كسى بتواند اين صد صفت را با بيان جامعى، گويا و رسا بيان بكند، اجمالا توانسته است صورت نسبتا كاملى از اميرالمؤمنين، ارائه بدهد، منتها دايره اين صفات هم به قدرى باز، وسيع و گسترده كه براى هر كدام، اقلا بايد يك كتاب نوشت.