شجاعت در عرصه زندگى بالاتر از شجاعت در ميدان نبرد - رفتار علوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رفتار علوی - نسخه متنی

سید علی خامنه ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



شجاعت در عرصه زندگى بالاتر از شجاعت در ميدان نبرد

گاهى حقى به خاطر عدم شجاعت يك انسان، ناحق مى شود؛ يا باطلى به خاطر عدم شجاعت يك انسان كه بايد اظهار نظر كند، حق ميشود. اين، شجاعت اخلاقى است، شجاعت اجتماعى و شجاعت در عرصه زندگى است. اين شجاعت، بالاتر از آن شجاعت در ميدان جنگ است.

اميرالمؤمنين كه در ميدان جنگ، خود بزرگترين شجاعان بود؛ هرگز به هيچ دشمنى پشت نكرد. اين، چيز كمى نيست. داستانش در جنگ خندق، كه همه به خود لرزيدند و او جلو رفت؛ داستانش در فتح خيبر، احد، در جنگ بدر و در حنين، هر يك از اينها را كه شما نگاه كنيد، اميرالمؤمنين را مى بينيد؛ در بعضى اغز اين جاها، بيست و چهار ساله بوده، در بعضى جاها بيست و پنج ساله، يا سى ساله بوده است. يك جوان بيست و هفت، بيست و هشت ساله، با شجاعت خود در ميدان جنگ، اسلام را پيروز كرد و آن عظمتها را آفريد! اين كه مربوط به ميدان جنگ است.

نماز جمعه،20/ 11/ 1374


شجاعت در ابراز ايمان

اما من عرض مى كنم اى على بزرگ، اى محبوب خدا، شجاعت تو در ميدان زندگى، به مراتب بالاتر از شجاعت تو در ميدان جنگ بود. از چه وقت؟ از نوجوانى. همين ماجراى سبقت به اسلام كه آن روزى قبول دعوت كرد كه همه به دعوت، پشت كرده بودند و كسى جراءت نمى كرد يك شجاعت است. البته شما يك حادثه را كه در نظر مى گيريد مثل همين حادثه ممكن است از ابعاد مختلف، مثال براى خصوصيات مختلف باشد؛ فعلا از نظرگاه شجاعانه بودن اين كار، به آن نگاه مى كنيم.

پيغمبر اكرم، دارد پيامى را در جامعه اى عرضه مى كند كه همه عوامل در اين جامعه، ضد آن پيام است؛ جهالت مردم، نخوت مردم، اشرافيت اشراف مسلط بر مردم، منافع مادى و منافع طبقاتى آنها، همه در مقابل آن پيام است. چنين پيامى در يك جامعه، چه شانسى دارد؟ پيغمبر اكرم چنين پيامى را مطرح مى كند؛ اول هم 'و انذر عشيرتك الاقربين' [ شعرا، 214. ] را عمل مى كند. آن عموهاى متكبر، با سرهاى پرنخوت و پرباد و غرور، بى اعتناى به حقايق و مسخره كننده هرچه حرف حساب كه در دنيا هست، بنا كردند به هوچيگرى و مسخره كردن، با اين كه پاره تنشان بود. همه آنها در آن روز، عرق و عصبيت خويشاوندى داشتند؛ گاهى براى يك خويشاوند، ده سال مى جنگيدند! اما اين جا كه اين خويشاوند، اين مشعل را بر سر دست، بلند كرد، همه آنها چشمهايشان را پوشاندند، رويشان را برگرداندند، بى اعتنايى، اهانت، تحقير و مسخره كردند!

در اين جا اين نوجوان، بلند شد و گفت: اى پسر عمو، من ايمان مى آورم؛ البته قبلا ايمان آورده بود، در اين جا ايمان خود را علنى كرد. اميرالمؤمنين، آن مومنى است كه در طول مدت سيزده سال مكه، هرگز ايمانش مخفى نبود جز همان چند روز اول مسلمانها چند سال ايمان مخفى داشتند؛ اما همه مى دانستند كه اميرالمؤمنين، على "عليه السلام" از اول ايمان آورده است؛ ايمان او مخفى نبود.

اين را در ذهنتان درست تصور كنيد كه در و همسايه، اهانت مى كند، بزرگان جامعه، اهانت و سختگيرى مى كنند؛ شاعر، خطيب و پولدار، مسخره مى كنند، آدم پست و رذل، اهانت مى كند! و انسان در ميان اين امواج سهمگين مخالف، محكم و استوار مثل كوه مى ايستد و مى گويد من خدا و اين را را شناخته ام و بر آن پافشارى مى كند. اين، شجاعت است.

اين شجاعت در تمام مراحل زندگى اميرالمؤمنين، نشان داده شد. در مكه، اين شجاعت بود، در مدينه و در بيعت با پيغمبر، اين شجاعت بود. نبى اكرم "صلى الله عليه و آله"، چندين بار به مناسبت هايى بيعت گرفت؛ يكى از اين بيعتها كه شايد از همه هم سخت تر بود، بيعة الشجره بيعت رضوان در ماجراى حديبيه است. وقتى كه كار، سخت شد، پيغمبر اكرم آن هزار و چند صد نفرى را كه اطرافش بودند، جمع كرد بنا بر آنچه كه در تاريخ، همه نقل كرده اند فرمود: از شما بر مرگ بيعت مى گيرم؛ بايد فرار نكنيد، اين قدر بجنگيد تا پيروز، يا كشته بشويد.

گمان مى كنم پيغمبر جز همين يك بار، در هيچ جاى ديگر هم چنين بيعتى از مسلمان ها نگرفته است. خوب، در ميان آن جمعيت، همه جور آدمى بود؛ آدمهاى سست ايمان، بلكه حتى اسم مى آوردند [ منظور اين كه اسامى بيعت كنندگان را در تاريخ آورده اند. ] آدمهاى منافق، در همين بيعت بودند! اولين كسى كه بلند شد و گفت: 'يا رسول الله، بيعت مى كنم، همين جوان نورس بود! يك جوان بيست ساله، دستش را دراز كرد و گفت: با تو بر مرگ، بيعت مى كنم. بعد از آن حضرت، ديگر مسلمانها تشجيع شدند و يكى پس از ديگرى بيعت كردند. آنهايى هم كه دلشان نمى خواست، مجبور شدند و بيعت كردند. 'لقد رضى الله عن المومنين اذ يبايعونك تحت الشجرة فعلم ما فى قلوبهم' [ فتح، 18. ] اين، شجاعت است.

در زمان پيغمبر، هرجا كه جاى اظهار وجود جوهر انسانى بود، اين بزرگوار، جلو مى آمد؛ در همه كارهاى دشورا، سبقت مى گرفت.

مردى پيش عبدالله بن عمر آمد و گفت: من على را دشمن مى دارم خيال مى كرد كه آنها خانوادگى، با على خيلى ميانه اى ندارند؛ شايد خواست خودشيرينى كند عبدالله بن عمر گفت: 'ابغضك الله'؛ خدا تو را دشمن بدارد. عبارتش اين است: 'فقال ابغضك الله! اتبغض ويحك رجلا سابقة من سوابقه خير من الدنيا بما فيها' [ بحارالانوار، ج 27،"ص" 227. ]؟! آيا با مردى دشمنى مى كنى كه يكى از جاهايى كه قدم جلو گذاشته و بر ديگران پيشقدم شده است، بهتر از همه دنيا و مافيهاست؟ با اين آدم، دشمنى مى كنى؟!

اين، آن اميرالمؤمنين بزرگ است. اين، آن على درخشان تاريخ است. آن خورشيدى كه قرن ها درخشيده و روز به روز درخشان تر شده است، اين است. هرجا كه وجود گوهر انسانى لازم بود، ا ين بزرگوار در آن جا حضور داشت ولو هيچ كس نبود. مى فرمود: 'لا تستوحشوا فى طريق طريق الهدى لقلة اهله' [ نهج البلاغه، خطبه 201. ]؛ خود او هم اينگونه بود. چون در اقليتيد، چون همه مردم دنيا با شما بدند، چون همه مردم دنيا يا اكثريت راه شما را قبول ندارند، وحشت نكنيد، از راه برنگرديد. وقتى راه درست را تشخيص داديد، با همه وجود بپيماييد.

/ 85