داستانهايى از عبادت علوى - رفتار علوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رفتار علوی - نسخه متنی

سید علی خامنه ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



داستانهايى از عبادت علوى

داستانهاى گوناگونى مثل داستان 'نوف بكالى' از عبادت هاى اميرالمؤمنين هست. اين صحيفه علويه كه بزرگان جمع كرده اند، ادعيه ماءثوره از اميرالمؤمنين است كه يك نمونه اش همين دعاى كميلى است كه شما شب هاى جمعه مى خوانيد. من يك وقت از امام راحل بزرگوارمان پرسيدم كه در بين اين دعاهايى كه هست، شما كدام دعا را بيشتر از همه مى پسنديد و بزرگ مى شماريد؟ ايشان تاءملى كردند و گفتند: دو دعا؛ يكى دعاى كميل، يكى هم مناجات شعبانيه.

احتمالا مناجات شعبانيه هم از اميرالمؤمنين است؛ چون در روايت دارد كه همه ائمه با اين مناجات، مناجات مى كردند. من حدس قوى مى زنم كه آن هم از اميرالمؤمنين "ع" باشد. كلمات و مضامينش هم شبيه به همين كلمات و مضامين دعاى كميل است. دعاى كميل هم دعاى عجيبى است. شروع دعا، با استغفار است و خدا را به ده چيز قسم مى دهد. ببينيد، اين استغفارى كه من هفته قبل عرض مى كردم، اين است. 'اللهم انى اسئلك برحمتك التى وسعت كل شى ء'. خدا را به رحمتش، خدا را به قدرتش، خدا را به جبروتش به ده چيز از صفات بزرگ پروردگار قسم مى دهد. بعد كه اين خدا را به اين ده چيز قسم مى دهد، بعد مى فرمايد: 'اللهم اغفرلى الذنوب التى تهتك العصم، اللهم اغفرلى الذنوب التى تنزل النقم، اللهم اغفرلى الذنوب التى تحبس الدعاء'. پنج نوع گناه را هم در آن اميرالمؤمنين به پروردگار عرض مى كند: گناهانى كه جلوى دعا را مى گيرند، گناهانى كه عذاب نازل مى كنند و... يعنى از اول دعا، استغفار است؛ تا آخر دعا هم باز همين استغفار است. عمده مضمون اين دعاى كميل، طلب مغفرت و آمرزش است. مناجاتى سوزناك و آتشين در طلب آمرزش از پروردگار است. اين، اميرالمؤمنين است. استغفار، اين است.

عزيزان من! انسان در عالى ترين شكل و متكاملترين نوع زندگى، آن انسانى است كه بتواند در راه خدا حركت بكند و خدا را از خود راضى كند و شهوات، او را اسير خود ننمايد. انسان درست و كامل، اين است. انسان مادى كه اسير شهوت و غضب و هواهاى نفسانى و خواسته ها و احساسات خود است، انسان حقيرى است؛ هرچند هم به ظاهر بزرگ باشد و مقام داشته باشد. رئيس جمهور بزرگ ترين كشورهاى دنيا و دارنده بزرگترين ثروتهاى جهان كه نمى تواند با خواهشهاى نفسانى خود مقابله و مبارزه كند و اسير خواهشهاى نفس خود است، انسان كوچكى است. اما انسان فقيرى كه مى تواند بر خواسته هاى خود فايق بيايد و راه درست را كه راه كمال انسان و راه خ داست بپيمايد، انسان بزرگى است.

... در يك جمله هم از روز بيست و يكم سال چهلم هجرت كه روز شهادت اميرالمؤمنين "ع" است ياد بكنم. مثل امروزى، كوفه چه حال و وضعى داشته است. شما آن لحظه اى را به ياد بياوريد كه همه در تهران فهميدند امام بزرگوار از دنيا رفته است. ديديد چه ولوله اى شد، چه زلزله اى به وجود آمد و چه دلهايى از جا كنده شد. البته امام مدتى بيمارى داشتند، سابقه بود، بعضى انتظار داشتند، اين بيم و دغدغه در ذهنها بود؛ اما اميرالمؤمنين تا ساعتى قبل از آن، در ميان مسجد، خفتگان را بيدار مى كرد. صداى اذان آن بزرگوار، شايد در فضاى كوفه پيچيده بود. لحن ملكوتى آن بزرگوار را مردم تا همين روزهاى آخر، تا ديرورز و ديشبش شنيده بود. ناگهان ديدند كه صدايى بلند شد و هاتفى با لحن غم انگيزى فرياد كرد: 'الا تهدمت اركان الهدى تقتل على المرتضى'. مردم كوفه بعد هم همه دنياى اسلام خبر شهادت اميرالمؤمنين را به اين ترتيب شنيدند.

البته اميرالمؤمنين، خودشان بارها و بارها خبر داده بودند و از نزديكان اميرالمؤمنين تقريبا همه آن را مى دانستند. در زمان پيامبر"ص" به هنگام جنگ خندق، اميرالمؤمنين "ع" كه جوان نوخاسته بيست و چند ساله اى بود با عمرو بن عبدود مبارزه كرد و آن پهلوان معروف عرب را كه قريش و غير قريش او را بزرگ مى شمردند و يقين داشتند كه او ديگر كار پيامبر و مسلمانان را يكسره خواهد كرد به درك واصل كرد و برگشت و در اين مبارزه، پيشانى حضرت زخم برداشت و خون از پيشانى مبارك اميرالمؤمنين نازل شد. او خدمت پيامبر آمد. آن حضرت، نگاهى كردند. خون چهره اميرالمؤمنين، دل پيامبر را سوزاند. اين جوان مبارز، اين جوان فداكار، اين جوان محبوب و عزيز، رفته اين كار بزرگ را هم كرده و برگشته پيشانيش خون آلود شده است. پيامبر"ص" فرمودند: على جان! بنشين. اميرالمؤمنين نشست. پيامبر دستمال خواستند، خودشان شايد خونها را تميز كردند و بعد هم به دو نفر از آن خانم هايى كه ماءمور بستن زخمها بودند، فرمودند كه زخم على را خوب ببنديد و مرتب كنيد. وقتى اين سفارشها را كردند، ناگهان مثل اين كه چيزى به ياد پيامبر آمد و شايد چشمهاى آن حضرت پر از اشك شد. نگاهى به اميرالمؤمنين كردند و گفتند: على جان! امروز زخم تو را بستيم؛ اما آن روزى كه محاسن تو از خون سرت خضاب خواهد شد، من كجا هستم؟ 'اين اءكون اذا خضبت هذه من هذه'. بنابراين، همه چنين روزى را انتظار داشتند؛ خود حضرت هم بارها مى فرمودند.

'محمد بن شهاب زهرى' در روايتى مى گويد: 'كان اميرالمؤمنين يستبع قاتله'. يعنى كاءنه بى تابانه منتظر اين بود كه اين قاتل و اين شقى بيايد، كار خود را انجام بدهد. حركت زمان را كند مى شمرد كه اين حادثه انجام بگيرد. دائما مى فرمود كه 'متى يكون اذا خضبت هذه من هذه'. حضرت منتظر بودند، نزديكان هم مى دانستند؛ اما حادثه اين قدر بزرگ بود كه با اين كه از پيش خبر داده شده بود، همه را منقلب كرد. حضرت را به منزل آوردند. روايتى را در بحار ديدم كه نقل شده بود كه حضرت گاهى از هوش مى رفتند و گاهى به هوش مى آمدند. دخترشان ام كلثوم در مقابل حضرت نشسته بود و اشك مى ريخت و گريه مى كرد. يك بار كه حضرت چشمشان را باز كردند، اين تعبير را دارد كه فرمودند: 'لاتعزينى يا ام كلثوم' به زبان ما يعنى دخترم! با گريه و اشكهاى خودت دل من را جريحه دار نكن و نسوزان. 'فانك لوترين ما اراى لم تبك'. اگر تو آن چيزى را كه من در مقابلم مى بينم، مى ديدى، گريه نمى كردى. 'ان الملائكة من السموات السبع بعضهم خلف بعض و النبيون يقولون انطلق يا على'. طبق اين روايت، فرمود كه فرشتگان آسمانها از هفت آسمان پشت سر يكديگر جمع شده اند. در مقابل من، پيامبران بزرگ الهى همه اجتماع كرده اند و همه خطاب به من مى گويند: على جان! بيا به طرف ما. 'فما اءمامك خير لك مما انت فيه'.

... پروردگارا! كشور و جامعه و مردم و دلهاى ما را علوى بفرما. ما را به معناى واقعى كلمه تابع اميرالمؤمنين قرار بده.

خطبه هاى نماز جمعه، 12/ 11/ 1375

/ 85