رفتار علوى را پيشه كنيم
حالا به تدريج وارد مناقب نوع دوم مى شويم كه براى من و شما بايد درس باشد. نمى شود ما ادعاى تشيع بكنيم و خود را متخصصين به على بن ابى طالب بدانيم اما در عمل از اعمال و رفتار على بن ابى طالب در ما چيزى نباشد! اين اعمالى كه طبق اين روايات از اميرالمؤمنين "ع" نقل شده است اين براى همه ما حجت است. براى همه ما معيار است، همه مسئولين كشور، آحاد مردم، افرادى فقير هستند، افرادى كه داراى علم هستند، افرادى كه در صحنه هاى رزمند، همه و همه بايد از اين رفتار و كردار اميرالمؤمنين "ع" درس بگيرند يعنى يك وجود چندين جانبه است و در هر جانب حجت خداست بر مردم يعنى نمايشگر راه خداست براى كسانى كه مى خواهند راه خدا را بروند. حالا يك روايت اين هم باز از منابع اهل سنت نقل شده است كه از انس بن مالك نقل شده است كه اميرالمؤمنين "ع" را آوردند با شصت و چند جراحت ظاهرا از جنگ احد بوده است. اميرالمؤمنين در خانه افتاد، شصت و چند جراحت در جنگ شوخى نيست. پيغمبر، دو زن جراح يا پرستار را مامور كرد كه به آن بزرگوار برسند. آنها گفتند اين پيكر اين طور كه ما مى بينيم بر او خائف هستيم يعنى احتمال دارد كه اين قابل مداوا نباشد، خود نبى اكرم "ص" و مومنين مى آمدند از اين بزرگوار عيادت مى كردند و مى رفتند و راوى همين انس بن مالك است، مى گويد: از سر تا پا پر بود از جراحت بدن مبارك او، پيغمبر"ص" با دستش روى اين جراحات را مسح مى كرد و از طريق معجزه اى اين بزرگورا را خوب كرد. پيغمبر مسح مى كرد و جراحت ها يكى يكى خوب مى شد يعنى به طريق عادى ممكن نبود، اين قدر حال آن حضرت سخت بود.حالا كسى در جبهه آن فداكارى را كرده، چندين مرتبه با شمشير خود بلا را به ظاهر از جان پيغمبر دور كرده است، لشكر را كه فرارى شده بودند با مقاومت خود برگردانده، يعنى يك تنه كار هزار نفر يا هزاران نفر را انجام داده بعدا اين همه جراحت ديده حالا مسلمانها دسته دسته دارند مى آيند عيادتش و مى روند، پيغمبر مى آيد و اين قدر محبت مى كند. اينجا جاى غرور است، لغزشگاه در اين جا براى ما آدمها آن غرورى است كه براى ما پيدا شود. اين لطف پيغمبر، اين محبت مومنين، آن كار درخشانى كه كردند، اين شفاى مرض، حالا ببينيد اين انسان در اين نقطه اى كه محل شديد لغزش و غرور است برخوردش چيست، نگفت من ايستادگى كردم، گفت خدا شكر مى كنم كه كارى كرد كه من فرار نكنم، خدا را شكر مى كنم كه كارى كرد كه من پشت به دشمن نكنم، ببينيد اين روحيه، آن روحيه برجسته اى است كه ما بايد بگيرم، اگر كار برجسته اى در خودمان سراغ داريم خودمان را شكر نگوييم، ما كى هستيم ما چه كاره هستيم؟ خدا شكر بگوييم. خداى متعال در دو جاى قرآن از اين عمل اميرالمؤمنين "ع" طبق روايت شكر گذارى كرد. اين در عمل، ما بين خودش و خداست و كوبيدن پتك بر روى آن پيل مستى كه در وجود ماست و نامش نفس ماست كه سربلند مى كند مثل يك پيل بان زرنگ بايد دائم با چكش بر سر او بكوييم و الارم مى كند و ديگر قابل كنترل نيست.