رفتار علوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رفتار علوی - نسخه متنی

سید علی خامنه ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



اميرالمؤمنين به عنوان نمونه عالى است

اميرالمؤمنين "ع" به عنوان عالى است. البته مثل او نه شما، نه ما، نه بزرگترهاى ما، نه انسانهاى عالى مقام به حد اميرالمؤمنين نمى رسند. اين امر واضحى است. من يك وقتى در خطبه چند سال قبل از اين گفتم كه ماها نمى توانيم مثل اميرالمؤمنين "ع" باشيم. يك نفرى نامه نوشت كه شما خوب عذرى را پيدا كرديد كه مى گويد؛ ما نمى توانيم مثل اميرالمؤمنين باشيم. نه، اين چيزى را كه گفتم عذر نيست. امام باقر "عليه الصلاة و السلام" طبق روايت، كارهاى اميرالمؤمنين را نگاه كرد و گريه كرد و گفت: 'چه كسى طاقت دارد، كه مثل اين عمل كند؟' و بعد فرمود: 'تنها كسى كه در ميان اهل بيت مى توانست خودش را شبيه على "ع" بكند امام سجاد و سيد الساجدين بود.' تازه آن هم شبيه به اميرالمؤمنين بود و مگر كسى مى تواند مثل او باشد و خودش هم فرمودند: 'الا انكم لاتقدرون الى ذلك' طبق آنچه كه در خطبه نهج البلاغه است.

اما اين نقل ها براى اين نيست كه ما مثل او باشيم كه من و شما هم بگوييم خوب ما هم كه نمى توانيم مثل او باشيم. بكله براى اين است كه در اين جهت حركت كنيم، همه بايد در اين جهت حركت كنند. بعد از شهادت اميرالمؤمنين پيش ابن عباس نام آن بزرگوار آمد و گفت: او براى خودش هيچ چيزى جمع نكرد. او براى خودش هيچ كار مادى نكرد، هيچ چيزى را ترجيح نداد مگر خدا را در همه كارها قصد او خدا بود، هدف او فقط و فقط كسب رضايت خدا بود. كه اين آيه شريفه 'و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاة الله' كه در اول خطبه خواندم و آخرش هم 'والله رئوف بالعباد' است "بقره /207" اميرالمؤمنين "ع" مصداق كامل اين آيه شريفه است. بعد ابن عباس گفت: 'به خدا، دنيا و اين زينتها و زخارف و ثروتها و خوشى هاى دنيا در چشم او كوچكتر و سبكتر از بند كفش او بود. در ميدان جنگ همانند شير درنده بود، آن وقتى كه جاى گفتگو و افاده و علم و معرفت بود مثل دريا بود. اگر حكماى عالم جايى جمع مى شدند در ميان آنها آن كسى كه بايد حكمت را از او بياموزند، او بود، هيهات قد مضى درجات الاولى'.

دل آن بزرگوار پر از خون بود

... اين اجمالى از زندگى حضرت اميرالمؤمنين "ع" بود. البته اگر ما بخواهيم روايات مربوط به زندگى آن بزرگوار و اخلاقيات و فضائل و مناقب آن بزرگوار را خوب خلاصه كنيم، خلاصه آن شايد حدود صد برابر اين چيزى مى شود كه من در اينجا آمدم و خواندم و از طرق شيعه و سنى نقل شده است. بايد در اين راه حركت كنيم و برويم و اين بزرگوار يكى از معجزات خدا در تاريخ بود و حادثه شگفت آور، وجود اين بزرگوار بود و حادثه شگفت آور ديگر اين بود كه قدر اميرالمؤمنين را در زمان خودش ندانستند. اين هم واقعا از آن حادثه شگفت آور و تلخ است. كار را به جايى رساندند كه آنطورى كمه در نهج البلاغه و احوال آن بزرگوار است بطور مكرر ايشان در زمان حكومت خودشان از دست مردم به خداى متعال شكوه مى كردند، دل آن بزرگوار پر از خون بود، با اين همه سعه صدر و با اين همه گذشت در راه خدا و در راه احكام الهى، اين بزرگوار در نهايت ضيق و عسرت در دوران زندگيش قرار گرفته بود. بالاخره مثل اين روزها آن بزرگوار به لقاء خداى متعال پيوست و دو سه جمله اى از حالات اين روزها را خيلى كوتاه عرض مى كنم، بر اينكه اين جلسه ما بياد آن بزرگوار آميخته بشود و مخ تصرى ذكر مصيبت اميرالمؤمنين "عليه الصلاة و السلام" را عرض مى كنم. وقتى كه آن ضربت غدرآميز بر سر مبارك اميرالمؤمنين وارد شد منادى در كوفه فرياد برآورد 'تهدمت والله اركان الهدى' پايه هاى هدايت ويران شد و مردم فهميدند كه چه اتفاقى افتاده است. اگر كسى بخواهد يك تصور از آن روز در ذهن داشته باشد كه آن محبوب دلها، اگر چه نافرمانى مى كردند اما او را دوست مى داشتند. كسى نمى توانست اميرالمؤمنين را دوست نداشته باشد و خبر شهادت آن بزرگوار چه به روز مردم آورد، بياد بياوريد آنچه را كه در زمان خودمان در ايام بيمارى امام بزرگوارمان و بعد از رحلت آن بزرگوار پيش آمد، ديديد چه غوغايى در دلهاى مردم بوجود آمد؟! اين يك مقدارى ممكن است وضع را براى ما تقريب بكند، در شهر كوفه غوغايى بپا شد، با وجود اينكه اين غوغاى مردم هست، خانواده اميرالمؤمنين بلاشك احساس غربت مى كردند. براى اين كه مى دانستند آن بزرگوار با اين مردم چگونه بود و از دست اين مردم چه كشيد. حضرت را با آن حال كسالت سخت و مسموميت شديد و با آن چهره خون آلود و محاسن خونين به منزل آوردند و دو روز تقريبا آن بزرگوار در آن حال بودند و اين خانواده در حال نهايت نگرانى و اضطراب كه آيا سرنوشت اين بزرگوار چه خواهد شد. طبيب آوردند و معاينه كردند و بعد فهميدند كه آن بزرگوار مسموم شده است آنوقت ديگر همه از حيات اميرالمؤمنين عليه الصلاة و السلام نااميد شدند. 'اصبغ بن نباته' نقل مى كند كه رفتم عيادت آن بزرگوار وقتى وارد شدم ديدم چهره آن حضرت به قدرى زرد بود كه آن پارچه زردى كه به فرق سر مبارك بسته بودند، نمى شد فهميد صورت حضرت زردتر است يا آن پارچه! اين اثر كسالت و جراحت زهر شديد بود. بعد هم مى گويد: از خانه كه به بيرون آمدم غوغاى مردم نشان مى داد كه اميرالمؤمنين عليه الصلاة و السلام از دنيا رفته است و به شهادت رسيده است.

/ 85