مقتدرانه، مظلومانه و در عين حال پيروز
در مقابل اينها، جبهه ى خود على است؛ يك جبهه ى حقيقتاً قوى. كسانى مثل عمار، مثل مالك اشتر، مثل عبداللّه بن عباس، مثل محمّدبن ابى بكر، مثل ميثم تمار، مثل حجربن عدى بودند؛ شخصيتهاى مؤ من و بصير و آگاهى كه در هدايت افكار مردم چه قدر نقش داشتند. يكى از بخشهاى زيباى دوران اميرالمؤمنين البته زيبا از جهت تلاش هنرمندانه ى اين بزرگان، اما درعين حال تلخ از جهت رنجها و شكنجه هايى كه اينها كشيدند اين منظره ى حركت اينها به كوفه و بصره است. وقتى كه طلحه و زبير و امثال اينها آمدند صف آرايى كردند و بصره را گرفتند و سراغ كوفه رفتند، حضرت، امام حسن و بعضى از اين اصحاب را فرستاد. مذاكراتى كه آنها با مردم كردند، حرفهايى كه آنها در مسجد گفتند، محاجّه هايى كه آنها كردند، يكى از آن بخشهاى پرهيجان و زيبا و پرمغز تاريخ صدر اسلام است؛ لذا شما مى بيند كه عمده ى تهاجمهاى دشمنان اميرالمؤمنين هم متوجه همينها بود. عليه مالك اشتر، بيشترين توطئه ها بود؛ عليه عمار ياسر، بيشترين توطئه ها بود؛ عليه محمّدبن ابى بكر، توطئه بود. عليه همه ى آن كسانى كه از اول كار در ماجراى اميرالمؤمنين امتحانى داده بودند و نشان داده بودند كه چه ايمانهاى مستحكم و استوار و چه بصيرتى دارند، از طرف دشمنان، انواع و اقسام سهام تهمت پرتاب مى شد و به جان آنها سوء قصد مى شد و لذا اغلبشان هم شهيد مى شدند. عمار در جنگ شهيد شد، ليكن محمّدبن ابى بكر با حيله ى شامى ها شهيد شد. مالك اشتر با حيله ى شامى ها شهيد شد. بعضى ديگر هم ماندند، اما بعدها به نحو شديدى به شهادت رسيدند. اين وضع زندگى و حكومت اميرالمؤمنين است. اگر بخواهيم جمع بندى بكنيم، اين طورى بايد عرض بكنيم كه دوران اين حكومت، دوران يك حكومت مقتدرانه و درعين حال مظلومانه و پيروز بود. يعنى هم در زمان خود توانست دشمنان را به زانو دربياورد، هم بعد از شهادت مظلومانه اش، در طول تاريخ توانست مثل مشعلى برفراز تاريخ باشد. البته خون دلهاى اميرالمؤمنين در اين مدت، جزو پرمحنت ترين حوادث و ماجراهاى تاريخ است. على جان! نفرينشان كن
امروز به مناسبت اين كه ايام ضربت خوردن و شهادت آن بزرگوار است، من حديثى را يادداشت كرده ام كه نقل مى كنم. روز بعد از شهادت اميرالمؤمنين، يا روز بعد از ضربت خوردن آن حضرت، از قول امام حسن "عليه السّلام" نقل شده است كه من چند روز قبل به مناسبت سالروز حادثه ى بدر با پدرم صحبت مى كردم و اميرالمؤمنين به من فرمودند كه 'ملكتنى عيناى'؛ من صبح بعد از عبادت، لحظه يى چشمم گرم شد و خوابم برد. 'فسنح لى رسول اللّه'؛ پيامبر در مقابل من مجسم شد؛ يعنى به خواب من آمد. 'فقلت يا رسول اللّه ماذا لقيت من امتك من الا ود و اللدد'؛ يعنى يا رسول اللّه! از امت تو، من چه كشيدم؛ از اعوجاجها و از دشمنيهاشان. پيامبر در جواب من فرمود حالا به تعبير ما على جان! نفرينشان كن؛ 'فقال لى ادع عليهم'. نفرين اميرالمؤمنين اين است: 'فقلت اللّهم ابدلنى بهم من هو خير منهم'؛ يعنى گفتم پروردگارا! براى من كسانى را برسان كه بهتر از اينها باشند؛ و براى آنها كسى را برسان كه بدتر از من باشد. به فاصله يك روز، اين دعايى كه اميرالمؤمنين در خواب از خداى متعال درخواست كرده بود، مستجاب شد و در صبح نوزدهم فرق مبارك آن بزرگوار ضربت خورد و دنياى اسلام به عزاى بزرگمرد خود نشست و فرياد 'تهدّمت واللّه اركان الهدى' يعنى پايه ها و بنيانهاى هدايت ويران شد دنيا را گرفت و على از دست مردم رفت و بعد از اميرالمؤمنين دنياى اسلام آن را كشيد كه تاريخ اين را مى داند. همين كوفه چه سختيهايى كشيد! بر همين كوفه بود كه حجاج مسلط شد. بر همين كوفه بود كه يوسف بن عمر ثقفى مسلط شد. بر همين كوفه بود كه به جاى اميرالمؤمنين، حكام اموى يكى پس از ديگرى مى آمدند و بر اين شهر مسلط مى شدند. آن مردم بودند كه اين فشارها را بر سر اين كوفه آوردند. خطبه نماز جمعه تهران، 18/ 10/ 1377