دستى كه به اراده شيطان حركت كند، بايد قطعش كرد
اين جمله يى كه اميرالمؤمنين فرمودند، چيز عجيبى است: 'ايّهاالناس انّ احقّ النّاس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامراللّه فيه فان شغب شاغب استعتب' [ نهج البلاغه، خطبه ى 173. ]؛ اگر كسى در مقابل اين مسير صحيحى كه من در پيش گرفته ام، فتنه گرى و آشوبگرى بكند، نصيحتش مى كنيم كه برگردد؛ اما اگر ابا كرد، رويش شمشير مى كشيم؛ 'فان ابى قوتل' [ نهج البلاغه، خطبه ى 173. ] اگر كسى از اين طريق تخطى بكند، با شمشير علوى مواجه مى شود. در همين خطبه مى فرمايد: 'الا وانّى اقاتل رجلين' [ نهج البلاغه، خطبه ى 173. ]؛ من با دو كس مى جنگم: 'رجلا ادّعى ما ليس له و اخر منع الّذى عليه' [ نهج البلاغه، خطبه ى 173. ]؛ يكى آن كسى كه چيزى را كه متعلق به او نيست مالى را، مقامى را، حقى را كه به او تعلق ندارد بخواهد دست بيندازد و بگيرد؛ نفر دوم كسى است كه حقى را كه برگردن اوست و بايد ادا بكند، ادا نكند. مثلا بايد به جهاد برود، اما نرود؛ بايد اداى مال بكند، اما نكند؛ بايد در اجتماع مسلمين شركت كند، اما نكند. او قاطعانه اين مطالب را مى فرمود. 'و قد فتح باب الحرب بينكم و بين اهل القبلة و لايحمل هذا العلم الاّ اهل البصر و الصّبر' [ نهج البلاغه، خطبه ى 173. ]؛ باب جنگ با اهل قبله بر روى شما باز شد. زمان پيامبر، چه موقع چنين چيزى بود؟عمار ياسر در جنگ صفين ملتفت شد كه در يك گوشه لشكر همهمه است. خودش را رساند، ديد يك نفر آمده وسوسه كرده كه شما با چه كسانى داريد مى جنگيد؛ طرف مقابل شما مسلمانند و نماز مى خوانند و جماعت دارند!
يادتان است كه در جنگ تحميلى، وقتى بچه هاى ما مى رفتند سنگرهاى دشمن را مى گرفتند و آنها را اسير مى كردند و به داخل سنگر مى آوردند، وقتى جيبهايشان را مى گشتند، مهر و تسبيح پيدا مى كردند! آنها جوانان مسلمان شيعه عراقى بودند كه مهر و تسبيح در جيبشان بود؛ اما طاغوت و شيطان از آنها استفاده مى كرد. اين دست مسلمان تا وقتى ارزش دارد و دست مسلمان است، كه به اراده خدا حركت كند. اگر اين دست به اراده شيطان حركت كرد، همان دستى مى شود كه بايد قطعش كرد. اين را اميرالمؤمنين خوب تشخيص مى داد.
ديدار با اقشار مختلف مردم "روز بيست و نهم ماه مبارك رمضان"، 26/ 1/ 1370