ما بايد به سمت زهد حركت كنيم - رفتار علوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رفتار علوی - نسخه متنی

سید علی خامنه ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



ما بايد به سمت زهد حركت كنيم

برادران! اميرالمؤمنين مى گويد زندگى به سمت زهد بايد برود. امروز در جمهورى اسلامى، اگر ما احساس بكنيم كه زندگى به سمت اشرافيگرى مى رود، بلاشك اين انحراف است؛ بروبرگرد ندارد. ما بايد به سمت زهد حركت بكنيم. نمى گوييم هم زهدهاى آن چنانى، كه متعلق به اولياءاللّه است؛ نه، مسؤولان درجه ى يك، مسؤولان درجه ى دو، تا آن مسؤولان درجات بعد هم بايد در حد خود زهد داشته باشند؛ بعد هم به عامه ى مردم مى رسد. عامه ى مردم هم نبايد اسراف و تجمل گرايى بكنند. اين طور نيست كه زهد فقط مخصوص مسؤولان باشد. اين مهريه هاى گران قيمت كه براى عقدهاى دخترهايشان مى گذارند، خطاست. نمى گويم حرام است، اما پديده ى بد و زشتى در جامعه است؛ زيرا ارزشهاى انسانى را تحت الشعاع ارزش طلا و پول قرار مى دهد. در محيط و جامعه ى اسلامى، قضيه اين نيست. همين كار حلال را پيامبر نكرد. بعضى مى گويند پيامبر حلال كرده، اما شما حرام مى كنيد؟! نه، ما هم حرام نمى كنيم. پيامبر نخواسته كه محدود كند؛ محدود هم نكرده است. شما برو، هرچه مى خواهى بكن. اصلا همه ى زندگيت را روى هم بگذار و جهيزيه ى دخترت بكن، يا مهر عروست بكن. بحث سر اين است كه اين كار، صحيح و عاقلانه و منطبق بر خواست و مصلحت اسلامى نيست.

پيامبر، دختر خودش را؛ اميرالمؤمنين، دختران خودش را؛ و خانواده ى پيامبر، با همان بيست وپنج اوقيه مثقال نقره يى كه در آن زمان بوده به خانه ى بخت فرستادند. دو، سه سال قبل كه حساب كرديم، اين ميزان نقره، تقريبا در حد دوازده هزار تومان فعلى مى شود.

اين وضع زندگيهاى تجمل آميز، اين روزبه روز افزودن بر ظواهر تجملاتى، در زندگيهاى شخصى غلط است. گاهى اوقات ممكن است لازم باشد مظاهر عمومى مثل يك خيابان يا يك ميدان را خيلى هم قشنگ و زيبا درست بكنند؛ آن محل بحث نيست؛ بحث سر شخص من و شماست.


اميرالمؤمنين به فرمانداران خود درس زهد مى داد

اين، زندگى اميرالمؤمنين "ع" است؛ ياد هم مى داد. حضرت يك وقت كسى را كه مى خواست احتمالا به عنوان فرماندار به شهرى بفرستد، به او گفت: فردا بعد از نماز ظهر پيش من بيا. حالا هم تقريبا معمول است كه اگر مى خواهند فرماندار يا استاندارى را به جايى بفرستند، آن حاكم يا آن مسؤ ول، او را مى خواهد و اگر سفارشاتى دارد، به او توصيه مى كند. آن شخص نقل مى كند كه فردا بعد از نماز ظهر، به همان جايى رفتم كه اميرالمؤمنين مى نشستند؛ يعنى دكه يى كه حضرت براى اين كار در كوفه معين كرده بودند. ديدم كه در مقابل اميرالمؤمنين، يك كاسه ى خالى و يك كوزه ى آب هست. يك خرده كه گذشت، به خدمتكارش اشاره كرد و فرمود كه آن بسته ى من را بياور. گفت ديدم بسته ى سربه مهرى را آوردند. اين كيسه مهر و موم شده بود، تا كسى نتواند آن را باز كند. اين شخص مى گويد با خودم فكر كردم كه حضرت من را امين دانسته و مى خواهد گوهر گرانبهايى را به من نشان بدهد، يا به من امانتى را بسپرد، يا چيزى درباره ى آن بگويد. مى گويد حضرت مهر را شكست و درِ كيسه را باز كرد. ديدم در اين كيسه، سويق آرد الك نكرده و نخاله دار وجود دارد. بعد حضرت دست كرد، يك مشت از اين آردها را درآورد، داخل كاسه ريخت، يك خرده هم آب از كوزه روى آن ريخت، اينها را به هم زد و به عنوان نهار خورد؛ يك مقدارش را هم به من داد و گفت بخور. مى گفت من حيرت زده شدم، گفتم: يا اميرالمؤمنين! شما اين كار را مى كنيد؟!


اين عراق با اين همه نعمت در اختيار شماست، اين همه گندم و جو وجود دارد؛ اين كارها براى چيست؟! شما چرا اين طورى درِ اين كيسه را مى بنديد؟! حضرت فرمود: 'واللّه ما اختم عليه بخلا به' [ بحارالانوار، ج 40، ص 335. ]؛ سوگند به خدا، من كه درِ اين كيسه را مهر كردم، به خاطر بخل نيست كه حيفم مى آيد از اين آرد الك نكرده كسى بخورد. 'ولكنّى ابتاع قدر ما يكفينى' [ بحارالانوار، ج 40، ص 335. ]؛ من به قدر حاجت شخصى خودم، از اين آردها كه پست ترين آرد است؛ آرد الك نكرده مى خرم. 'فاخاف ان ينقص فيوضع فيه من غيره' [ بحارالانوار، ج 40، ص 335. ]؛ مى ترسم كه اين كيسه را كسى باز كند و از غير از آن آردى كه خود من خريده ام، چيزى داخل اين كيسه بريزد. 'وانا اكره ان ادخل بطنى الاّ طيبا' [ بحارالانوار، ج 40، ص 335. ]؛ و من خوش ندارم كه در شكم خود غذايى وارد كنم كه طيب و پاكيزه نباشد. مى خواهم غذاى پاكيزه بخورم؛ غذايى كه از پول خودم و مال خودم است و مال كسى در آن نيست.

اميرالمؤمنين با كار خود مى خواهد به اين فرماندار درس بدهد.


ببينيد، اين فرماندار را به اين جا كشانده، براى اين كه همين منظره را به او نشان بدهد، براى اين كه همين حرف را به او بزند؛ والاّ مى شد در مسجد هم به فرماندار توصيه كند و بگويد برو؛ اما كشانده او را به اين جا آورده، براى اين كه به او بفهماند تو كه دارى مى روى و بر شهرى مسلط خواهى شد و يك عده مردم در اختيار تو قرار دارند ماليات آنها، پول آنها، جان آنها، مال آنها، عرض آنها مواظب باش كه اين قدرت، قدرت مطلقه نيست و تو به عنوان حاكم، مطلق العنان و افسارگسيخته نيستى؛ حواست جمع باشد، بفهم كه چه كار دارى مى كنى. بعد فرمودند: 'فايّاك و تناول ما لم تعلم حلّة' [ بحارالانوار، ج 40، ص 335. ]؛ مبادا چيزى كه حلال بودن آن را نمى دانى، تناول كنى؛ بخورى يا بگيرى. تناول، فقط خوردن نيست؛ او را در اختيار نگير، مگر يقين كنى كه حلال است. اين، وضع زندگى اميرالمؤمنين و زهد و درس اوست.

/ 85