على در زمان عمر - علی (علیه السلام) در زمان عمر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علی (علیه السلام) در زمان عمر - نسخه متنی

سید محسن امین؛ مترجم: علی حجتی کرمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

على در زمان عمر

[ سيره ى معصومان: امام على عليه السلام، ترجمه ى على حجتى كرمانى، تهران: سروش، 1373، ج 3، ص 429 -417. ]

آن حضرت در زمان خلافت عمر به زمين خود ينبع "ينبع النخل" در نواحى مدينه آمده، كار مى كرد، اين زمين غير از ينبع البحر بود. على "ع" در اين زمين قناتهايى داشت كه به دست خود آنها را استخراج كرده بود و داراى درختان نخل و كشت و زرع بود.

چشمه ابونيزر و بغيبغه


در مستدرك ج15 ص487 در ذيل شرح زندگانى ابونيزر مطالبى ايراد شده است، و برخى از مطالبى را كه قبلا ذكر كرديم به دليل رابطه ى آنها با على "ع" در اينجا نيز نقل مى كنيم. اگرچه ممكن است برخى از آنها تكرارى باشد.

مبرد در الكامل مى نويسد: روايت كرده اند كه على "ع" درباره ى وقف اموالش و اينكه آن را براى سه تن از موالى اش قرار دهد و درباره ى وقف كردن چشمه ى ابونيزر و بغيبغه به حسن "ع" سفارش كرد. اما اين نادرست است؛ زيرا وى اين دو چشمه را در دومين سال خلافتش وقف كرد و حال آنكه اين وصيت در زمان وفات او صورت گرفته است.

ابو محلم محمد بن هشام در اسنادى كه در پايان آنها از ابونيزر نام برده است، مى گويد: وى از فرزندان يكى از پادشاهان عجم بود. وى همچنين نوشته است: قول
صحيح در نزد من آن است كه ابونيزر فرزند نجاشى بود كه در كودكى به اسلام روى آورد و به خدمت رسول اسلام آمده مسلمان شد و در خانه ى آن حضرت به سر برد. و چون رسول خدا وفات يافت وى نزد فاطمه "س" و فرزندان او ماندگار شد.

در معجم البلدان از قول محمد بن اسحاق بن يسار نقل شده است كه ابونيزرى كه آن چشمه به او منسوب است خدمتكار على بن ابى طالب "ع" بود. نجاشى پادشاه حبشه كه مسلمانان به كشور او هجرت كردند، پسرى داشت به نام ابونيزر، على "ع" او را در نزد تاجرى در مكه يافت و خريد و در ازاى نيكى پدرش با مسلمانان در وقت هجرت، او را آزاد كرد. ياد كرده اند كه حبشه پس از مرگ نجاشى دچار هرج و مرج شد و آنان هيئتى را به سوى ابونيزر كه در نزد على "ع" به سر مى برد فرستادند تا زمام حكومت به او بسپارند و از حكم او سر نپيچند.

اما ابونيزر از پذيرش حكومت سرتافت و گفت: من پس از آنكه خداوند با اسلام بر من منت نهاد درپى پادشاهى و حكومت نيستم. سپس مبرد گويد: ابونيزر گفت: على بن ابى طالب "ع" نزد من آمد و من در زمينى كه چشمه هاى ابونيزر و بغيبغه در آن قرار داشت بودم. آن حضرت فرمود: آيا غذايى دارى؟ من پاسخ دادم: غذايم در شأن امير المؤمنين "ع" نيست. طعام من كدويى از كدوهاى همان زمين بود كه آن را با چربى "روغن" درست كرده بودم، پس على "ع" گفت: آن را بياور.

آن حضرت به طرف ربيع كه نهرى بود رفت و دست خود را شست سپس از آن مقدارى بر گرفت و دوباره به طرف ربيع رفت دستهاى خود را با شنها شست تا آن را پاكيزه و تميز گردانيد. سپس انگشتان دو دستش را در هم فرو برد و چند بار با اندكى مكث از آب نهر نوشيد و آن گاه فرمود: اى ابونيزر! دستها تميزترين ظروف هستند. سپس با رطوبتى كه از آن آب بر دستهايش بود بر شكمش ماليد و گفت: هر كس درون شكمش آتش داخل كند خداوند او را از رحمتش دور مى كند. سپس كلنگ را به دست گرفت و بدرون گودال فرو رفت. آن حضرت با كلنگ ضربه مى زد و آب بيرون مى آمد. پس از مدتى از گودال خارج شد؛ در حالى كه عرق بر پيشانيش نشسته بود. او عرق را از پيشانيش پاك كرد و بار ديگر كلنگ را گرفت و بدرون گودال رفت و دوباره شروع به كندن كرد و نفس نفس مى زد. پس ناگهان آب همچون خون از گردن بريده ى شتر
فوران كرد و آن حضرت با شتاب از گودال بيرون آمد و گفت: شاهد باش كه اين صدقه است. پس دوات و كاغذ به من بده. من نيز به سرعت كاغذ و دوات براى آن حضرت آماده كردم. ووى نوشت:

''بسم الله الرحمن الرحيم، اين صدقه اى است از سوى بنده ى خدا على امير مؤمنان كه دوضيعه ى معروف را در چشمه ى ابونيزر و بغيبغه بر فقراى مدينه و در راه ماندگان وقف كرد تا روى خود را به وسيله ى آن دو از حرارت آتش در روز قيامت محفوظ نگهدارد. اين دوضيعه فروخته و بخشيده نمى شوند تا آن را خداوند كه بهترين وارثان است به ارث برد. مگر آنكه حسن و حسين به اين دو نياز پيدا كنند. در اين صورت اين دوضيعه از آنان خواهد بود و جز بر آن دو بر كس ديگرى روا نيست''.

محمد بن هشام گويد: حسين بدهكار بود. معاويه دويست هزار دينار براى او فرستاد تا در مقابل چشمه ى ابونيزر را از آن حضرت بستاند. اما او از فروش چشمه خود دارى كرد و فرمود: پدرم اين چشمه را صدقه قرار داد تا به وسيله ى آن روى خود را از آتش سوزان درامان دارد و من هرگز آن را در مقابل چيزى نمى فروشم. وى گويد: زبيريون گفتند: معاويه به مروان والى مدينه نامه اى نوشت و مضمون نامه آن بود كه مروان ام كلثوم دختر عبدالله بن جعفر را براى پسرش يزيد خواستگارى كند و هر صداق كه امّ كلثوم مى خواهد بپذيرد. مروان نامه ى معاويه را بر عبدالله خواند و عبدالله در پاسخ گفت: دايى او حسين "ع" در ينبع است و بدون نظر خواهى از حسين "ع" در اين باره اقدامى نخواهم كرد. بگذار تا حسين بيايد. مادر امّ كلثوم زينب، دختر على بن ابى طالب "ع" بود. چون حسين "ع" آمد عبدالله پيشنهاد معاويه را براى آن حضرت نقل كرد. پس حسين "ع" به نزد امّ كلثوم رفت و گفت: اى دخترم! پسر عموى تو قاسم بن محمد بن جعفر به تو سزاوارتر است و شايد تو خواهان صداق و مهريه ى بيشترى باشى و من نيز بغيبغات را به تو بخشيدم. چون هر دو طرف براى خواستگارى آمدند. مروان از معاويه و قصد او براى بر قرار كردن پيمان خويشاوندى و وحدت كلمه صحبت كرد و حسين "ع" نيز سخنانى گفت و ام كلثوم را به همسرى قاسم در آورد. مروان كه از اين امر ناخشنود شد گفت اى حسين! حيله كردى. آن حضرت فرمود: داستان خواستگارى ابو محمد حسن بن على از عايشه دختر عثمان بن عفان پيش آمد كه ما مى خواستيم او را براى
حسن "ع" خواستگارى كنيم. اما تو او را به ازدواج عبدالله بن زبير در آوردى.

مروان پاسخ داد: چنين نبود: پس حسين به محمد بن حاطب متوجه شد و گفت: تو را به خدا آيا چنين نبود؟ محمد بن حاطب گفت آرى به خدا چنين بود. محمد بن هشام گويد: اين ضيعه همواره از سوى ام كلثوم در دست فرزندان عبدالله بن جعفر بود تا آنكه مأمون به خلافت رسيد و اين داستان را براى او باز گفتند: او گفت: چنين نيست. اين وقف على بن ابى طالب "ع" است و آن را از دست آنان بيرون آورد و آن را به صاحبانش باز گردانيد.

در مناقب ابن شهرآشوب روايتى از عبد الملك بن عمير و حاكم و عباس نقل شده كه چكيده آن چنين است: حسن از عايشه دختر عثمان خواستگارى كرد. مروان گفت: من اين دختر را به ازدواج عبدالله بن زبير در آوردم. پس همين كه حسن از دنيا رفت و چند روزى از وفات او گذشت معاويه به مروان كه در آن هنگام عامل وى بر حجاز بود نامه اى نگاشت و به او دستور داد تا امّ كلثوم دختر عبدالله بن جعفر را براى پسرش يزيد خواستگارى كند. مروان عبدالله را از اين تصميم معاويه آگاه كرد. عبدالله در پاسخ او گفت: اختيار امّ كلثوم در دست من نيست، بلكه به دست آقاى ما حسين "ع" است كه دايى امّ كلثوم است.

عبدالله، حسين "ع" را از اين امر آگاه كرد و آن حضرت فرمود: در اين باره از خداوند در خواست خير مى كنم. خدايا رضايت خود را براى اين دختر كه از خاندان محمد "ص" است قرار ده. چون مردم در مسجد اجتماع كردند مروان پيش آمد تا نزديك حسين "ع" نشست و گفت: امير المؤمنين معاويه به من فرمان داده است تا امّ كلثوم را براى پسرش يزيد خواستگارى كنم و هر مقدارى كه پدر وى به عنوان مهريه تعيين كرد بپذيرم. حسين "ع" نيز به او فرمود: به جان خودم اگر به اين كار رضايت مى دادم هر گز از سنت رسول كه همان دوازده اوقيه يعنى چهار صد و هشتاد درهم مهريه در مورد دختران و زنان اهل بيتش است بيشتر نمى خواستيم.

آنگاه ابن شهرآشوب گفت و گويى را كه ميان مروان و حسين "ع" در گرفت نقل كرده و نوشته است: حسين "ع" گفت: شاهد باشيد كه من امّ كلثوم دختر عبدالله بن جعفر را با چهار صد و هشتاد درهم به همسرى پسر عمويش قاسم بن محمد بن جعفر در آوردم.
وضيعت "زمين" خود را در مدينه به او بخشيدم. يا آنكه فرمود: زمين خود را در عقيق به او بخشيدم كه محصول غله ى آن ساليانه هشتاد هزار دينار است.

در كتاب الاصابه نوشته شده است: ذهبى در تلخيص المستدرك آورده كه وى فرزند نجاشى بود و اسلام آورد و در ميان خانواده ى پيامبر "ص" به سر مى برد. سپس در جمله اى همان حكايتى را كه در كامل مبرد نقل شده ذكر كرده و گفته است: وى نگهبان دو مزرعه ى على "ع" در ينبع بود كه يكى از آنها بغيبغه و ديگرى چشمه ى ابى نيزر خوانده مى شد.

در معجم البلدان آمده است: عرام بن اصبغ اسلمى گفته است: ينبع متعلق به فرزندان حسن بن على "ع" بود و در آن چشمه هاى پر آب و گوارايى جارى بود و برخى ديگر گفته اند: ينبع قلعه اى بود كه در آن درخت خرما و آب و كشتزار بود و چشمه هايى كه على "ع" آنها را وقف كرده و به پسرانش سپرده بود نيز در آنجا قرار داشت. اين مطالبى بود كه ما در اين مورد توانسته بوديم بر آن وقوف يابيم. در اين باره نكاتى است كه بايد درباره ى آن سخن بگوييم.

اوّل: مبرد تصريح كرده است كه اين دو مزرعه در طول دو سال خلافت على "ع"توسّط آن حضرت وقف شد و سخن ابونيزر به آن حضرت كه اين غذا در شأن امير مؤمنان "ع" نيست و نيز نوشته ى آن حضرت به اين عبارت كه اين صدقه اى از سوى بنده ى خدا على امير مؤمنان، همه نشانه ى آن است كه اين وقف در زمان خلافت آن حضرت صورت گرفته است. و گفتار وى كه وقف دو مزرعه ى على "ع" وقتى بود كه نزد ابونيزر رفت و او در آن دو قنات مى ايستاد و با كلنگ زمين را مى كند و ناگاه آب همچون خونى كه از رگ شتر مى ريزد، فوران مى كرد گوياى آن است كه تمام اينها در حجاز واقع شده است. با اينكه على "ع" پس از آنكه به عراق رفت و در كوفه مسكن گزيد هيچ كس نگفته است كه وى به حجاز بازگشت. در واقع وى فرصت بازگشت به حجاز را نيز نداشته است؛ زيرا جنگهاى پياپى جمل و صفين و نهروان و پس از آن شهادتش امكان بازگشت او را به حجاز از وى سلب كرد و از اين گذشته در حجاز مسأله ى مهمّى روى نداده بود كه آن حضرت بخواهد به آنجا عزيمت كند.

دوم: سخن مبرد دلالت مى كند كه ابونيزر در كودكى به دست پيامبر اسلام آورد و در ميان خانواده ى پيامبر "ص" به سر برد و پس از پيامبر "ص" با فاطمه"س" و فرزندان او
زندگى كرد و نيز كلام ابن اسحاق گواه آن است كه على "ع" ابونيزر را خريدارى و آزاد كرد و او را در مزرعه ى خود گماشت. مى توان ميان اين دو روايت را چنين جمع كرد كه على "ع" ابونيزر را در كودكى از تاجرى خريد و او را آزاد كرد و آن گاه او را به نزد پيامبر "ص" آورد و ابونيزر مسلمان شد و همان طور نزد پيامبر "ص" باقى ماند تا آنكه پيامبر "ص" در گذشت و سپس او به خانه ى فاطمه"س" آمد و در كنار فرزندان وى زندگى كرد و آن گاه على "ع" او را در دو مزرعه ى خود به كار گماشت.

سوم: ما جراى رفتن على "ع" پيش ابونيزر در مزرعه گوياى چند امر مهم است:

1. خوردن كدوى پخته شده با روغنى كه بوى آن برگشته و چه بسا كه نانى هم در كار نبوده نشانگر غايت زهد آن حضرت است و خود نمونه اى از هزاران مورد ديگر در اين باره به شمار مى آيد.

2. استحباب شستن دستها پيش از غذا.

3. استحباب شستن دستها پس از غذا.

4. فرمايش آن حضرت كه هر كس در شكمش آتش داخل كند پس خداوند او را دور گرداند، پندى بس بلند است؛ زيرا غذاى حرامى كه براى يك ساعت لذت آور است و آن گاه به نجاست تبديل مى شود، انسان را به آتش جهنم داخل مى كند. و اين كارى است كه خردمند هرگز آن را انجام نمى دهد.

5. تشويق به تلاش و كوشش تا آنكه عرق از پيشانيش سرازير شد و كندن زمين را تا استخراج آب از سر گرفت.

6. تاكيد بر استحباب وقف در راه خير.

7. استحباب سرعت گرفتن در انجام امور خير. از همين رو آن حضرت بى درنگ آن را وقف كرد.

8. استحباب نوشتن وقف نامه. از همين رو آن حضرت فوراً خواستار دوات شد.

9. مراد از صدقه در اين روايت وقف است ولذا وقف را صدقه ى جاريه "دائمه" نام نهاده اند.

10. در وقف مى توان شرط رجوع به هنگام نياز را قيد كرد و وقف با اين شرط باطل نمى شود. آن حضرت نيز با فرمايش: مگر آنكه حسن يا حسين بدان نياز پيدا كنند. پس
اين دو چشمه متعلق به اين دواست، به اين مطلب اشاره كرده است. على "ع" اين دو چشمه را تنها براى حسن "ع" و حسين "ع" قرار داد ولى حسين "ع" به خاطر شرافت طبعى كه داشت چشمه ى ابونيزر را در قبال دويست هزار دينار كه برابر صد هزار ليره ى طلاى عثمانى بود نفروخت و حال آنكه وى بدهكار هم بود. اما آن را نفروخت تا اين افتخار را پايدار كند و ثواب آن را براى پدرش همچنان نگهدارد. اگر چه پدرش به وى اجازه داده بود تا در وقت احتياج چشمه را بفروشد. اما حسين "ع" در پاسخ معاويه فرمود: اين را پدرم وقف كرد تا چهره ى خود را از گزند حرارت آتش در امان دارد و من آن را در مقابل چيزى نمى فروشم. جانم به فدايت اى ابا عبدالله پدرت مگر چه كار كرده بود كه از سوختن چهره اش به وسيله ى آتش مى ترسيد؟

مى توان احتمال داد كه مراد على "ع" از عبارت مگر آنكه حسين "ع" و حسن "ع" بدان نياز پيدا كنند، اين نياز اعم از فروش آن بوده باشد؛ مثلاً نياز به محصول آن داشته باشند كه در اين صورت مى توانند از آن براى خود بردارند و لازم نيست چيزى از آن را به فقرا و در راه ماندگان تصدق كنند.

چهارم: گفتار مبرد درباره ى خبر ازدواج ام كلثوم گوياى آن است كه حسين "ع" بغيبغه را به امّ كلثوم بخشيد. اما در روايت ابن شهرآشوب آمده است كه حسين "ع" مزرعه ى خود در مدينه با زمين خود در عقيق را كه بيرون از بغيبغه در محلّ ينبع بود، به امّ كلثوم هديه كرد. شايد بتوان مزرعه ى او در مدينه را بر مزرعه اى كه در ينبع داشت تطبيق داد؛ زيرا ينبع از توابع مدينه بود و بنابر اين قول مبرد ترجيح دارد. اما اين قول كه حسين "ع" زمين خود در عقيق را به امّ كلثوم بخشيد قول مذكور را تضعيف مى كند.

پنجم: امام حسين "ع" بغيبغه را كه جزو وقف بود بنابر رخصتى كه پدرش به او داده بود به امّ كلثوم بخشيد، اما درباره ى چشمه ى ابونيزر در برابر پيشنهاد معاويه به خاطر تفاوت فاحش اين دو مقام از هم به اين رخصت عمل نكرد. از اين رو فرزندان عبدالله بن جعفر از ناحيه ى امّ كلثوم وارث اين چشمه شدند.

ششم: مأمون با اقدام خود مى خواست ميان بقاى وقف على "ع" بر حال خود و نيز عدم ستم بر فرزندان عبدالله بن جعفر جمع به عمل آورد. از اين رو چشمه را از آنان گرفت و آن را به صاحبان اصليش باز گردانيد و عوض چشمه را به ايشان داد.
هفتم: آنچه در عبارت معجم البلدان آمده است كه: در ينبع وقفهايى از آن على بن ابى طالب "ع" بود كه آنها را به پسرانش سپرد، بر مى آيد كه مراد وى چشمه ى ابونيزر است نه بغيبغه زيرا چشمه ى دوم به فرزندان عبدالله بن جعفر رسيد.

هشتم: از خبر مربوط به ازدواج ام كلثوم مى توان به استحباب تقليل مهر و اينكه مهر السنة دوازده اوقيه كه برابر با چهار صد و هشتاد درهم است پى برد و نيز از همين جا مى توان دانست كه هر كس بيش از اين مهريه بخواهد بايد افزون بر دوازده اوقيه را بخشش به حساب آورد و بخشش به عنوان مهر محسوب نمى شود.

زيور آلات و جواهرات كعبه


از جمله اخبار على "ع" در زمان خلافت عمر قضيه اى است كه در نهج البلاغه نيز ذكر شده. روايت كرده اند در محضر عمر بن خطاب درباره ى جواهرات كعبه و فراوانى آنها ياد كردند.

برخى گفتند: اگر زيور آلات خانه ى كعبه را بردارى و خرج سپاهيان كنى ثواب و پاداش بيشترى دارد و كعبه براى چه زيور مى خواهد؟ عمر نيز به انجام اين كار تصميم گرفت و درباره ى آن از امير المؤمنين "ع" پرسش كرد. آن حضرت پاسخ داد: قرآن بر پيامبر "ص" نازل شد و اموال چهارگونه بود: اموال مسلمانان كه آنها را از روى حساب بين وارثان تقسيم كرد، غنيمت كه آن را به مستحقان آن تقسيم كرد، خمس كه موارد مصرف آن را تعيين كرد، صدقات كه خداوند آن را بر جاى خود قرار داد و زيور كعبه در آن روز هم وجود داشت، اما خداوند آن را به حال خود واگذاشت و از روى فراموشى آن را رها نكرد و جاى آن را بر پيامبر "ص" پوشيده نداشت. پس تو هم آن را همان طور كه خدا و رسول او تثبيت كردند بر قرار دار. عمر گفت: اگر تو نبودى هر آينه، رسوا مى شديم. و به زيور آلات كعبه دست نبرد.

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مطالبى نوشته و اين استدلال را صحيح دانسته و گفته است شايد بتوان از دو وجه بر اين استدلال ايراد كرد.

اول: اصل در اشيا منع بوده؛ چنانكه نظر برخى از دانشمندان است.

دوّم: زيور آلات كعبه مالى است كه اختصاص به كعبه دارد و جارى مجراى پرده ها و
در خانه ى كعبه است؛ يعنى همان طور كه نمى توان در پرده ها و در خانه ى كعبه تصرف كرد، زيور آلات آن نيز به خاطر اختصاص آن به كعبه كه به مثابه ى جزئى از كعبه است قابل تصرّف نيست.

ابن ابى الحديد گويد: بنابر اين وجه بايد سخن اميرالمؤمنين "ع" را بر خلاف ظاهر آن حمل كرد، در غير اين صورت يكى اعتراض خواهد كرد كه اموال چهارگانه اموالى است كه به خاطر تكرار زمان، متكرر مى شوند. كسى كه زنده است مى ميرد و آن كس كه وارث است آن مال را صاحب مى شود. و توجه به اين مال بيشتر است. اما زيور آلات كعبه چنين نيست و همچنين اين زيور آلات اندك و ناچيزند. از جمله اموالى نيستند كه بگوييم خداوند مى بايست براى وجوه مصرف آن سخنى مى گفت. بنابر اين، اين دو موضع با هم تفاوت دارند.

نگارنده: سخن اميرالمؤمنين "ع" اصلا ناظر به يكى از اين دو وجه نيست. علاوه آنكه اين دو وجه اصلا نادرست است؛ زيرا اصل در اشيا اباحه بوده؛ چنانكه در اصول فقه نيز آن را پذيرفته اند اما اين اصل در موردى غير از اموال است. واما در اختصاص زيور آلات به كعبه و آنها را جارى مجراى پرده ها و در كعبه قرار دادن حرفى نيست، ولى زيور آلات و پرده ها هيچ گاه مانند جزئى از خانه ى كعبه نيستند. هر چند كه اين سخن را درباره ى خانه ى كعبه بپذيريم، اما منع تصرف در آنچه به كعبه اختصاص دارد، حتى به طورى كه مانند جزئى از خانه ى كعبه شود نيازمند دليلى است كه آن را تحت عنوان امور محرم جاى دهد. اما كلام امير المؤمنين "ع" ناظر است به اينكه پيامبر "ص" در زيور آلات كعبه تصرف نكرده، على رغم آنكه نياز سپاهيان مسلمان در زمان وى از سپاهيان اسلام در دوره ى عمر بيشتر بود. و آن حضرت نيز زيور آلات كعبه را از خاطر نبرده بود. بنابر اين همين نكته بر عدم جواز تصرف آن اموال دلالت مى كند. اين پاسخى اجمالى بر عدم جواز تصرف در جواهرات كعبه بود.

منتها در اينجا پاسخ تفصيلى نيز در اينجا قابل ذكر است و آن اينكه زيور آلات كعبه براى آرايش آن مكان وقف شده بود. با همين پاسخ اعتراض كسى كه به سخن امام "ع" ايراد كند دفع مى شود. و البته چون هر دو ايراد ياد شده فى نفسه باطل است نيازى به گفتن اين پاسخ نيست.

/ 3