اگر خواهى آرى به كف دامن او
برو دامن از هر چه جز اوست
برو دامن از هر چه جز اوست
برو دامن از هر چه جز اوست
گوهر مخزن اسرار همان است كه بود
از صبا پرس كه ما را همه شب تا دَمِ صبح
طـالب لعـل و گـهـر نـيـسـت ، وگـرنـه خـورشـيـد
رنـگ خـونِ دل مـا را كـه نـهـان مـى دارى
هـمـچـنـان در لب لعل تو عيانست كه بود
حقّه مِهر بدان مُهر و نشان است كه بود
بوى زلف تو همان مونس جانست كه بود
هـمـچـنـان در عمل معدن و كانست كه بود
هـمـچـنـان در لب لعل تو عيانست كه بود
هـمـچـنـان در لب لعل تو عيانست كه بود