پرواز روح نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرواز روح - نسخه متنی

سید حسن ابطحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به هر حال ، ظهر، پس از نماز و ناهار با ماشين به كوفه رفتيم و در راه به زيارت حضرت "كـمـيـل بن زياد" و "ميثم تمّار" و مسجد حنّانه هم مشرّف شديم . ساعت سه بعد از ظهر بود كه وارد مـسـجـد كـوفـه گـرديـديـم ، اعـمـال مـسـجـد كـوفـه زيـاد اسـت تـقـريـبـا دو سـاعـت طول مى كشد، در هر مقامى نماز و دعائى دارد.
در روايـات وارد شـده كه مسجد كوفه محلّ نماز پيامبران خدا است و محلّ نماز امام عصر (روحى و ارواح العـالمـيـن لتـراب مـقـدمـه الفـداء) خـواهـد شـد. لذا قـبـل از آنكه ما به اعمال مسجد كوفه بپردازيم حاج ملاّ آقاجان ما را در گوشه اى طرف راست مـسـجـد نـشـانـد و گـفـت :
ايـن طـرف مـسـجـد بـراى نـشـسـتـن افضل است و سپس مطالبى را براى آگاهى ما بيان كرد.

او مى گفت :

در اين مسجد هزار پيغمبر و هزار وصىّ پيغمبر نماز خوانده اند.و مسجد كوفه از مسجد اقصى در بيت المقدّس با فضيلت تر است .

او مى گفت :

خـوانـدن نـمـاز در ايـن مـسـجـد، ثـواب حـج و عـمـره اى را دارد كـه بـا رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) رفته باشيد.

او مى گفت :

امـام بـاقـر (عـليـه السـّلام ) فـرمـوده :

"اگـر مردم بدانند كه مسجد كوفه چقدر ارزش دارد از شهرهاى دور زاد و توشه برمى دارند و به زيارت اين مسجد مى آيند".

او مـى گـفـت :

اگـر چـشـم بـرزخـى شـما باز مى بود مى ديديد كه طرف چپ و راست اين مسجد بـاغـهـائى اسـت از بـاغـهاى بهشت و جلو و عقب آن ، باغهائى است از باغهاى بهشت و خود آن هم باغى است از باغهاى بهشت .و مى ديديد كه وقتى نماز در آن مى خوانيد در نامه اعمالتان به جاى يك ركعت كه خوانده ايد اگـر نـمـاز واجـب بـاشـد هـزار ركعت نوشته مى شود و اگر نماز مستحبّى باشد پانصد ركعت نـوشـتـه خـواهـد شـد و مـى ديـديـد كه ملائكه موظّفند كه اگر حتّى شما عبادت و يا ذكر و يا تلاوت قرآن هم نكنيد فقط به خاطر آنكه در آن نشسته ايد براى شما در نامه اعمالتان عبادت بـنـويـسـنـد. پـس قدر بدانيد و ضمنا متوجّه باشيد كه امام زمانتان بيشتر اوقات در اين مسجد بـوده اند و جاى پاهاى مباركشان در تمام مقامات اين مسجد احساس مى شود. و بكوشيد با عشق و محبّت به آن حضرت قدم در اين مقامات بگذاريد.

سپس از جا برخاست و در و ديوار و زمين مقامات مسجد كوفه را مى بوسيد و اشك مى ريخت و مى گـفـت :

آقـاجـان ... قـربـان جاى پايت ، تو عزيز، اينجا قدم گذاشته اى ، تو محبوب ، اينجا نماز خوانده اى ، قربانت گردم ، فدايت شوم ، صداى مناجاتت در اين فضا طنين انداخته و به اين سرزمين و مسجد آبرو داده .

او بـالاخـره مـدّتى با امام زمانش كه جان همه مان به قربانش باد عشق كرد و با او حرف زد و مثل اينكه او را مى ديد، اين اشعار حافظ را در خطاب به او عرض مى كرد:




  • اى بـرده دلم را، تـو بـه ايـن شـكـل و شـمـايـل
    گـه آه كـشـم از دل و گـه تـيـر تـو از جـان
    وصـف لب لعـل تـو چـه گـويـم بـه رقـيـبـان
    هـر روز چـو حـسـنـت ز دگـر روز فـزون اسـت
    بـردى و جـان مـى دهـمـت غـم چـه فـرسـتـى
    حـافـظ چـو تـو پـا در حـرم عـشـق نـهـادى
    در دامـن او دسـت زن و از هـمـه بگسل



  • پـرواى كـسـت نـى و جـهـانـى بـه تـو مايل
    پـيـش تـو چـه گـويـم كـه چه ها مى كشم از دل
    نـيـكـو نـبـود مـعـنـى رنـگـيـن بـه جاهل
    مـَه را نـتـوان كـرد بـه روى تـو مقابل دل
    چـون نـيـك غـمـيـنـيـم چـه حـاجـت بـه محصِّل
    در دامـن او دسـت زن و از هـمـه بگسل
    در دامـن او دسـت زن و از هـمـه بگسل



سـپـس آقـاى حـاج مـلاّ آقـاجـان كـنـار در ورودى ، مـعـروف بـه "بـاب الفيل " دعاى ورود به مسجد كوفه را با حال توجّه عجيبى خواند و ما هم با او خوانديم ؛ ولى وقتى رسيد به اين جمله كه در دعا هست :

"رضيت بهم ائمّة و هداة و موالىّ".

يـعـنـى :

خـشـنـودى و رضـايـت و شوق و شعفم به اين است كه دوازده امام ، راهنما، و صادقان و ناطقان به حقّ و ارشادكنندگانى كه خداى تعالى آنها را از هر رجس و پليدى پاك نگه داشته مرشد و امام من اند.

به قدرى اشك شوق ريخت كه ما را به حيرت انداخت .

پـس از خـوانـدن دعـاى ورودى ، بـه طـرف مـقـام حـضـرت ابـراهـيـم خـليـل (عـليه السّلام ) رفتيم . همه ما كه بيش از چهار نفر نبوديم دور او در كنار آن مقام مقدّس ايستاديم قبل از آنكه آن مرحوم اعمال را شروع كند به ما گفت :

مـسـجـد كوفه انسان ساز است ، روزى اين مسجد مقرّ زندگى و حكومت انسان كاملى چون على بن ابيطالب (عليه السّلام ) بوده است . و روز ديگرى هم مقرّ حكومت انسان ديگرى به نام حجّة بن الحسن (عليه السّلام ) خواهد بود.

ايـنـجـا را نگاه كنيد حضرت ابراهيم (عليه السّلام ) با آن همه عظمتش براى خود جا گرفته و محلّى را به عنوان مقام خود رحل اقامت انداخته . و هر شيعه اى كه به اينجا مى آيد مستحب است در ايـنـجـا بـه يـاد حضرت ابراهيم (عليه السّلام ) و عشقش و گذشتش و اطاعتش و عبادتش اعمالى انجام دهد و به اين وسيله از خواب غفلت بيدار شود و مرحله يقظه را بگذراند.

آن مـحـل ديگر را ملاحظه كنيد مقام حضرت آدم (عليه السّلام ) است گفته اند كه خداى تعالى در اينجا توبه حضرت آدم (عليه السّلام ) را قبول كرد.

در آنـجـا مـرحـله تـوبـه را بـايـد گـذرانـد و بـه وسـيـله مـحـمـّد و آل محمّد (عليهم السّلام ) درِ خانه خدا بايد توبه كند.و بـالاخـره دربـاره هـر يـك از مـقـامـاتى كه در مسجد كوفه بود مطالبى بيان فرمود كه جدّا براى كمالات انسانى فوق العاده مفيد و ارزنده بود و من اگر بخواهم شرح آنچه او معتقد بود و براى ما در مسجد كوفه مى گفت ، بنويسم خود كتاب مستقلّى خواهد شد.

پـايـان بـخـش اعـمال مسجد كوفه ، رفتن به كنار محراب حضرت اميرالمؤ منين (عليه السّلام ) است .

او ما را به آنجا برد و رو به من كرد و گفت :

ايـنـجـا بـر فرق نازنين پدرت على بن ابيطالب (عليه السّلام ) ضربت زدند. اينجا او نماز مى خواند. اينجا او مقام وصل و انس با پروردگار را تدريس مى كرد كه فرمود:

"فزت و ربّ الكعبة ". ((44))

ايـنجا على بن ابيطالب (عليه السّلام ) سر به سجده گذاشته و با خداى تعالى راز و نياز كرده و عرض نموده :

خـدايـا، مـهـربـانـا، مـن از تـو امـان مـى خـواهـم در روزى كـه مـال و فـرزنـدان فايده اى ندارند؛ مگر آنكه انسان با روحى سالم و قلبى آرام و مطمئن و با ايمان نزد تو بيايد.

اينجا جائى است كه على بن ابيطالب (عليه السّلام ) مى فرمود:

خـدايا، مهربانا، از تو امان مى خواهم روزى كه ظالمين و ستمگران دستانشان را مى جوند و مى گويند:

ايكاش ما با رسول اكرم (صلى اللّه عليه وآله ) راهى ، ارتباطى مى داشتيم .

اينجا آن ميزان حقّ و باطل مى گفته :

خـدايـا، مـهـربـانـا، از تو امان مى خواهم روزى كه گنهكاران از قيافه شان شناخته مى شوند آنگاه ملائكه موى سرشان و پاهايشان را مى گيرند و در آتش جهنّم مى اندازند.

ايـنـجـا حـضرت اميرالمؤ منين (عليه السّلام ) درِ خانه خدا ناله ها مى كرد و دستها را به درگاه پروردگار دراز كرده و مى گفت :

خـدايـا، پـروردگـارا، از تـو امـان مـى خـواهـم در روزى كـه نـه پـدرى به جاى فرزند و نه فرزندى به جاى پدر جزا داده و كيفر مى شود، وعده خدا حقّ است .

اينجا على بن ابيطالب (عليه السّلام ) سر بر خاك مى گذاشت و ناله مى كرد و مى گفت :

مـولاى مـن ، اى مولاى من ، تو آقاى منى و من بنده توام ، آيا غير از آقا كس ديگرى به بنده اش مهربانى مى كند؟ مـولاى مـن ، اى مـولاى من ، تو مالك وجود منى و من مملوك توام آيا غير از مالك ، كس ديگرى به مملوكش مهربانى مى كند؟ مـولاى مـن ، اى مـولاى مـن ، تـو عـزيـزى و مـن ذليـلم آيـا غـيـر از عـزيـز، كـس ديـگـرى بـر ذليل مهربانى مى كند؟ ((45))

ايـنجا ديگر حاج ملاّ آقاجان نتوانست طاقت بياورد و بلند بلند گريه مى كرد و اشك مى ريخت و خـود را در مـحـراب امـيـرالمـؤ مـنـيـن (عـليـه السـّلام ) انـداخـتـه بـود و حال خوبى پيدا كرده بود كه ما يقين كرديم اعمال ما مورد توجّه خاندان عصمت و طهارت (عليهم السّلام ) واقع شده است .و قـتـى در مـقـامـهـاى مـسـجـد كـوفـه بـه اعـمـال مـشـغـول شـديـم ، جـوانـى اهـل ايـران كـه در كـربـلا كـفـّاشـى مـى كـرد و چـنـد روزى بـود در مسجد كوفه به رياضتى مـشـغـول شـده بـود از اتـاق و خـلوت خـود بـيـرون آمـد و بـه مـا مـلحـق شـد، مـن از او سـؤ ال كردم :

شما در اينجا چه مى كرديد؟ گـفـت :

بـه ريـاضـتـى اشـتغال داشتم كه جزء شرايطش اين بود كه بيست و يك روز با كسى حرف نزنم و روزه هم داشته باشم .

گفتم :

آيا رياضتت تمام شد؟ گـفـت :

نـه ، ولى در ايـن سـاعـت كـه در اتـاق نـشـسـتـه بـودم و مـشـغول خواندن سوره "حمد" بودم ناگهان صدائى شنيدم كه به من مى گفت :

آنچه مى خواهى نـزد ايـن مـرد اسـت (يـعـنـى حـاج مـلاّ آقـاجان ) لذا دست از او بر نمى دارم تا به حاجتم برسم . ((46))

گـفـتـم :

حـاجـت تـو چـيـست ؟ چيزى نگفت و سكوت كرد، بعدها معلوم شد حاجتش تشرّف به خدمت حضرت ولىّ عصر (عليه السّلام ) بوده است .

بـه هـر حـال دسـت جـمـعـى اعـمال مسجد كوفه را انجام داديم و بعد به زيارت حضرت "مسلم " (عـليـه السـّلام ) رفـتـيـم . در كـنـار حرم حضرت "مسلم " (عليه السّلام ) قبرى بود كه ايشان فـرمـودنـد:

فـاتحه اى هم براى "مختار بن ابى عبيده ثقفى " بخوانيم ، ما دانستيم كه آن قبر حضرت مختار ثقفى است .

من از ايشان سؤ ال كردم كه مختار چطور آدمى بود؟ فـرمود كه چون در دل محبّت بعضى از دشمنان فاطمه زهراء (عليها السّلام ) را داشت ، طبق امر الهـى روز قـيـامت او را به جهنّم مى برند ولى حضرت سيّدالشّهداء (عليه السّلام ) به منظور قدردانى از خدماتش او را شفاعت مى كند.

پـس از آن بـه زيـارت حـضـرت "هـانـى بن عروه " رفتيم ، حاج ملاّ آقاجان ما را در گوشه اى نشاند و براى ما روضه خواند، توسّل خوبى شد، سپس به ما فرمود:

اين حال توجّه از حقيقت و معنويّت حضرت هانى به ما رسيد، از ايشان تشكّر كنيد.

پـس از آن بـه طـرف مـسـجد سهله حركت كرديم ، آن جوانى كه در مسجد كوفه به ما ملحق شده بـود در راه ، آنـى مـرحـوم حـاج ملاّ آقاجان را راحت نمى گذاشت و يكسره در راه از او سؤ الاتى درباره كمالات معنوى مى نمود.

نزديك مسجد سهله ، مسجد "صعصعه " و مسجد "زيد" است ((47)) .و چون هنوز به غروب مقدارى مـانـده بـود، اعـمـال اين دو مسجد را هم انجام داديم ، ولى در مسجد زيد، وقتى حاج ملاّ آقاجان با صـداى بـلند دعاى بعد از نماز كه دعاى فوق العاده عجيبى است مى خواند، نزديك بود قالب تهى كند.

الا ن بـعـد از سـالهـا كـه از آن روز مـى گـذرد، مـنـظـره اى از حال اين مرد بزرگ به نظرم مى آيد كه فرياد مى كشيد و اين جملات دعا را مى خواند:

"اِل ه ى قَدْ مَدَّ اِلَيْكَ الْخ اطِئُ الْمُذْنِبُ يَدَيْهِ بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِكَ.

اِل ه ى قَدْ جَلَسَ الْمُسيَّئُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُقِرًّا لَكَ بِسُوَّءِ عَمَلِهِ وَ ر اجِيا مِنْكَ الصَّفْحَ عَنْ زَلَلِهِ.

اِل ه ى قَدْ رَفَعَ اِلَيْكَ الظّ الِمُ كَفَّيْهِ ر اجِيا لِم ا لَدَيْكَ فَلا تُخَيِّبْهُ بِرَحْمَتِكَ مِنْ فَضْلِكَ.

اِل ه ى قـَدْ جـَثـَا الْع اَّئِدُ اِلَى الْمـَع اص ى بـَيـْنَ يَدَيْكَ خ اَّئِفا مِنْ يَوْمٍ تَجْثُوا في هِ الْخَلاَّئِقُ بَيْنَ يَدَيْكَ.

اِل ه ى ج اَّءَكَ الْعـَبـْدُ الْخ اطـِئُ فـَزِعـا مـُشـْفـِقـا وَ رَفـَعَ اِلَيـْكَ طَرْفَهُ حَذِرا ر اجِيا وَف اضَتْ عَبْرَتُهُ مُسْتَغْفِرا ن ادِما".

(در اينجا فريادش بيشتر شد و گفت :

) "وَ عـِزَّتـِكَ وَ جَلا لِكَ م ا اَرَدْتُ بِمَعْصِيَت ى مُخ الَفَتَكَ وَ م ا عَصَيْتُكَ اِذْ عَصَيْتُكَ وَ اَنَا بِكَ ج اهـِلٌ وَ لا لِعـُقـُوبـَتـِكَ مـُتـَعـَرِّضٌ وَ لا لِنـَظـَرِكَ مـُسـْتـَخـِفُّ وَ ل كـِنْ سـَوَّلَتْ ل ى نـَفـْس ى وَ اَع انـَتـْن ى عـَلى ذ لِكَ شـِقـْوَت ى وَ غَرَّن ى سِتْرُكَ الْمُرْخى عَلَىَّ".

(و اين جمله را با خضوع عجيبى مى گفت :

) "فَمِنَ الاْ نَ مِنْ عَذ ابِكَ مَنْ يَسْتَنْقِذُن ى وَ بِحَبْلِ مَنْ اَعْتَصِمُ اِنْ قَطَعْتَ حَبْلَكَ عَنّ ى ".

(از اينجا به بعد آن چنان تغيير حال پيدا كرد و فرياد كشيد كه ما ترسيديم قالب تهى كند و گفت :

) "فـَي اسَوْ اَت اهُ غَدا مِنَ الْوُقُوفِ بَيْنَ يَدَيْكَ اِذ ا قي لَ لِلْمُخِفّي نَ جُوزُوا وَ لِلْمُثْقِلي نَ حُطُّوا اَفَمَعَ الْمُخِفّي نَ اَجُوزُ اَمْ مَعَ الْمُثْقِلي نَ اَحُطُّ".

/ 27