حضرت آدم (ع) - سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم - نسخه متنی

عین الله ارشادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حضرت آدم (ع)

پيش‏نگاه‏

براى دستيابى انسان به‏رشد و كمال، راه‏هاى متعددى ارائه شده تا انسان با استفاده از آن راه‏ها بتواند به‏كمال شايسته و بايسته خود برسد. يكى از مناسب‏ترين راه‏ها، شناخت الگوهاى است كه توانسته‏اند با استفاده از عنايات و فيوضات الهى و مجاهدت و تلاش فراوان علاوه بر«موفقيت خود در پيمودن طريق سعادت و كمال» راهنما و چراغ راه ديگران براى رسيدن به‏هدف نيز باشند. و به‏يقين انبياء و برگزيدگان الهى، بهترين راهنما و الگوى ره پويان كمال و سعادت ابدى‏اند. از اين‏رو شناخت اينان در ابعاد مختلف، شناخت سرچشمه‏هاى هدايت و نجات بشريت در هرعصر و زمان و مكان است.

و امروزه بشريت با تمام پيشرفت‏هاى محيرالعقول خوددر زمينه‏هاى علمى، صنعتى، و تكنولوژى و... بيش از هرعصر و زمانى نيازمند بنوشيدن جرعه‏اى حيات بخش از معارف الهى است كه جوشيده از سرچشمه انبياء و برگزيدگان خداوند باشد. و به‏يقين براى شناخت انبياء در ابعاد مختلف مدارك و منابعى وجوددارد كه معتبرترين و متقن‏ترين آنها قرآن كريم است. در قرآن كريم انبياء همان‏طورى معرفى شده‏اند كه در شأنشان است. به‏صورتى معرفى شده‏اند كه عنوان برگزيده خدا برآنان صادق باشد تا بتوانند به‏عنوان راهنما و الگوى ديگر انسان‏ها مطرح باشند، اين كتاب آسمانى پيرايه‏ها، سلايق و ذوق‏هاى كه در طول زمان انسان‏هاى بوالهوس و بى مسئوليت به‏انبياء بسته‏اند هرگز به‏انبياء نسبت نمى‏دهد و انبياء را بنده خاص و مخلص خداوند معرفى مى‏كند كه براى هرانسانى در طول تاريخ مى‏توانند الگو و سرمشق باشند.

از اين‏رو برآن شديم تا با استفاده از مطالبى كه قرآن كريم و مفسرين محترم آن مخصوصاً علامه بزرگوار طباطبائى(ره) در باب انبياء بيان فرموده‏اند، مجموعه بحث‏هاى مبسوطى پيرامون انبياء عظام به‏شيوه‏اى نو و جذاب براى نوجوانان و جوانان بالاخص قشر تحصيل كرده «دانش‏آموزان، دانشجويان و فرهنگيان» گرامى تهيه نماييم تا اين مجموعه در كنار مجموعه‏هاى گوناگون و ارزشمندى كه با زحمت و تلاش بزرگان و اهل قلم در باب قصص انبياء نوشته شده است به‏عنوان سرمايه‏اى ارزشمند جهت رسيدن به‏سعادت و تكامل در اختيار ره پويان راه رشد و تكامل قرار گيرد.

و در پايان لازم به‏توضيح است كه براى بهتر بررسى شدن مسائل، گاهى مطالب را به‏صورت سئوال و جواب از سوى ره‏جو و رهنما طرح كرده‏ايم كه معمولاً مقصود از رهنما، مفسرين محترم قرآن كريم به‏ويژه در غالب مطالب «علامه طباطبايى(ره)» در تفسير گرانبهاى الميزان مى‏باشد. همچنين در اين كتاب به‏جهت تنوع بيشتر از ترجمه منظوم قرآن مجيد، سروده آقاى اميد مجد نيز استفاده شده است.

والسلام على من اتّبع الهدى‏

عين اله ارشادى‏

هدف ما

در اين‏كه انسان‏ها و يا (دست كم) بسيارى از انسان‏ها، قبل از انجام هركار و يا حتى فكر هركارى، جوياى الگوى مناسب براى خود مى‏باشند شكى نيست، و بى‏ترديد پس از جستجو و كاوش، الگوى را برمى‏گزينند، كه چه بسا در تشخيص خود دچار اشتباه بشوند. و چه بسيار ديده مى‏شود كه با كمال تأسف اين الگوگيرى در زندگى و سرنوشت آنها تأثيرى بدى مى‏گذارد كه جبران‏ناپذير است.

اين مسئله سبب مى‏شود كه بيانديشيم كه راه چاره كجا است؟ چه بايد كرد؟ به‏نظر مى‏رسد راه نجات از اين مهلكه [كه انسان گرفتار هركسى به‏عنوان «الگو» نشود] در كلام نورانى خاتم الانبياء محمد مصطفى(ص) بيان شده است كه مى‏فرمايد:

«فاذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن»(1)

يعنى «زمانى كه فتنه‏ها مانند پاره‏هاى شب ظلمانى به‏شما روآورد، برشما باد رجوع به‏قرآن»

پس بايد به‏قرآن تمسك كنيم و براى نجات خود و جامعه، سراغ كسانى كه در قرآن از آنها به‏عنوان الگو، اسوه، دليل و راهنما ياد شده، برويم.

بايد دست در دست بصير و بينايى گذارد، كسى كه روشن است و روشنايى بخش، كسى كه نور است و نوربخش. نه اين‏كه به‏قول معروف «كورى عصاكش كور ديگرى باشد، ره گم كرده‏اى راهنماى گمشده‏اى گردد». الگوها و اسوه‏هاى حقيقى و راستين در قرآن معرفى شده‏اند و ما مى‏خواهيم اولاً: آنها را بشناسيم و بشناسانيم (از همان زاويه‏اى كه قرآن آنها را مطرح نموده) ثانياً: آنها را الگوى خود قرار دهيم و آن‏گونه عمل كنيم، كه آنها مى‏كردند.

پس گفتار و نوشتار ما نه به‏اين هدف است كه به‏تمامى مسائل مطرح در زندگى انبياء بپردازد، زيرا بسيارى از آن مسائل نكاتى صرفاً تاريخى و مربوط به‏شخص آن پيامبر و زمان خاص او بوده كه در كتب تاريخى ذكر شده است. اما قرآن كريم به‏آنها نپرداخته است‏

بنابراين ما مى‏خواهيم مسائلى را مطرح كنيم كه اولاً قرآن مطرح نموده، و ثانياً مربوط به‏شخصيت آن پيامبر باشد، آن ويژگى‏هاى كه سبب شد انسان خاكى مخاطب خدا قرار گيرد و بى واسطه يا با واسطه با خدا سخن گويد، آن ويژگى‏هاى كه انسان خاكى را مظهر علم خدا، قدرت خدا، حلم خدا و بخشندگى خدا مى‏كند و خاص شخص و زمان نيست. براى ما ابراهيمى شدن، موسوى شدن، عيسوى شدن و محمدى شدن مهم است نه اين‏كه بدانيم تاريخ تولد و رحلت آن پيامبر چه زمانى بوده، چند فرزند داشته و اسم فرزندانش و همسرش و... چه بود اينها اگرچه به‏لحاظ تاريخى اهميت ويژه‏اى دارد اما به‏لحاظ الگوگيرى ودرس آموزى مورد نظر نيست. اگر دقت كنيم قرآن نيز با همين رويكرد سراغ قصص انبياء رفته است. چنانچه مى‏فرمايد:

«لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب»(2)

«همانا در داستان‏هاى ايشان عبرتى است براى خردمندان».

در خاتمه، با توجه به‏اين‏كه مى‏خواهيم فقط با استفاده از قرآن كريم، انسان‏هاى نمونه و الگو را بشناسيم، و استفاده از قرآن مراتبى دارد و هرانسانى در مرتبه‏اى مى‏تواند از اين كتاب هدايتگر استفاده نمايد، به‏سراغ مفسر بزرگ قرن اخير در جهان تشيع حضرت علامه طباطبايى (ره) در تفسير شريف الميزان مى‏رويم و اين متن را به‏عنوان مرجع اصلى و نيز از تفاسير مهم ديگر براى اين امر مهم و سرنوشت ساز بهره‏مند مى‏شويم.

والسلام على من اتبع الهدى‏

تهران - ارشادى

نگاه اول: خلقت و آفرينش حضرت آدم، حوا و فرزندانشان‏

آدم كلمه‏اى است غيرعربى كه 25 مرتبه در قرآن كريم به‏كار رفته است، 17 بار «آدم» و 8 مرتبه ديگر «بنى آدم» مى‏باشد. و در مورد معناى آن اكثريت نزديك به‏تمام اهل لغت و مفسرين «آدم» را اسم شخص «ابوالبشر» دانسته‏اند، نه اين‏كه مثل «انسان و بشر» اسم براى نوعى موجود «متفكر و ناطق» باشد(3).


1 - آفرينش از خاك‏

* اِنَّ... آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون(4).

ترجمه: همانا... آدم را خداوند از خاك آفريد سپس فرمان داد باش او وجود يافت.

ترجمه منظوم:




  • (به دستور پروردگار جلال‏
    چو آدم كه او را زخاك آفريد
    كه چون گفت شو، ناگهان شدپديد



  • بود خلقت عيسى اندر مثال)
    كه چون گفت شو، ناگهان شدپديد
    كه چون گفت شو، ناگهان شدپديد



تدبر و تفكر:

اگرچه هدف اول آيه اين است كه، توّهم در مورد خلقت حضرت عيسى(ع) را برطرف نمايد اما در ضمن اين هدف تصريح مى‏نمايد كه خلقت آدم(ع) از خاك و به‏اراده پروردگار است [چنان‏كه خلقت عيسى(ع) هم مانند آدم(ع) به‏امر خدا مى‏باشد].

كيفيت خلقت آدم اين بوده كه اجزايى از خاك را خداوند جمع كرد سپس به‏آن فرمان داد، باش آن خاك به‏صورت و سيرت يك بشر تمام عيار تكّون يافت، بدون اين‏كه از پدر و مادرى متولد شده باشد.

ره‏جو: از اين قسمت آيه «كن فيكون» چه نكته‏اى استفاده مى‏شود؟

رهنما: جمله فوق برفوريت و عدم تدريج دلالت دارد و نيز استفاده مى‏شود كه خداى تعالى در خلقت هيچ موجودى احتياج به‏اسباب ندارد.

2 - آفرينش از گل‏

* اذقال ربك للملائكة انّى خالق بشراً من طين فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعواله ساجدين(5)

ترجمه: (به يادآور) زمانى را كه پروردگارت به‏ملائكه گفت من بشرى از گِل پس زمانى كه او را به‏خلقت كامل بياراستم و از روح خود در او بدميدم (همه به‏امر من) براو بسجده درافتيد.

ترجمه منظوم:




  • به يادآر وقتى كه پروردگار
    كه مى‏آفرينم بشر را زگِل‏
    پس آنگاه او را بياراستم‏
    دميديم از روح خود اندر او
    بدان‏ها بگفتيم پيش بشر
    به سجده بماليد برخاك سر



  • به جمع ملائك بگفت آشكار
    ببخشم براو فطرت و جان و دل‏
    به نيكوترين وجه پيراستيم‏
    از آن دم بود اين همه هاى‏وهو
    به سجده بماليد برخاك سر
    به سجده بماليد برخاك سر



تدبر و تفكر:

ره‏جو: مراد از كلمه «بشر» چيست؟

رهنما: بشر اصطلاحاً همان انسان است، اما در لغت «بشره» به‏معناى ظاهر پوست و «أَدمه، به‏معناى باطن آن است كه به‏گوشت چسبيده، و اگر از انسان به‏كلمه «بشر» تعبير كرده به‏اين اعتبار است كه در بين همه جانداران تنها آدمى است كه پَر، كرك، مو و پشم ظاهر بدنش را نپوشانده به‏خلاف ساير حيوانات و در قرآن هرجا از انسان به‏بشر تعبير شده منظور همان جثه و هيكل و ظاهر بدن اوست(6).

ره‏جو: در آيه مورد بحث مبدأ خلقت آدمى گِل و در سوره روم(7) خاك و در سوره حجر(8) گل و لاى سالخورده [كلوخ‏] و در سوره رحمان(9) گلى مانند كوزه‏گران (سفالين، زيبا) معرفى مى‏كند، آيا اين تعبيرات بايكديگر سازگارند؟ آيا يكديگر را نقض نمى‏كنند؟

رهنما: اينها اختلاف در تعبير است و اشكالى در حقيقت امر به‏وجود نمى‏آيد، زيرا همان مبدأ واحد حالات مختلفى به‏خود گرفته است و آيات مورد استناد هركدام به‏يكى از حالات آفرينش اشاره مى‏نمايد و در جمع استفاده مى‏شود كه ابتداء خاك به‏گل سپس به‏كلوخ و سپس به‏حالت سفالين سيقل خورده و زيبا تبديل شده. بنابراين در آيات نه تنها تناقضى نيست بلكه قابل جمع‏اند و در صدد بيان حالات آفرينش از خاك است.

ره‏جو: مقصود از «تسويه انسان» چيست؟ [فاذا سوّيته‏]

رهنما: به‏معناى تعديل اعضاى انسان است؛ يعنى اعضاى بدن او را با يكديگر تركيب و تكميل كنند تا به‏صورت انسانى تمام عيار درآيد.

ره‏جو: مقصود از دميدن روح چيست؟

رهنما: عبارت از اين است كه او را موجودى زنده قرار دهند، و اين‏كه روح و دميدن آن را خداوند به‏خودش نسبت داده به‏منظور شرافت دادن به‏انسان بدين‏وسيله است.

3 - آفرينش از گل خشك‏

* و لقد خلقنا الانسان من صلصالٍ من حماء مسنون(10).

و اذقال رُبّك للملائكة إنّى‏ خالق بشراً من صلصالٍ من حماء مسنون.

فاذا سَوَّيْتُهُ و نفخت فيه من رُوحِى فعقوا له ساجدين(11).

ترجمه: و همانا انسان را از گل و لاى خشكيده تغيير يافته بيافريديم. و آنگاه كه پروردگار به‏فرشتگان فرمود: من بشرى از ماده گل و لاى كهنه متغير خلق خواهم كرد. پس چون آن عنصر را معتدل بيارايم و در آن از روح خويش بدمم همه (از جهت روح الهى) براو سجده كنيد.

ترجمه منظوم:




  • همانا از آن گل كه خشكيده بود
    بياد آر وقتى كه پروردگار
    كه از كهنه گل آفرينم بشر
    چو آن را بياراستم معتدل‏
    براو سجده آريد اينك شما
    كه او راست روحى زيكتا خدا



  • به انسان بداديم جان و وجود
    به جمع ملائك بگفت آشكار
    گلى كان دگرگون به‏گشته دگر
    زروحم بخواهم دميدن به‏گل‏
    كه او راست روحى زيكتا خدا
    كه او راست روحى زيكتا خدا



تدبر و تفكر:

ره‏جو: معناى «صلصال» چيست؟

رهنما: اصل معناى «صلصال» عبارت است از صدايى كه ازچيز خشكى به‏گوش برسد. و اين‏كه مى‏فرمايد انسان از گل خشكيده‏اى كه از لايه‏اى متعفن است خلق شده بدين جهت است كه وقتى روى اين نوع گل خشكيده راه مى‏روند صداى به‏گوش مى‏رسد بنابراين، مى‏فرمايد «صلصال» تا مشخص شود آن گلى كه انسان از آن آفريده شد چه كيفيتى داشته و با اضافه كردن «حمأمسنون» كيفيت را بيشتر توضيح مى‏دهد كه آن گل خشك شده از لايه‏اى سياه و متعفن مى‏باشد و نيز گفته شده صلصال به‏معناى گل متعفنى است كه از گوشت گنديده گرفته شده است و حمأ گلى است سياه و متعفن(12).

ره‏جو: اگر بخواهيم در يك نظر مراحل «تراب، طين صلصالٍ من حمأمسنون» آفرينش را جمع كنيم چگونه ممكن است؟

رهنما: اصل آدم از خاك بوده «خلقه من تراب» سپس تبديل به‏گل شده «خلقته من طين» آنگاه گل متعفن شد «من حمأمسنون» سپس آن گل متعفن خشك شد «من صلصالٍ(13)» و بعد اعضاء و اندام انسان معتدل و متناسب گشت «فاذا سَوَّيْتُهُ» و در پايان خداوند از روح خودش در او دميد و حيات يافت «نفخت فيه من روحى».

ره‏جو: آيا اين نحوه (مرحله‏اى) آفرينش دليل برتدريجى بودن خلقت انسان است؟

رهنما: چنان‏كه در ذيل بحث آيه 59 سوره آل عمران يادآور شديم خداوند اجزايى از خاك را جمع كرد سپس به‏آن فرمان داد «باش» آن خاك به‏صورت و سيرت يك بشر تمام عيار تكوّن يافت. «ثم قال له كن فيكون» و اين جمله برفوريت و عدم تدريج دلالت دارد.

4 - آفرينش از آب بى‏ارزش (نطفه بى‏حس»

*و بَدَأ خَلْقَ الإِنسان من طين. ثم جعل نسله مِن سُلالةٍ من ماءَ مهين. ثم سوّلهُ و نفخ فيه من روحى و جعل لكم السمع و الابصار و الأفْئدَةَ...(14)

ترجمه:... (خداوند) نخست آدميان را از خاك بيافريد. آنگاه حقيقت نژاد بشر را از آب بى‏قدر (نطفه) مقرر گردانيد. سپس آن (نطفه) را نيكو بياراست و از روح خود در آن بدميد و شما را داراى چشم و گوش و قلب با حس و هوش گردانيد.

ترجمه منظوم:




  • ببين كادمى را به‏روز نخست‏
    سپس نسل او را خداوند راد
    سپس نقطه را نيك آراستى‏
    عطا كرد يزدان دو چشم ودوگوش‏
    براو قلب بخشيد و ادراك و هوش‏



  • زخاك و گلى پاك كردى درست‏
    زبى قدر آبى تداوم بداد
    زروحش دميدى و پيراستى‏
    براو قلب بخشيد و ادراك و هوش‏
    براو قلب بخشيد و ادراك و هوش‏



تدبر و تفكر:

اين آيه شريفه ضمن اين‏كه به‏نخستين مرحله آفرينش انسان اشاره دارد، به‏يكى از مراحل تكثير نسل حضرت آدم(ع) نيز تصريح مى‏كند. و اگرچه اين مسئله از بحث ما (يعنى خلقت آدم و حوا) خارج است لكن اجمالاً بايد روشن شود كه پس از اولين خلقت بشر از خاك، تكثير نسل او چگونه صورت گرفت؟ چنان‏كه از آيات بسيارى به‏دست مى‏آيد اساس آفرينش برزوجيت است و اين اصل در موردانسان نيز به‏كار رفته است و در آياتى تصريح مى‏كند، از همان جنسى كه آدم(ع) آفريده شد برايش همسرى آفريده شد و اين كار عبث و بيهوده نيست. براى آگاهى بيشتر به‏چند آيه اشاره مى‏كنيم.

5 - آفرينش حوا و تكثير نسل‏

الف) جعل منها زوجها - از او جفتش را آفريد

* و هو الذى خلقكم مِنْ نفسٍ واحدةٍ و جعل منها زوجها ليسكن إِليها فلمّا تَغَشَّها حَمَلتْ حملاً خفيفاً فَمَرَّتْ به‏فلمّا اثقلت دعوا اللَّه رَبَّهُما لَئن اتيتنا صالحاً لنَكوننَّ من الشاكرين(15).

ترجمه: اوست خدايى كه همه شما را از يك تن آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت تا با او انس و آرام گيرد و چون با او خلوت كرد بارى سبك برداشت پس آن بار (حمل) مدتى (در رحم) بزيست تا سنگين شد كه آنگاه هر دو خدا را خواندند كه‏اى پروردگار ما، اگر فرزند صالحى به‏ما عطا كردى از شكرگزاران تو خواهيم بود.

ترجمه منظوم:




  • خدا آن خدائيست كز يكنفر
    نهاديم پاكيزه جفتى براو
    به خلوت نشستند آن دو به‏هم‏
    چو يك چند از همنشينى گذشت‏
    پس آنگاه هردو دو دست دعا
    به ما گر ببخشى تو اى كردگار
    بداريم اين نعمتت نيز پاس‏
    تو را شكر گوييم و حمد و سپاس‏



  • بفرمود خلقت نفوس بشر
    كه تا انس و آرام گيرد نكو
    سبك بارى افتاد اندر رحم‏
    سبك بار ناگاه سنگين بگشت‏
    گشودند برسوى يكتا خدا
    يكى نيك فرزند شايسته كار
    تو را شكر گوييم و حمد و سپاس‏
    تو را شكر گوييم و حمد و سپاس‏



ب) خلق منها زوجها - از او جفتش را آفريد

يا ايها الناس اتّقوا ربَّكم الذى خلقكم من نفسٍ واحدةٍ و خلق منها زوجها و بَثَّ منها رجالاً كثيراً و نساءً(16).

ترجمه: اى مردم بترسيد از پروردگار خود، آن خدايى كه همه شما را از يك تن بيافريد و هم از آن، جفت او را خلق كرد و از آن دو تن خلقى بسيار در اطراف عالم از مرد و زن برانگيخت...

ترجمه منظوم:




  • بترسيد اى مردم از كردگار
    همان كردگارى كه چون آفريد
    پس از او خدا جفت او كرد خلق‏
    در اطراف عالم بسى مرد و زن‏
    قدم در نهادند از آن دو تن‏



  • كه خلق جهان راست پروردگار
    زيك شخص كردى شما را پديد
    كه ازآن دوتن‏خاست‏بسيار خلق‏
    قدم در نهادند از آن دو تن‏
    قدم در نهادند از آن دو تن‏



تدبر و تفكر:

ره‏جو: مقصود از «نفس واحدة» چيست؟ كه خداوند مى‏فرمايد شما را از نفس واحده آفريدم.

رهنما: چنان‏كه در لغت آمده عين هرچيزى را «نفس» گويند. و در مورد انسان عينش آن چيزى كه بقوام آن انسان است كه عبارت است از مجموع روح و جسم در دنيا و روح به‏تنهايى در زندگى برزخى. اما مقصود از «نفس واحدة» حضرت آدم است و مراد از «زوجها» حوا است كه پدر و مادر تمام انسان‏ها هستند و چنان‏كه از قرآن(17) استفاده مى‏شود همه افراد نوع انسان به‏اين دو تن ختم مى‏شوند.

ره‏جو: آيا عبارت «خلق منها زوجها»، دلالت بربرترى مرد نسبت به‏زن ندارد؟

رهنما: اين آيه بيانگر اين نكته است كه افرادانسان از حيث «حقيقت و جنس» يك واقعيتند و با همه كثرتى كه دارند همه از يك ريشه و اساس هستند مخصوصاً كه مى‏فرمايد «و بثَّ منها رجالاً كثيراً و نساءً...» از آن دو تن خلقى بسيار در اطراف عالم از مردان و زنان برانگيخت به‏علاوه ظاهر جمله «و خلق منها زوجها» اين است كه همسر و جفت آدم از نوع خود او انسانى بود.

ره‏جو: آيا از عبارت «خلق منها زوجها» و امثال اين عبارت كه در آياتى(18) ذكر شده مى‏توان استفاده كرد كه حوا از بدن آدم به‏وجود آمده چنان‏كه در رواياتى آمده حوا از دنده آدم آفريده شده؟

رهنما: اين‏كه بعضى مفسرين چنين استفاده نموده‏اند صحيح نيست اگرچه اين نكته در رواياتى ذكر شده لكن از اين آيه و امثالهم چنين استفاده‏اى نمى‏شود و در هيچ آيه‏اى چيزى نيست كه براين مطلب دلالت نمايد.

ره‏جو: آيا نسل انسان‏ها از كسى يا كسانى غير از آدم و حوا تكثير يافته است؟

رهنما: از كلمه «وبثّ منها رجالاً كثيراً و نساءً» استفاده مى‏شود كه نسل اين انسان، تنها به‏آدم و حوا منتهى مى‏شود و جز اين دو نفر هيچ كس ديگرى در تكثير نسل دخالت نداشتند (نه حورى بهشتى و نه فردى از جن و نه غير آن دو) والا مى‏فرمود (و بثّ منهما و من غيرهما) بنابراين «رجالاً كثيراً و نساء» شامل كل بشر مى‏شوند، چه هابيل و قابيل كه بى‏واسطه‏اند و چه ديگر انسان‏ها كه با واسطه‏اند تا قيام قيامت.

ره‏جو: اگر غير آدم و حوا در تكثير نسل انسان دخالت نداشته‏اند! ازدواج فرزندان آدم و حوا در طبقه اول چگونه بوده؟

رهنما: ازدواج بين برادر و خواهر بوده چون غير از فرزندان آدم كسى ديگر وجود نداشت و نسل بشر منحصر در همين فرزندان بلافصل آدم بوده(19). بنابراين هيچ اشكالى ندارد. اگرچه در عصر ما اين امرى تعجب‏آور، زشت و حرام است و در اسلام و بسيارى از شرايع الهى اين عمل ممنوع بوده و هست لكن اين مسأله‏اى تشريعى است كه خداوند در آن مؤثر است، اوست كه مى‏تواند يك عملى را روزى حلال و روز ديگر حرام كند زيرا تحريم، حكمى است تشريعى كه تابع مصالح و مفاسد است نه حكمى تكوينى و غيرقابل تغيير باشد و زمام تشريع هم به‏دست خداست. ازدواج خواهر و برادر برخلاف تكوين و فطرت نيست كه حرامش قابل تغيير نباشد. و اما تنفر در حال حاضر از چنين رابطه‏اى به‏خاطر اين است كه اولاً مى‏توان با ديگران ازدواج كرد و نياز به‏چنين ازدواجى نيست. دوماً به‏خاطر تشريع حرمت است. اما هردو سبب مذكور، در اول خلقت. وجود نداشته. چرا كه فرزندان آدم اولاً كسى را براى ازدواج و پاسخ به‏نياز غريزى خود نداشتند به‏علاوه حرمت تشريع هم قطعاً نبوده والا اين امر محقق نمى‏شد.

ره‏جو: اگر انسان‏ها از يك پدر و مادر به‏وجود آمده‏اند اختلاف رنگ «سياه، سفيد، زرد و سرخ) چگونه حاصل شده؟ آيا اين اختلاف رنگ‏ها دليلى برتعدد مبدأ پيدايش انسان حداقل به‏چهار مبدأ نيست؟

رهنما: اولاً هيچ اشكالى ندارد كه انسان با رنگ‏هاى مختلف به‏يك مبدأ برگردد و اصولاً مسئله رنگ امرى قابل اعتنا نيست به‏طورى‏كه دانشمندان پزشكى معتقدند مى‏توان بشر را تغيير رنگ داد يعنى ماده‏اى را ساخت كه انسان‏ها را به‏رنگ‏هاى مختلف تغيير دهد. ثانياً اختلاف رنگ به‏اختلاف خون‏ها برمى‏گردد و نمى‏تواند دليلى باشد براختلاف مبدأ پيدايش انسان.

به علاوه امروزه بحث‏هاى طبيعى اساس خود را براين پايه نهاده‏اند كه «انواع كائنات در حال تطّور و تحوّلند». براساس اين نظريه چگونه مى‏توان اطمينان پيدا كرد كه اختلاف خون‏ها به‏اختلاف رنگ‏ها منجر نشود.

ره‏جو: آيا انسان از ابتداء به‏همين شكل فعلى بوده؟ و يا تكامل يافته شكل ديگرى است؟ چنان‏كه بعضى گفته‏اند؟

رهنما: با آياتى كه ذكر آن گذشت ثابت مى‏شود نسل بشر متولد شده از نطفه است و مبدأ و سرچشمه آن نيز خاك بوده و (آدم و حوا) هيچ ارتباطى به‏مخلوقات احتمالى قبل از خود نداشتند و بدون هيچ سابقه‏اى به‏وجود آمده‏اند.

ج) يخلقكم فى بطون امهاتكم خلقا من بعدخلق


«خلق در شكم مادر»

خلقكم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها و انزل لكم من الانعام ثمانيةَ ازدواج يخلقكم فى بطون امهاتكم خلقا من بعد خلقٍ فى ظلمات ثلاثٍ..(20)

ترجمه: او شما (نوع بشر) را از يك تن (آدم) آفريد پس از آن، جفت او (حوّا را) قرار داد و براى شما نوع بشر هشت قسم از چهار پايان(21) ايجاد كردو شما را در باطن رحم مادران در سه تاريكى (مشيمه(22)، رحم و شكم) با تحوّلات گوناگون بدين خلقت زيبا بيافريد...

ترجمه منظوم:




  • زحوّا و آدم خداوندگار
    بدادى زانعامتان هشت قسم‏
    شما را زارحام مادر بداد
    پس‏ازگونه‏گون‏حال‏هايى‏كه داشت‏
    شما رابدين‏گونه زيبا نگاشت‏



  • برآورد خلقى چنين بى شمار
    [كه اينجا زآنها نبردست اسم‏]
    ميان سه تاريكى اندر نهاد
    شما رابدين‏گونه زيبا نگاشت‏
    شما رابدين‏گونه زيبا نگاشت‏



تدبر و تفكر

اين آيه شريفه به‏سه موضوع تصريح مى‏نمايد

1- خلقت بنى‏آدم از نفس واحده است يعنى از حضرت آدمى كه جفتش از جنس خودش است و در انسانيت و وجود همانند مى‏باشند.

2- خلقت هشت قسم چهار پا براى انسان.

3- ذكر بعضى مراحل خلقت انسان چنان‏كه قبلاً يك مرحله را يادآور شديم «من ماء مهين» نطقه بى‏قدر.

ره‏جو: عبارت «يخلقكم فى بطون امهاتكم» يعنى چه؟ خلقت در شكم مادر؟

رهنما: مقصود كيفيت خلقت و تكثير آن است. و اين‏كه انسان را در اين مورد خطاب كرد و حال آن‏كه هشت قسم حيوان نيز اين‏چنين‏اند، بدين دليل است كه انسان داراى عقل است از اين‏رو خطاب «يخلقكم» را به‏انسان قرار داد نه همه مخلوقات. و معناى «خلقاً من بعد خلق» اشاره به‏اين دارد كه نطفه را به‏علقه و علقه را به‏مضغه تبديل مى‏كند.

ره‏جو: مقصود از ظلمات ثلاثه چيست؟

رهنما: به‏طورى‏كه گفته‏اند: ظلمت شكم، رحم، و مشيمه (تخمدان) است، اين معنا را مجمع البيان(23) از امام باقر(ع) روايت كرده است. و نيز گفته شده مراد از ظلمات ثلاث صلب پدر، رحم مادر و مشيمه (تخمدان) است. لكن اين اشتباه است زيرا آيه مى‏فرمايد «فى بطون امهاتكم» و اشاره‏اى به‏پشت پدران ندارد.

نگاه دوم: مقام و عظمت حضرت آدم(ع)

1 - آفريده شده بى‏واسطه به‏دست خداوند

* قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدىّ...(24)

ترجمه: (خدا به‏شيطان) فرمود: اى ابليس تو را چه چيزى مانع شد كه به موجودى كه من به‏دو دست خود آفريدم سجده كنى.

ترجمه منظوم:




  • پس آنگاه يزدان به‏شيطان بگفت‏
    چه چيزى تو را مانع كار بود
    به دست تواناى خود جان و جسم‏
    تكبر نمودى تو اى خودپسند
    مگر رتبه‏ات بود چندان بلند



  • چه نيكو نِگر دُرِّ گفتار سفت‏
    كه هرگز نكردى برانسان سجود
    بدادم بشر را به‏نيكوى قسم‏
    مگر رتبه‏ات بود چندان بلند
    مگر رتبه‏ات بود چندان بلند



تدبر و تفكر:

بى‏ترديد هرموجودى آفريده شده خداست(25) و نيز در عالم «نظام علّى» حاكم است بنابراين بسيارى از موجودات به‏وسيله علل و عواملى كه خدا آفريده به‏وجود آمده‏اند و هيچ يك از علل در عالم مستقل نيستند، بلكه آن به‏آن، عليت خود را از علت العلل دريافت مى‏كنند، براين اساس در قرآن كريم، خداوند مى‏فرمايد: ما مخلوقات را آفريديم، ما انجام داديم و با آوردن ضمير متكلم مع‏الغير تأثير علل و عواملش را در پيدايش موجودات تاييد مى‏نمايد مثلاً در اين آيه مى‏فرمايد: «و ما ارسلنا فى قرية من نبى الاّ اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يتضرعون. ثم بدّلنا مكان السيئة الحسنة حتى عفوا و قالوا قدمسّ اباءنا الضراء و السّراء فاخذنهم بغتةً و هم لايشعرون.»(26)

چهار مرتبه عملى را در ضمن علت العلل به‏جمع نسبت مى‏دهد «فرستاديم ما، گرفتيم ما، تبديل كرديم ما، گرفتيم آنها را» آياتى از اين قبيل فراوان است كه نيازى به‏ذكر آن نيست ونيز پيدايش بعضى از موجودات و حوادث را به‏خود نسبت مى‏دهد و از ضمير متكلم وحده استفاده مى‏نمايد كه از جمله آن خلقت آدم(ع) و دميدن روح در اين موجود خاكى است. در قرآن كريم بيش از 63 مرتبه از خلقت انسان سخن به‏ميان آمده است. كه بيش از 39 مرتبه آن با صيغه مفرد و متكلم وحده به‏خدا نسبت داده شده و حدود 24 مرتبه نيز با ضمير متكلم مع الغير ذكر شده اما در عين حال بين خلقت حضرت آدم(ع) و فرزندان او شايد بتوان تفاوتى قايل شد و احتمالاً به‏خواطر همين تفاوت است كه مى‏فرمايد: «قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدى»(27) گفت (خداوند) اى ابليس تو را چه چيزى مانع شد كه به‏موجودى كه من با دو دست خود آفريدم سجده كنى...؟

با مراجعه به‏قرآن مى‏توان به‏دست آورد كه چنين تعبيرى كه خداوند در خلقت آدم(ع) به‏كار برده براى خلقت هيچ موجودى ديگرى به‏كار نبرد. و هيچ موجودى را نفرموده با دو دست خودم او را آفريدم و از روح خودم در او دميدم و در مورد خلقت هيچ موجودى خالقيت خود را تحسين نكرد و نفرموده «فتبارك اللَّه احسن الخالقين»(28) آفرين برقدرت كامل بهترين آفريننده، بنابراين در بين تمام موجودات اين امتياز براى حضرت آدم(ع) است گرچه اين امتياز به‏جهاتى بعداً به‏فرزند او منتقل شد اما از ارزش آن نسبت‏حضرت آدم(ع) كاسته نمى‏شود.

ره‏جو: چرا خداوند خلقت، دميدن روح و تسويه آدم(ع) را به‏صورتى ويژه به‏خود نسبت مى‏دهد و حال آن‏كه همه چيز را خودش آفريده؟

رهنما: به‏اين منظور بوده كه براى آدم(ع) شرافتى اثبات نموده و بفرمايد هرچيزى را به‏خاطر چيز ديگرى آفريدم، ولى آدم را به‏خاطر خودم آفريدم. از عبارت «نفخت فيه من روحى» اين اختصاص استفاده مى‏شود. و در عبارت «خلقت بيدى» نيز اگر كلمه «يد» را تشبيه آورده «دو دستم» كنايه از اهتمام تام و كامل در خلقت اوست.

2 - برترى در خلقت‏

* و لقد كرّمنا بنى آدم و حملنا هم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضّلنا هم على كثيرٍ ممّن خلقنا تفضيلاً(29)

ترجمه: و ما فرزندان آدم را بسيارگرامى داشتيم و آنها را برمركب خشكى و آبى سوار كرديم و بربسيارى از مخلوقات خود برترى و فضيلت بزرگى بخشيديم.

ترجمه منظوم:




  • بنى آدم را خود اندر زمين‏
    به مركب بگشتند ايشان سوار
    به آنها بداديم روزى پاك‏
    كه نسبت به‏مخلوق‏هاى دگر
    فضيلت بداديم ما بربشر



  • بسى منزلت داد جان آفرين‏
    به خشكى و دريا شدند رهسپار
    از آنچه به‏روييد از بطن خاك‏
    فضيلت بداديم ما بربشر
    فضيلت بداديم ما بربشر



تدبر و تفكر:

اگرچه خطاب آيه شريفه فرزندان آدم(ع) و بحث ما در حضرت آدم(ع) است لكن آنچه را آيه شريفه درصدد اثباتش براى فرزندان آدم است به‏طريق اولى براى حضرت آدم(ع) نيز ثابت مى‏شود. زيرا حضرت آدم با فرزندانش در خلقت تفاوتى نداشتند، بنابراين كاربرد آيه شريفه در بحث ما نيز به‏خوبى روشن مى‏شود.

رهنما: ظاهر و سياق آيه سياق منّت نهادن است البته منّتى آميخته با عتاب. در اين آيه خلاصه‏اى از كرامت‏ها و فضل خدا بربشر يادآورى شده است تا انسان بفهمد پروردگارش نسبت به‏وى عنايت فراوانى دارد (و مع الاسف انسان اين عنايت را نيز مانند همه نعمت‏هاى الهى كفران مى‏كند).

ره‏جو: آيا طبق اين آيه شريفه خداوند برتمامى بشر منّت نهاده و آنها را مورد عنايت ويژه نسبت به‏ساير مخلوقات قرار داده؟ يا نه اين عنايت به‏انسان‏هاى خاصى اختصاص يافته؟

رهنما: مراد آيه بيان حال جنس بشر است صرف‏نظر از كرامت‏هاى خاصه و فضايل روحى و معنوى كه به‏پاره‏اى از انسان‏ها اختصاص دارد، بنابراين همه انسان‏ها حتى مشركين كفار، فساق و... مورد نظراند. در غير اين صورت، اگر مقصود انسان‏هاى خوب و مطيع بود امتنان و عتاب معنا نداشت.

ره‏جو: طبق صريح آيه شريفه، انسان مورد تكريم و تفضّل خداوند قرار گرفته، اولاً معناى تكريم و تفضيل را بيان فرمايد. دوماً آيا بين تكريم و تفضيل تفاوتى وجود دارد؟ يا اين‏كه اين دو لفظ مؤيد و مأكد يكديگرند؟

رهنما: مقصود از تكريم، اختصاص دادن به‏عنايت؛ و شرافت دادن به‏خصوصيتى است كه در ديگران نباشد و معنايش نفسى است و كارى به‏غير ندارد و تنها شخص مورد تكريم مورد نظر است [طبق اين بيان خداوند انسان را خصوصيتى عنايت كرده كه سبب اكرام و شرافت او مى‏شود، به‏عبارت ديگر انسان را به‏خصوصيتى شرافت داد كه ديگران را به‏اين خصوصيت شريف نكرده‏]. اما تفضيل به‏معناى برترى دادن برديگران است، درحالى‏كه او با ديگران در اصل آن عطيه و بخشش شركت دارد و در كل مى‏توان گفت: تفضيل و تكريم ناظر به‏يك دسته از موهبت‏هاى الهى است كه به‏انسان داده شده، اما تكريمش به‏دادن عقل است كه به‏هيچ موجودى داده نشده و انسان بدين وسيله خير را از شر، نافع را از مضر، نيك را از بد تميز مى‏دهد و موهبت‏هاى ديگر از قبيل تسلط برساير موجودات و استخدام آنها براى رسيدن به‏اهدافش و نيز از قبيل نطق، خط و امثال آن متفرع برعقل او است. و تفضيل انسان برساير موجودات به‏اين است كه آنچه به‏آنها داده شده، بيش از آن به‏انسان داده‏اند.

مثلاً خصوصيات و صفات انسان برديگر موجودات برترى دارد، هركمالى كه در موجودات هست حد اعلاى آن در انسان است و اين معنا در مقايسه تفنن‏هاى كه انسان در خوراك، پوشاك، مسكن، مسائل جنسى و غيره با ساير موجودات دارد به‏وضوح روشن است و نيز فنونى را كه انسان در نظم و تدبير خود به‏كار مى‏برد، به‏طورى‏كه از ابتداى خلقت تا به‏حال رشد محسوس و ملموسى در تمام ابعاد زندگيش داشته و همچنان دارد و از جوشش خاصى در اين زمينه برخوردار است.

ره‏جو: چه ارتباطى بين تكريم بنى آدم و عبارت «حلمنا هم فى البّر و البحر و رزقنا هم من الطيبات» وجود دارد؟

رهنما: مركب دريايى و زمينى براى انسان تدارك ديدن و انواع غذاها و ميوه‏هاى لذيذ برايش مهيا نمودن هردو از مصاديق تكريم است. در اين آيه، مثل اين است كه خداوند انسان را به‏مهمانى مثل مى‏زند كه به‏ضيافتى دعوت شده آنگاه براى حضور در آن ضيافت برايش مركب بفرستند، و در آن ضيافت انواع غذاها و ميوه‏ها در اختيارش بگذارد. بنابراين اولاً اصل مهمانى و دعوت، تكريم است ثانياً مركب فرستادن نيز تكريم است. ثالثاً، خوب پذيرايى كردن با غذاها و ميوه‏هاى لذيذ و مطبوع نيز تكريم است. با اين بيان روشن مى‏گردد كه عطف جمله «و حملناهم» و جمله «ورزقناهم» بر«كرمنا» از قبيل عطف مصداقى است كه از عنوانى كلى انتزاع شده و برآن متفرع گشته.

ره‏جو: مقصود از «كثيرٍ ممن خلقنا» چه نوع موجوداتى است؟

رهنما: بعيد نيست كه انواع موجودات داراى شعور و نيز جن مورد نظر آيه باشد. اين احتمال با معناى آيه مناسب‏تر است، زيرا هدف آيه بيان جهاتى است كه خداوند با آنها آدمى راتكريم كرده و بربسيارى از موجودات اين عالم برترى داده و موجودات اين عالم - تا آنجا كه، سراغ داريم - جماد، نبات، حيوان و جن هستند و اين آيه نمى‏تواند مشمول ملائكه نيز بشود، زيرا ملائكه تحت نظام حاكم برعالم ماده قرار ندارند، بنابراين معناى آيه چنين مى‏شود: ما بنى‏آدم را بربسيارى از مخلوقاتمان كه جماد، نبات، حيوان و جن باشند برترى داديم، اما بقيه موجودات كه در مقابل كلمه «كثيرٍ» قرار دارند مثل ملائكه از محل گفتار خارجند، زيرا آنها موجودات غيرمادى‏اند و داخل نظام جارى اين عالم نيستند. و انسان در اين آيه به‏عنوان يكى از موجودات عالم ماده مورد بحث است، كه اين موجود مادى مورد تكريم و تفضيل خداوند قرار گرفته. به‏بيان ديگر، آيه ناظر به‏كمال انسانى از حيث وجود مادى است و تفضيلش در مقايسه با ساير موجودات مادى است.

ره‏جو: آيا با استفاده از اين آيه مى‏توان گفت ملائكه از انسان بالاترند، زيرا خداوند فرموده انسان را بربسيارى برترى داديم نه برهمه مخلوقات؟ پس ملائكه برتر از انسان باشند؟

رهنما: اين آيه درصدد مقايسه انسان با ساير موجودات مادى است و ملائكه به‏خاطر اين‏كه از تحت نظام مادى اين عالم خارجند از محل كلام بيرونند، بنابراين آيه هيچ نظرى به‏مقايسه انسان باملائكه ندارد، از اين آيه نه برترى انسان از ملائكه و نه ملائكه برانسان استفاده مى‏شود. به‏عبارت ديگر، آيه متعرض برترى انسان از حيث وجود مادى ودنيوى است و حال آن‏كه ملائكه به‏چنين وجودى اصلاً موجود نيستند. پس آيه مى‏فرمايد انسان از جهت ابعاد وجودى نسبت به‏ساير موجودات مادى برتر است و مورد عنايت ويژه و تفضّل خداوند قرار گرفته است و ملائكه چون مجردند از دايره اين مقايسه خارجند.

ره‏جو: اگر از اين آيه صرف‏نظر كنيم، و بخواهيم مقايسه‏اى بين انسان و ملائكه كنيم اولاً از چه جهتى مى‏توان بين اين دو موجود مقايسه كرد ثانياً آيا در اين مقايسه انسان برتر است يا ملائكه؟

رهنما: مسلم است كه انسان و ملائكه از جهت وجودى قابل مقايسه نيستند، زيرا يكى مادى و ديگرى مجرد است و از دو سنخ وجودنند، اما صرف‏نظر از اختلاف سنخى در وجود، از جهت رتبه و مقام مى‏توانند مقايسه شوند كه كدام برترند؟ و نيز مسلم است كه در اين مقايسه هرانسانى نمى‏تواند داخل باشد، زيرا بدون شك بعضى انسان‏ها از چارپايان نيز بدترند (گرچه همين انسان كه از چارپايان بدتر است نيز مورد تكريم وتفضيل خدا قرار گرفته است لكن كفران نعمت كرده) بنابراين بايد انسان‏هاى وارسته، پاك، مؤمن و درستكار با ملائكه مقايسه شوند، و در اين مسئله بين مسلمين اختلاف است. اشاعره انسان را برتر از ملائكه مى‏دانند و براين ادعا آيه شريفه مورد(30) بحث را دليل آوردند و كلمه «كثير» را به‏معناى جميع گرفته‏اند. و معتقدند خداوند بنى‏آدم را برجميع مخلوقات خود حتى ملائكه برترى داده. و نيز استناد كرده‏اند به‏روايتى كه مى‏فرمايد: «مؤمن نزد خدا گرامى‏تر از ملائكه است.»

مذهب شيعه نيز همين اعتقاد را دارند كه انسان برتر است، و چه بسا استدلال كنند كه ملائكه مطبوع براطاعت خدا هستند، يعنى اطاعت‏كردن خدا مقتضاى طبيعت و جبلى آنهاست و اصلاً قادر برمعصيت نيستند، به‏خلاف انسان كه هم مى‏تواند اطاعت و هم مخالفت كند و سازمان وجودش را هم، دو قسم نيرو تشكيل مى‏دهد، نيروى شيطانى و نيروى رحمانى، نيروى عقل و نيروى غضب و شهوت، پس در اين حال اگر انسان مغلوب نيروى غضب و شهوت شود شكست خورده و اگر مقهور نيروى غضب و شهوت شود و عقل حاكم گردد و خدا را اطاعت كند. از ملائكه افضل است. البته بين اشاعره در اين مسئله اختلافات كمى و كيفى وجود دارد. برخلاف شيعه كه بدون اختلاف چنين نظرى دارند».

اما معتزله معتقدند كه ملائكه از بشر افضل‏اند و استدلال كرده‏اند به آيه شريفه(31) مورد بحث، كه خداوند آدم را بركثيرى از مخلوقات برترى‏داد. نه همه ومسلماً آنهايى كه استثنا شده‏اند ملائكه‏اند و لاغير.

اما طرفداران جبر، به‏عناد با ملائكه برخواسته و از انسان در مقابل ملائكه دفاع غلطى كرده‏اند و كل انسان را (اعم از مؤمن و غير مؤمن، خوب و بد) از ملائكه بالاتر دانسته‏اند.

اما حق مطلب اين است كه، صِرف امكان «فعل و ترك» براى انسان و اين‏كه به‏طور مساوى به‏آن دو قدرت دارد، و مى‏تواند كارى را انجام دهد يا ندهد، نمى‏تواند ملاك اصلى فضيلت و برترى اطاعت او باشد، بلكه اطاعت بشر از اين جهت افضل است كه، از صفاى طينت و حسن سريره او نشأت مى‏گيرد (و شاهد براين ادعا اين است كه عبادت و اطاعت كسى كه داراى خبث سريره و پليدى نفس است مثل «منافق» هيچ ارزشى ندارد. بنابراين ذات ملائك، كه قوامشان برطهارت و كرامت است و اعمالشان جز عبوديت و خلوص نيّت حكمى ندارد، از جنس و ذات انسان كه با كدورت‏هاى هواى نفس و تيره‏گى‏هاى غضب و شهوت مكدر است، افضل و شريف‏تر است. به‏همين جهت قوام ذات فرشتگان از قوام ذات انسان افضل است و اعمال فرشته‏ها خالص‏تر از اعمال انسان است، و كمالى كه انسان آن را براى ذات خود هدف قرار داده و در پرتو اطاعت خدا جستجويش مى‏كند، ملائكه در ابتداء وجودشان از آن بهره‏مندند. لكن اين هم هست كه ممكن است همين انسان كه كمال ذاتى خود را به‏تدريج يا به‏سرعت و يا به‏كندى به‏دست آورده استعدادهاى تازه‏اى كسب كند كه در اثر آنها به‏مقامى از قرب وحدى از كمال برسد كه مافوق حدى باشد كه ملائكه با نور ذاتيشان در ابتداء وجود بدان رسيده‏اند. ظاهر كلام خداوند اين امكان را تأييد مى‏كند. چنانچه در مسئله خلافت انسان، خداوند در محاجّه با ملائكه فرمود: اين موجود تحمل علم الاسماء را دارد كه شما نداريد، او مى‏تواند علم به‏تمام اسماء را تحمل كند و همين تحمل علم، مقامى است كه از نظر كمال، مقام تسبيح ملائكه‏وسيله حمد و تقديس به‏آن نمى‏رسد.

3 - تعليم يافته خداوند

* و علّم آدم الاسماء كُلَّها...(32)

ترجمه: (خدا) علم اسماء [علم اسرار آفرينش و نام‏گذارى موجودات ]را به‏تمامه به‏آدم آموخت.

ترجمه منظوم:




  • خداوند چون خوان خلقت نهاد
    سپس اسم‏ها را به‏جمع ملك‏
    بفرمود آنگه كه اسماء و نام‏
    بيان مى‏نمائيد اينك شما
    اگر راستگوييد در ادعا



  • به آدم همه اسم‏ها ياد داد
    بيان كرد يكتا خدا تك به‏تك‏
    بيان مى‏نمائيد اينك تمام‏
    اگر راستگوييد در ادعا
    اگر راستگوييد در ادعا



و نيز در آيه ديگرى مى‏فرمايد:

* فتلقى آدم من ربّه كلمات...(33)

ترجمه: پس آدم از خداى خود كلماتى آموخت...

ترجمه منظوم:




  • بياموخت آدم زپروردگار
    كلام و سخن‏هاى بس استوار



  • كلام و سخن‏هاى بس استوار
    كلام و سخن‏هاى بس استوار



يكى از عوامل كه سبب عزت و مقام براى انسان مى‏شود، علم است و مهم‏تر از علم، معلم است، كم نيستند انسان‏هاى كه مباهات مى‏كنند به‏تعليم نزد شخصيت‏هاى مهم علمى جهان، مثلاً گفته مى‏شود، شاگردان سقراط، ارسطو، بوعلى سينا، فارابى، امام خمينى،... حال اگر اين معلمين برگزيده خدا باشند و علمشان به‏بن‏بست نرسد، مثل پيامبران و ائمه اطهار(ع) قطعاً جاى مباهات و افتخار بيشترى دارد و اگر اين واسطه برداشته شود و مستقيماً خداوند معلم انسان باشد ارزش آن قابل اندازه‏گيرى نيست،و اين‏كه خداوند اول معلم انسان (حضرت آدم(ع)) است، به‏عنوان يكى از بزرگترين شئونات و مقامات انسان محسوب مى‏شود، مضافاً براين‏كه در اين مكتب، انسان چيزى را آموخت كه موجب برترى او از ملائك و ساير مخلوقات شد. بنابراين از دو جهت انسان در اين مسئله داراى مقام شد.

1- اولين شاگرد مكتب الهى گشت.

2- در اين مكتب چيزى را آموخت كه سبب برتريش نسبت به‏ساير مخلوقات گشت. در مسئله تعليم آدم(ع) به‏دست خدا، و به‏طور كلى تعليم انسان به‏دست خدا، در قرآن كريم آيات متعددى وجود دارد(34). و نيز در اين مسئله جاى بحث و سئوالات فراوانى است كه مختصراً به‏آنها مى‏پردازيم.

ره‏جو: مقصود از اسماء چيست؟

رهنما: اسماء يا مسماهاى اسمايى كه خدا به‏آدم تعليم كرده، يك سلسله موجودات زنده و صاحب شعور بودند كه در پشت پرده غيب از نظرها مستورند. (زيرا ضمير «هم» معمولاً به‏جمع عاقل برمى‏گردد) و البته اطلاع آدم براسماء آنها مانند اطلاع ما از نام‏هاى اشياء مختلف نبوده است، بلكه علمى بوده توأم باكشف حقيقت وجود آنها. و معناى مسماهاى آن اسم‏ها، حقايق خارجى و يا موجودات مخصوصى هستند كه در پشت پرده غيب [غيب آسمان و زمين ]مخفى بوده و علم آنها براى موجود زمينى و خاكى مانند آدم(ع) امكان داشته است، درحالى‏كه براى فرشته‏ها امكان نداشته به‏علاوه اين علم در احراز مقام خليفةاللهى نيز دخالت داشته است.

ره‏جو: پس منظور شما اين است كه ملائكه امكان و استعداد دريافت اين علم را نداشته‏اند، نه اين‏كه خدا به‏آنها اين علم را نداده، كه اگر مى‏داد با آدم فرقى نداشته و شايسته مقام خلافت الهى مى‏شدند؟

رهنما: درست متوجه شده‏ايد، اگر ملائكه امكان دريافت اين علم را داشتند، اما خدا به‏آنها نمى‏داد، بلكه به‏آدم مى‏داد ديگر اين فضيلتى خاص آدم نبود، زيرا پس از اين‏كه آدم به‏آن اسماء خبر داد بايد ملائكه هم به‏آنها عالم مى‏شدند و با آدم در اين امر مساوى مى‏گشتند، پس زمانى اين مسئله براى آدم(ع) فضيلت و برترى نسبت به‏ملائكه است كه ملائكه حتى پس از انبياء (خبر دادن) آدم(ع) هم نتوانند به‏آن عالم شود.

ره‏جو: محدوده «علم الاسماء» چقدر است؟ آيا شامل بخش‏هاى خاصى از موجودات مى‏شود؟

رهنما: اسماء معناى عموم مى‏دهد، چون اولاً جمع است دوماً «ال» برسر «اسماء» آمده كه معناى عموم مى‏دهد. سوماً به‏وسيله «كلّها» كه معناى عام مى‏دهد نيز تاكيد شده. بنابراين چنين استفاده مى‏شود كه مسماى تمامى اين اسم‏ها، موجود زنده و عاقلى مى‏باشد كه در پشت حجاب غيب [غيب آسمان و زمين‏] پنهانند. به‏عبارت ديگر مسماى آن اسم‏ها از تمام آسمان‏ها و زمين غايب و پنهانند.

ره‏جو: آيا اين عموميت اسماء، و زنده و عاقل بودن مسماهاى آنها، و غايب بودنشان از آسمان‏ها و زمين، همان چيزى است كه در آيه شريفه «و ان من شى الا عندنا خزائنه و ما ننزّله الا بقدر معلوم»(35) كه طبق اين آيه، هرآنچه كه «شى‏ءِ» برآن اطلاق مى‏شود خزينه و منابع سرشار و نامحدود و تمام نشدنيش نزد خداوند است، و تحديد و اندازه فقط در مورد خلقت و نازل ساختن آن است، و تعدد اين منابع از سنخ تعدد اعداد كه مستلزم محدوديت است، نمى‏باشد بلكه از نظر مراتب و درجات مى‏باشد؟

رهنما: بله همين‏طور است، آنهايى را كه خدا برفرشتگان عرضه نمود موجودات عالى و ناپيدايى هستند كه در نزد خداوند قرار دارند و هراسمى را در اين جهان خداوند به‏بركت آنها ايجاد كرده و آنچه در زمين و آسمان‏هاست از پرتو نور آنها مى‏باشند. آنها با اين‏كه متعدند اما تعدد آنها همچون اعداد نيست و تفاوت آنها با يكديگر مانند تفاوت افراد انسان نمى‏باشد، بلكه فقط از نظر مراتب و درجات است و نزول اسماء از طرف آنها نيز به‏همين نحوه مى‏باشد (يعنى از نظر مراتب و درجات با هم فرق دارند).

ره‏جو: آيا در قرآن آيات ديگرى مبنى برتعليم حضرت آدم(ع) بدست خداوند وجود دارد؟

رهنما: بله آيات متعددى وجود دارد كه به‏مواردى اشاره كرديم(36) علاوه برآن آيات، اين آيه شريفه «فتلقى آدم من ربه كلمات(37)...، پس آدم كلماتى از پروردگارش تلقى كرد» نيز براين ادعا دلالت دارد.

ره‏جو: مقصود از «تلقى آدم» چيست؟

رهنما: «تلقى» به‏معناى، گرفتن كلام همراه با درك مضمون آن است و اين تلقى راه توبه را برآدم(ع) سهل و آسان كرد.

ره‏جو: مقصود از كلماتى كه حضرت آدم(ع) از پروردگارش تلقى نمود چيست؟

رهنما: گاهى احتمال داده مى‏شود كه كلمات همان است كه خداوند در سوره اعراف(38) نقل فرموده. ولى چيزى كه اين احتمال را ضعيف مى‏كند اين است كه، چنين كلماتى را حضرت آدم(ع) خودزبان آورده و دعا و خواسته اوست و دعاى حضرت آدم قبل از امر به‏هبوط است، درحالى‏كه تلقى كلمات، بعد از امر به‏هبوط و فرود آمدن به‏زمين است. اما چيزى كه با توجه به‏سؤال ملائكه از خداوند در مورد آدم [آيا مى‏خواهد كسى را بيافرينى كه در زمين فساد كند و خون‏ريزى نمايد؟] مى‏شود، و با توجه به‏نحوه پاسخ دادن خداوند كه اين كارها را از خليفه زمينى خود نفى نكرد و فقط موضوع تعليم اسماء را درباره آدم عملى ساخت، به‏دست مى‏آيد كه در تعليم اسماء مطلبى وجود داشته كه باب اعتراض ملائكه را مسدود مى‏ساخته والا سؤال آنها به‏قوت خود باقى مى‏ماند و حجت برآنها تمام نمى‏شد.

پس معلوم مى‏شود در موضوع تعليم اسماء چيزى بوده كه بدرد جبران معاصى و گناهان مى‏خورده و شايد كلماتى را كه آدم(ع) تلقى كرده مربوط به‏همين قسمت باشد.

4 - اولين خليفه خدا در زمين‏

* و اذقال ربك للملائكة إِنّى جاعلٌ فى الارض خليفه(39)...

ترجمه: آنگاه كه پروردگار تو به‏فرشتگان گفت من در روى زمين جانشينى قرار خواهم داد...

ترجمه منظوم:




  • چو پروردگارت خداى مهين‏
    همانا نمايم من كردگار
    به روى زمين جانشين برقرار



  • به جمع ملائك بگفت اين‏چنين‏
    به روى زمين جانشين برقرار
    به روى زمين جانشين برقرار



تدبر و تفكر:

ره‏جو: از آيه چنين برداشت مى‏شود كه ملائكه آگاهى از مخلوقى داشتند كه در زمين ايجاد فساد و خون‏ريزى مى‏كند؟

رهنما: خير، ملائكه اين مطلب را از فرمايش خداوند استفاده كردند كه مى‏فرمايد. «انى جاعل فى الارض خليفه...، البته آنها علم داشتند كه موجود زمينى قطعاً مادى و مركب از قواى غضب و شهوت است و عالَم آنها، توأم با تزاحم و محدوديت است و زندگى آنها برپايه تعاون و اجتماع است و چنين زندگى، طبعاً خالى از مفاسد و خون‏ريزى‏ها نخواهد بود. و نيز مى‏دانستند خلافت و جانشينى درصورتى حقيقى است كه شخص جانشين از نظر تمام شئون وجودى و آثار و احكام و تدبيراتش حكايت از وجود شخصى كه به‏جاى او قرار گرفته است بنمايد، و مسلماً يك چنين جانشينى زمينى كه داراى چنين مفاسد و نواقصى است نمى‏تواند حاكى از وجود خداوند بزرگ كه داراى اسماء حسنى و جامع تمام صفات كمال و منزه از هرگونه عيب و نقص است باشد. آن وجود ناقص و آلوده چگونه مى‏تواند از چنين وجود مقدسى حكايت كند و كجا لياقت جانشينى او را دارد.

ره‏جو: آيا ملائكه با توجه به‏ويژگى‏هاى كه از عالم ماده و از خداوند داشتند مى‏خواستند اعتراض كنند كه اين موجود با اين ويژگى‏ها نمى‏توانند خليفه و جانشين خدا باشند؟

رهنما: خير ملائكه اين مسئله برايشان معما و فهمش مشكل بود كه چگونه موجودى با اين ويژگى‏هاى فردى و ويژگى‏هاى عالَمش (عالم ماده) مى‏تواند جانشين خدا شود، يعنى مظهر اسماء اللَّه باشد. و خداوند در پاسخ ملائكه مى‏فرمايد «من چيز را مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد و قطعاً اگر ملائكه علم بيشترى در اين مورد داشتند معما و مشكلى برايشان پيش نمى‏آمد».

ره‏جو: از كجا معلوم كه «إِنى جاعلٌ فى الارض خليفه» بدين معنا باشد كه خداوند مى‏خواهد انسان را خليفه خود در روى زمين قرار دهد؟ شايد اشاره به‏اين باشد كه انسان را جانشين موجودات ديگرى كه قبلاً در روى زمين بودند قرار دهد، و شاهد براين ادعا، اين مطلب باشد كه ملائكه از چنين موجوداتى با خبر بودند و در مقام سؤال از خداوند برآمدند و گفتند... اتجعل فيها من يفسدفيها(40)

رهنما: خلافتى كه از آن گفتگو شده خلافت و جانشينى از خداوند است نه جانشينى از يك نوع موجود زمينى كه قبل از انسان زندگى مى‏كرده و منقرض شده، زيرا پاسخى را كه خداوند به‏فرشتگان مى‏دهد و مقام برجسته آدم را به‏وسيله «تعليم اسماء» به‏آنها گوشزد مى‏كند تناسبى با اين احتمال ندارد.

ره‏جو: آيا مقام خليفه الهى مخصوص حضرت آدم(ع) بود يا شامل ديگر انسانها نيز مى‏شود؟

رهنما: اين مقام مخصوص حضرت آدم(ع) نبوده بلكه مربوط به‏نوع انسان است و فرزندان آدم نيز با پدر در اين مقام شركت دارند، و چنانچه فرزندان آدم در راه هدايت قدم بگذارند، مى‏توانند آن مقام را احراز كنند. در تأييد اين ادعا به‏آياتى مثل آيه «اذجعلكم خلفاء من بعد قوم نوح(41)» و آيه «ثم جعلنا كم خلائف فى الارض...»(42) و آيه «و يجعلكم خلفاء الارض...(43)» و نيز به‏آيه شريفه «و هو الذى جعلكم خلائف الارض و رفع بعضكم فوق بعض(44)...» مى‏توان استناد نمود.

ره‏جو: بالاخره خداوند اين شبهه ملائكه در مورد انسان، يعنى فساد و خون‏ريزى را تأييد كرده يا رّد؟ به‏عبارت ديگر، اين‏كه خداوند در مقابل سؤال ملائكه مى‏فرمايد «من چيزى را مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد» شبهه و سؤال آنها را تأييد مى‏كند يا رّد؟

رهنما: خداوند فساد و خون‏ريزى را از نوع بشر نفى نكرده، بلكه باسكوت خود اين سخن ملائكه را تصديق كرده، و تنها چيزى را كه بيان فرموده اين است كه، خليفه من در زمين قدرت تحمل اسرار و حقايقى را دارد كه از توانايى ملائكه خارج است، كه يك نوع حكايتى از وجود خداوند دارد، [يعنى موجودى خداگونه و خدا صفت است ] كه ملائكه ندارند. اين خليفه با اين قدرت، آن نقطه ضعفى كه شما متوجه‏اش شده‏ايد را جبران مى‏كند.

5 - برگزيده خداست‏

* ان اللَّه اصطفى آدم... على العالمين.(45)

ترجمه: به‏حقيقت خدا برگزيد آدم... را برجهانيان.

ترجمه منظوم:




  • گزيدست يزدان صاحب دليل‏
    به خلق، آدم و نوح و آل خليل‏



  • به خلق، آدم و نوح و آل خليل‏
    به خلق، آدم و نوح و آل خليل‏



تدبر و تفكر:

در قرآن كريم، بيش از 13 مرتبه واژه «اصطفى» با مشتقاتش ذكر شده كه مواردى از آنها، اين نكته را تأييد مى‏كند كه خداوند برخى از بندگانش را از ميان همه برگزيده است براى خودش و براى انسان‏ها.

ره‏جو: اصطفى به‏چه معناى است؟

رهنما: به‏معناى گرفتن خالص شده چيزى است و نيز به‏معناى انتخاب كردن و گزينش نمودن است و نيز به‏معناى مقدم نمودن فردى در يك امر يا امورى برديگران آمده است.

ره‏جو: آيا برگزيدن آدم و ديگر انسان‏ها از روى ضابطه و دليل خاصى است؟

رهنما: مقام «اصطفا» عيناً همانند اسلام است كه برحالت خلوص بندگى اطلاق مى‏شود كه بنده در جميع شئون زندگى برطبق مقتضاى بندگى و وظيفه عبوديت رفتار كند و در برابر پروردگار خود تسليم محض باشد. بنابراين، تا خلوص و بندگى در شخصى نباشد برگزيده نخواهد بود.

ره‏جو: خداوند آدم(ع) را از چند جهت برديگران برگزيد؟

رهنما: از سه جهت:

الف) خليفه بودن او از ميان نوع انسان(46).

ب) از جهت افتتاح باب توبه براى او(47).

ج) به‏لحاظ تشريع دين كه خداوند اول براى او تشريع فرمود(48).

6 - مسجود ملائكه به‏امر خدا

*واذقلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابليس...(49)

ترجمه: و چون گفتيم فرشتگان را كه سجده كنيد برآدم(ع) همه سجده كردند مگر شيطان.

ترجمه منظوم:




  • سپس آنگه خداوند دستور داد
    همه سجده سازيد برآدمى‏
    ملائك نهادند سر برسجود
    تكبر بورزيد شيطان پست‏
    بگرديد با كافران همنشست‏



  • به جمع ملائك چنين حكم راند
    «تأمل نورزيد حتى دمى»
    جز ابليس آن خيره چشم عنود
    بگرديد با كافران همنشست‏
    بگرديد با كافران همنشست‏



تدبر و تفكر:

اين آيه سند زنده و گواه روشنى است، برشرافت انسان و عظمت مقام او كه پس از تكميل خلقتش تمام فرشتگان مأمور مى‏شوند در برابر اين آفرينش بزرگ سر تعظيم فرودآورند. علاوه برآيه شريفه مذكور آيات ديگرى(50) براين نكته دلالت دارد كه ملائكه تماماً برحضرت آدم(ع) سجده كردند بغير از ابليس كه از طائفه جن بودن نه از ملائكه. مسئله سجده ملائكه برآدم(ع) (به امر خدا) از جمله مسائل بحث انگيزى است كه ده‏ها سؤال به‏دنبال خود به‏وجود مى‏آورد كه مختصراً به‏مواردى از آن سؤالات اشاره مى‏كنيم.

ره‏جو: آيا با استناد به‏اين آيه مى‏توان جو از سجده برغير خدا راثابت كرد؟

رهنما: اجمالاً استفاده مى‏شود سجده براى غير خدا جايز است، اما به‏دو شرط، اول اين‏كه منظور از آن سجده احترام و تكريم باشد نه عبادت. دوم اين‏كه سجده در برابر غيرخدا در واقع خضوع و اطاعت امر خدا باشد (كه در اين صورت عبادت خداست)

ره‏جو: آيا در جاى ديگرى از قرآن شاهد و مصداقى وجود دارد كه سجده برغير خدا شده باشد؟

رهنما: بله در مورد حضرت يوسف(ع) و برادرانش آمده است كه پدر و مادر خود را برتخت سلطنت نشانيدند و همگى به‏منظور تعظيم و تكريم آنها، به‏سجده افتادند(51) سپس يوسف به‏پدر گفت اين است تأويل خوابى كه قبلاً ديده بودم، پروردگار آن رؤيا را محقق كرد.

ره‏جو: آيا برسجده عنوان ديگرى جز عبادت اطلاق مى‏شود؟ مثلاً تكريم و تعظيم؟

رهنما: اين‏كه بعضى گمان كرده‏اند كه سجده عبادت ذاتى است و بجز عبادت هيچ عنوان ديگرى برآن منطبق نيست صحيح نمى‏باشد، اگر چه اطلاق عبادت برسجده از هرعمل ديگرى واضح‏تر و روشن‏تر است، اما در عين حال سجده عبادت ذاتى نيست بلكه نيازمند قصد عبادت است.

ره‏جو: در نتيجه سجده برغير خدا چه صورت و حكمى دارد؟

رهنما: آنچه منع عقلى و شرعى دارد اين است كه كسى بخواهد با سجده بركسى يا چيزى اثبات ربوبيت براى او كند، اين شكل سجده شرعاً و عقلاً ممنوع است (براى غير خدا)، اما اگر منظورش از سجده صرف تحيت و يا احترام او باشد، بدون اين‏كه ربوبيتى براى او قايل شود، نه دليل عقلى و نه شرعى برحرمت و منع اين سجده وجود ندارد. اگرچه ذوق دينى مردم متدين كه آن را از اُنس ذهن به‏ظواهر دين كسب كرده‏اند اقتضا مى‏كند كه به‏طور كلى سجده به‏خدا اختصاص يابد و براى غير، هرچند از باب تعارف و تحيت صورت نگيرد. لكن چنين هم نيست كه هرعملى را به‏منظور اظهار اخلاص درباره خدا آوريم. نتوانيم آن عمل را براى غير خدا بكار بريم و «نتوانيم» با آن عمل نسبت به‏بندگان صالح خدا و يا قبور اولياء خدا و يا آثار آنان اظهار محبت كنيم.

ره‏جو: خداوند چه زمانى دستور سجده برآدم(ع) را صادر فرمود؟

رهنما: اگرچه در آغاز چنين به‏نظر مى‏آيد كه مسئله سجده بعد از آزمايش فرشتگان و تعليم اسماء به‏آدم(ع) بوده، ولى دقت در ديگر آيات نشان مى‏دهد كه سجده بلافاصله بعد از آفرينش انسان و تكامل خلقت او و قبل از آزمايش فرشتگان بوده است چنان‏كه مى‏فرمايد: «فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعواله ساجدين»(52) همين عبارت در آيه 72 سوره ص نيز ذكر شده به‏علاوه، اگر دستور سجده بعد از روشن شدن مقام آدم بود چندان افتخارى براى ملائكه محسوب نمى‏شد.

ره‏جو: آيا اين سجده واقعاً براى خدا بود يا حضرت آدم(ع)؟

رهنما: بدون شك سجده به‏معناى «پرستش خاص خداست چرا كه در جهان هيچ معبودى جز خدا نيست و معناى «توحيد در عبادت» همين است كه غير خدا را پرستش نكنيم. بنابراين فرشتگان براى آدم(ع) سجده به‏معناى پرستش نكردند، بلكه سجده براى خدا بود، ولى به‏خاطر آفرينش چنين موجودى شگرف و احترام و تكريم او، و به‏عبارت ديگر سجده براى آدم كردند اما سجده به‏معناى «خضوع» [و تكريم‏] نه پرستش. و به‏واقع اطاعت امر خدا كردند پس سجده براى خدا بود. و تكريم آدم، در طول سجده براى خدا مى‏باشد.

ره‏جو: چرا ابليس برآدم(ع) سجده نكرد؟

رهنما: انگيزه ابليس در اين مخالفت كبر، غرور و تعصب خاصى بود كه برفكر او چيره شده بود. او مى‏پنداشت كه از آدم برتر است و نمى‏بايست دستور سجده برآدم به‏او داده شود، بلكه او بايد مسجود آدم باشد. و علت كفر او نيز همين بود كه فرمان حكيمانه پروردگار را نادرست شمرد، و نه تنها عملاً عصيان كرد بلكه در اعتقاد نيز معترض بود. بدين ترتيب خودبينى و خودخواهى محصول يك عمر ايمان و عبادت او را برباد داد. در راستاى پاسخ به‏سؤال فوق در قرآن كريم آياتى وجود دارد كه دليل مخالفت شيطان را مشخص مى‏كند.

الف) شيطان خود را از نظر «سنخ جنس بالاتر» از آدم مى‏دانست. چنانچه قرآن مى‏فرمايد:

«قال انا خيرٌ منه خلقتنى من نار و خلقته من طين»(53). و نيز آيه «.. قال ءَ اسجد لمن خلقت طيناً(54)»

ب) كبر و غرور مانع سجده شد. چنانچه قرآن مى‏فرمايد:

«فسجد الملائكة كلهم اجمعون الاّ ابليس استكبرو كان من الكافرين.(55)»

ج) و يا بگوييم روحيه كفر گرايى و فسق جويى او سبب شد اطاعت امر خدا نكند در نتيجه از كافرين و فاسقين محسوب و سبب اخراجش از درگاه ايزدى نيز شده. «ففسق عن امر ربه(56)».

د) سوء اختيار سبب شد كه اطاعت از پروردگارش نكند، چون او جن بود و جن نيز مانند انسان از اختيار برخوردار است.

«فسجدوا الاّ ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه...(57)»

نگاه سوم: سكونت، عهد خدا، توبه، امر و نهى يا تشريع دين‏


1 - سكونت حضرت آدم و حوا

الف) سكونت در بهشت


* و قلنا يا آدم اسكن أنت و زوجك الجّنة و كُلامنها رغداً حيث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة...(58)

ترجمه: و گفتيم اى آدم تو با جفت خود در بهشت، رايگان و بى‏زحمت جاى گزينيد و بخوريد از طعام‏هاى بهشت هرچه مى‏خواهيد و نزديك‏اين درخت (گندم يا سيب) نشويد...

ترجمه منظوم:




  • به آدم بگفتيم «اى خوش سرش‏
    زهرنعمتى چون بخواهيدخواست‏
    نگرديد نزديك، براين درخت‏
    كه گرديد چون ظالمان تيره بخت‏



  • تو با جفت خود باش اندر بهشت‏
    در آنجا مهياست بى كم و كاست‏
    كه گرديد چون ظالمان تيره بخت‏
    كه گرديد چون ظالمان تيره بخت‏



تدبر و تفكر:

مسئله سكونت حضرت آدم در بهشت سه جاى قرآن كريم(59) ذكر شده است كه ابعاد مختلفى از اين قضيه را متذكر مى‏شود. مفسرين گرامى قرآن نيز در ذيل اين آيات با تفحص و دقت زياد سعى در برطرف كردن سؤالات متعدد پيرامون كيفيت و كميت سكونت و اخراج حضرت آدم(ع) و حوا از بهشت دارند.

ره‏جو: آيا هدف اين بود كه آدم و همسرش در بهشت زندگى دائمى داشته باشند؟ يا نه، مسئله بهشت موقت بوده؟

رهنما: از سياق آياتى كه مسئله سكونت را مطرح مى‏كنند مخصوصاً آيه 35 سوره بقره و نيز آيه شريفه «انى جاعلٌ فى الارض خليفه» اين معنا به‏دست مى‏آيد كه حضرت آدم(ع) در اصل براى زندگى و سكونت در زمين خلق شده بود، لكن خداوند چند روزى آنها را در بهشت منزل داد تا آنها آزمايش شوند، و در نتيجه نافرمانى از آنان كشف عورت شود، سپس به‏زمين هبوط كنند، به‏عبارت ديگر راه زمينى شدن آدم(ع) و همسرش همين بود كه نخست در بهشت منزل گيرند تا برتريش برملائكه و لياقتش براى خلافت اثبات شود، سپس ملائكه مأمور به‏سجده براو شوند. و آنها را از نزديك شدن به‏آن درخت نهى نمايد، تا به‏تحريك شيطان از آن بخورند و در نتيجه عورتشان ظاهر گردد تا اين امر سبب هبوط آنها به‏زمين شود.

ره‏جو: در حقيقت عامل اصلى اخراج آنها از بهشت چه بود؟

رهنما: عامل و علتى كه باعث زمينى شدن آن دو شد، همان مسئله ظاهر شدن عيب آنها بود، و عيب به‏قرينه‏اى كه مى‏فرمايد «برآن شدند كه از برگ‏هاى بهشت خود را بپوشانند» همان كشف عورت آنها بوده، و معلوم مى‏شود كه اين عضو مظهر همه تمايلات حيوانى است و مستلزم غذا خوردن و نمّو نيز هست.

ره‏جو: هدف ابليس از فريب دادن آدم و حوا چه بوده است؟

رهنما: اين بود كه به‏هروسيله ممكن عيب آنها را ظاهر گرداند «البته اين عضو موقتاً پوشيده بود» به‏عبارت ديگر پس از اتمام خلقت آدم و حوا در زمين، بلافاصله قبل از اين‏كه متوجه عيبشان (عورت) شوند داخل بهشت شدند، و آنجا تنها وسيله‏اى كه مى‏توانست عيب آنها را ظاهر كند، همانا خوردن از آن درخت بود كه ابليس با وسوسه، آنها را وادار به‏خوردن كرد و عيبشان را ظاهر نمود. بنابراين، ظهور عيب (كشف عورت) در زندگى زمينى،وسيله خوردن از آن درخت يكى از قضاهاى حتمى خدا بوده كه بايد مى‏شد.

ره‏جو: مقصود از «شجره» چه درختى است؟

رهنما: درختى بوده كه نزديكى بدان، مستلزم تعّب و بدبختى در زندگى دنيا بوده و آن بدبختى اين است كه انسان در دنيا پروردگار خود را فراموش نمايد و از مقام او غفلت بورزد. و گويا آدم(ع) نمى‏خواست ميانه آن درخت و ميثاقى كه از او گرفته بودند جمع كند ولى نتوانست ونتيجه‏اش فراموشى آن ميثاق و وقوع در تعب زندگى دنيا شد و آدم(ع) اين خسارت را با توبه جبران نمود. اما مقصود از ميثاق، پيمان عمومى است كه خداوند از همه انسان‏ها عموماً و از انبياء، خصوصاً و به‏وجهى مؤكدتر گرفته است.

ره‏جو: چرا خداوند پس از پذيرفتن توبه آدم(ع) وى را به‏بهشت بازنگرداند؟

رهنما: اين مطلب شاهد ديگرى است براين‏كه اينها آفريده شده بودند براى زندگى در زمين، و اين قضاى حتمى خداوند بود. پس روشن مى‏شود كه علت اخراج آنها از بهشت خطاى آنها نبوده، بلكه علت اين بود كه به‏وسيله آن خطا عيب آنها ظاهر شد و اين خطاوسيله ابليس لعين صورت گرفت.

ره‏جو: در عبارت «فتكونا من الظالمين» مقصود از ظلم چيست؟

رهنما: خداوند مى‏فرمايد نزديك اين درخت نشويد، اگر نزديك شديد از ستمگران هستيد. به‏شهادت و قرينه آيه‏اى كه در سوره طه(60) آمده است، ظلم در اينجا به‏معناى «شقا» است و شقاء به‏معناى تعب و رنج است پس در نتيجه خداوند مى‏فرمايد اگر نزديك اين درخت شويد به‏تعب و زحمت مى‏افتيد.

ره‏جو: در اينجا كه خداوند مى‏فرمايد «لاتقربا هذه الشجرة...» نزديك درخت نشويد. اين نهى چه نهى است؟ مولوى يا ارشادى؟

رهنما: نهى در اين آيه ارشادى و خيرخواهانه است. نه مولوى كه انجامش عذاب داشته باشد. در نتيجه آدم(ع) به‏نفس خودش ظلم كرد و خود را از بهشت محروم ساخت، نه اين‏كه نافرمانيش عذاب داشته باشد. و اگر چنان‏كه نهى تكليفى و مولوى بود مى‏بايست بعد از قبولى توبه كيفرش برداشته مى‏شد و آدم(ع) و حوا دوباره به‏بهشت برمى‏گشتند.

ره‏جو: بهشت آدم و حوا كجا بود؟

رهنما: بهشت آدم و حوا در آسمان بود، نه در آن بهشت موعود كه هركس داخل شود هرگز بيرون نشود. چنان‏كه در روايت است، كه بهشت آدم(ع) دنيوى بوده، و در آن آفتاب و ماه طلوع مى‏كرده، نه بهشت اخروى كه ابدى و جاويد است [مقصود ازبهشت دنيوى بهشت‏هاى بزرخى است در مقابل بهشت خلد] (جاويد و ابدى)

ب) سكونت در زمين‏

... و قلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدوٌ و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حينٍ(61).

ترجمه: و گفتيم به(آدم و حوا) فرود آئيد از بهشت كه برخى از شما برخى را دشمنيد و شما را در زمين آرامگاه و آسايش خواهد بود تا روز مرگ.

ترجمه منظوم:




  • بگفتم آئيد اين‏كه فرود
    كه برخى شما مردمان بشر
    كنون تازمانى كه آيد هلاك‏
    سكونت گزينيد برروى خاك‏



  • زفردوس اعلى زباغ خلود
    چو خصميد با مردمان دگر
    سكونت گزينيد برروى خاك‏
    سكونت گزينيد برروى خاك‏



تدبر و تكفر

از اين قسمت استفاده مى‏شود كه زندگى بعد از هبوط با قبل از آن فرق مى‏كند، زندگى دنيا حقيقتش آميخته با حقيقت زمين و داراى گرفتارى و مستلزم سختى و بدبختى است و لازمه‏اش اين است كه انسان در آن رشد كند و بميرد و با مردن جزء زمين شود و بار ديگر از آن مبعوث شود.

1) اصول كافى، كتاب قرآن ص 591.

2) سوره يوسف، آيه 111.

3) قاموس قرآن، ج 1، ص 38.

4) آل عمران / 59.

5) سوره ص 71-72.

6) مفردات، راغب ماده بشر.

7) روم / 20 «خلقكم من تراب...»... خلق لكم من انفسكم ازواجاً...21»

8) حجر / 26 «ولقد خلقنا الانسان من صلصالٍ من حماءٍ مسنون و آيه 28 تكرار آيه 26».

9) الرحمن / 14 «خلق الانسان من صلصالٍ كالفجار».

10) حجر / 26.

11) حجر / 29، 28.

12) پاسخ با مختصرى تغيير از الميزان به‏نقل از راغب در مفردات ذكر شده.

13) الميزان به‏نقل از مجمع البيان.

14) سجده / 9، 8، 7.

15) اعراف / 89.

16) نساء / 1.

17) زمر / 6 - اعراف / 27 - اسراء / 62 - حجرات / 13.

18) و من آياته انْ خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها... روم / 21.

و اللَّه جعل لكم من انفسكم ازواجاً و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدة، نحل / 72.

جعل لكم من انفسكم ازواجاً... شورا / 11 و من كل شى خلقنا زوجين. زاريات / 49.

19) فرزندان حوا دو قلو بودند، در يك حمل هابيل و خواهرش اقليما متولد شدند و در حمل ديگر قابيل و خواهرش لوزا متولد شدند. بنا شد به‏امر خدا هابيل با لوزا و قابيل با اقليما ازدواج كنند اما قابيل راضى به‏اين ازدواج نبود و همين امر سبب اختلاف شد.

قصه‏هاى قرآن، ص 16-11.

20) زمر / 6.

21) كلمه انعام به‏معناى شتر، گاو، گوسفند و بز است كه چهار جفت مى‏شود هشت.

22) تخمدان.

23) مجمع البيان چ 8، ص 491.

24) سوره ص 75.

25) و هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعاً، بقره / 29؛ و خلق كل شى‏ء فقدره تقديراً، فرقان. 2- هو خالق كلّ شى فاعبدوه، انعام / 102. قل اللَّه خالق كل شى‏ء و هو الواحد القهار. رعد 16.

26) اعراف / 94-95.

27) سوره ص 75.

28) مؤمنون / 14.

29) اسراء 70، نكاتى كه در آيه شريفه دلالت برترى بنى آدم مى‏نمايند عبارتند از: «كرمنا، رزقنا، فضلنا، تفضيلاً».

30) اسرى / 70.

31) اسرى / 70.

32) بقره / 31.

33) بقره / 37.

34) 1- الذى علم بالقلم. علم الانسان مالم يعلم آن خدايى كه بشر را علم نوشتن با قلم آموخت و به‏آدم آنچه را كه نمى‏داشت تعليم داد. علق / 4،5.

2- الرحمن، علم القرآن، علمه البيان، خداى مهربان (به رسولش محمد(ص) قرآن آموخت و به‏انسان تعليم نطق و بيان داد). الرحمن / 1، 2، 4.

3-... عُلّمتم مالم تعلموا انتم و لااباؤُكم... آنچه را شما و پدرانتان نمى‏دانستيد از آن بياموختيد. انعام / 91.

4-... فاذكرو اللَّه كما علّمكم مالم تكونوا تعلمون. خدا را ياد كنيد زيرا او شما را بياموخت آنچه را كه نمى‏دانستيد. بقره / 239.

35) حجر / 21 «و هيچ چيز در عالم نيست جز آن‏كه منبع و خزينه آن نزد ما خواهد بود ولى از آن برعالم خلق، مگر به‏اندازه معين كه مصلحت است نمى‏فرستيم».

36) صفحه 44 پاورقى.

37) بقره / 37.

38) قالا ربّنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنالنكوننّ من الخاسرين. اعراف / 23.

- ترجمه: گفتند خدايا ما برخويش ستم كرديم و اگر تو ما را نبخشى و به‏ما رحمت و رأفت نفرمايى سخت از زيان كاران شده‏ايم.

39) بقره / 30.

40) بقره / 30 «آيا كسى را در آن (زمين) قرار مى‏دهى كه فساد كند.»

41) اعراف / 69 «اى مردم متذكر باشيد كه خدا شما را پس از هلاك قوم نوح جانشين آن گروه كرد».

42) يونس / 14 «سپس ما بعد از (هلاك) آنها شما را در زمين جانشين كرديم تا (بيازماييم)...»

43) نمل / 62 «و شما (مسلمين) را جانشينان اهل زمين قرار مى‏دهد».

44) انعام / 165 «و او خدائيست كه شما را جانشين گذشتگان اهل زمين مقرر داشت و رتبه بعضى را از بعضى بالاتر قرار داد».

45) آل عمران / 33.

46) انّى جاعل فى الارض خليفه. بقره / 30 فرمود من در زمين خليفه برگمارم...

47) ثم اجتباه رَبُّهُ فتاب عليه و هدى. طه 122 سپس خدا توبه او را پذيرفت و هدايتش كرد و به‏مقام نبوت برگزيدند.

48) فامّا ياتينّكم منّى هدى، فمن اتّبع هداى فلايضل و لايشقى. طه / 123.

چون از جانب من براى شما راهنمايى بيابد (آن هنگام) هركس از راه من پيروى كند نه هرگز گمراه شود و نه شقى و بدبخت گردد.

49) بقره / 34.

50) الف - فسجدالملائكة كلهم اجمعون. حجر / 30 ب - فسجدو الملائكة كلهم اجمعون الا ابليس استكبر ص / 73 ج - ثم قلنا للمائكة اسجدوا لادم، فسجدوا الاّ ابليس. اعراف / 11.

51) و رفع ابَويْهِ على العرش و خَروُّاله سجداً و قال يا ابت هذا تأويل رءيا بى... يوسف / 100.

52) حجر / 29 «هنگامى كه آن را نظام بخشيدم و از روح خود در آن دميدم براى او به‏سجده افتيد.»

53) شيطان گفت من از او بهترم كه مرا از آتش (نورانى سركش) و او را از گل (تيره پست) آفريدى. ص / 76.

54) شيطان گفت آيا من سجده كنم براى كسى كه تو او را از گل خلق كردى؟ اسرى/61.

55) پس به‏فرمان خدا تمام فرشتگان بدون استثناء سجده كردند، مگر شيطان كه غرور و تكبر ورزيده و از زمره كافران گرديد. ص / 73 - 74.

56) كهف / 5، ص - / 74.

57) آنها همگى سجده كردند جز ابليس كه از جن بود و از فرمان پروردگارش بيرون شده...» كهف / 50.

58) بقره / 35.

59) الف - آيه 35 سوره بقره (فوق الذكر)

ب - آيات 25 تا 19 سوره اعراف / كه مفصلاً ماجراى را ذكر نموده است.

60) فلايخرجّنكما من الجنة فتشقى. سوره طه / 117 «.. مبادا شما را از بهشت بيرون كند و به زحمت و رنج خواهى افتاد» و نيز در آيه 123 آمده است.

61) بقره / 36.  


/ 49