حضرت اسحاق(ع)
هدف ما
در اينكه انسانها و يا (دست كم) بسيارى از انسانها، قبل از انجام هركار و يا حتى فكر هركارى، جوياى الگوى مناسب براى خود مىباشند شكى نيست و بى ترديد پس از جستجو و كاوش، الگوى را برمى گزينند، كه چه بسا در تشخيص خود دچار اشتباه بشوند و چه بسيار ديده مىشود كه با كمال تأسف اين الگوگيرى در زندگى و سرنوشت آنها تأثيرى بد مىگذارد كه جبرانناپذير است.اين مسئله سبب مىشود كه بيانديشيم كه راه چاره كجاست؟ چه بايد كرد؟ به نظر مىرسد راه نجات از اين مهلكه (كه انسان گرفتار هر كسى بعنوان «الگو» نشود) در كلام نورانى خاتم الانبياء محمد مصطفى (ص) بيان شده است كه مىفرمايد:
* «فاذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن»(1)
ترجمه: «زمانى كه فتنهها مانند پارههاى شب ظلمانى بشمار و آورد، برشما باد رجوع به قرآن»
پس بايد به قرآن تمسك كنيم و براى نجات خود و جامعه، سراغ كسانى كه در قرآن از آنها بعنوان الگو، اسوه، دليل و راهنما ياد شده، برويم.
بايد دست در دست بصير و بينايى گذارد، كسى كه روشن است و روشنايى بخش، كسى كه نور است و نوربخش. نه اينكه بقول معروف «كورى عصاكش كور ديگرى باشد، ره گم كردهاى راهنماى گمشدهاى گردد». الگوها و اسوههاى حقيقى و راستين در قرآن معرفى شدهاند و ما مىخواهيم اولاً: آنها را بشناسيم و بشناسانيم (از همان زاويهاى كه قرآن آنها را مطرح نموده) ثانياً آنها را الگوى خود قرار دهيم و آن گونه عمل كنيم، كه آنها مىكردند.
پس گفتار و نوشتار ما نه به اين هدف است كه به تمامى مسائل مطرح در زندگى انبياء بپردازد، زيرا بسيارى از آن مسائل نكاتى صرفاً تاريخى و مربوط به شخص آن پيامبر و زمان خاص او بوده كه در كتب تاريخى ذكر شده است. اما قرآن كريم به آنها نپرداخته است.
بنابراين ما مىخواهيم مسائلى را مطرح كنيم كه اولاً قرآن مطرح نموده، و ثانياً مربوط به شخصيت آن پيامبر باشد، آن ويژگيهاى كه سبب شد انسان خاكى مخاطب خدا قرار گيرد و بىواسطه و يا باواسطه با خدا سخن گويد، آن ويژگيهاى كه انسان خاكى را مظهر علم خدا، قدرت خدا، حلم خدا و بخشندگى خدا مىكند و خاص شخص و زمان نيست. براى ما ابراهيمى شدن، موسوى شدن، عيسوى شدن، محمدى شدن مهم است نه اينكه بدانيم تاريخ تولد و رحلت آن پيامبر چه زمانى بوده، چند فرزند داشته و اسم فرزندانش و همسرش و.... چه بود اينها اگر چه به لحاظ تاريخى اهميت ويژهاى دارد اما به لحاظ الگوگيرى و درس آموزى مورد نظر نيست. اگر دقت كنيم قرآن نيز با همين روى كرد سراغ قصص انبياء رفته است. چنانچه مىفرمايد:
* «لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب»(2)
«همانا در داستانهاى ايشان عبرتى است براى خردمندان»
و در خاتمه، با توجه به اينكه مىخواهيم فقط با استفاده از قرآن كريم، انسانهاى نمونه و الگو را بشناسيم، و استفاده از قرآن مراتبى دارد و هر انسانى در مرتبهاى مىتواند از اين كتاب هدايتگر استفاده نمايد، به سراغ مفسر بزرگ قرن اخير درجهان تشيع حضرت علامه طباطبايى (ره) در تفسير شريف الميزان مىرويم و اين متن را بعنوان مرجع اصلى و نيز از تفاسير مهم ديگر براى اين امر مهم و سرنوشت سازبهرهمند مىشويم.
پيش نگاه
حضرت اسحاق(ع) از نگاه قرآن كريم
در آيات متعددى(3) از آن جناب به صراحت و كنايت، سخن بميان آمده و در آن آيات پيرامون «اصل و نسب، خصوصيات فردى و اجتماعى، مقامات و درجات، مقام و منصب نبوت، نزول وحى و دين و آيين، آن حضرت بحث شده است.» اين نوشتار به هدف آشنايى و شناخت از آن جناب، تمامى مطالب مطرح شده در قرآن كريم در خصوص ايشان را با نظمى خاص و قابل استفاده و الگوگيرى براى جوانان عزيز ذكر مىنمايد، تا در نهايت ضمن آشنايى با سيماى حضرت اسحاق(ع) از نگاه قرآن بتوانيم الگوى مناسبى را با توجه به اقتضاى حال جوانان گرامى در عصر حاضر عرضه نماييم.
اسحاق در نقل تورات
در تورات (موجود فعلى) نقل شده كه، اسحاق به سن چهل سالگى با «رفقه» دختر «بنوئيل أرامى» خواهر «لابان أرامى، از اهالى «فدّان أرام» ازدواج كرد و تا مدتها بچه دار نشد تا اينكه حضرت اسحاق (كه براى رب نماز مىخواند، از پروردگارش درخواست فرزند نمود) ربّ دعايش را مستجاب كرد، رفقه حمل برداشت (دوقلو)، به رفقه خطاب شد كه در شكم تو دو امت است، از درون دل تو دو طايفه و ملتى از هم جدا بيرون خواهند آمد، ملتى قوى و مسلط بر ملت ديگر، ملتى كبير كه ملت صغير را برده خود مىسازد. در نهايت پس از بهپايان آمدن دوران حمل دو پسر بدنيا آمدند، يكى سرخ رنگ، كه «عيسو» ناميده شد و ديگرى در حالى بدنيا آمد كه پاشنه (عقب) پاى عيسو را بدست داشت كه به همين دليل نام او را يعقوب گذاشتند.(4)
حضرت اسحاق (ع) از نگاه تاريخ
حضرت اسحاق(ع) از جمله پيامبران مرسل الهى است كه از «پدرى همچون ابراهيم خليل(ع) و مادرى همچون ساره» در منطقه فلسطين فعلى به دنيا آمد و در همانجا مىزيست.وى جدّ بنىاسرائيل است كه حضرت جبرئيل(ع) به او بشارت داد كه از نسل او، هزار پيامبر بوجود خواهند آمد، كه از جمله آنها حضرت موسى(ع) بود.
تولد ايشان چند(5) سال بعد از تولد حضرت اسماعيل(ع) رخ داد، در هفتمين روز تولدش او را ختنه نمودند. چهره و سيماى وى مانند مادرش ساره بسيار خوش منظر و زيبا بود.
به هنگام تولد اسحاق، پدرش يكصد و بيست و مادرش نود سال، سن داشتند. اسحاق بعد از رسيدن به سن بلوغ با دخترى از اهل «بابل» بنام «بقا» ازدواج نمود. آن جناب در سن چهل سالگى از سوى پدر مأموريت يافت تا در منطقه «كنعان و فلسطين» مردم را به يكتا پرستى دعوت نمايد، و بالاخره در شام اقامت گزيد و پس از درگذشت اسماعيل(ع) به نبوت رسيد، و به سن يكصد و هشتاد سالگى رحلت نمود و در جوار قبر پدرش حضرت ابراهيم(ع) در قدس شريف مدفون گشت(6).
اما در نقل ديگر در مورد آن جناب آمده است:
اسحاق، با «رفقا» دختر «بتويل» ازدواج كرد كه از وى در سن شصت سالگى صاحب دو فرزند به نامهاى «عيص» و «يعقوب» شد.
عيص كه بزرگتر از يعقوب بود با دختر عمويش بنام «نسمه» ازدواج كرد كه از وى «روم بن عيص» بدنيا كه تمام زردپوستان از نسل او مىباشند.
و يعقوب (اسرائيل) با دختردايى خود بنام «ليا»، دختر «لبان بن بتويل» ازدواج نمود كه حاصل اين ازدواج فرزند انى بنامهاى «روبيل، شمعون، لاوى، يهودا، زبالون، لشحر يا يشحر» بود، سپس «ليا» فوت نمود، يعقوب با خواهر او «راحيل» ازدواج كرد كه از او «يوسف و بنيامين» متولد شد (بنيامين در عربى، شداد خوانده مىشود). اسحاق به سن يكصد و شصت سالگى فوت نمود و در جوار پدرش دفن شد(7).
نگاه اول: اصل و نسب حضرت اسحاق(ع)
اصل و نسب حضرت اسحاق(ع)
در خصوص اين موضوع، شش آيه آمده است، در ابتداء آيات را فهرست وار ذكر مىكنيم، سپس بصورت كامل به بحث و بررسى آنها مىپردازيم: * وبشرناه باسحاق(8) ما او (ابراهيم) را به اسحاق بشارت داديم.
* و امرأته قائمة فضحكت فبشرناها باسحاق.(9) (و همسرش ايستاده بود، (از خوشحالى) خنديد (يا، ايستاده بود پس حيض شد) پس او را به اسحاق بشارت داديم.
* و وهبناله اسحاق(10) اسحاق را ما به او (ابراهيم) بخشيديم.
* وهبناله اسحاق(11) اسحاق را به او بخشيديم.
* و وهبناله اسحاق و يعقوب نافلة(12) ما اسحاق و يعقوب را به وى بخشيديم.
* الحمدالله الذى وهب لى على الكبر اسماعيل و اسحاق(13) حمد خداى را كه در پيرى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد.
چنانكه از آيات ذكر شده مشخص است، در دو آيه خداوند، ابراهيم(ع) و همسرش ساره را به فرزند پسرى بنام اسحاق بشارت مىدهد. سپس در سه آيه مىفرمايد: ما اسحاق را به ابراهيم هديه كرديم، و در پايان شكر و سپاسگزارى حضرت ابراهيم(ع) را بر نعمت فرزند ذكر نموده است.
بعد از ذكر آيات بصورت اجمال، حال با استفاده از تفاسير، به تفصيل در حدّ و اندازه مورد نياز به بحث مىپردازيم.
ابتداء آياتى كه به ابراهيم(ع) و همسرش بشارت فرزند دادهاند:
1 - بشارت به ابراهيم،
* و بشرناه باسحاق(14) ترجمه: و ما او (ابراهيم) را به اسحاق بشارت داديم.
ترجمه منظوم(15):
به اسحاق او را خدا مژده داد
كه پيغمبرى بود صالح نهاد.
كه پيغمبرى بود صالح نهاد.
كه پيغمبرى بود صالح نهاد.
چنانكه از كلمه «بشرناه» مشخص است، با ضمير «ه» اشاره مىفرمايد، بشارت داديم او را بدون اينكه به نام «او» تصريح نمايد. لكن با توجه به آيات قبل كه صريحاً نام حضرت ابراهيم(ع) را برده است مفسرين مكرم، بدون هيچ ترديدى مقصود از ضمير «ه» را حضرت ابراهيم(ع) دانستهاند.
بنابراين آيه شريفه متضمن بشارت به ولادت اسحاق(ع) است بر حضرت ابراهيم(ع).
دو مرتبه از سوى خداوند به حضرت ابراهيم(ع) بشارت به فرزند داده شد. يكى بشارت به اسماعيل(ع) و دوم بشارت به اسحاق(ع).
در روايت است كه راوى از امام صادق(ع) پرسيد: بين دو بشارتى كه به ابراهيم(ع) داده شد چند سال فاصله بود؟ حضرت فرمود: بين اين دو بشارت پنج سال فاصله شد(16).
2- بشارت به ساره، تولد اسحاق را
* وامرأته قائمة فضحكت فبشرناها باسحاق(17) ترجمه: و همسر او (ابراهيم(ع)) ايستاده بود، (ازخوشحالى) خنديد (يا، ايستاده بود پس حيض شد) پس او را به اسحاق بشارت داديم.
ترجمه منظوم:
زنش ساره آنجا همى بُد به پاى
بشارت بداديم او را دگر
به اسحاق و يعقوب هر دو پسر
بخنديد وخوشحال گشت و رضاى
به اسحاق و يعقوب هر دو پسر
به اسحاق و يعقوب هر دو پسر
آيه شريفه متضمن بشارت ولادت حضرت اسحاق(ع) بر ساره همسر ابراهيم(ع) است، كه بنابر يك معنا در جمله «فضحكت»، همراه با بشارت لفظى، در عمل هم پيش درآمد و پيش زمينه فرزنددار شدن به ساره داده شد، تا وى به راحتى باور كند، و اميدوار به باردار شدن خود بشود.
ره جو: اينكه مىفرمايد «وامراته قائمة» فضحكت » فضحكت به چه معناى است؟
رهنما: كلمه «ضحكت» از ماده «ضحك» به فتحه ضا، بمعناى حيض شدن زنان است مؤيد اين معنا، حرف «فا» بر سر «فبشرناه» است كه بشارت، متفرع بر «فضحكت» شده است و معنايش اينچنين است: «به مجرد اينكه حيض شد ما او را به اسحاق بشارت داديم، و اين حيض شدن نشانهاى بود بر اينكه همسر ابراهيم(ع) زودتر بشارت را باور كند و بپذيرد. و خود اين حالت (حيض شدن) معجزهاى بود كه دل او را آماده مىكرد به اينكه به راستى و درستى بشارت فرشتگان اذعان پيدا كند. اين نظر ما بود ولى بيشتر مفسرين كلمه «فضحكت» را به كسره ضاء و بمعناى خنده گرفتهاند، آنگاه اختلاف كردهاند بر اينكه، آوردن اين كلمه چه دخالتى در مطلب داشته و علت خنده ساره چه بوده؟
و توجيهاتى بر علت خنده ساره كردهاند. اما اگر بمعناى حيض شدن گرفته شود، گرفتار اين توجيهات نمىشويم(18).
بعد از ذكر اين دو آيه كه با كلمه «بشارت» بر مطلب ما دلالت مىكرد، دسته ديگرى از آيات را متذكر مىشويم كه با كلمه «وهب» دلالت بر فرزندى اسحاق(ع) براى ابراهيم(ع) و ساره مىكند.
3 - هديه خداوند بر ابراهيم(ع)
* و وهبناله اسحاق(19) ترجمه: اسحاق را ما به او (ابراهيم (ع)) بخشيديم.
ترجمه منظوم:
پس آنگاه بروى يگانه خدا
بفرمود اسحاق و يعقوب عطا
بفرمود اسحاق و يعقوب عطا
بفرمود اسحاق و يعقوب عطا
اين آيه به يكى از مواهب خداوند اشاره مىفرمايد، كه آن موهبت فرزندان صالح و نسل لايق و برومند است كه يكى از بزرگترين مواهب الهى محسوب مىشود(20).
علامه طباطبايى (ره) در ذيل تفسير اين آيه شريفه مىفرمايد: اسحاق فرزند ابراهيم(ع) و يعقوب فرزند اسحاق(ع) است(21).
4 - هديه خداوند بر ابراهيم(ع)
از جمله همين دسته آيات، اين آيه شريفه است كه عين عبارت آيه قبل مىفرمايد: * وهبناله اسحاق(22)
ترجمه: ما اسحاق را به او (ابراهيم(ع)) بخشيديم.
ترجمه منظوم:
درى را ز رحمت گشودش خدا
كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
علامه طباطبايى (ره) ذيل تفسير اين شريفه مىفرمايد: بعيد نيست اينكه بجاى بردن نام فرزند ديگر، ابراهيم(ع) (يعنى اسماعيل(ع)) نام يعقوب فرزند اسحاق را برده است، براى اين بوده كه خواسته است به ادامه شجره نبوت در بنىاسرائيل اشاره كند كه جمع كثيرى از دودمان يعقوب(ع) از انبياء بودهاند(23).
از جمله همين دسته آيات اين كريمه است كه مىفرمايد:
5 - فرزند و نوه ابراهيم(ع)
* وهبناله اسحاق و يعقوب نافلة(24) ترجمه: ما اسحاق را به وى (ابراهيم(ع)) بخشيديم، و يعقوب (فرزند اسحاق را بر او افزوديم.
ترجمه منظوم:
بر او لطف افزون نمودى خدا
كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
اين كريمه نيز با صراحت مىرساند كه اسحاق(ع) فرزند حضرت ابراهيم(ع) است چنانكه آيات ديگر نيز عيناً اين مطلب را دلالت مىكرد.
ره جو: كلمه «نافلة» در اين كريمه به چه معناى است؟
رهنما: نافلة در لغت به معناى: مستحبات عبادات، پسر اولاد (نوه)، غنيمت و عطايا آمده است(25).
علامه طباطبايى (ره) نيز مىفرمايد: كلمه نافله بمعناى، عطيه است(26).
اما آخرين آيه در اين بحث، آيهاى است كه حمد و ثناى ابراهيم(ع) بر مواهب و عطاياى الهى را ذكر مىكند، و مىفرمايد: حمد خداى را كه در پيرى (وكهولت سن كه اميدى به فرزنددار شدن نبود) اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد.
6 - سپاسگزارى ابراهيم(ع) از خداوند
الحمدلله الذى وهب لى على الكبراسماعيل و اسحاق(27) ترجمه: حمد و ثناى خداى را كه در پيرى (وكهولت سن) اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد.
ترجمه منظوم:
ستايش خدا را كه بر من بداد
عطا كرد اسحاق و هم اسمعيل
سميع الدعا هست رب جليل
به هنگام پيرى دو فرزند راد
سميع الدعا هست رب جليل
سميع الدعا هست رب جليل
اين كريمه نقل مىنمايد شكر نعمتهاى خداوند را كه يكى از مهمترين آنها در حق ابراهيم(ع) همان صاحب دو فرزند برومند شدن به نام اسماعيل و اسحاق است آن هم در سن پيرى(28) (و در عين ناباورى).
علامه طباطبايى (ره) مىفرمايد:
اين جمله «الحمدالله الذى» به منزله، جمله معترضه است كه در وسط دعاى آن جناب قرار گرفته است. و علت گفتن اين جمله معترضه در وسط دعا اين بوده كه ايشان در ضمن خواسته هايش، ناگهان به ياد عظمت نعمتى كه خدا به وى ارزانى داشته افتاده آنهم بدين شكل كه، بعد از آنكه همه اسباب عادى فرزنددار شدن منتفى بوده، به وى دو فرزند صالح چون اسماعيل(ع) و اسحاق(ع) داده است، و (معتقد است) اگر چنين عنايتى خداوند به وى فرموده بخاطر استجابت دعايش بود. ابراهيم(ع) در بين دعايش وقتى به ياد اين نعمت عظيم مىافتد، ناگهان رشته دعا را رها نموده، به شكر خدا مىپردازد و خداى را بر استجابت دعايش ثنا مىگويد(29).
اين الگوى نيكوى است كه اولاً، انسان از دعا بعنوان يكى از عوامل پيش برنده آمال، آرزوها و نيازهايش بجا استفاده نمايد. ثانياً هميشه همّ و غمش را نداشته هايش پر نكند، بلكه گاهى توجه به سرمايههاى خدادادى داشته باشد و شكر آنها را بجا آورد و قدردان آنها باشد، بعبارت ديگر قبل از آنكه بگويد خدايا اين نصفه ليوان را پرآب نما، خوب است كه خداوند را بخاطر آن نصف ليوان آب سپاسگزار باشد، سپس تقاضاى پر شدن نصف ديگر را نمايد، اين الگوى نيكويى است كه در خواستنها از خداوند متعال بايد رعايت نمود. اين روحيه و اين رويه انسان را از غفلت نسبت به نعمتهاى موجود و نيز از كفران نعمتها و نيز از يأس و نااميدى نسبت به حال و آينده نجات مىدهد بعلاوه اميد به آينده با توجه و عنايت به سرمايههاى موجود برايش حاصل مىشود.
نگاه دوم: خصوصيات و ويژگيهاى فردى و اجتماعى
1 - موحد
* قالوا نعبدالهك واله ء ابائك ابراهيم واسماعيل و اسحاق الهاً واحداً ونحن له مسلمون(30) ترجمه: خداى تو، و خداى پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يكتا را مىپرستيم و ما در برابر او تسليم هستيم.
ترجمه منظوم:
(چو يعقوب را مرگ آمد فرا
به ابناء خود گفت او اين سخن
بگفتند آن رب والا مقام
خدايى كه اجدادت او را دگر
خدايى كه او بود رب خليل
همانا كه او هست يكتا خدا
بگشتيم تسليم آن كبريا
كجا بودهايد آن زمان خود شما
كه را مىپرستيد از بعد من؟)
كه او را پرستش نمودى مدام
پرستش نمودند زين پيشتر
خداوند اسحاق و هم اسمعيل
بگشتيم تسليم آن كبريا
بگشتيم تسليم آن كبريا
چنانچه در شأن نزول آيه شريفه آمده است جمعى از منكران اسلام، مطلب نادرستى را به يعقوب پيامبر خدا نسبت مىدادند، قرآن براى رد اين ادعا بىدليل مىگويد: مگر شما به هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد حاضر بوديد «كه آن چنان توصيهاى به فرزندانش كرد؟ آرى آنچه را شما به او نسبت مىدهيد نبود، بلكه اين چنين بود كه: به هنگام مرگ از فرزندان خود پرسيد بعد از من چه چيز را مىپرستيد؟ آنها در پاسخ گفتند: «خداى تو و خداى پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مىپرستيم، (كه همانا) خداوند يگانه و يكتا است، و ما در برابر فرمان او تسليم هستيم(31)».
آيه شريفه گوياى چند نكته است:
اولاً، يعقوب(ع) و پدرش اسحاق(ع) و عمويش اسماعيل(ع) و جدش ابراهيم(ع) موحد و يكتاپرست بودهاند و فرزندان يعقوب(ع) نيز برادامه اين راه نورانى تأكيد مىكردند. بنابراين توحيد و يگانه پرستى در اين خانواده ريشهدار و اصيل بوده است.
ثانياً، نشان مىدهد كه يعقوب(ع) خوف آن داشت كه فرزندانش از اين ميراث عظيم و جاودان و نجات بخشش معنوى بخوبى استفاده نكنند، از اين رو براى رفع اين نگرانى، از فرزندانش در خصوص ادامه اين راه نورانى، حيات بخش و سعادت آفرين سؤال مىكند، و فرزندانش (تماماً) بر ادامه راه توحيدى پدرانشان تأكيد كردند. پس در واقع يعقوب(ع) با طرح اين سؤال قصد داشت برپيمودن طريق هدايت و نجات توصيه نمايد، تا عزم فرزندانش در پيمودن آن راسختر گردد.
در نتيجه با اندك تأملى در ظاهر آيه شريفه، اين نكته استنباط مىشود كه اسحاق(ع) و پدرش ابراهيم(ع) و برادرش اسماعيل(ع) و فرزندش يعقوب(ع) و فرزندان يعقوب(ع) تماماً موحد و يكتاپرست و مروج طريق توحيد و دعوت كننده به اين راه بودهاند، و تلاش داشتهاند اين خصوصيت در خانواده ابراهيم(ع) براى هميشه حفظ شود.
اين الگو و مدلى است براى پدران كه:
اولاً، همانطورى كه از خود ارث و ميراث مادى بجاى مىگذارند، سعى و تلاش نمايند ارث و ميراث معنوى سعادت بخش نيز داشته باشند.
به بيان بهتر، والدين همانگونه كه سعى و تلاش مىكنند تا راه بدست آوردن سرمايههاى مادى را بيابند و سپس با استفاده مفيد از آن راه، به امرار معاش خود و فرزندانشان مىپردازند، حتى از اين مرحله نيز فراتر مىروند و با پسانداز نسبت به آتيه آنها، اهتمام و اهميت خود را نشان مىدهند، تا مبادا خود و فرزندانشان در مضيقه و تنگنا قرار گيرند، بايد به همين صورت تلاش كنند تا اولاً راه كسب سرمايههاى سعادت بخش معنوى را بيابد، ثانياً، در عمل رهرو آن راه شود تا بدين شكل هم خود به سعادت و كمال ابدى دست يابد و از فقر معنوى نجات يابد و هم فرزندانشان را راهنما و هادى گردند، تا آنها نيز با استفاده از مدلى كه پدر برايشان باقى گذارده است، به فقر معنوى گرفتار نگردند و در مضيقه و تنگنا قرار نگيرند.
علاوه بر اينكه ميراث معنوى جاويد و فنا نشدنى است و به حتم در بردارنده سعادت ورثه مىباشد و كمتر اتفاق مىافتد كه سبب انحراف و گمراهى شود و حال آنكه ميراث مادى، نه جاويد و باقى است و نه هميشه سبب سعادت مىگردد.
در نتيجه بايد انبياء را الگو قرار داد، همانطورى كه ميراث انبياء (علاوه بر امور مادى) علم و دين، ديندارى، بندگى خدا، اخلاص و ... بوده و با اين سرمايهها هم خود و هم ديگران را منتفع مىكردند، ما نيز همانند آنها به كسب سرمايههاى (مادى و معنوى) بپردازيم تا هم خود و هم ديگران را نافع باشيم.
ره جو: از ظاهر آيه چنين بدست مىآيد كه پدر يعقوب به ترتيب «اسحاق، اسماعيل و ابراهيم(ع)» باشند چون گفتند: «اله ابائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق(ع)» و حال آنكه در تاريخ خلاف اين مطلب آمده يعنى، يعقوب پسر اسحاق، پسر ابراهيم است و اسماعيل برادر اسحاق و پسر ابراهيم و عموى يعقوب است.
رهنما: چنانكه بيان كرديم «اسماعيل و اسحاق فرزندان حضرت ابراهيم(ع)، و يعقوب فرزندان اسحاق است، و اينكه نام اسماعيل را در آيه بر اسحاق مقدم نموده شايد بدين علت است كه وى فرزند بزرگ ابراهيم(ع)بوده». بنابراين اسماعيل عموى يعقوب است نه پدر او، و اينكه در آيه از اسماعيل بعنوان پدر يعقوب نام برده، علتش اين است كه در عرب به عمو نيز پدر مىگفتند چنانكه به جدّ نيز پدر مىگويند (در كتاب سيماى حضرت ابراهيم(ع) در قرآن كريم اين بحث را داشتيم كه، در مورد آذر عموى ابراهيم(ع) تعبير به پدر ابراهيم شده بود كه در آنجا اين نكته بصورت كامل توضيح داده شد.) علت ديگر چنين تعبيرى اين است كه از باب اكرام و تعظيم نسبت به حضرت اسماعيل(ع) چنين فرموده و وى را مانند پدر براى فرزندان يعقوب لازم الاتباع دانسته است(32).
2- مخلص
* انا اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار(33) ترجمه: ما آنها را با خلوص ويژهاى خالص كرديم و آن يادآورى سراى آخرت بود.
ترجمه منظوم:
گزيديمشان خالص و پاك رأى
كه گويند پندى ز ديگرسراى
كه گويند پندى ز ديگرسراى
كه گويند پندى ز ديگرسراى
از جمله ويژگيها و خصوصيات نيك انسانهاى رستگار، اين است كه افق ديدشان به زندگى چند روزه دنيا و لذات محدود و زودگذر آن متوقف نمىگردد، بلكه در ماوراى اين زندگى زودگذر، سراى جاويدان و نعمتهاى بىپايانش را مىبينند و همواره براى آن در تلاشند.
علامه طباطبايى (ره) در تفسير آيه مورد بحث مىفرمايد:
جمله: «انا اخلصناهم» تعليل جمله «اولى الايدى والابصار» است، يعنى مىفرمايد: اينكه گفتيم اينان صاحبان «علم و قدرتاند» بدين دليل است كه ما آنان را به خصوصيتى خالص كرديم، خصلتى بس عظيم الشأن كه عبارت است از «ياد آخرت». وقتى انسان غرق در ياد آخرت و شيفته لقاء و جوار رب العالمين گشت و تمام همّ و غمش متمركز در آن شد، قهراً معرفتش نسبت به خدا كامل گشته و ديدگاهش در تشخيص عقايد حق صائب مىگردد، و نيز در سلوك راه عبوديت «حق تعالى» بصيرت و آگاهى پيدا مىكند، در نتيجه بر ظاهر حيات دنيا و زينت آن جمود نخواهد داشت.
چنانكه در شأن چنين افرادى مىفرمايد: «فاعرض عمن تولى عن ذكرنا ولم يرد الاالحيوة الدنيا. ذلك مبلغهم من العلم(34)» ترجمه: حال كه چنين است از كسى كه از ياد ما روى مىگرداند و جز زندگى مادى دنيا را نمىطلبد اعراض كن. اين اخرين حدّ آگاهى آنها است(35).
با استناد به فرمايش علامه (ره) «ياد آخرت و انتظار وصول به جوار رب العالمين» رسيدن به قدرت و آگاهى و بصيرت است. بنابراين يكى از راههاى منتج در قدرتمندى و كسب آگاهى و بصيرت «خلوص ذكر» است، يعنى همواره به ياد خدا، براى خدا «وشفيه لقاء» و استقرار در جوار رب العالمين بودن.
اين مدلى است كه قرآن كريم با مشخص كردن الگوها و مصاديق واقعى و عينى (يعنى انبياء) براى نيل به كمال ارائه مىنمايد، تا شايد صاحبان عقل و خرد از آن بهره گيرند و گرفتار بيراهههاى مخوف و مهلك نگردند.
3- گزينش، علم، اتمام نعمت
* و كذلك يجتبيك ربك و يعلمك من تأويل الاحاديث ويتم نعمته عليك و على آل يعقوب كما اتمها على ابويك من قبل ابراهيم و اسحق ان ربك عليم حكيم(36) ترجمه: و اينگونه پروردگارت تو را برمى گزيند و از تعبير خوابها به تو مىآموزد و نعمتش را بر تو و برخاندان يعقوب تمام و كامل مىكند، همانگونه كه بيش از اين بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرد، و به يقين پروردگار تو دانا و حكيم است.
ترجمه منظوم:
ترا هست تعبير خواب اينچنين
بياموزدت علم تفسير خواب
همانگونه كاو بر نياكانت داد
به مرد حنيف و به اسحاق راد
كه ايزد گزيند تو را در زمين
توانى نمايى تو تعبير خواب
به مرد حنيف و به اسحاق راد
به مرد حنيف و به اسحاق راد
از ظاهر آيه شريفه استفاده مىشود، حضرت يوسف(ع) در سه مسئله همانند جدش حضرت ابراهيم و اسحاق(ع) است:
1- برگزيده شدن به مقام نبوت
2- عالم به علم تأويل احاديث
3- اتمام نعمت
اگر چه آيه شريفه، موضوع اولش بيان ويژگيها و خصوصيات حضرت يوسف(ع) است، لكن از تشبيه وى به اجدادش «حضرت ابراهيم و اسحاق(ع) استفاده مىشود كه، اين خصوصيات و ويژگيها در آنها نيز بوده است.
البته در مورد كلمات: «يجتبيك، تأويل الاحاديث و تيم نعمته» در تفاسير توضيحات لازم ذكر شده است كه چون بحث اول آيه از حضرت يوسف(ع) است، انشاءالله در كتاب سيماى حضرت يوسف(ع) به آن خواهيم پرداخت و در اينجا به همين مقدار بَسَنده مىكنيم كه حضرت اسحاق(ع) از ويژگى علم برخوردار بوده است. براى اطلاع بيشتر از كلماتى كه مورد بحث قرار نگرفت به تفاسير زير مراجعه فرمايند(37).
4- مقتدر و بصير
* واذكر عبدنا ابراهيم و اسحاق و يعقوب اولى الايدى و الابصار(38). ترجمه: به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را، صاحبان دستها (ى نيرومند) و چشمها(ى بينا).
ترجمه منظوم:
بيادآر اى مصطفى از خليل
كه بودند بس صاحب اقتدار
بصيرت در آنها شده آشكار
ز اسحاق و يعقوب آن دو جليل
بصيرت در آنها شده آشكار
بصيرت در آنها شده آشكار
ره جو: معناى «ايدى و ابصار» چيست؟ آيا همان دست و چشم است؟ اگر مقصود اين باشد، همه انسانها اين خصوصيت را دارا مىباشند و اختصاص به پيامبران ندارد؟
رهنما: در خصوص معناى اين دو كلمه در تفاسير مطالبى بيان شده است كه به اختصار به نقل آن مطالب مىپردازيم:
الف) دست و چشم در آيه شريفه به معناى دو عضو مخصوص بدن نيست بلكه كنايه از دو صفت «علم و قدرت» است(39).
ب) «ايدى» به معناى قدرت و توانايى در اطاعت خدا است، و «ابصار» به معناى بصيرت و آگاهى در دين است، بعبارت ديگر «اولى الايدى والابصار» بمعناى صاحب علم و عمل بودن است براى اينكه اكثر اعمال با دست است و مهمترين مبادى معرفت و شناخت چشم است(40).
ج) «ايدى» قدرت بر عبادت و «ابصار» آگاهى در دين است(41).
د) «ايدى» عمل و «ابصار» علم است(42).
ه) صاحب «ايدى» يعنى ولى نعمت مردم است بخاطر اينكه آنها به نعمت دين فرا مىخواند و «ابصار» جمع بصير به معناى عقل است(43).
و) كلمه «ايدى و ابصار» كنايه از اين است كه نامبردگان در اطاعت خدا و رساندن خير به خلق و نيز در بينايى شان در تشخيص اعتقاد و عمل به حق بسيار قوى بودهاند(44).
در كل آيه شريفه انبياى مذكور را مدح مىكند به اينكه صاحب دست و چشماند و اين معنا هنگامى صادق است كه انسان دست و چشم را در مواردى استعمالشان نمايد و بكار بگيرد كه خداوند بهآن هدف آن دو عضو را عنايت نموده يعنى دست و چشم را در راه انسانيت خود به خدمت گرفته باشد در نتيجه با دست اعمال صالح انجام داده و به خلق خدا خير برساند و با چشم راههاى عافيت و سلامت را از موارد هلاكت تميز داده و به حق برسد(45).
اين است مدل دست و چشمى كه پيامبران خدا عرضه مىنمايند، چشمى حق بين و واقع نگر كه سبب كسب معرفت و شناخت آگاهى از مسير الى الله باشد و دستى كه بسوى غير خدا دراز نگردد و كارى كه خدا نخواسته انجام ندهد، بلكه تنها به سوى بارى تعالى دراز شود. اين دست و چشمى ممدوح است زيرا بسوى ظرفيت اسمى و استاندارد آفرينشى خود حركت كرده و به مراحلى از رشد و كمال دست يافته است.
از جمله آثار، صاحب «چشم» بودن (به معناى واقعى) امام و پيشوا شدن و به امر خدا هدايت كردن و دريافت وحى است. و از جمله آثار صاحب «دست» بودن (به معناى واقعى) زكات دادن و اعمال خير انجام دادن و برپاداشتن نماز است(46).
5 - هدايت شده و هدايتگر
* و وهبناله اسحاق و يعقوب كلاً هدينا(47). ترجمه: و ما اسحاق و يعقوب را به او (ابراهيم) بخشيديم و هر دو را هدايت كرديم.
ترجمه منظوم:
پس آنگاه بروى يگانه خدا
كه خود جملگى را به آيين پاك
هدايت نموديم در روى خاك
بفرمود اسحاق و يعقوب عطا
هدايت نموديم در روى خاك
هدايت نموديم در روى خاك
افتخار اسحاق و يعقوب تنها به اين نبود كه پيامبرزادهاند، بلكه شخصاً در پرتو فكر صحيح و عمل صالح نور هدايت را در قلب خود جاى داده بودند، از اين رو مىفرمايد: هر يك از آنها را هدايت كرديم(48).
و تقدم «كلاً» بر «هدينا» بدين علت است كه بفهماند، هدايت اسحاق و يعقوب به تبع هدايت ابراهيم(ع) نبود بلكه هدايت الهى براى هر يك بصورت مستقل صورت گرفته است در واقع خواسته بگويد: ما ابراهيم(ع) را هدايت كرديم، اسحاق(ع) را هدايت كرديم، يعقوب(ع) را هم هدايت كرديم(49).
مجمع البيان در تفسير كلمه «كلاً هدينا» مىگويد:
مقصود از هدايت حضرت ابراهيم(ع) و فرزندانش «اسحاق و يعقوب» برترى دادن آنها بوسيله نبوت است چنانكه در آيه شريفه «و وجدك ضالاً فهدى» مقصود از هدايت رسيدن به مقام نبوت است(50).
هدايتگر
* و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا (51). ترجمه: و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مىكردند.
ترجمه منظوم:
بگشتند بر مردمان راهبر
نشان داده راه نكو بر بشر
نشان داده راه نكو بر بشر
نشان داده راه نكو بر بشر
و معناى هدايتگرى در آيه اين است كه آنها مردم را دستگيرى مىنمايند و به سرمنزل مقصود مىرسانند. بعبارت ديگر آنها با افعال و اقوالشان خلق را به راه حق و به دين مستقيم هدايت مىكنند (و خلق بايد به آنها اقتدا كنند) پس كسانى كه هدايت مىجويند بوسيله آنها در اقوال و افعالشان، نعمت (هدايت) ما بر ايشان خواهد بود(52).
1) اصول كافى، كتاب قرآن ص 591
2) سوره يوسف، آيه 111.
3) در شانزده آيه با صراحت از اسحاق(ع) نامبرده و در آيات متعددى نيز بصورت كنايه از او سخن به ميان آورده است.
4) تورات، سفر پيدايش، باب 26 ص 35
5) در بعضى از روايات گفتهاند پنج سال بعد از اسماعيل(ع) متولد شد. و نيزگفتهاند تولد اسماعيل در 90 سالگى ابراهيم(ع) و تولد اسحاق در 120 سالگى(ع) بوده بنابراين 30 سال اختلاف سن داشتهاند و اسحاق كوچكتر از اسماعيل بوده. تاريخ انبياء ص 316.
6) تاريخ انبياء، ص 317.
7) الكامل فى التاريخ، ج 1 ص 126.
8) صافات / 112.
9) هود / 71.
10) انعام / 84.
11) مريم / 48.
12) انبياء / 72.
13) ابراهيم / 39.
14) صافات / 112.
15) تمامى ترجمههاى منظوم (كه به اقتضاى طبع بسيارى از خوانندگان عزيز در ذيل بعضى از آيات شريفه ذكر شده است) متعلق به شاعر گرانمايه آقاى اميد مجدزيدعزه مىباشد.
16) اين روايت را الميزان ج 17 ص 236 به نقل از مجمع البيان و تفسير عياشى آورده است.
17) هود / 71.
18) الميزان ج 10 ص 482.
19) انعام/84.
20) برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 617.
21) الميزان ج 7 ص 337.
22) مريم / 49.
23) الميزان ج 14 ص 81.
24) انبياء / 72.
25) فرهنگ بزرگ جامع نوين ج 3-4 حرف «ن».
26) الميزان ج 14 ص 428.
27) ابراهيم / 39.
28) برگزيده تفسيرنمونه ج 2 ص 54.
29) الميزان ج 12 ص 112.
30) بقره / 133.
31) برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 125.
32) مجمع البيان ج 1 ص 214.
33) ص / 46.
34) نجم / 29، 30.
35) الميزان ج 17 ص 322.
36) يوسف / 6.
37) مجمع البيان ج 5 ص 210:الميزان ج 7 ص 106،تفسيرالقرآن الكريم،سيد عبدالله شبير ص 236.
38) ص / 45.
39) برگزيده تفسير نمونه ج 4 ص 191.
40) تفسير القرآن الكريم ص 456 عبدلاله شبر.
41) ابن عباس و مجاهد، مجمع البيان ج 8 ص 480.
42) ابن مسلم، مجمع البيان ج 8 ص 480.
43) مجمع البيان ج 8 ص 480.
44) الميزان ج 17 ص 322.
45) اقتباس از الميزان ج 17 ص 321.
46) اين معنا را قمى نيز در تفسير خود از ابى الجارود از امام باقر(ع) روايت كرده است. الميزان ج 17 ص 322.
47) انعام / 84.
48) برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 618.
49) الميزان ج 7 ص 327
50) مجمع البيان ج 4 ص 330.
51) انبياء / 73.
52) با اقتباس از مجمع البيان ج 7 ص 56.