6 - صالح
* و بشرناه باسحاق نبياً من الصالحين(53). ترجمه: و ما (حضرت ابراهيم(ع)) را به اسحاق، پيامبرى از شايستگان بشارت داديم.
ترجمه منظوم:
به اسحاق او را خدا مژده داد
كه پيغمبرى بود صالح نهاد
كه پيغمبرى بود صالح نهاد
كه پيغمبرى بود صالح نهاد
صالح در لغت(54) بمعناى نيك و اهليت آمده است. و در آيه شريفه با صراحت تمام حضرت اسحاق(ع) را توصيف به نيك بودن مىنمايد.
البته آيه شريفه به سه نكته دلالت دارد:
اولاً بهيكى از مواهب بسيار بزرگ، حضرت ابراهيم(ع) را بشارت مىدهد (كه آن بهرهمند شدن از فرزند نيك و با فضيلت است)
دوماً، به نبوت حضرت اسحاق(ع) تصريح مىفرمايد.
سوماً، به صالح بودن وى تصريح دارد كه مورد اصلى بحث همين نكته است.
7- احسان كننده
* و وهبناله اسحاق و يعقوب كلاً هدينا و كذلك نجزى المحسنين(55). ترجمه: و ما اسحاق و يعقوب را به او (حضرت ابراهيم) بخشيديم و هر دو را هدايت كرديم اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم.
ترجمه منظوم:
پس آنگاه بروى يگانه خدا
كه خود جملگى را به آيين پاك
بلى اينچنين برنكويان راد
چنين نيك پاداش خواهيم داد
بفرمود اسحاق و يعقوب عطا
هدايت نموديم در روى خاك
چنين نيك پاداش خواهيم داد
چنين نيك پاداش خواهيم داد
در آيه شريفه پس از نام بردار كردن (ده نفر از) پيامبران عظيم الشأن از جمله حضرت اسحاق(ع) مىفرمايد اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم و با اين عبارت اولاً، نيكوكار بودن افراد مذكور را مشخص و آنها را توصيف به صفت نيكوكارى مىكند، ثانياً، مىفرمايد ما نيكوكاران را اينگونه پاداش و جزاء مىدهيم.
ره جو: مقصود از جزاء خداوند برافراد مذكور در آيه شريفه چيست؟
رهنما: در مورد معناى «نجزى» يا «جزاء الهى بر پيامبران مورد نظر» مطالبى گفتهاند:
الف) مقصود از كلمه «جزاء» نيل به ثواب و كرامات است(56).
ب) مقصود از «جزاء» رساندن به مقام نبوت است، و خداوند بوسيله اين درجه و مقام آنها را جزاء داده است(57).
ج) و نيز گفتهاند، ظاهر و سياق آيه چنين اقتضاء مىكند كه مقصود از «جزاء» همان هدايت الهى باشد.
ره جو: اگر لفظ «كذلك» اشاره به جزاء مىبود جا داشت از لفظ «هكذا» كه براى اشاره به نزديك است، استفاده مىنمود، نه لفظ كذلك كه اشاره به دور است.
رهنما: اولاً لفظ كذلك تنها براى اشاره به دور نيست بلكه گاهى براى مشاراليه نزديك هم استفاده مىشود، ثانياً بجهت اشاره به عظمت موضوع، از لفظ «كذلك» استفاده شده است، و در اينجا با بكار بردن اين لفظ، مهم بودن هدايت نيكوكاران را رسانيده است(58).
از جمله «كذلك نجزى المحسنين» چنين استفاده مىشود كه «مقام و موقعيت آنان (پيامبران عظيم الشأن مذكور در آيه» در پرتو اعمال و كردار آنها بوده است(59).
با توجه به آخرين كلام در معناى «نجزى المحسنين» پيام آيه شريفه اين است كه خداوند براساس معيار خاصى، بشريت را از مواهبش بهرهمند نموده است.
بر اين مبنا هر پاداشى بهايى دارد كه تا انسان بهايش را نپردازد و تا زمينهاش را مهيا نسازد خداوند بىجهت مقامى نمىدهد ولو آن شخص پيامبرش باشد. و بالاخره مىفرمايد، اين افراد (مذكور در آيه) بمقام هدايت، نبوت و ساير مواهب رسيدهاند علتش نيكوكاربودن آنها است.
بنابراين نه تنها راه براى ساير انسانها در نيل به كمال مسدود نيست، بلكه سرمايه رسيدن به مواهب و مقامات الهى، «نيكوكار» بودن معرفى شده تا ديگران نيز بتوانند از اين سرمايه استفاده نمايند، بعلاوه بشريت مىتواند، افراد مذكور در آيه شريفه را الگو و مدل در نيكوكارى، قرار دهد، و در واقع وجود اين الگوها خود، از مواهب الهى محسوب مىگردد.
8 - لسان صدق
* وهبناله اسحاق و يعقوب و كلاً جعلنا نبياً. و وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علياً(60). ترجمه: ما اسحاق و يعقوب را به او (حضرت ابراهيم) بخشيديم و هر يك را پيامبرى (بزرگ) قرار داديم و از رحمت خود به آنان عطا كرديم و براى آنها نام نيك و مقام برجستهاى (در ميان همه امتها) قرار داديم.
ترجمه منظوم:
درى را ز رحمت گشودش خدا
بگشتند هر دو، نبى و رسول
ز رحمت نموديمشان بهرهمند
بكرديم خود نامشان را بلند
كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
عبادات ايشان همى بُد قبول
بكرديم خود نامشان را بلند
بكرديم خود نامشان را بلند
براساس اين كريمه خداوند به حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب(ع) «لسان صدق على» عنايت فرمود.
ره جو: مقصود از «لسان صدق على» چيست؟
رهنما: به عبارات گوناگون اين جمله را معنا كردهاند:
الف) به معناى نام نيك و زبان خير و مقام برجسته (در ميان همه امتها) است و در حقيقت اعطاى اين مقام بدنبال دعاى حضرت ابراهيم(ع) بود كه فرمود: «واجعل لى لسان صدق فى آلاخرين» خدايا، براى من نام نيك در امتهاى آينده قرار ده(61).
ب) و نيز گفتهاند به معناى، به نيكى ياد شدن در بين مردم بصورت بلندمرتبه، به اين معنا است كه تمامى اديان متابعت مىكنند از ابراهيم(ع) و ذريهاش و به نيكى از آنها ياد مىكنند و مىگويند ما بردين آنها هستيم(62).
ج) و نيز مىفرمايند، بمعناى ذكر خير در ميان مردم و يا ذكر شر است، كه اگر لسان به صدق اضافه شود معنايش ثناى جميل مردم و ثنايى است كه در آن دروغ نباشد و كلمه «على» به معناى رفيع است و معنايش اين است كه: براى آنان ثنايى جميل و راست و رفيع القدر قرار داديم(63).
ره جو: اينكه مىفرمايد از رحمت خود به آنان عطا كرديم، مقصود از رحمت چيست؟
رهنما: در خصوص معناى رحمت در اينجا احتمالاتى دادهاند كه نقل مىكنيم:
1) امكان دارد مراد از رحمت، امامت باشد، چنانكه در آيات 72 و 73 سوره انبياء بدين معنا اشاره مىفرمايد: و رحمت الهى را مقام امامت معرفى نموده است، بنابراين معنا، خداوند به اسحاق(ع) مقام امامت عطا نموده است.
2) ممكن است مقصود از رحمت، تأييد به روح القدس باشد، چنانكه در آيه 73 انبياء بدان اشاره شده است، پس معناى عطاى رحمت به اسحاق(ع) اين است كه خداوند به وسيله روح القدس وى را هدايت و تأييد نمود.
3) و نيز ممكن است معناى رحمت مطلق ولايت الهى باشد يعنى خداوند به حضرت اسحاق ولايت خدايى داد(64).
9 - از نخبگان
* واذكر عبدنا ابراهيم و اسحاق و يعقوب و انهم عندنا لمن المصطفين الاخيار(65). ترجمه: و به خاطر بياور بندگان ما، ابراهيم و اسحاق و يعقوب را همانا آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند.
ترجمه منظوم:
بيادآر اى مصطفى از خليل
خداوند اين بندگان را گزيد
كه لطفش فراوان بر آنها رسيد
ز اسحاق و يعقوب آن دو جليل
كه لطفش فراوان بر آنها رسيد
كه لطفش فراوان بر آنها رسيد
در توصيف حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب(ع) مىفرمايد آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند.
البته ايمان و عمل صالح آنها، سبب شده كه خدا آنان را از ميان بندگانش برگزيند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد(66).
نگاه سوم: مقام و منصب نبوت
در هشت آيه از قرآن كريم، با صراحت و مستقيم و يا با كنايه و غيرمستقيم بر نبوت حضرت اسحاق(ع) تأكيد شده است، كه ابتداء، آياتى را كه صراحت بيشترى بر اين موضوع دارند نقل و سپس به ميزان تأكيد آيات بر مطلب مذكور مىپردازيم: 1- اسحق را نبى قرار داديم
* و وهبناله اسحاق و يعقوب و كلاً جعلنا نبياً(67). ترجمه: و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهيم(ع)) بخشيديم و هر يك را پيامبرى (بزرگ) قرار داديم.
ترجمه منظوم:
درى را ز رحمت گشودش خدا
بگشتند هر دو نبى و رسول
عبادات ايشان همى بُد قبول
كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
عبادات ايشان همى بُد قبول
عبادات ايشان همى بُد قبول
چنانكه از ظاهر آيه شريفه به صراحت استفاده مىشود، خداوند حضرت اسحاق(ع) را نبى قرارداد و به مقام نبوت منصوب نمود، يعنى به مقام پيغام آورى از طرف خداوند متعال و دريافت وحى و الهام از عوالم غيب رسيد. بدون شك اين صريحترين موضوعى است كه از آيه شريفه استفاده مىشود.
2- بشارت به پيامبرى از صالحين
* و بشرناه باسحاق نبياً من الصالحين(68). ترجمه: و ما او را به اسحاق، پيامبرى از شايستگان بشارت داديم.
ترجمه منظوم:
به اسحاق او را خدا مژده داد
كه پيغمبرى بود صالح نهاد
كه پيغمبرى بود صالح نهاد
كه پيغمبرى بود صالح نهاد
ظاهر آيه شريفه بر سه موضوع با صراحت تأكيد دارد:
1) حضرت ابراهيم را به فرزندى بنام اسحاق بشارت مىدهد.
2) اسحاق(ع) را بعنوان پيامبرى عاليقدر معرفى مىنمايد.
3) اسحاق(ع) را توصيف به وصف «صالحين» مىنمايد.
3 - نبوت و كتاب آسمانى در ذريه
ابراهيم(ع) قرار داديم. * و وهبناله اسحاق و يعقوب و جعلنا فى ذريته النبوة والكتاب (69).
ترجمه: و ما اسحاق و يعقوب را به او (حضرت ابراهيم) بخشيديم و نبوت و كتاب آسمانى را در دودمانش قرار داديم.
ترجمه منظوم:
به او لطف فرمود يكتا خدا
بشد نيز در آل او برقرار
كتاب و نبوت ز پروردگار
كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
كتاب و نبوت ز پروردگار
كتاب و نبوت ز پروردگار
آيه شريفه بر دو موضوع تأكيد دارد:
1) موهبت الهى بر حضرت ابراهيم(ع) كه اولاً، در كهولت سن فرزندى مانند اسحاق و نوهاى مانند يعقوب به او داد ثانياً، منصب و مقام نبوت را در نسل و ذريه او قرارداد و نيز دريافت كتاب آسمانى را شايسته ذريه او دانست.
2) نبوت حضرت اسحاق و يعقوب(ع) و در ادامه نبوت فرزندان يعقوب كه ذريه ابراهيم(ع) مىباشند.
4 - دريافت كتاب، حكم و نبوت
* اولئك الذين اتيناهم الكتاب والحكم والنبوة(70) ترجمه: آنها كسانى هستند كه كتاب و حكم و نبوت به آنان داديم.
ترجمه منظوم:
همانا كه برآن رسولان خدا
كتاب و نبوت بفرمود عطا
كتاب و نبوت بفرمود عطا
كتاب و نبوت بفرمود عطا
لفظ «اولئك» اشاره است به هيجده پيامبرى كه در آيات 84-86/انعام نامبردار شدهاند كه از جمله آنان حضرت اسحاق(ع) است.
ره جو: چرا براى اشاره به نام انبياء مذكور در دو آيه قبل از لفظ «اولئك» كه براى اشاره به دور است، استفاده شده؟
رهنما: با اينكه لفظ «اولئك» مخصوص اشاره به بعيد است، لكن با توجه به علّو شأن و رفعت مقام انبياء(ع) از اين لفظ استفاده شده است، بنا بر اين از لفظ اولئك هم براى اشاره به بعيد و هم براى نشان دادن علّو شأن و مقام افراد استفاده مىشود(71).
ره جو: آيا با استناد به آيه شريفه مذكور مىتوان گفت تمامى انبياء مذكور «كتاب و حكم» دريافت نمودهاند؟ چنانكه تمامى افراد مذكور مقام نبوت را دريافت كردهاند.
رهنما: اگر چه ظاهراً كلمه «آتيناهم الكتاب و الحكم» اين است كه خداوند به همه آنها «كتاب و حكم» داده چنانكه نبوت هم داده، لكن (اين ظاهر قابل استناد نيست زيرا اينچنين جمله(ى) از باب توصيف مجموع است به وصف مجموع و منافات ندارد با اينكه بعضى از اين مجموع بعضى از آن اوصاف را نداشته باشند، زيرا (چنانكه مشهور است) كتاب تنها به برخى از انبياء مانند «نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و حضرت محمد(ص) داده شده است(72).
بنابراين شايد هيچ دليل و قرينهاى مبنى بر اينكه بعضى از پيامبران مذكور در آيه شريفه داراى كتاب باشند بغير از آيهاى مذكور نداشته باشيم. در حالى كه پيامبرانى مانند: ابراهيم، نوح، داوود، موسى و عيسى(ع) كه در ضمن ذكر نام هيجده پيامبر ديگر آمده است به يقين داراى كتاب بودهاند. اما در مجموع آيه مىفرمايد. «ما به آنان كتاب داديم».
ره جو: مقصود از كتاب چيست؟
رهنما: در هر جاى قرآن كريم، كه كتاب به انبياء(ع) نسبت داده شده، مقصود صحفى است كه شرايع دينى در آن نوشته شده و انبياء(ع) با آن شرايع در بين مردم و در موارد اختلاف آنان حكم مىكردهاند(73).
5 - پيامبرانى بيم و اميددهنده
* رسلاً مبشرين ومنذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل و كان الله عزيزاً حكيماً(74). ترجمه: پيامبرانى كه بشارتدهنده و بيم دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند (و برهمه اتمام حجت شود) و خداوند توانا و حكيم است.
ترجمه منظوم:
رسولان بسيار از سوى رب
كه بر اهل تقوى بشارت دهند
كه حجت نماند دگر بركسى
كه بر رب خود خرده گيرد بسى
فرستاده گشتند بر اين سبب
به دلهايشان شوق و رحمت نهند
كه بر رب خود خرده گيرد بسى
كه بر رب خود خرده گيرد بسى
ذكر آيه شريفه فوق، بدنبال ذكر آياتى است كه از چهارده پيامبر(ع) كه از جمله آنها حضرت اسحاق(ع) است سخن گفته سپس آنها را در اين آيه «بشير و نذير» معرفى مىكند و اين خصوصيت انبياء را مرتبط با اتمام حجت بر مردم مىداند در نهايت از اين آيه شريفه نيز استفاده شد، كه خداوند حضرت اسحاق(ع) را در زمره پيامبرانش ذكر نمود و او را حامل رسالت بيم و اميد بر مردم دانست تا بدين وسيله حجت الهى بر مردم تمام گردد.
6- نزول وحى
* انا اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح و النبين من بعده و اوحينا الى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق (75). ترجمه: ما به تو وحى فرستاديم، همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم و (نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق
ترجمه منظوم:
به تو وحى كرديم اى مصطفى
همين گونه هم وحى شد بر خليل
به اسحاق پيغمبر و اسمعيل
همانسان كه بر ديگر انبياء
به اسحاق پيغمبر و اسمعيل
به اسحاق پيغمبر و اسمعيل
از آيه شريفه چند نكته استفاده مىشود:
1) همانطورى كه بر حضرت نوح و پيامبران مابعدش و بر حضرت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و (ديگر پيامبران) وحى مىشد برپيامبر اسلام نيز خداوند وحى مىنمود.
2) از ظاهر آيه نبوت حضرت اسحاق(ع) بدست مىآيد زيرا اولاً نام او را در رديف ساير پيامبران بزرگ ذكر نموده، ثانياً، مىفرمايد به او وحى مىكرديم مانند ساير پيامبران در نتيجه اين دو نكته، شاهد مناسبى است بر نبوت آن جناب.
3) نكته ديگرى كه در مجموع فهميده مىشود (و مفسرين گرامى بدان اشاره نمودهاند) اين است كه آيه شريفه ضمن مقابله با افكار باطل يهوديان كه در ميان پيامبران خدا تفرقه مىافكنند، بعضى را تصديق و بعضى را انكار مىكردند اينگونه تصريح فرموده: ما بر تو وحى فرستاديم همانطورى كه بر نوح و پيامبران بعد از او (مانند) ابراهيم، اسماعيل و اسحاق و وحى فرستاديم(76).
4) اساساً آيه شريفه در مقام بيان اين مطلب است كه: ما آنچه به تو داديم چيز بىسابقه و نوظهورى نبوده بلكه امر وحى يكنواخت است و هيچ اختلافى بين مصاديق آن نيست، زيرا ما به همان كيفيتى به تو وحى مىكنيم كه به نوح و انبياى بعد از او مىكرديم و نيز به همان كيفيت به ابراهيم و انبياء بعد از او (اسماعيل، اسحاق و يعقوب و ) وحى كرديم و از ميان انبياء بعضى كتاب آوردند مانند داوود كه زبور را آورد كه خود وحى و از سنخه وحى و نبوت بود و مانند موسى كه معجزه تكليم را داشت كه خود نوعى ديگر از وحى نبوت بود و مانند غير او چون اسماعيل، اسحاق و يعقوب كه بدون كتاب آمدند ولى آمدنشان مستند به وحى نبوت بود، يعنى پيامبر صاحب كتاب از آمدن آنان خبر داده بود(77).
7 - لزوم و ضرورت ايمان، نسبت به آنچه كه بر اسحاق(ع) نازل شده است
* قل ءامنا بالله و ما انزل علينا و ما انزل على ابراهيم و اسماعيل و اسحاق (78) ترجمه: بگو: بخدا ايمان آورديم و (نيز) به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق نازل گرديد.
ترجمه منظوم:
بگو مؤمنانيم ما برخدا
بر آنچه فرود آمده برخليل
به اسحاق و يعقوب نيز اسمعيل
بر آنچه فرود آمده بهرما
به اسحاق و يعقوب نيز اسمعيل
به اسحاق و يعقوب نيز اسمعيل
ره جو: «قلءامنا» خطاب به چه كسى است؟
رهنما: اين جمله خطاب به رسول خدا(ص) است كه به وى دستور مىدهد بر طبق ميثاقى كه از او و غير او (ساير انبياء) گرفته شده رفتار كند و از جانب خود و همه مؤمنين امتش بگويد: ءامنا بالله و ما انزل علينا(79)». و نيز گفتهاند خداوند به پيامبر(ص) (و همه پيروان او)دستور مىدهد كه نسبت به همه تعليمات پيامبران پيشين، علاوه بر آنچه بر پيامبر اسلام(ص) نازل شده ايمان داشته باشند و مىفرمايد: «بگو ايمان بخدا آورديم و ايمان به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (پيامبران تيرههاى بنىاسرائيل) نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آوردهايم و ما در ميان آنها فرقى نمىگذاريم و در برابر او (خداوند) تسليم هستيم(80)» در نتيجه از آيه شريفه سه نكته به روشنى به دست مىآيد:
الف) بر حضرت اسحاق(ع) نيز همانند ساير پيامبران از سوى خداوند متعال، امورى نازل مىشده و اين مطلب دليلى است بر نبوت آن جناب.
ب) ضرورت و لزوم ايمان نسبت به امورى كه بر آن جناب نازل شده همانند امورى كه بر ساير پيامبران نازل شده است.
ج) تمام امورى كه بر پيامبران الهى نازل شده نه تنها با يكديگر منافات و مخالفتى ندارند بلكه از وحدت و هماهنگى لازم برخوردارند، و تماماً در يك راستا و به يك هدف بر پيامبران نازل شدهاند.
8 - همانند آيه شريفه مورد بحث آيه ديگرى نيز آمده است كه مىفرمايد:
* قولوا ءامنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل الى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق (81) ترجمه: بگوييد: ما به خدا ايمان آوردهايم و به آنچه برما نازل شده، و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق نازل گرديد.
ترجمه منظوم:
چو داريد باور به پروردگار
كه هستيم مؤمن به يكتا خدا
بر آنچه بياورد سوى خليل
به يعقوب و اسحاق و هم اسمعيل
بگوييد اين نكته را آشكار
بر آنچه فرستاد بر مصطفى
به يعقوب و اسحاق و هم اسمعيل
به يعقوب و اسحاق و هم اسمعيل
ره جو: كلمه «قولوا ءامنا» خطاب به چه كسانى است؟
رهنما: گفتهاند خطاب به مسلمين است، يعنى خداوند خطاب به مسلمين دستور مىدهد كه به مخالفان خود بگوييد: ما به خدا و به آنچه از ناحيه او بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و ديگر پيامبران نازل شده ايمان داريم و هيچ فرقى ميان آنها نمىگذاريم و در برابر فرمان حق تسليم هستيم(82). و نيز گفتهاند خطاب به پيامبر(ص) و مؤمنين است كه خداوند به آنها دستور داد، اظهار نمايند دين خود را (كه به چيزى متديناند) و قبل از هر چيزى اظهار نمايند ايمان به خدا را زيرا ايمان بخدا اولين واجب است (كه احتياج به ارائه معجزه از سوى انبياء ندارد بلكه امرى است فطرى) و ايمان به «ما انزل الينا» يعنى قرآن كريم (ايمان به اينكه بحق نازل شده و واجب الاتباع است) و ايمان به آنچه بر ابراهيم، اسماعيل، اسحاق و ساير انبياء نازل شده(83). و نيز ايمان به آنچه بر موسى و عيسى نازل شده و ذكر جمله «ما اوتى موسى و عيسى» بصورت جداگانه بدين دليل است كه روى سخن با يهود و نصارى بوده و آنها مردم را تنها به سوى آنچه بر موسى و عيسى نازل شده دعوت مىكردند.
ره جو: آيا لازمه ايمان به انبياء و آنچه بر آنها نازل شده، اتباع و پيروى از شرايع آنها است؟
رهنما: خير، ايمان به آنها اقتضاء نمىكند لزوم اتباع و پيروى از شرايع آنها را(84). و در نهايت، آيه شريفه با ظرافت خاصى پاسخ يهوديان و مسيحيان را كه «ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و اسباط» را از اهل ملت خود مىشمردند مىدهد، هر يك از دو طايفه يهود و مسيحيت، پيامبران مذكور را از كيش خود مىدانستند اما آيه شريفه با اين جمله «ما انزل الى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط» «و ما اوتى موسى و عيسى» با ظرافت خاصى پاسخ مىدهد. بعبارت ديگر اگر در مورد دسته اول پيامبران نيز «ما اوتى» مىگفت دلالت صريح نمىداشت كه آنان شخصاً صاحب ملت و وحى بودهاند و احتمال داده مىشد، هر آنچه بر دسته اول داده شد. به موسى(ع) و عيسى(ع) نيز داده شده است و آنها تابع اين دو پيامبر (موسى(ع) و عيسى(ع)) بودهاند بنابراين براى دفع اين توهم و شبه براى دسته اول از لفظ «ما انزل» استفاده شده(85).
9- نبوت و امامت
* وجعلناهم ائمة يهدون بامرناو اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاءالزكوة و كانوا لنا عابدين(86). ترجمه: و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مىكردند و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى مىكرديم و تنها ما را عبادت مىكردند.
ترجمه منظوم:
بگشتند بر مردمان راهبر
به آنها بگفتيم با وحى خويش
به اخلاص آريد رو برصلات
بگشتند از زمره عابدين
نهادند دل را به يزدان و دين.
نشان داده راه نكو بر بشر
ره كار نيكو بگيريد پيش
ببخشيد بر بينوايان زكات
نهادند دل را به يزدان و دين.
نهادند دل را به يزدان و دين.
از ظاهر آيه شريفه چند نكته استفاده مىشود:
الف) جمله «وجعلناهم ائمة» دلالت دارد بر اينكه علاوه بر حضرت ابراهيم(ع) فرزندانش حضرت اسحاق و يعقوب(ع) نيز مقام امامت داشتهاند.
ب) معناى هدايت در جمله «يهدون بامرنا» راهنمايى و ارشاد كه رسالت عموم پيامبران است، نمىباشد، بلكه بمعناى رساندن به مقصود است.
ج) جمله «و اوحينا اليهم» بر اين نكته دلالت دارد كه خداوند بر هر سه پيامبرش حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب(ع) وحى مىكرده است.
ره جو: معناى جمله «يهدون بامرنا» چيست؟
رهنما: «يهدون بامرنا» بمعناى رساندن به مقصود است يعنى يك نوع تصرف تكوينى در نفوس كه با آن تصرف راه براى بردن دلها به سوى كمال و انتقال دادن آنها از موقفى به موقف بالاتر هموار مىشود، و چون تصرف تكوينى و عملى باطنى است، ناگزير مراد از امرى كه با آن هدايت صورت مىگيرد نيز امرى تكوينى خواهد بود نه تشريعى كه صرف اعتبار است، بلكه حقيقى است چنانكه در آيه شريفه «انما امره اذا اراد شيئاً ان يقول له كن فيكون فسبحان الذى بيده ملكوت كل شى(87)» فرموده است.
بنابراين هدايت به امر خدا از فيوضات معنوى و مقامات باطنى است كه مؤمنين به وسيله عمل صالح به سوى آن هدايت مىشوند و به رحمت پروردگار ملبس مىگردند. و چون امام به وسيله امر، هدايت مىكند، فهميده مىشود كه خود او قبل از هر كس متلبس به آن هدايت است و از او به ساير مردم منتشر مىشود، و برحسب اختلافاتى كه «ائمه» در مقامات و درجات دارند هر كسى به قدر استعداد و ظرفيت خود از آن بهرهمند مىشود. از اينجا مىفهميم كه امام رابط ميان مردم و پروردگارشان در اخذ فيوضات ظاهرى و باطنى است، همچنان كه پيامبر رابط ميان مردم و خداى متعال در گرفتن فيوضات ظاهرى يعنى شرايع الهى است كه از راه وحى نازل گشته و از ناحيه پيامبر به ساير مردم منتشر مىگردد و نيز مىفهميم كه امام دليل و نشانهاى است كه نفوس را به سوى مقاماتش راهنمايى مىكند، همچنان كه پيامبر دليل و نشانهاى است كه مردم را به سوى اعتقادات حق و اعمال صالح راه مىنمايد.
در نتيجه حضرت ابراهيم و دو فرزندش اسحق و يعقوب(ع) هم مقام نبوت و امامت را داشتهاند، اگر چه بعضى از برگزيدگان خداوند تنها نبى يا امام بودهاند(88).
نتيجه كلام
در مجموع با ذكر آيات شريفه، اين نكته روشن شد كه، در دو آيه با صراحت حضرت اسحاق(ع) بعنوان نبى و پيامبر معرفى شد و در شش آيه ديگر به دليل ملازم نبى بودن آن حضرت مورد تأييد قرار مىگرفت. و نيز اين نكته (مخصوصاً با توجه به آيه 86 ال عمران و 135 بقره) بدست آمد كه بر ما لازم است نسبت نبوت آن جناب مؤمن باشيم، همچنانكه لازم بود نسبت به آنچه كه بر او نازل شده مؤمن باشيم، همانند ايمان بر آنچه كه بر پيامبر عظيم الشأن اسلام نازل گشته است.
نگاه چهارم: مكتب و آيين حضرت اسحاق(ع)
1 - پيروى از آيين و مكتب حضرت اسحاق(ع)
* واتبعت ملة ءاباءى ابراهيم و اسحاق و يعقوب ماكان لنا ان نشرك بالله من شىء ذلك من فضل الله علينا و على الناس ولكن اكثر الناس لايشكرون(89). ترجمه: من از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم. براى ما شايسته نبود چيزى را همتاى خدا قرار دهيم، اين از فضل خدا بر ما و بر مردم است ولى بيشتر مردم شكرگزارى نمىكنند.
ترجمه منظوم:
از آيين اجداد ره جُستهام
از آيين پاك خليل حنيف
كه در دين ما نيست اين كار نيك
بلى اين بود فضل يكتا خدا
كه كردست بر ما و مردم عطا
به دين خداوند دل بستهام
از اسحاق و يعقوب مرد شريف
كه خوانيم بر ايزد خود شريك
كه كردست بر ما و مردم عطا
كه كردست بر ما و مردم عطا
در اين آيه كريمه از قول حضرت يوسف(ع) اين معنا را گوشزد فرموده كه «علم تعبير خواب و خبر دادن از تأويل احاديث» از علوم عادى و اكتسابى نيست كه هر كس بتواند فراگير بلكه اين علمى است كه پروردگار عنايت فرموده، بدين علت كه من از آيين و كيش مشركين پيروى نكردم، بلكه ملت پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نمودهام، خلاصه بدان سبب كه من دين شرك را واگذاشته و دين توحيد را پيروى نمودهام به مواهب الهى رسيدهام(90).
از آيه شريفه استفاده مىشود كه حضرت اسحاق(ع) داراى آيين و شريعتى بودهاند كه اين شريعت يا همان شريعت پدرش ابراهيم خليل(ع) است و يا به مقتضاى زمان و مكان تفاوتهاى داشته كه قرآن كريم متعرض آن نشده است، لكن با توجه به اين شريفه بدست مىآيد كه شريعت اسحاق و يعقوب همان شريعت ابراهيم(ع) باشد، زيرا قطعاً حضرت يوسف(ع) يك شريعت را پيروى مىكردهاند كه مىفرمايد: پيروى مىكنم شريعت نياكانم «ابراهيم و اسحاق و يعقوب را» و نيز استفاده مىشود كه يكتاپرستى و نفى شرك ركن بسيار مهم اين مكتب بوده است كه اين مسئله را حضرت يوسف(ع) فضل خداوند بر خود و بر مردم معرفى مىكند و در پايان، از اينكه اكثر مردم به اين ركن توجه ندارند و شكرگزار آن نيست انتقاد مىنمايد.
2- محتواى آيين
* و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة وايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين(91). ترجمه: و انجام كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم و تنها ما را عبادت مىكردند.
ترجمه منظوم:
به آنها بگفتيم با وحى خويش
به اخلاص آريد رو برصلات
بگشتند از زمره عابدين
نهادند دل را به يزدان و دين
ره كار نيكو بگيريد پيش
ببخشيد بر بينوايان زكات
نهادند دل را به يزدان و دين
نهادند دل را به يزدان و دين
از ظاهر آيه شريفه بدست مىآيد كه امور وحى شده بر حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب(ع) از جمله محتويات آيين و مكتب آنان باشد.
بنابراين شايد با توجه به اين آيه شريفه و آيه 38 يوسف بتوان گفت برخى از امور مذكور در آيين اسحاق(ع) و پدرش حضرت ابراهيم(ع) عبارت است از:
الف) دعوت به توحيد و يكتاپرستى و نفى هر گونه شرك. «ماكان لنا ان نشرك بالله و من شىء ذلك من فضل الله علينا(92).
ب) فعل الخيرات «فعل الخيرات»
ج) برپا داشتن نماز «واقام الصلاة»
و) پرداخت زكات (حق فقرا و مستمدان) «وايتاء الزكوة»
ه) عبوديت و بندگى «وكانوا لنا عابدين»
ره جو: مقصود از «اليهم» در جمله «و اوحينا اليهم» چه كسانى هستند؟
رهنما: ضمير «اليهم» به پيامبران مذكور در آيه قبل يعنى «حضرت ابراهيم اسحاق و يعقوب(ع)» برمىگردد و اشاره به آنان است.
ره جو: معناى «فعل الخيرات» چيست؟
رهنما: در مورد «فعل الخيرات» يا عمل خير در اين آيه نظراتى ذكر شده است:
1) مقصود از عمل خيرات «شرايع نبوت»(93) است (يعنى تشريع دين)
بنابراين نظر، در معناى «فعل الخيرات» مقصود ما ثابت مىشود كه حضرت اسحاق(ع) از سوى خداوند داراى آيينى بوده است (خواه عين آيين پدرش و يا متفاوت از آن آيين).
2) عمل خيرات، كارهاى نيكى بوده كه از انبياء صادر مىشده، بدون اينكه وحى تشريعى برآنها شده باشد، بلكه به وحى و دلالتى باطنى و الهى انجام مىدادند (بنابراين آيه شريفه مىفرمايد، ما انبياء را بصورت هدايت باطنى به سوى اعمال خير سوق داديم، و به وسيله اين آيه شريفه آن اعمال انجام شده مورد تأييد قرار گرفته، نه اينكه بخواهد تشريع حكم نمايد چيزى را كه تا بحال انجام نشده است) پس «اوحينا اليهم فعل الخيرات» اين وحى كه متعلق به فعل خيرات شد، وحى تأييدى است نه وحى تشريعى.
در نتيجه پيامبران مذكور در آيه يعنى «ابراهيم، اسحاق و يعقوب(ع)» مؤيد به روح القدس و روح الطهاره و مؤيد به قوتى ربانى هستند كه ايشان را به اعمال خير و اقامه نماز و دادن زكات (انفاق مالى) دعوت مىكند(94).
3- نظر برخى ديگر اين است كه «عمل خيرات، اقامه نماز و دادن زكات» بر انبياء مورد بحث تشريع شده است. بنابراين وحى تشريعى است (نه تأييدى)
در نتيجه آيه شريفه مىفرمايد: «به ايشان وحى كرديم كه بايد خيرات، اقامه نماز و پرداخت زكات انجام شود(95). اين ديدگاه نيز مؤيد مطلبى است كه ما بدنبال اثباتش هستيم كه، حضرت اسحاق نيز داراى شريعت و نيز وحى تشريعى دريافت كرده است. (والله اعلم)
3 - خير و بركت در آيين ابراهيم و اسحاق(ع)
* و باركنا عليه و على اسحاق و من ذريتهما محسن و ظالم لنفسه مبين(96). ترجمه: و ما به او (ابرهيم(ع)) و اسحاق بركت داديم و از دودمان آن دو، افرادى بودند نيكوكار و افرادى آشكارا به خود ستم كردند.
ترجمه منظوم:
خدا بر خليل و براسحاق هم
زابناء آنان خود اندر شمار
گروهى گرفتند راه ستم
ستم كرده بر خويشتن هر قدم
فرو ريخت رحمت همى دم به دم
گروهى بگشتند پرهيزكار
ستم كرده بر خويشتن هر قدم
ستم كرده بر خويشتن هر قدم
ره جو: مقصود از «باركنا» چيست؟ بعبارت ديگر مقصود از بركتى كه خداوند بر ابراهيم و اسحاق(ع) داد چيست؟
رهنما: «باركنا» از مصدر «مباركة» به معناى خير بادوام و پرحاصل است. يعنى ما به ابراهيم و اسحاق(ع) خير بادوام داديم و ايشان را پرحاصل و پراثر گردانديم. شايد به قرينه جمله «و من ذريتهما» معناى آن بركت و كثرت در «اولاد» باشد(97).
و نيز گفتهاند خداوند بركت بادوام در همه چيز به آنها داده «بركت در عمر، زندگى، نسل، تاريخ و مكتب» و براى اينكه توهم نشود كه اين بركت (صرفاً) در بُعد نسب و قبيله است بلكه در ارتباط با مذهب و مكتب و ايمان نيز هست در آخر آيه مىافزايد: «و من ذريتهما محسن و ظالم لنفسه مبين» يعنى از دودمان آن دو افرادى بودند نيكوكار و افرادى كه بخاطر عدم (ايمان) آشكارا به خود ستم كردند.
بدين ترتيب به گروهى از يهوديان و مسيحيان كه افتخار مىكردند، ما از فرزندان انبياء هستيم پاسخ مىگويد كه پيوند خويشاوندى به تنهايى افتخار نيست مگر اينكه در سايه پيوند فكرى و مكتبى قرار گيرد(98).
و نيز استفاده مىشود كه حضرت ابراهيم و اسحاق(ع) داراى مكتب هستند كه بايد بدان ايمان داشت و از آن متابعت نمود. (البته پيروى و متابعت در همان عصر و زمان اما ايمان به آن مكتب در تمامى زمانها است)
4 - اختلاف بر سر آيين ابراهيم و اسحاق(ع)
* ام تقولون ان ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب والاسباط كانوا هوداً اونصارى قل ءأنتم أعلم ام الله(99). ترجمه: يا مىگوييد: «ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط، يهودى يا نصرانى بودند؟» بگو: «شما بهتر مىدانيد يا خدا؟» (و يا اينكه مىدانيد آنها يهودى يا نصرانى نبودند چرا حقيقت را كتمان مىكنيد؟
تدبر و تفكر:
بين مسلمين، مسيحيان و يهوديان بحثهاى فراوانى بود بر سر آيين پيامبران قبل از حضرت عيسى و حضرت موسى(ع) تا حضرت ابراهيم(ع)، يهوديان حضرت ابراهيم و فرزندانش را يهودى و مسيحيان، مسيحى مىپنداشتند.
اما مسلمين به متابعت از قرآن كريم اين ادعاها را انكار كردند چنانكه در آيه شريفه مىفرمايد: «ءأنتم اعلم ام الله»؟ آيا شما بهتر مىدانيد يا خدا؟ يا اينكه تورات و انجيل بعد از آنها نازل نشدهاند؟ آيا باز هم نمىخواهيد بفهميد(100)؟
و در نهايت نظر آيات شريفه قرآن اين است كه، ابراهيم و فرزندانش حنيف و مسلمان بودهاند، نه يهودى و نه مسيحى(101).
چنانكه در آيه ديگرى كه متذكر مىشويم، نه تنها حضرت اسحاق (ع) را بلكه تعداد ديگرى از پيامبران را نيز مسلمان مىخواند و در آيه بعد مىفرمايد: هركس به غير از اسلام آيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است: «قل ءامنا بالله و ما انزل علينا و ما انزل على ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عيسى والنبيون من ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون. و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين(102).
ترجمه بگو: به خدا ايمان آورديم و (همچنين) به آنچه بر ما و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده و آنچه به موسى و عيسى و (ديگر) پيامبران از طرف پروردگارشان داده شده است، ما در ميان هيچ يك از آنان فرقى نمىگذاريم و در برابر (فرمان) او تسليم هستيم. و هركس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق) آيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است.
نتيجه كلام
از مجموع آيات مذكور در اين بحث چنين بدست آمد كه: اولاً، به مكتب و آيين حضرت اسحاق(ع) در ضمن آيين و مكتب پدرش حضرت ابراهيم(ع) اشاره شده است.
ثانياً، به امور يا مواردى از مسائل مكتب او تصريح شده.
ثالثاً، در نهايت آن جناب به تبع پدرش حنيف و مسلمان خوانده مىشود و دامنش از مكاتب يهوديت و مسيحيت مبرا شده است.
آخرين سخن
خداى منان را شاكر و سپاسگزارم كه بار ديگر توفيق مطالعه و بررسى نسبت به آياتى كه پيرامون يكى ديگر از برگزيدگان و فرستادگانش مىباشد را به ما عطا فرمود، اميد است خداى مهربان همانطورى كه توفيق مطالعه و بررسى و سپس تدوين اين مجموعه را به عبد حقيرش عنايت نمود، فرصت و سعادت الگو گيرى و مدل گزينى از اين عبد صالحش را نيز عطا فرمايد.و اما شما خوانندگان و متفكران گرامى، به ويژه جوانان وارسته و تحصيل كرده، اميد است با مطالعه و دقت در اين مجموعه نورانى (به لحاظ موضوع) بتوانيد فرصت مناسبى در زندگيتان ايجاد نماييد تا با استفاده از اين زمينه ى سعادت آفرينى كه قرآن كريم عرضه نموده، تحولى ژرف در روند رو به رشد انسانى خود بوجود آوريد، و از اوان زندگى، حركت درست و صحيح را با بهرهمندى از الگوهاى برگزيده الهى تجربه نماييد. شما عزيزان سيماى انسانى را مطالعه نموديد كه علاوه بر عنايات و الطاف خاص الهى، خود نيز تلاشهاى فراوانى در راستاى نيل به كمالات عاليه انسانى انجام داد، او علاوه بر هدايتهاى خاص الهى، الگو و مدلى مانند پدر يعنى حضرت ابراهيم(ع) در پيش رويى داشت، او از اين سرمايه عظيم و نقد بخوبى استفاده نمود، پدر پيرى كه بيش از صد سال عمر داشت و با كوله بارى از تجربه آماده بود سرمايهاش را تماماً در اختيار فرزندش قرار دهد، اسحاق نيز با استفاده نيك از اين سرمايه در عمل شكرگزار نعمتهاى الهى شد. و مستحق عنايات خاص و هدايتهاى ويژه حق تعالى گشت.
به يقين شما جوانان عزيز نيز مانند آن جناب سرمايههاى نقدى در دسترس داريد كه با استفاده صحيح و بجا از آنها مىتوانيد اميد به آينده و اميد رسيدن به درجات كمالى را در دل خود زنده كنيد.
بايد از سرمايههاى مادى و معنوى كه والدين براى رشد شما فراهم نمودهاند نهايت استفاده را بنماييد و شكرگزار وجود والدين و نيز نعمتهاى الهى برخود و والدين باشيد تا هر چه بيشتر نعمتهاى الهى و الطاف خاص خداى مهربان بر شما مضاعف گردد.
درود فراوان برارواح طيبه انبياء، اولياء، شهدا و والدين نيكوكار ما
تهران - عيناله ارشادى
فهرست آيات
1- بقره / 133، 136، 1402- آل عمران / 65، 84، 85
3- نساء / 163، 165
4- انعام / 84، 89
5- انبياء / 72، 73
6- هود / 71
7- ابراهيم / 39
8- ص / 45، 46، 47
9- مريم / 49، 50
10- يوسف / 6، 38، 111
11- صافات / 112، 113
12- نجم / 29، 30
13- عنكبوت / 27
14- يس / 83
فهرست منابع و مآخذ
1- قرآن كريم2- ترجمه قرآن كريم حضرت آيت الله مكارم شيرازى
3- ترجمه منظوم قرآن كريم شاعر گرانقدر اميدمجد
4- المعجم المفهرس محمد فواد عبدلاباقى
5- فهرست موضوعى قرآن كريم محمود راميار
6- تفسير شريف مجمع البيان علامه طبرسى (ره)
7- تفسير شريف الميزان علامه طباطبايى (ره)-ترجمه
محمدباقر موسوى
8- برگزيده تفسيرنمونه آيت الله مكارم شيرازى-
تنظيم از احمد على بابايى
9- تفسير القرآن الكريم آيت الله عبدالله شبر
10- الكامل فى التاريخ ابن اثير
11- تاريخ انبياء حسين عمادزاده
12- اصول كافى كلينى (ره)
13- فرهنگ بزرگ جامع نوين احمد سياح
و ساير منابعى كه بصورت غيرمستقيم از آنها استفاده شده و در متن موجود است كه نيازى به ذكر ندارد.
53) صافات / 112.
54) فرهنگ بزرگ جامع نوين حرف «ص»
55) انعام / 84.
56) مجمع البيان ج 4 ص 330.
57) همان مدرك
58) الميزان ج 7 ص 338.
59) برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 619.
60) مريم / 50، 49.
61) برگزيده تفسير نمونه ج 3 ص 94.
62) مجمع البيان ج 6 ص 517.
63) الميزان ج 14 ص 80 به نقل از كشاف ج 3 ص 22.
64) با مختصرى تغيير در عبارت، الميزان ج 14 ص 81.
65) ص / 47، 45.
66) برگزيده تفسير نمونه ج ص 192.
67) مريم / 49.
68) صافات / 112.
69) عنكبوت / 27.
70) انعام / 89.
71) الميزان ج 7 ص 347.
72) الميزان ج 7 ص 347 با مختصرى تغيير.
73) همان مدرك
74) نساء / 165.
75) نساء / 163.
76) برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 477.
77) الميزان ج 5 ص 228.
78) ال عمران / 84.
79) الميزان ج 2 ص 520.
80) برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 303.
81) بقره / 136.
82) برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 126.
83) مجمع البيان ج 1 ص 217.
84) مجمع البيان ج 1 ص 218.
85) الميزان ج 1 ص 470.
86) انبياء / 73.
87) يس / 82، 83.
88) الميزن ج 14 ص 428.
89) يوسف / 38.
90) الميزان ج 11 ص 235.
91) انبياء / 73.
92) يوسف / 38.
93) محمع البيان ج 7 ص 56.
94) الميزان چ 14 ص 430.
95) الميزان ج 14 ص431 بنقل از«تفسيرلاهيجى ج 3 ص132 وتفسيرفخررازى ج 22 ص190
96) صافات / 113.
97) الميزان ج 17 ص 233.
98) برگزيده تفسير نمونه ج 4 ص 155.
99) بقره 140.
100) ال عمران / 65 «يا اهل الكتاب لم تحاجون فى ابراهيم و ما انزلت التوراة و الانجيل الا منبعده افلا تعقلون».
101) با استفاده و اقتباس از الميزان ج 1 ص 473.
102) ال عمران / 84، 85.