سيماى حضرت يعقوب(ع) - سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم - نسخه متنی

عین الله ارشادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


سيماى حضرت يعقوب(ع)

هدف ما

در اينكه انسانها و يا (دست كم) بسيارى از انسانها، قبل از انجام هركار و يا حتى فكر هركارى، جوياى الگوى مناسب براى خود مى‏باشند شكى نيست، بى ترديد پس از جستجو و كاوش، الگوى را برمى گزينند، كه چه بسا در تشخيص خود دچار اشتباه بشوند و چه بسيار ديده مى‏شود كه با كمال تأسف اين الگوگيرى در زندگى و سرنوشت آنها تأثيرى بد مى‏گذارد كه جبران‏ناپذير است.

اين مسئله سبب مى‏شود كه بيانديشيم كه راه چاره كجاست؟ چه بايد كرد؟ به نظر مى‏رسد راه نجات از اين مهلكه (كه انسان گرفتار هر كسى بعنوان "الگو" نشود) در كلام نورانى خاتم الانبياء محمد مصطفى (ص) بيان شده است كه مى‏فرمايد:

* "فاذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن"(1)

ترجمه: "زمانى كه فتنه‏ها مانند پاره‏هاى شب ظلمانى بشمار آورد، برشما باد رجوع به قرآن"

پس بايد به قرآن تمسك كنيم و براى نجات خود و جامعه، سراغ كسانى كه در قرآن از آنها بعنوان الگو، اسوه، دليل و راهنما ياد شده، برويم.

بايد دست در دست بصير و بينايى گذارد، كسى كه روشن است و روشنايى بخش، كسى كه نور است و نوربخش. نه اينكه بقول معروف "كورى عصاكش كور ديگرى باشد، ره گم كرده‏اى راهنماى گمشده‏اى گردد". الگوها و اسوه‏هاى حقيقى و راستين در قرآن معرفى شده‏اند و ما مى‏خواهيم اولاً: آنها را بشناسيم و بشناسانيم (از همان زاويه‏اى كه قرآن آنها را مطرح نموده) ثانياً آنها را الگوى خود قرار دهيم و آن گونه عمل كنيم، كه آنها مى‏كردند.

پس گفتار و نوشتار ما نه به اين هدف است كه به تمامى مسائل مطرح در زندگى انبياء بپردازد، زيرا بسيارى از آن مسائل نكاتى صرفاً تاريخى و مربوط به شخص آن پيامبر و زمان خاص او بوده كه در كتب تاريخى ذكر شده است. اما قرآن كريم به آنها نپرداخته است.

بنابراين ما مى‏خواهيم مسائلى را مطرح كنيم كه اولاً قرآن مطرح نموده، و ثانياً مربوط به شخصيت آن پيامبر باشد، آن ويژگيهاى كه سبب شد انسان خاكى مخاطب خدا قرار گيرد و بى‏واسطه و يا باواسطه با خدا سخن گويد، آن ويژگيهاى كه انسان خاكى را مظهر علم خدا، قدرت خدا، حلم خدا و بخشندگى خدا مى‏كند و خاص شخص و زمان نيست. براى ما ابراهيمى شدن، موسوى شدن، عيسوى شدن، محمدى شدن مهم است نه اينكه بدانيم تاريخ تولد و رحلت آن پيامبر چه زمانى بوده، چند فرزند داشته و اسم فرزندانش و همسرش و.... چه بود اينها اگر چه به لحاظ تاريخى اهميت ويژه‏اى دارد اما به لحاظ الگوگيرى و درس آموزى مورد نظر نيست. اگر دقت كنيم قرآن نيز با همين روى كرد سراغ قصص انبياء رفته است. چنانچه مى‏فرمايد:

* "لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب"(2)

"همانا در داستانهاى ايشان عبرتى است براى خردمندان"

و در خاتمه، با توجه به اينكه مى‏خواهيم فقط با استفاده از قرآن كريم، انسانهاى نمونه و الگو را بشناسيم، و استفاده از قرآن مراتبى دارد و هر انسانى در مرتبه‏اى مى‏تواند از اين كتاب هدايتگر استفاده نمايد، به سراغ مفسر بزرگ قرن اخير درجهان تشيع حضرت علامه طباطبايى (ره) در تفسير شريف الميزان مى‏رويم و اين متن را بعنوان مرجع اصلى و نيز از تفاسير مهم ديگر براى اين امر مهم و سرنوشت سازبهره‏مند مى‏شويم.

پيش نگاه‏

خداى منان را شاكرم كه توفيق فحص و بررسى و سپس تدوين سيماى بزرگ پيامبر ديگرى از پيامبرانش را، با استفاده از سرچشمه زلال وحى يعنى قرآن كريم عنايت فرمود، تا مصداق ديگرى از مصاديق الگوى انسان تكامل يافته را نظاره گر باشيم و در ابعاد مختلف وجود آن شخصيت (آن چنانكه قرآن كريم بيان فرموده) دقت نماييم.

برخورد اين فرستاده خدا با برادر و فرزندانش و نيز ديگر ابعاد فردى و اجتماعى وى مى‏تواند در راه رسيدن به ظرفيتها و معيارهاى انسانى ما را مدل و الگوى نيك باشد.

اميد است مطالعه اين مجموعه كه مانند ساير مجموعه‏هاى سيماى پيامبران از همين سلسله بحثها، با استفاده از ارشادات قرآن كريم و مفسرين محترم آن تدوين شده توانسته باشد بيانگر شخصيت آن جناب، همانطورى كه قرآن كريم خواسته معرفى نمايد باشد، تا خوانندگان گرامى بتوانند هر چه بهتر براى پيمودن مدارج كمالى خود از آن ره توشه گيرند.

درود و سلام بر فرستادگان خدا و ره روان راه آنها

حضرت يعقوب (ع) از نگاه تاريخ‏

حضرت يعقوب(ع) فرزند حضرت اسحاق بن ابراهيم (عليهم السلام) از پيامبران عالى مقامى است كه به سال 3483 پس از هبوط مى‏زيست، وى اكثر عمر 147 ساله خود را مشغول عبادت بود. بنابر نقلى، وى چون بحد بلوغ رسيد شبى در خواب ديد كه نردبانى از نور نصب است كه يك پله آن طلا و يكى نقره مى‏ماند و فرشته بر آن نشسته، فرشته بر او وارد شد، سلام كرد و گفت: خدايت مى‏فرمايد برخيز به شهر حران برو، آنجا پادشاهى است بنام "لابان" وى دخترى دارد بنام "راحله" او را خواستگارى كن، خداوند از او به تو فرزندان بسيارى مى‏دهد و كار دنيا و آخرت تو را تأمين مى‏گرداند، اين وعده خداست كه تخلف نمى‏كند.

بنابراين نقل حضرت يعقوب(ع) بدنبال اين مأموريتى كه در خواب پيدا كرد با اجازه پدر و مادر خود به حران سفر نمود. اما بنابر نقل ديگر حضرت يعقوب به دليل اينكه از سوى برادر همزادش "عيص" مورد حسادت شديد و حتى تهديد جدى قرار گرفت بناچار با راهنمايى پدرش بطرف منطقه بابل شهر (حاران يا حران) كه دائيش (لابان بن تبرئيل) در آنجا مى‏زيست هجرت نمود و مدتى در آنجا زندگى نمود و با دختر دايى خود ازدواج كرد و پس از آنكه داراى پسران فراوان و اموال زياد (كه از راه چوپانى براى پدر زن خود) شد به كنعان بازگشت و هدايايى براى برادر خود فرستاد كه سبب شد با استقبال گرم او مواجه گردد و كدورتها و كينه‏هاى او بعلت دورى از برادر و نيز هداياى برادر از بين رفته بود.

ازدواج يعقوب (ع)

در مورد ازدواج آن جناب دو قول وجود دارد:

1- بدنبال خوابى كه يعقوب ديد به منطقه حران رفت و طبق مأموريت به خواستگارى دختر "لابان" حاكم حران رفت اما از آنجا كه "لابان" شش دختر داشت كه كوچكترين آن "راحله" بود، دختر اول را براى ازدواج پيشنهاد داد و يعقوب بخاطر حيايى كه داشت مخالفت نكرد و با وى ازدواج نمود كه بعد از به دنيا آوردن دو پسر دختر اولى مرد مجدداً يعقوب از دختر وى خواستگارى كرد كه "لابان" دختر دوم را پيشنهاد نمود كه مورد قبول يعقوب قرار گرفت از اين دختر نيز پس از بدنيا آمدن دو پسر وى از دنيا رفت، به همين ترتيب يعقوب با دختران لابان ازدواج كرد تا به "راحله" كه همسر مورد نظرش بود رسيد و در مجموع از دختران لابان حضرت يعقوب صاحب دوازده پسر شد و چون در اين مدت براى لابان چوپانى مى‏كرد. از اين راه صاحب گوسفندان فراوانى نيز شد و هنگام بازگشت به كنعان صاحب 12 پسر و اموال فراوان بود.

2- اما بنابر نقل ديگر كه مختصرى تفاوت دارد، لابان دايى يعقوب است كه در سرزمين "فدان آرام" زندگى مى‏كرد. حضرت يعقوب با راهنمايى و پيشنهاد پدرش نزد وى رفت و خدمت به دايى را عهده دار شد و با دو دختر وى ازدواج نمود كه پس از مدتها با فرزندان و اموال فراوان به نزد خانواده خود در كنعان بازگشت و در كنعان ساكن شد. وى داراى 12 پسر بود كه به اسباط معروف بودند.

حضرت يعقوب بدنبال سكونت و حاكميت فرزندش حضرت يوسف در مصر، به دعوت وى به مصر رفت و 17 سال در آنجا سكونت نمود و در همانجا رحلت كرد كه طبق دستور حضرت يوسف(ع) بدنش را موميايى شده به فلسطين حمل كردند و طبق وصيت حضرت يعقوب(ع) در كنار قبر جدش ابراهيم(ع) دفن شد(3).

نگاه اول: اصل و نسب حضرت يعقوب(ع)

1 - پدر و پدربزرگ حضرت يعقوب (عليهم‏السلام)

* و وهبناله اسحاق و يعقوب(4)

ترجمه: و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهيم) بخشيديم.

ترجمه منظوم:




  • پس آنگاه بروى يگانه خدا
    بفرمود اسحاق و يعقوب عطا



  • بفرمود اسحاق و يعقوب عطا
    بفرمود اسحاق و يعقوب عطا



تدبر و تفكر:

بنا برتصريح تفاسير(5) قرآن كريم، اين آيه به قسمتى از مواهب الهى بر حضرت ابراهيم(ع) اشاره مى‏فرمايد كه از آن جمله است، فرزندان صالح و نسل لايق و برومند، فرزندى مانند اسحاق(ع) و نوه‏اى مانند حضرت يعقوب(ع). بنابراين با استناد به اين كريمه مى‏توان گفت حضرت اسحاق فرزند ابراهيم(ع) و حضرت يعقوب فرزند اسحاق(ع) و نوه حضرت ابراهيم(ع) است كه آيه هم اسحاق و هم يعقوب را عطاياى خداوند بر ابراهيم(ع) ذكر مى‏نمايد.

2 - پدر وپدربزرگ حضرت يعقوب (عليهم السلام)

* وهبناله اسحاق و يعقوب(6)

ترجمه: ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم.

ترجمه منظوم:




  • درى راز رحمت گشودش خدا
    كه اسحاق و يعقوب كردش عطا



  • كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
    كه اسحاق و يعقوب كردش عطا



تدبر و تفكر

مفسرين در خصوص اين آيه نيز گفته‏اند، از آنجا كه حضرت ابراهيم(ع) در راه اعتلاى كلمه توحيد و در راستاى مبارزه با شرك و كفر و بت پرستى تلاش گسترده‏اى نمود و هر آنچه در توان داشت انجام داد، خداوند او را از مواهب بزرگى بهره‏مند نمود كه از آن جمله است، فرزندى همچون اسحاق(ع) و نوه‏اى همانند حضرت يعقوب(ع) و در نهايت دو نكته از آيه شريفه استفاده مى‏شود:

الف) موهبت و الطاف الهى بر حضرت ابراهيم(ع)

ب) نسبت فرزندى اسحاق و يعقوب با حضرت ابراهيم(ع) كه موضوع بحث ما مى‏باشد.

3 - پدر و پدربزرگ حضرت يعقوب (عليهم‏السلام)

* وهبناله اسحاق و يعقوب(7)

ترجمه: ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم.

ترجمه منظوم:




  • به او لطف فرمود يكتا خدا
    كه اسحاق و يعقوب كردش عطا



  • كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
    كه اسحاق و يعقوب كردش عطا



تدبر و تفكر:

اين سومين آيه‏اى است كه به مواهب خداوند بر حضرت ابراهيم(ع) دلالت دارد و با صراحت مى‏فرمايد، اين موهبت خداوند است كه به او در اواخر عمر فرزندان لايق و شايسته‏اى همچون اسحاق و يعقوب داد كه بتوانند چراغ ايمان و نبوت را در دودمان آن جناب روشن نگهدارند.

چنانكه در آيه مشابه، قبلاً يادآور شديم اين آيه از نظر معنا روشن و گوياى دو پيام است:

الف) موهبت خداوند بر حضرت ابراهيم(ع)

ب) اثبات كننده نسبت فرزندى بين اسحاق و يعقوب با حضرت ابراهيم(ع)

4 - پدر وپدربزرگ حضرت يعقوب (عليهم‏السلام)

* وهبناله اسحاق و يعقوب نافلة(8)

ترجمه: ما اسحاق، علاوه براو يعقوب را به (ابراهيم) بخشيديم.

ترجمه منظوم:




  • بر او لطف افزون نمودى خدا
    كه اسحاق و يعقوب كردش عطا



  • كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
    كه اسحاق و يعقوب كردش عطا



تدبر و تفكر:

اين چهارمين آيه‏اى است كه بر موهبت بزرگ الهى نسبت به حضرت ابراهيم(ع) تصريح مى‏فرمايد كه خداوند به او فرزندانى شايسته و برومند همچون اسحاق و يعقوب(ع) عطا فرمود.

تنها تفاوت اين كريمه با سه آيه قبل در كلمه "نافلة" است كه در اين آيه اضافه شده است.

ره جو: كلمه "نافلة" به چه معناى است؟

رهنما: نافلة در لغت بمعناى: مستحبات عبادات، پسراولاد (نوه)، غنيمت و عطايا آمده است(9).

علامه طباطبايى (ره) نيز مى‏فرمايد: "نافلة" در اينجا بمعناى، "عطيه" است(10).

5 - پدر ومادربزرگ حضرت يعقوب (عليهم السلام)

* فبشرناها باسحاق ومن وراء اسحاق يعقوب(11)

ترجمه: پس او (ساره همسر ابراهيم) را به‏اسحاق، و بعد از او به يعقوب بشارت داديم.

ترجمه منظوم:




  • بشارت بداديم او را دگر
    به اسحاق و يعقوب هر دو پسر



  • به اسحاق و يعقوب هر دو پسر
    به اسحاق و يعقوب هر دو پسر



تدبر و تفكر:

آيه شريفه متضمن بشارت به ولادت حضرت اسحاق(ع) و حضرت يعقوب(ع) بر ساره همسر ابراهيم(ع) است (زن نازايى كه نسبت به فرزنددار شدن مأيوس بود)

اين پنجمين آيه‏اى است كه براصل و نسب حضرت يعقوب(ع) تصريح مى‏فرمايد، و فرق آن با آيات قبلى در اين است كه، بجاى اشاره به پدر و پدربزرگ حضرت يعقوب(ع)، به پدر و مادر بزرگ آن جناب اشاره مى‏فرمايد و بيانگر دو نكته است:

الف) بشارت به يك معجزه باور نكردنى در امور جسمانى ساره (يعنى باردار شدن زنى كه نازا است)

ب) اثبات نسبت فرزندى بين اسحاق و يعقوب با (ساره همسر حضرت ابراهيم(ع))

نگاه دوم : مقام و منصب نبوت‏

1 - يعقوب را نبى قرارداديم‏

* وهبناله اسحاق و يعقوب وكلاً جعلنا نبياً(12)

ترجمه: مااسحاق ويعقوب را به اوبخشيديم و هريك را پيامبرى (بزرگ) قرارداديم.

ترجمه منظوم:




  • درى را زحمت گشودش خدا
    بگشتند هر دو، نبى و رسول‏
    عبادات ايشان همى بُد قبول‏



  • كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
    عبادات ايشان همى بُد قبول‏
    عبادات ايشان همى بُد قبول‏



تدبر و تفكر

بدون شك يكى از صريحترين نكاتى كه از اين آيه كريمه استفاده مى‏شود اين نكته است كه حضرت يعقوب از سوى خداوند به مقام نبوت و پيغام‏آورى منصوب شده است و دريافت وحى و الهام از عوالم غيب داشته است.

2 - نبوت در ذريه ابراهيم‏

* و وهبناله اسحاق و يعقوب وجعلنا فى ذريته النبوة والكتاب(13)

ترجمه: و (در اواخر عمر) اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و نبوت و كتاب آسمانى را در دودمانش قرار داديم.

ترجمه منظوم:




  • به او لطف فرمود يكتا خدا
    بشد نيز در آل او برقرار
    كتاب و نبوت زپروردگار



  • كه اسحاق و يعقوب كردش عطا
    كتاب و نبوت زپروردگار
    كتاب و نبوت زپروردگار



تدبر و تفكر:

از آيه شريفه دو نكته استفاده مى‏شود:

الف) موهبت الهى بر حضرت ابراهيم(ع) كه اولاً، در كهولت سن فرزندى مانند اسحاق(ع) و نوه‏اى مانند يعقوب به او داد. ثانياً، منصب و مقام نبوت را در نسل و ذريه او قرارداد و نيز دريافت كتاب آسمانى را شايسته ذريه او دانست.

ب) نبوت حضرت يعقوب و پدرش حضرت اسحاق(ع) و در ادامه نبوت ذريه ابراهيم(ع) (يعنى فرزندان حضرت يعقوب(ع).

3 - مقام امامت‏

* و وهبنالهم من رحمتنا(14)

ترجمه: و از رحمت خود به آنان (ابراهيم، اسحاق و يعقوب) عطا كرديم.

ترجمه منظوم:




  • ز رحمت نموديمشان بهره‏مند
    بكرديم خودنامشان را بلند



  • بكرديم خودنامشان را بلند
    بكرديم خودنامشان را بلند



تدبر و تفكر

ممكن است مراد از رحمت، مقام امامت باشد، همچنانكه در آيه 72 و 73 سوره انبياء آنها را با صراحت ائمه‏ى صالح خوانده است (كه آيه را متذكر مى‏شويم) و نيز ممكن است مراد از رحمت، تأييد آنان به روح القدس باشد و نيز ممكن است رحمت به معناى مطلق ولايت الهى باشد(15)

4 - امامت يعقوب(ع)

* وجعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينااليهم(16)

ترجمه: و آنان (ابراهيم، اسحاق و يعقوب) را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى‏كردند و بسوى آنها وحى نموديم...

ترجمه منظوم:




  • بگشتند بر مردمان راهبر
    به آنها بگفتيم با وحى خويش‏
    ره كارنيكو بگيريد پيش‏



  • نشان داده راه نكو بربشر
    ره كارنيكو بگيريد پيش‏
    ره كارنيكو بگيريد پيش‏



تدبر و تفكر:

از ظاهر آيه شريفه چند نكته استفاده مى‏شود:

الف) جمله "وجعلناهم ائمة "دلالت دارد براينكه علاوه بر حضرت ابراهيم(ع) فرزندانش حضرت اسحاق و يعقوب(ع) نيز مقام امامت داشته‏اند.

ب) معناى هدايت در جمله "يهدون بامرنا" راهنمايى و ارشاد كه رسالت عموم پيامبران الهى است، نمى‏باشد، بلكه بمعناى رساندن به مقصود است.

ج) "واوحينا اليهم" شاهدى است بر اينكه خداوند بر هر سه پيامبر وحى مى‏كرده است.

ره جو: معناى "يهدون بامرنا" چيست؟

رهنما: "اين جمله بمعناى رساندن به مقصود است يعنى يك نوع تصرف تكوينى در نفوس كه با آن تصرف راه براى بردن دلها به سوى كمال و انتقال دادن آنها از موقفى به موقف بالاتر هموار مى‏شود، و چون تصرف تكوينى و عملى و باطنى است، ناگزير مراد از آن‏كه با آن هدايت صورت مى‏گيرد نيز امرى تكوينى خواهد بود، نه تشريعى كه صرفاً امرى اعتبارى است، بلكه امرى حقيقى است چنانكه در آيه شريفه "انما امره اذا اراد شيئاً ان يقول له كن فيكون فسبحان الله بيده ملكوت كل شى(17)" فرموده است.

بنابراين هدايت به امر خدا، از فيوضات معنوى و مقامات باطنى است كه مؤمنين به وسيله عمل صالح به سوى آن هدايت مى‏شوند و به رحمت پروردگار ملبس مى‏گردند.

و چون امام به وسيله امر، هدايت مى‏كند فهميده مى‏شود كه خود او قبل از هركس متلبس به آن هدايت است و از او به ساير مردم منتشر مى‏شود، و برحسب اختلافاتى كه "ائمه" در مقامات و درجات دارند، هركسى به قدر استعداد و ظرفيت خود از آن بهره‏مند مى‏شود. از اينجا فهميده مى‏شود كه امام رابط ميان مردم و پروردگار در اخذ فيوضات ظاهرى و باطنى است، اما پيامبر رابط ميان مردم و خداى متعال در گرفتن فيوضات ظاهرى يعنى شرايع الهى است كه از راه وحى نازل گشته و از ناحيه پيامبر به مردم منتشر مى‏گردد، و نيز مى‏فهميم كه امام دليل و نشانه‏اى است كه نفوس را به سوى مقاماتش راهنمايى مى‏كند، همچنان كه پيامبر دليل و نشانه‏اى است كه مردم را به سوى اعتقادات حق و اعمال صالح راه مى‏نمايد.

در نتيجه حضرت ابراهيم(ع) و فرزندش حضرت اسحاق(ع) و نوه‏اش حضرت يعقوب(ع) هم مقام نبوت و هم مقام امامت را داشته‏اند(18).

5 - نزول وحى بر يعقوب(ع)

* و اوحينا الى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب(19)

ترجمه: و ما بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب وحى كرديم...

ترجمه منظوم:




  • همين گونه هم وحى شد برخليل‏
    به يعقوب گفتيم و اسباط وى‏
    به عيسى همين راه كرديم طى‏



  • به اسحاق پيغمبر و اسمعيل‏
    به عيسى همين راه كرديم طى‏
    به عيسى همين راه كرديم طى‏



تدبر و تفكر:

از آيه شريفه چند نكته بدست مى‏آيد:

الف) (آيه شريفه در كل، كه ما قسمتى از آن را نقل كرده‏ايم، مى‏فرمايد) همانطورى كه بر حضرت نوح و پيامبران مابعدش و بر حضرت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و ديگر پيامبران) وحى مى‏شد بر پيامبر اسلام نيز خداوند وحى فرموده است.

ب) از ظاهر آيه نبوت حضرت يعقوب(ع) استفاده مى‏شود زيرا اولاً نام آن جناب را در رديف ساير پيامبران بزرگ ذكر نموده، ثانياً، مى‏فرمايد به او وحى مى‏كرديم مانند ساير پيامبران، در نتيجه اين دو نكته شاهد مناسبى است بر نبوت ايشان.

ج) (چنانكه بعضى از مفسرين گرامى اشاره نموده‏اند) آيه شريفه ضمن مقابله با افكار باطل يهوديان كه در ميان پيامبران خدا تفرقه مى‏افكنند، بعضى را تصديق و بعضى را تكذيب مى‏كنند، مى‏فرمايد همانطورى كه بر نوح و پيامبران بعد از او مانند ابراهيم، اسحاق، اسماعيل و يعقوب وحى فرستاديم(20) بر پيامبر خاتم نيز وحى فرستاديم.

د) آيه شريفه در مقام بيان اين نكته است، وحى كه بر پيامبر خاتم (فراموش نشود) مسئله نوظهورى نيست و چيز بى‏سابقه‏اى نبوده، بلكه وحى امرى يكنواخت و بدون اختلاف در مصاديق است البته نوع وحى بر پيامبران متفاوت بوده است(21).

نگاه سوم: مكتب و آيين‏

1- آيينى را كه خدا برگزيد

* و وصى بها ابراهيم بنيه و يعقوب يا بنى ان الله اصطفى لكم الدين فلاتموتن الاوانتم مسلمون(22)

ترجمه: و ابراهيم و يعقوب (در واپسين لحظات عمر) فرزندان خود را به اين آيين، وصيت كردند (و هركدام به فرزندان خويش گفتند:) فرزندان من، خداوند اين آيين پاك را براى شما برگزيده است و شما به‏جزء آيين اسلام (تسليم در برابر فرمان خدا) از دنيا نرويد.

ترجمه منظوم:




  • و يعقوب پيغمبر و ابرهيم‏
    به ابناء خود پند دادند و رأى‏
    شما را خداوند در روى خاك‏
    مبادا ببنديد رخت از جهان‏
    مگر آنكه باشيد از مُسلمان‏



  • كه پاداش بسيارشان مى‏دهيم‏
    اطاعت نماييد امر خداى‏
    گزيدست اينسان به آيين پاك‏
    مگر آنكه باشيد از مُسلمان‏
    مگر آنكه باشيد از مُسلمان‏



تدبر و تفكر:

اين آيه شريفه، به اين معنا اشاره مى‏فرمايد كه ملت و دين، همان دين اسلام است و نيز به اين نكته اشاره مى‏فرمايد: كه ابراهيم و يعقوب(ع) به فرزندانشان هشدار دادند كه مبادا مرگتان فرا رسد درحالى كه مسلمان نباشيد. بعبارت ديگر به فرزندانشان توصيه نمودند كه همواره ملازم با اسلام باشيد تا مرگتان درحال اسلامتان واقع شود(23).

و نيز استفاده مى‏شود، اين دو پيامبر بزرگ علاوه براينكه نمايانگر و بيانگر اسلام اين آيين خداپسند بوده‏اند، توصيه كننده و فرزندانشان و به تبع آنها ساير انسانها به آيين اسلام نيز بوده‏اند و همه را بسوى آيين توحيدى فراخوانده‏اند و هشدار داده‏اند مبادا مرگتان برسد در حالى كه مسلمان نباشيد.

2 - آيين يعقوب(ع) و فرزندانش‏

* ام كنتم شهداء اذ حضريعقوب الموت اذقال لبنيه ماتعبدون من بعدى قالوا نعبدالهك واله إبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الهاً واحداً و نحن له مسلمون(24)

ترجمه: آيا هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد شما حاضر بوديد؟ در آن هنگام كه به فرزندان خود گفت: پس از من چه چيزى را مى‏پرستيد؟ گفتند: خداى تو و خداى پدرانت، ابراهيم، اسماعيل و اسحاق خداوند يكتا را و ما در برابر او تسليم هستيم.

ترجمه منظوم:




  • چو يعقوب را مرگ آمد فرا
    به ابناء خود گفت او اين سخن‏
    بگفتند آن رب والامقام‏
    همانا كه او هست يكتا خدا
    بگشتيم تسليم آن كبريا



  • كجا بوده‏ايد آن زمان خود شما
    كرا مى‏پرستيد از بعد من‏
    كه او را پرستش نمودى مدام‏
    بگشتيم تسليم آن كبريا
    بگشتيم تسليم آن كبريا



تدبر و تفكر:

از اين پرسش حضرت يعقوب(ع) در مورد معبود فرزندانش و پاسخ صريح و روشن فرزندانش مبنى بر پرستش خداى ابراهيم، اسحاق و يعقوب (يعنى خداى يكتا و بى‏همتا) اين معنا به چشم مى‏خورد: كه دين حضرت ابراهيم(ع) اسلام بوده و نيز دينى هم كه فرزندان وى يعنى اسحاق و يعقوب و اسماعيل و نواده‏هاى يعقوب يعنى بنى اسرائيل و نواده‏هاى اسماعيل يعنى بنى اسماعيل خواهند داشت اسلام است و لاغير، چه اسلام آن دينى است كه ابراهيم از ناحيه پروردگارش آورده و در ترك آن دين و دعوت به غيرآن احدى را دليل و حجتى نيست(25).

در خصوص شأن نزول اين آيه كريمه گفته‏اند: اعتقاد جمعى از يهوديان اين بود كه "يعقوب(ع)" به هنگام مرگ، فرزندان خويش را به دينى كه هم اكنون يهوديان به آن معتقدند (با تمام تحريفاتش) توصيه كرده، اما خداوند در اين آيه در رد اعتقاد باطل آنان اينگونه مى‏فرمايد: مگر شما به هنگام فرا رسيدن مرگ يعقوب بوديد كه او چنين توصيه‏اى به فرزندانش نمود؟

آرى آنچه شما به او نسبت مى‏دهيد نبود، بلكه او به هنگام مرگ از فرزندان خود پرسيد، بعد از من چه چيزى را مى‏پرستيد؟ و فرزندان جواب دادند: خداى تو و خداى پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مى‏پرستيم، همان خداى يگانه و يكتا را و ما در برابر فرمان او تسليم هستيم(26).

3 - اختلاف بر سر آيين يعقوب(ع)

* ام تقولون ان... يعقوب... كانوا هودا اونصارى، قل ءَأنتم اعلم ام الله(27)

ترجمه: يا مى‏گوييد همانا... يعقوب... يهودى يا نصرانى بودند؟ بگو: شما بهتر مى‏دانيد يا خدا؟ (و با اينكه مى‏دانيد آنها يهودى يا نصرانى نبودند چرا حقيقت را كتمان مى‏كنيد؟)

تدبر و تفكر:

اين آيه شريفه نيز در مورد نزاع بى‏حاصل يهوديان و مسيحيان بر سر آيين پيامبران بزرگ الهى از جمله حضرت يعقوب(ع) است، وقسمت ديگرى از ادعاى كذب آنها را نقل و سپس رد مى‏نمايد و مى‏فرمايد:

آيا شما مى‏گوئيد، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق و يعقوب(ع) همگى يهودى بودند يا نصرانى؟

آيا شما بهتر مى‏دانيد يا خدا؟

خدا بهتر از همه مى‏داند كه آنها نه يهودى بودند و نه نصرانى.

شما هم كم و بيش مى‏دانيد و اگر هم ندانيد باز بدون اطلاع چنين نسبتى را به آنها دادن تهمت است و گناه و كتمان حقيقت(28).

4 - لزوم و ضرورت ايمان بر آيين يعقوب(ع)

* قولواء امنا بالله و ما انزل علينا و ماانزل على ابراهيم و اسماعيل و يعقوب والاسباط...(29)

ترجمه: بگوييد: ما به خدا ايمان آورده‏ايم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران از فرزندان او نازل گرديد...

ترجمه منظوم:




  • چو داريد باور به پروردگار
    كه هستيم مؤمن به يكتا خدا
    برآنچه بياورد سوى خليل‏
    به اخلاف يعقوب و موسى كليم‏
    به عيسى و پيغمبران سليم‏



  • بگوييد اين نكته را آشكار
    برآنچه فرستاد برمصطفى‏
    به يعقوب و اسحاق و هم اسمعيل‏
    به عيسى و پيغمبران سليم‏
    به عيسى و پيغمبران سليم‏



تدبر و تفكر:

ره جو: كلمه "قولوا آمنا..." خطاب به چه كسانى است؟

رهنما: عده‏اى مى‏گويند خطاب به پيامبر اسلام(ص) و مؤمنين است كه دينشان را اظهار نمايند كه اول واجب ايمان بخدا و اظهار آن است و دوم اظهار ايمان نسبت به نبوت و پيامبران و آنچه كه بر آنها نازل شده مثل قرآن كريم كه واجب است ايمان به آن و اظهار آن ايمان و پيروى از آن در حال و ايمان برآنچه كه بر پيامبران قبل نازل شده از حضرت ابراهيم تا فرزندانش اسماعيل و اسحاق و يعقوب(ع) و پيامبران مابعدش تا پيامبر اسلام(ص). و عده‏اى مى‏گويند، قولوا امنا... خطاب به مسلمين است(30). يعنى آنها اظهار مى‏كنند دينشان را كه عبارت است از اقرار بر توحيد و سپس اظهار ايمان نسبت به آنچه كه بر پيامبر اسلام نازل شده (يعنى قرآن كريم) و سپس اظهار ايمان نسبت به آنچه كه بر پيامبران قبل، از حضرت يعقوب(ع) نازل شده است.

براساس آنچه كه از ظاهر اين كريمه استفاده مى‏شود اظهار ايمان نسبت به آنچه كه بر پيامبران قبل نازل شده ضرورى و لازم است. اگر چه اتباع و پيروى از آن لازم نباشد. زيرا امت آخرالزمان داراى قرآن كريم است كه جامع تمامى تعاليم انبياء بر بشريت است و هر آنچه مورد نياز بوده متذكر شده است و اتباع از آن كفايت مى‏كند همه نيازهاى بشر را در راستاى اين بحث آيه ديگرى با اندكى تفاوت در لفظ (خطاب) آمده است كه آن را ذكر مى‏كنيم:

* قل امنا بالله و ما انزل علينا و ماانزل على ابراهيم و اسماعيل و يعقوب والاسباط...(31)

ترجمه: بگو: "به خدا ايمان آورده‏ايم و (همچنين) به آنچه بر ما و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده...

ترجمه منظوم:




  • بگو مؤمنانيم ما بر خدا
    برآنچه فرود آمده برخليل‏
    به اخلاف يعقوب و موسى كليم‏
    به عيسى و پيغمبران سليم‏



  • برآنچه فرود آمده بهرما
    به اسحاق و يعقوب نيز اسمعيل‏
    به عيسى و پيغمبران سليم‏
    به عيسى و پيغمبران سليم‏



تدبر و تفكر:

در اين آيه خداوند به پيامبر(ص) (و همه پيروان او) دستور مى‏دهد كه نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين، علاوه بر آنچه بر پيامبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشند(32)

بنابراين جمله "قل" خطاب به رسول الله(ص) دستور مى‏دهد كه بر طبق ميثاقى كه از او و غير او گرفته شده رفتار كند و از جانب خود و همه مؤمنين از امتش بگويد "آمنا بالله...(33).

5 - پيروى از آيين يعقوب(ع) و پدرانش‏

* واتبعت ملة اباءى ابراهيم و اسحاق و يعقوب ماكان لنا ان نشرك بالله من شى...(34)

ترجمه: من (يوسف) از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم. براى ما شايسته نبود چيزى را همتاى خدا قرار دهيم.

ترجمه منظوم:




  • از آيين اجداد ره جسته‏ايم‏
    از آيين پاك خليل حنيف‏
    كه در دين ما نيست اين كار نيك‏
    كه خوانيم برايزد خود شريك‏



  • به دين خداوند دل بسته‏ايم‏
    از اسحاق و يعقوب مرد شريف‏
    كه خوانيم برايزد خود شريك‏
    كه خوانيم برايزد خود شريك‏



تدبر و تفكر:

از آيه كريمه نكاتى استفاده مى‏شود كه از آنها تنها يك نكته مورد بحث ماست، و آن اين است كه، حضرت يعقوب(ع) را آيينى بوده كه حضرت يوسف(ع) مى‏فرمايد، من از آيين وكيش پدرانم "ابراهيم، اسحاق و يعقوب(ع)" پيروى كرده‏ام، خواه اين آيين همان آيين حنيف ابراهيم(ع) باشد و يا به مقتضاى زمان و مكان تفاوتهاى داشته باشد، مطلب مورد بحث ثابت مى‏شود.

6 - محتواى مكتب و آيين‏

* و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة وايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين(35)

ترجمه: و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى مى‏كرديم و تنها ما را عبادت مى‏كردند.

ترجمه منظوم:




  • به آنها بگفتيم با وحى خويش‏
    به اخلاص آريد رو برصلات‏
    بگشتند از زمره عابدين‏
    نهادند دل را به يزدان و دين‏



  • ره كار نيكو بگيريد پيش‏
    ببخشيد بر بينوايان زكات‏
    نهادند دل را به يزدان و دين‏
    نهادند دل را به يزدان و دين‏



تدبر و تفكر:

از ظاهر آيه شريفه بدست مى‏آيد كه امور وحى شده بر حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب(ع) از جمله محتويات آيين و مكتب آن بزرگ پيامبران الهى باشد. از اين رو شايد با توجه به اين كريمه و نيز آيه 38 سوره يوسف بتوان گفت برخى از امور مذكور در آيين حضرت يعقوب(ع) و پدرش اسحاق(ع) و ابراهيم(ع) عبارت است از:

الف) دعوت به توحيد، يكتاپرستى و نفى هر گونه شرك، چنانكه مى‏فرمايد:"ماكان لناان نشرك بالله من شى‏ء ذلك من فضل‏الله علينا(36)"

ب) كارهاى نيك "فعل الخيرات"

ج) برپاداشتن نماز "واقام الصلاة"

د) پرداخت زكات (حق فقراء و مستمندان) "وايتاءالزكاة"

ه) عبوديت و بندگى "وكانوا لنا عابدين"

ره جو: در جمله "و اوحينااليهم" اليهم اشاره به چه افرادى است؟

رهنما: اشاره به پيامبرانى است كه در آيه قبل نامشان بدين شرح آمده است "حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب(ع)

ره‏جو: معناى "فعل الخيرات" چيست؟

رهنما: چند معنا براى اين جمله ذكر كرده‏اند:

الف) فعل الخيرات، يعنى "شرايع نبوت(37)" (يعنى تشريع دين) براساس اين معنا، مقصود ما كه شريعت داشتن پيامبران مذكور است ثابت مى‏شود يعنى با توجه به اين معنا روشن مى‏شود كه پيامبران مذكور داراى آيين و شريعتى بوده‏اند (البته در مورد آيين ابراهيم(ع) هيچ شك و ترديدى نيست و در مورد حضرت اسحاق(ع) و فرزندش حضرت يعقوب(ع) نيز از دو حال خارج نيست، يا آيين اين دو نيز مانند آيين پدرشان بود و يا با توجه به اقتضاى زمان و مكان متفاوت از آيين پدرشان ابراهيم(ع) بوده است.)

ب) فعل الخيرات، بمعناى كارهاى نيكى بوده كه از انبياء صادر مى‏شده، بدون اينكه وحى تشريعى برآنها شده باشد، بلكه بنابر وحى و دلالتى باطنى و الهى انجام مى‏دادند براساس اين معنا خداوند انبياء مذكور را بصورت هدايت باطنى به سوى اعمال خير سوق مى‏داده است، و اين آيه شريفه بيانگر تأييد الهى برآن اعمال نيكى است كه انبياء بدون تشريع انجام مى‏دادند. و هدفش تشريع حكم نيست بلكه تأييد كارهاى انجام شده است. بنابراين، وحى متعلق به "فعل الخيرات" است و وحى تأييدى است نه وحى تشريعى.

در نتيجه پيامبران مذكور "يعنى ابراهيم" اسحاق و يعقوب(ع) "مؤيد به روح القدس و روح الطهاره و مؤيد به قوتى ربانى بودند كه ايشان را به اعمال نيك و برپا داشتن نماز و دادن زكات (انفاق مالى) دعوت مى‏كرد.

ج) برخى ديگر مى‏گويند "كارهاى نيك، برپا داشتن نماز و دادن زكات" بر انبياء مورد بحث تشريع شده است، بنابراين وحى تشريعى است(38) (نه تأييدى).

اين معنا و ديدگاه نيز مؤيد مطلبى است كه ما بدنبال اثباتش هستيم كه حضرت يعقوب(ع) نيز داراى شريعت و نيز دريافت كننده وحى تشريعى بوده است.

1) اصول كافى، كتاب قرآن ص 591

2) سوره يوسف، آيه 111.

3) تاريخ انبياء ص 369 و قصه‏هاى قرآن ص 69

4) انعام / 84.

5) مجمع البيان ج 4 ص 329، الميزان چ 7 ص 337 و برگزيده تفسيرنمونه چ 1 ص 617.

6) مريم / 49.

7) عنكبوت / 27.

8) انبياء / 72.

9) فرهنگ بزرگ جامع نوين چ 3-4 حرف "ن"

10) الميزان چ 14 ص 428.

11) هود / 71.

12) مريم / 49.

13) عنكبوت / 27.

14) مريم / 50.

15) الميزان چ 14 ص 81.

16) انبياء / 73.

17) يس / 83.

18) الميزان ج 14 ص 428.

19) نساء / 163.

20) برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 477

21) الميزان ج 5 ص 288.

22) بقره / 132.

23) الميزان ج ص 461.

24) بقره / 133.

25) الميزان ج 1 ص 462.

26) برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 125.

27) بقره / 140.

28) برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 128.

29) بقره / 136.

30) مجمع البيان ج 1 ص 217.

31) آل عمران / 84.

32) برگزيده تفسير نمونه ج 1 ص 303.

33) الميزان ج 3 ص 520.

34) يوسف / 38.

35) انبياء / 73.

36) يوسف / 38.

37) مجمع البيان ج 7 ص 56.

/ 49