3 - نجات خارق‏العاده‏ - سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم - نسخه متنی

عین الله ارشادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 - نجات خارق‏العاده‏

* و لقد همّت به و همّ بها لولا ان رءا برهان ربه كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين.(121)

ترجمه: آن زن قصد او كرد، و او نيز - اگر برهان پروردگار را نمى‏ديد - قصد وى مى‏نمود اين چنين كرديم تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم، چراكه او از بندگان مخلص ما بود.

ترجمه منظوم:




  • ولى آن زن از فرط اميال خويش‏
    نبودى اگر رحمت كردگار
    به‏ميل طبيعى كه در سينه داشت‏
    ولى ما ز فحشاء و اعمال زشت‏
    زدوديم آن طبع نيكوسرشت‏



  • براو كرد اصرار افزون ز پيش‏
    نگهبان نمى‏گشت پروردگار
    بناى روابط چو او مى‏گذاشت‏
    زدوديم آن طبع نيكوسرشت‏
    زدوديم آن طبع نيكوسرشت‏



تدبر و تفكر:

در روند جريان مراوده زليخا بريوسف كار به‏باريك‏ترين مرحله و حساس‏ترين وضع رسيد كه در آيه شريفه مورد بحث با عبارتى پرمعنا و عميق به‏اين مرحله حساس و خطرناك اشاره مى‏كند، كه همسر عزيز مصر قصد او را نمود و يوسف نيز اگر برهان پروردگار را نمى‏ديد چنين قصدى مى‏نمود. «و لقد همّت به و همّ بها».

ره‏جو: معنا و مفهوم و مقصود از جمله «همت به و هم بها» چيست؟

رهنما: در معناى اين جمله ميان مفسران گفتگوى بسيار است كه مى‏توان همه را در سه تفسير زير خلاصه كرد:

1- همسر عزيز مصر، تصميم بركامجويى از يوسف داشت و نهايت كوشش خود را در اين مسير به‏كار برد، يوسف هم به‏مقتضاى طبع بشرى و اينكه جوانى نوخواسته بود كه هنوز همسرى نداشت، و در برابر هيجان‏انگيزترين صحنه‏هاى جنسى قرار گرفته بود، چنين تصميمى را مى‏گرفت هرگاه برهان پروردگار در اين وسط حائل نمى‏شد.

بنابراين نظر تفاوتى ميان «هم به» و هم بها» از نظر معنا نيست هردو يك قصد را معنا مى‏دهند. با اين فرق كه قصد زليخا مطلق بود اما قصد يوسف مشروط به‏شرطى بود كه حاصل نشد يعنى (عدم وجود برهان پروردگار) اما زليخا را چنين شرطى نبود، بلكه تصميمى را گرفت و تا آخرين مرحله پيش رفت تا سرش به‏سنگ خورد.

طبق اين تفسير از يوسف هيچ حركتى كه نشانه تصميم برگناه باشد سر نزده، بلكه در دل هم تصميم نگرفت زيرا تصميم گرفتن يوسف مشروط براين بود كه برهان پروردگار را نمى‏ديد، ولى چون ديد، ديگر تصميم نگرفت.

2- [معناى «هم» در مورد زليخا و نيز «هم» در مورد يوسف، هيچكدام كامجويى جنسى نبوده‏] تصميم همسر عزيز مصر و يوسف هيچ كدام مربوط به‏كامجويى جنسى نبوده، بلكه تصميم برحمله و زدن يكديگر بود، همسر عزيز به‏خاطر اينكه در عشق شكست خورده بود و روح انتقام‏جويى در وى پديد آمده بود. و يوسف به‏خاطر دفاع از خويشتن و تسليم نشدن در برابر تحميل آن زن. از جمله نشانه‏هاى اين تصميم، اين است كه الف) زليخا تصميم خود را بركامجويى خيلى قبل از اين گرفته بود و تمام مقدمات آن را انجام داده بود بنابراين نياز نبود در اينجا گفته شود او تصميم بركامجويى گرفته چرا كه اين لحظه، لحظه تصميم نبود. نشانه ديگر اين است كه، ب) پيدا شدن حالت خشونت و انتقام‏جويى پس از اين شكست براى زليخا طبيعى است زيرا او تمام آنچه را در توان داشت از طريق ملايمت با يوسف به‏خرج داده و چون نتوانست از اين راه در او نفوذ كند به‏حربه ديگرى متوسل شد كه خشونت بود. ج) در ذيل اين آيه آمده است «كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء» ما «بدى» و «فحشاء» را از يوسف برطرف ساختيم، فحشاء همان آلودگى به‏بى‏عفتى است، و سوء نجات از ضربه چنگال زليخا است، ولى به‏هرحال يوسف، چون برهان پروردگار را ديد از گلاويز شدن با زليخا خوددارى كرد، مبادا به‏او حمله كند و او را مضروب سازد و اين خود دليلى شود براينكه او قصد تجاوز داشته، و لذا ترجيح داد كه خود را از آن محل دور سازد و به‏سوى درب فرار كند.

3- بدون شك، يوسف جوانى بود با تمام احساسات جوانى، هرچند غرائز نيرومند او تحت فرمان عقل و ايمان او بود، ولى طبيعى است كه هرگاه چنين انسانى در برابر صحنه‏هاى فوق‏العاده هيجان‏انگيز قرار گيرد، طوفانى در درون او برپا مى‏شود و غريزه و عقل به‏مبارزه با يكديگر برمى‏خيزند، هرقدر امواج عوامل تحريك كننده نيرومندتر باشد كفه غرائز قوت مى‏گيرد تا آنجا كه ممكن است در يك لحظه زودگذر به‏آخرين مرحله قدرت برسد، آنچنان كه اگر از اين مرحله، گامى فراتر رود لغزشگاه هولناكى است. بنابراين منظور از جمله «هم بها لولا ان راى برهان ربه» اين است كه در كشمكش غريزه و عقل، يوسف تا لب پرتگاه كشيده شد، اما ناگهان، بسيج فوق‏العاده نيرومند ايمان و عقل، طوفان غريزه را درهم شكست تا كسى گمان نكند اگر يوسف توانست خود را از اين پرتگاه برهاند، كار ساده‏اى انجام داده چراكه عامل گناه و هيجان در وجود او ضعيف بوده!! نه هرگز او نيز براى حفظ پاكى خويش در اين لحظه حساس دست به‏شديدترين مبارزه و جهاد با نفس زد.(122)

ره‏جو: منظور از «برهان پروردگار» كه يوسف آن را مشاهده نمود چيست؟

رهنما: «برهان» در لغت به‏معناى سفيد شدن است، و در اصطلاح به‏معناى هرگونه دليل محكم و نيرومندى است كه موجب روشنايى مقصود شود بنابراين برهان پروردگار كه باعث نجات يوسف شد، يك نوع دليل روشن الهى بوده است كه مفسران درباره آن احتمالات زيادى داده‏اند، از جمله:

1- علم و ايمان و تربيت انسانى و صفات برجسته [براى يوسف بوده است‏].

2- آگاهى يوسف نسبت به‏حكم تحريم زنا [بوده است‏].

3- [عبارت بوده است از] مقام نبوت و معصوم بودن از گناه.

4- يك نوع امداد و كمك الهى كه به‏خاطر اعمال نيكش در اين لحظه حساس به‏سراغ او آمد.

5- اينكه زليخا هنگام ارتكاب اين عمل پارچه‏اى روى بتى كه در اتاق داشت انداخت و به‏ظاهر خودش را از نگاه معبودش پنهان داشت، اين منظره طوفانى در دل يوسف پديد آورد و تكانى خورد و گفت: تو از يك بت بى‏عقل و شعور و فاقد حس و تشخيص شرم دارى، چگونه ممكن است من از پروردگارم كه همه چيز را مى‏داند و از همه خفايا و خلوتگاه‏ها باخبر است شرم و حيا نكنم؟ اين احساس توان و نيروى تازه‏اى به‏يوسف بخشيد و او را در مبارزه شديدى كه در اعماق جانش ميان غريزه و عقل بود، كمك كرد تا بتواند امواج سركش غريزه را عقب براند. در عين حال هيچ مانعى ندارد كه تمامى اين عوامل يكجا به‏عنوان برهان پروردگار در يوسف مؤثر بوده باشد.(123)

4 - اتهام دردناك و مجازات بدون جرم‏

* و استبقا الباب و قدّت قميصه من دبرٍ و الفيا سيّدها لدا الباب قالت ماجزاء من اراد بأهلِكَ سوءاً الاّ ان يسجن او عذابٌ اليم.(124)

ترجمه: و هردو به‏سوى درب دويدند (در حالى كه همسر عزيز، يوسف را تعقيب مى‏كرد) و پيراهن او را از پشت (كشيد و) پاره كرد و در اين هنگام آقاى آن زن را نزديك در يافتند آن زن گفت: «كيفر كسى كه بخواهد نسبت به‏اهلِ تو خيانت كند، جز زندان و يا عذاب دردناك، چه خواهد بود؟...

ترجمه منظوم:




  • دويدند هردو نفر سوى دَر
    خود از پشت پيراهنش را دريد
    در آن حال شوهر كه بُد بى‏خبر
    شتابان سوى شوهرش رفت زن‏
    بگفتا كه خود چيست پاداش آن‏
    ببايست او را به‏زندان برند
    ورا سخت كيفر كنند و گزند



  • يكى بهر رفتن يكى بهر شر
    چو با دست او را به‏خود مى‏كشيد
    به‏منزل بيامد به‏نزديك دَر
    به‏فريادخواهى به‏صد مكر و فن‏
    كه برهمسر تو شود بدگمان‏
    ورا سخت كيفر كنند و گزند
    ورا سخت كيفر كنند و گزند



تدبر و تفكر:

مداومت سرسختانه يوسف، همسر عزير مصر را تقريباً مأيوس كرد، ولى يوسف كه در اين دو مبارزه در برابر آن زن عشوه‏گر و هوس‏هاى سركش نفس، پيروز شده بود احساس كرد كه اگر بيش از اين در آن لغزشگاه بماند خطرناك است و بايد خود را از آن محل دور سازد و لذا با سرعت به‏سوى دَر كاخ دويد تا د ررا باز كند و خارج شود.

زليخا نيز بى‏تفاوت نماند و به‏دنبال يوسف به‏سوى دَر دويد تا مانع خروج او شود، به‏همين جهت، پيراهن يوسف را از پشت سر گرفت و به‏طرف خود كشيد، به‏طورى كه از پشت پيراهن به‏طول پاره شد، به‏هر شكلى كه بود يوسف خود را به‏دَر رساند و دَر را باز كرد، ناگهان عزيز مصر را پشت دَر ديدند.

در اين هنگام كه زليخا از يك سو خود را در آستانه رسوايى ديد و از سوى ديگر شعله انتقام‏جويى از درونش زبانه مى‏كشيد با قيافه حق به‏جانبى رو به‏همسرش كرد و گفت «كيفر كسى كه نسبت به‏اهل و همسر تو اراده خيانت كند، جز زندان يا عذاب و شكنجه دردناك است؟»

جالب اينجاست كه اين زن خيانتكار تا خود را در آستانه رسوائى نديده بود فراموش كرده بود كه همسر عزيز مصر است لكن در اين حالت رسوايى ضمن متهم كردن يوسف با تعبير «اهلك» خانواده تو مى‏خواهد حس غيرت عزيز را برانگيزد كه من مخصوص توام نبايد ديگرى چشم طمع در من بدوزد.(125) [زليخا بدين شكل سعى داشت هم خود را از رسوايى مبرى سازد و هم يوسف را تنبيه كرده باشد تا ديگر از فرمان او تمرد نكند].

شرح و توضيح كلمات و جملات آيه شريفه


ره‏جو: كلمه «استبقا» به‏چه معناى است؟

رهنما: استباق، به‏معناى مسابقه است،(126) [بنابراين، استبقا يعنى يوسف و زليخا با هم مسابقه دادند به‏سمت دَر].

ره‏جو: كلمه «قَدَّتْ» به‏چه معناى است؟

رهنما: كلمه «قَدَّ» و «قَطَّ» به‏معناى پاره كردن است با اين فرق كه «قَدَّ» به‏معناى پاره كردن از طول است، ولى «قط» پاره كردن از عرض است.(127)

ره‏جو: كلمه «الفياء» به‏چه معناى است؟

رهنما: «الفياء» به‏معناى يافتن است مثلاً گفته مى‏شود «الفيته كذا» من او را چنين يافتم.(128) [يعنى وقتى يوسف و زليخا درب را باز كردند، آقايشان را جلو درب يافتند] قرآن كريم به‏زبان عرف مصريان كه زنان شوهر خود را «سيد» مى‏خوانند، مطلب را بيان نموده است.

5 - صداقت، شهامت و ادب در دفاع‏

* قال هى راودتنى عن نفسى و شهد شاهد من أهلها ان كان قميصه قُدّ من قبل فصدقت و هو من الكاذبين. و ان كان قميصه قُدّ من دبرٍ فكذبت و هو من الصادقين.(129)

ترجمه: (يوسف) گفت: او مرا با اصرار به‏سوى خود دعوت كرد و در اين هنگام شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد كه: اگر پيراهن او از پيش رو پاره شده، آن راست مى‏گويد، و او (يوسف) از دروغگويان است. و اگر پيراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ مى‏گويد و او (يوسف) از راستگويان است.

ترجمه منظوم:




  • بفرمود يوسف كه اى نيك‏مرد
    از اقوام زن كودكى نازنين‏
    اگر پيرهن از جلو پاره است‏
    گر از پشت پارست آن پيرهن‏
    در آن وقت يوسف بود راستگو
    زنت نيز بدكاره اى فتنه‏جو



  • زنت خويشتن با من اين قصد كرد
    براين كار دادى گواهى چنين‏
    زنت راستگو، مرد بدكاره است‏
    همانا دروغين بود حرف زن‏
    زنت نيز بدكاره اى فتنه‏جو
    زنت نيز بدكاره اى فتنه‏جو



تدبر و تفكر:

از آيه شريفه چند خصوصيت و ويژگى اخلاقى يوسف(ع) آشكار مى‏شود:

الف) رعايت ادب (زيرا قبل از زليخا در حضور آقاى خود به‏دفاع از خود نپرداخت).

ب) شهامت و اعتماد به‏نفس (زيرا كلام خود را با قسم يا تأكيد همراه نكرد).

ج) حقيقت‏گو و صادق (زيرا جريان را بدون هيچ اضافه‏اى براساس واقع بيان كرد حتى به‏همه جزئيات نيز اشاره نكرد تا بيشتر خود را مبرى سازد و موجب رسوايى بيشتر زليخا گردد و نيز برادعاى خود شاهد آورد.

د) ايمان به‏پاكى خود، (زيرا بدون هيچگونه تملقى سخن گفت).

ه) ايمان به‏امدادهاى الهى (زيرا پس از آنكه با قاطعيت از خود رفع اتهام نمود)، هنگامى كه عزيز مصر از او شاهدى برصدق گفتارش خواست، به‏كودكى كه در آن مكان شاهد كشمكش بود اشاره كرد كه از او سؤال كن. عزيز گفت: كودك چهارماهه چه داند و چگونه سخن گويد؟ يوسف(ع) گفت: خداى من قادر است بر آنكه او را به‏سخن آورد. نقل شده است كه عزيز از او پرسيد چه مى‏گويى؟ به‏قدرت كامله الهيه كودك به‏سخن آمد و «شهد شاهد من اهلها» و شهادت داد شاهدى از كسان زليخا، گفت «ان كان قميصه قد من قبل» اگر پيراهن از جلو پاره شده باشد، «فصدقت»: پس زليخا راست مى‏گويد، «و هو من الكاذبين» و يوسف از دروغگويان است. «و ان كان قميصه قُدَّ من دبر» اگر پيراهن يوسف از عقب پاره شد «فكذبت»: پس زليخا دروغ مى‏گويد. «و هو من الصادقين»: و يوسف از راست‏گويان است.(130)

ره‏جو: آن كودك چقدر سن داشت و چه نسبتى با زليخا داشته و در آن مكان چه مى‏كرد؟ و چرا يوسف او را به‏اداء شهادت طلبيد؟

رهنما: بيشتر تفاسير گفته آن كودك سه يا چهار ماهه بود و نسبتش با زليخا پسرخاله يا پسرعم او بود، و علت حضور او در خانه زليخا شايد بدين جهت بود كه زليخا فرزندى نداشته و به‏خاطر علاقه به‏بچه آن طفل را از بستگان گرفته و به‏خانه خود آورده باشد. اما اينكه چرا يوسف آن طفل را به‏عنوان شاهد معرفى كرد، گفته‏اند از جانب خدا، الهامى به‏يوسف شد كه به‏عزيز بگو حقيقت امر را از آن طفل سؤال كن، به‏علاوه اين امر كه طفلى اين چنين به‏خواست يوسف و با عنايت خدا شهادت دهد مقام و منزلت يوسف را نزد خدايش آشكار مى‏كرد، و براى عزيز مى‏توانست حجتى تلقى شود.(131)

6 - حقيقت آشكار شد

* فلمّا رَءا قميصه قُدّ من دبرٍ قال انه من كيدكنّ انّ كيدكنّ عظيم.(132)

ترجمه: هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده گفت: اين از مكر و حيله شما زنان است، كه مكر و حيله شما زنان عظيم است.

ترجمه منظوم:




  • چو شوهر به‏يوسف فكندى نظر
    بگفتا كه اين مكر، مكر شماست‏
    عظيم است مكر زنان آشناست‏



  • بديدى بود پارگى پشت سر
    عظيم است مكر زنان آشناست‏
    عظيم است مكر زنان آشناست‏



تدبر و تفكر:

وقتى عزيز، پيراهن يوسف را ديد كه از پشت سرش پاره شده گفت اين قضيه از مكرى است كه مخصوص شما زن‏ها است، چون مكر شماها خيلى بزرگ و عجيب است، و اگر نسبت «كيد» را به‏همه زنان داد، با اينكه اين پيشامد كار تنها زليخا بود، براى اين است كه دلالت كند كه اين عمل از آن جهت از تو سرزد كه از زمره زنانى، و كيد زنان هم معروف است. به‏همين جهت كيد همه زنان را بزرگ خواند و دوباره گفت: «ان كيدكن عظيم» و اين بدان جهت است كه همه مى‏دانيم خداوند در مردان تنها ميل و مجذوبيت نسبت به‏زنان قرار داده ولى در زنان براى جلب ميل مردان و مجذوب كردن ايشان وسائلى قرار داده كه تا اعماق دل‏هاى مردان راه يابند، و با جلوه‏هاى فتان و اطوار سحرآميز خود دل‏هاى آنان را مسخر نموده عقلشان را بگيرند، و ايشان را از راه‏هايى كه خودشان هم متوجه نباشند به‏سوى خواسته‏هاى خود بكشانند، و اين همان «كيد» و اراده سوء است. و مفاد آيه اين است كه: عزيز وقتى ديد پيراهن يوسف از عقب پاره شده به‏نفع يوسف و عليه همسرش حكم كرد.(133)

به‏علاوه از آيه شريفه استفاده مى‏شود، عزيز مصر فردى حقيقت‏گرا بوده است، اگرچه به‏ضرر خودش باشد پذيراى آن است، از اين‏رو با ديدن و شنيدن حقايق، همسرش را مقصر و يوسف را بى‏تقصير مى‏داند.

7 - قضاوت و حكم عزيز مصر

* يوسف أعرض عن هذا و استغفرى لذنبك إنك كنت من الخاطئين.(134)

ترجمه: يوسف از اين موضوع، صرف‏نظر كن و تو اى زن نيز از گناهت استغفار كن، كه از خطاكاران بودى.

ترجمه منظوم:




  • به‏يوسف نگه كرد و گفت اى پسر
    بگفتا زنش را كه كردى خطا
    كنون توبه مى‏كن به‏يكتا خدا



  • تو از اين حكايت كنون درگذر
    كنون توبه مى‏كن به‏يكتا خدا
    كنون توبه مى‏كن به‏يكتا خدا



تدبر و تفكر:

بعد از آنكه عزيز به‏نفع يوسف و عليه همسرش داورى نمود، به‏يوسف دستور داد كه از اين قضيه اعراض كند و به‏همسرش دستور داد تا از خطا و گناهى كه كرده استغفار نمايد.

ره‏جو: مقصود از جمله «اعرض عن هذا» چيست؟ و كلمه «هذا» به‏چه چيزى اشاره مى‏كند؟

رهنما: «هذا» اشاره است به‏پيشامدى كه براى يوسف و زليخا اتفاق افتاده به‏عبارت ديگر اشاره است به‏ماجراى مراوده، زليخا بريوسف، حالا عزيز از يوسف مى‏خواهد كه اين امر را پنهان بدار و از آن با كسى سخن مگو.

ره‏جو: آيا حضرت يوسف دستور عزيز را درخصوص پنهان داشتن مراوده عمل نمود؟

رهنما: با توجه به‏اينكه در آيات قرآن هيچ اشاره‏اى به‏فاش ساختن اين امر از سوى يوسف(ع) وجود ندارد و نيز با توجه به‏خصوصيت رازدارى در يوسف(ع) كه حتى هنگامى كه همراه زليخا با عزيز مصر برخورد كردند، لب به‏سخن نگشود مگر اينكه قبل از او زليخا به‏جهت مبرى ساختن خود يوسف را متهم نمود، از اين‏رو يوسف در مقام دفاع از خود بدون ذكر جزئيات امر به‏صورت كلى اتهام را متوجه زليخا دانست كه با امدادهاى الهى به‏اثبات رسيد. و حق برعزيز روشن شد، حال پس از روشن شدن مطلب يوسف(ع) با اين خصوصيات ديگر نيازى به‏افشاگرى در اين خصوص نمى‏ديد، بنابراين مى‏توان فهميد كه يوسف دستور عزيز را عمل كرده باشد.

ره‏جو: عبارت «و استغفرى لذنبك انك كنت من الخاطئين» بيانگر چه نكته‏اى است؟

رهنما: اين جمله بيانگر اين نكته است كه اولاً، عزيز، گناه را براى همسرش اثبات كرده، سپس دستور مى‏دهد از خداى خود به‏خاطر اين گناه طلب مغفرت كند، چون با اين عمل از خطاكاران شد، البته بعضى گفته‏اند اين كلام شاهد است (يعنى همان كودك كه بنفع يوسف) كه چنين حكم كرده است نه كلام عزيز!! اما اين گفته اشتباه است زيرا كار شاهد حكم كردن و داورى كردن نيست، بنابراين، اين عزيز است كه چنين حكم و قضاوتى مى‏كند.(135)

8 - ملامت و سرزنش زنان برزليخا

* و قال نسوة فى المدينه امرات العزيز تراود فتاها عن نفسه قد شغفها حبّاً انّا لنرائها فى ضلال مبين.(136)

ترجمه: (اين جريان در شهر منعكس شد) گروهى از زنان شهر گفتند: «همسر عزيز جوانش [= غلامش‏] را به‏سوى خود دعوت مى‏كند. عشق اين جوان در اعماق قلبش نفوذ كرده ما او را در گمراهى آشكارى مى‏بينيم.

ترجمه منظوم:




  • در آن شهر هرآنچه بودند زن‏
    كه كردست خود همسر پادشاه‏
    بگفتند برآن زليخا چه طعن‏
    كه او گشته عاشق، به‏يوسف غلام‏
    فتادست اندر تباهى تمام‏



  • بگشتند آگاه از اين سخن‏
    همى با غلامش هواى گناه‏
    ملامت نمودند او را به‏لعن‏
    فتادست اندر تباهى تمام‏
    فتادست اندر تباهى تمام‏



تدبر و تفكر:

با آنكه مسئله اظهار عشق همسر عزيز، مسأله خصوصى و پنهانى بود كه عزيز هم تأكيد بركتمانش داشت، اما اينگونه رازها نهفته نمى‏ماند، مخصوصاً در قصر شاهان و صاحبان زر و زور، كه ديوارهاى آنها گوش‏هاى شنوايى دارد، از اين‏رو سرانجام اين راز، به‏بيرون از قصر رفت و چنان كه در آيه شريفه ذكر شده: «گروهى از زنان شهر اين سخن را در ميان خود گفتگو مى‏كردن و نشر مى‏دادند، كه همسر عزيز با غلامش رابطه‏اى پيدا كرده و او را به‏سوى خود دعوت كرده. و آنچنان عشق غلام براو چيره شده كه اعماق قلبش را تسخير نموده است. سپس زليخا را سرزنش مى‏كنند و مى‏گويند: ما او را در گمراهى آشكار مى‏بينيم.(137)

ره‏جو: مقصود از «نسوة» كدام زنان بودند؟

رهنما: بعضى گفته‏اند «نسوة» اشاره به‏چهار نفر از زنان اشراف كه عبارتند از: زن ساقى شاه، زن آشپز مخصوص، زن اصطبل‏دار شاه، زن زندان‏بان، و بعض ديگر گفته‏اند اشاره به‏پنج زن است كه چهار نفر آنها ذكر شد به‏اضافه، زن دربان مخصوص.(138) ظاهراً اين زنان محرم اسرار زليخا بوده‏اند كه چنين به‏هتك حرمت او اقدام كردند.

ره‏جو: علت اينكه، اين عده به‏تقبيح و سرزنش زليخا پرداخت آيا اين بود كه آنها اين نوع اعمال را نمى‏پسنديدند و با اين سرزنش‏ها قصد تنبيه او را داشتند؟

رهنما: اين دسته از زنان اشراف كه در هوسرانى چيزى از زليخا كم نداشتند و دانستن اخبار قصرهاى پر از فساد فرعونيان و مستكبرين براى آنها جالب بود، چون دستشان به‏يوسف نمى‏رسيد به‏اصطلاح جانماز آب مى‏كشيدند و همسر عزيز را به‏خاطر اين عشق در گمراهى آشكار مى‏ديدند، حتى بعضى احتمال داده‏اند، پخش اين راز به‏وسيله اين گروه از زنان، نقشه‏اى بود براى تحريك همسر عزيز تا براى تبرئه خود آنها را به‏كاخ دعوت كند و يوسف را در آنجا ببينند آنها فكر مى‏كردند اگر به‏حضور يوسف برسند چه بسا بتوانند نظر او را به‏سوى خويشتن جلب كنند، آنها علت امتناع يوسف از زليخا را بدين شكل مى‏دانستند كه شايد يوسف به‏او به‏عنوان مادر و مربى مى‏نگرد و يا جمال زليخا برايش كهنه و تكرارى باشد و يا او را صاحب نعمت خود مى‏داند بنابراين از خواسته او امتناع مى‏ورزد، اما اين عوامل امتناع براى آنها مطرح نيست بنابراين احتمال مى‏دادند كه بتوانند يوسف را در جلسه به‏خود دعوت كنند و نظر او را به‏خود جلب كنند چنان كه چنين نيز كردند اما يوسف به‏آنها نيز رغبتى نشان نداد و امتناع نمود.

بنابراين نتيجه اين مى‏شود كه اين گروه از زنان نيز در هوس‏بازى كمتر از زليخا نبودند و علت ملامتشان برزليخا، زشت بودن عمل زليخا نزد آنها نبوده بلكه «ان كيدهن عظيم» آنها نيز مانند زليخا نقشه‏اى شيطانى به‏سر داشتند.(139)

9 - توطئه‏اى ديگر عليه يوسف(ع)

* فلمّا سمعت بمكرهنّ ارسلت إليهن و اعتدت لهن متكاً و ءاتت كلّ واحدة سِكّينا و قالت اخرج عليهن فلما راينه اكبرنه و قطعن ايديهنّ و قلن حاش لله ما هذا بشراً ان هذا الا ملك كريم.(140)

ترجمه: هنگامى كه (همسر عزيز) از فكر آنها باخبر شد، به‏سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت كرد) و براى آنها پشتى (گرانبها، و مجلس با شكوهى) فراهم ساخت و به‏دست هركدام، چاقويى (براى بريدن ميوه) داد، و در اين موقع (به‏يوسف) گفت: وارد مجلس آنان شو، هنگامى كه چشمشان به‏او افتاد، او را بسيار بزرگ (و زيبا) شمردند، و (بى‏توجه) دست‏هاى خود را بريدند و گفتند: منزه است خدا اين بشر نيست، اين يك فرشته بزرگوار است.

ترجمه منظوم:




  • زليخا چو اين سرزنش‏ها شنيد
    تمام زنان را خود از هركسى‏
    خود از بهر هريك يكى تكيه‏گاه‏
    به‏هريك ترنجى بدادى و تيغ‏
    چو زن‏ها بديدند آن بدر ماه‏
    بگشتند تكبيرگويان و مست‏
    بگفتند احسنت از صد جهت‏
    بود اين فرشته به‏حسنى چنين‏
    كه چون او نباشد به‏روى زمين‏



  • چو از اين و آن بس ملامت بديد
    بخواندى كه آيند در مجلسى‏
    بگسترد با شوكت و فر و جاه‏
    به‏يوسف بگفتا بيا بى‏دريغ‏
    نمودند خيره در او بس نگاه‏
    به‏جاى ترنجش بريدند دست‏
    كه اين آدمى نيست با اين صفت‏
    كه چون او نباشد به‏روى زمين‏
    كه چون او نباشد به‏روى زمين‏



تدبر و تفكر:

چون ملكه سخنان هتك‏آميز بانوان اشراف و درباريان را شنيد در مقام چاره‏جويى برآمد به‏اينكه مجلسى تشكيل دهد و همه آنها را دعوت نمايد، صحنه‏اى بسازد و نيرنگ‏ها به‏كار بندد و هريك از بانوان را مورد آزمايش قرار دهد، تا اينكه انصاف داده تصديق نمايند كه فريفتگى ملكه به‏مورد و مقتضاى قريحه فراست انسانى است و از انتقاد او خوددارى نمايند.(141)

ره‏جو: چرا گفتگوى زنان در مورد زليخا به‏عنوان «مكر» خوانده شده است؟ بدين شكل كه مى‏فرمايد «فلما سمعت بمكرهن».

رهنما: علت اينكه كلام زنان مكر خوانده شده، چند وجه مى‏تواند داشته باشد:

1- به‏اين اعتبار كه آنها نيز مانند زليخا هوس‏باز بودند اما عشق خود نسبت به‏يوسف را پنهان مى‏داشتند، اينگونه حرف زدن آنها مكر خوانده شده است.

2- به‏اين اعتبار كه، غرض آنها از اين سخنان ديدن وصال يوسف بود، (چه اينكه يوسف هرگز از خانه بيرون نمى‏آمد) نه تقبيح عمل زليخا، اما اين سخنان را به‏شكل تقبيح زليخا مى‏گفتند.

3- و يا به‏اين اعتبار است كه، زليخا تلاش مى‏كرد مراوده‏اش با يوسف پنهان باشد اما آن زنان تلاش مى‏كردند افشا نمايند عمل زليخا را.(142)

شايد بدين اعتبارات از كلام زنان در مورد افشاء مراوده زليخا تعبير به‏مكر شده باشد.

ره‏جو: زليخا چه تعدادى از زنان را دعوت نمود؟

رهنما: آورده‏اند كه چهل زن را دعوت كرد كه آن پنج زن ملامت‏گر نيز در ميانشان بودند.(143)

ره‏جو: زليخا براى دست‏يابى به‏هدف خود چه برنامه‏اى را پياده نمود؟

رهنما: زليخا بايد كارى مى‏كرد تا زنان دعوت شده نيز شيفته و دلباخته يوسف گردند، به‏طورى كه مانند خودش در اظهار عشق نسبت به‏يوسف قدم پيش گذارند، و ديگر اينكه به‏خود اجازه ملامت زليخا را در اين امر ندهند.

وى به‏اين منظور برنامه‏اى را تدارك ديد كه نتيجه‏اش بيش از اين شد به‏طورى كه زليخا توانست از اين جلسه شاهدى بردلباختگى يكايك آنها نسبت به‏يوسف بيابد شواهدى مانند: بريدن دست، احساس درد نكردن نسبت به‏بريدن دستشان، به‏سخن آمدن عده‏اى از آنان و دعوت كردن يوسف به‏سوى خودشان، اينها شواهد مناسبى بود كه به‏دست زليخا افتاد، تا ديگر آنها نتوانند نزد ديگران زليخا را ملامت و سرزنش نمايند چون خودشان هوس‏بازتر از زليخا بودند. لكن دستشان به‏يوسف نرسيده بود. تازه مى‏توان گفت زليخا خويشتن‏دارى بيشتر از خود نسبت به‏يوسف نشان داده بود زيرا اولاً يوسف هميشه در دسترس او بود. ثانياً، عبد و خدمتگزارشان بود. و همسرش از ابتداى امر يوسف را در اختيارش قرار داده بود. اما برنامه زليخا براى رسيدن به‏اهدافش اين چنين بود: بعد از آنكه زنان را به‏خانه خود دعوت نمود براى پذيرايى آنها خوراكى را آورد كه نيازمند چاقو باشد، از اين‏رو براى آنان چاقو نيز فراهم نموده بود، سپس به‏هنگامى كه همه آنها مشغول بريدن طعام خود با چاقو بودند يوسف را فرمان داد كه در آن مجلس حاضر شود و برزنان عبور نمايد، و يوسف نيز چنين كرد. اين برنامه زليخا بود.

اما عكس‏العمل زنان: آنها در حالى كه مشغول بريدن طعام خود بودند ناگهان يوسف برآنها وارد شد، زنان آنچنان مبهوت جمال زيبايى يوسف شدند كه حال خود را فراموش كردند بنابراين با چاقويى كه به‏دست داشتند به‏جاى طعام دست خود را بريدند، حتى احساس درد نكردند.

ره‏جو: زليخا براى پذيرايى از آنها چه خوراكى را فراهم نموده بود؟

رهنما: قرآن كريم به‏نام غذا اشاره نمى‏كند، و تنها مى‏فرمايد: «و اعتدت لهنّ متكاً و ءاتت كل واحدة سكيناً» براى آنها، «متكا» فراهم كرد و به‏دست هريك چاقويى داد، حال معناى «متكا» چيست؟ بين مفسرين اختلاف است در معناى آن. بعضى گفته‏اند به‏معناى، پشتى و يا تخت و يا هرچيزى است كه به‏آن تكيه شود و بعضى گفته‏اند «متكا» يك نوع خوردنى بوده كه خوردن آن نيازمند چاقو مى‏باشد. مثلاً گفته‏اند نوعى ميوه مثل ترنج و يا خربزه بوده و بعضى چيزهاى ديگرى را ذكر كرده‏اند.(144)

ره‏جو: مقصود زليخا از اينكه يوسف را به‏هنگام خوردن طعام، وارد مجلس كرد چه بوده است؟

رهنما: اين نقشه را بدان جهت ريخت كه يوسف وقتى برآنان درآيد كه خالى الذهن و مشغول بريدن ميوه باشند.(145) [و به‏اصطلاح غافلگير شوند، زيرا عكس‏العمل انسان در حالى كه غافلگير شده است ديدنى است‏].

ره‏جو: يوسف با چه حالتى وارد مجلس شد؟ آيا لباس‏هاى فاخر به‏تن داشت يعنى براى جلب نظر زنان اقدامى روى وى صورت گرفته بود؟ با چه چهره‏اى؟ آيا خندان و شادمان بود؟ و به‏اختيار خود وارد برزنان شده بود؟ و يا اينكه تحت جبرى در مجلس زنان حاضر شد؟

رهنما: در آيه شريفه مورد بحث تنها به‏اين مقدار اشاره مى‏كند كه: «قالت اخرج عليهن» زليخا به‏يوسف گفت: «بيرون آى برايشان» از اين عبارت معلوم مى‏شود يوسف به‏علت اينكه بنده زرخريد خانواده عزيز بود، انقياد و فرمان‏بردارى از آنها برايش لازم بود و نمى‏توانست تمرد نمايد البته چنانچه از بعضى تفاسير استفاده مى‏شود، زليخا زمينه‏سازى كرده بود تا مبادا براى يوسف سوءتفاهمى پيش آيد، زيرا در اين صورت اگر يوسف احساس منفى نسبت به‏حضور در آن مجلس پيدا مى‏كرد، مانند مرتبه قبل (در خلوتگاه زليخا) از خواست او تمرد مى‏كرد، بنابراين زليخا اطمينان داد كه از سوى زنان براى او خطرى نيست و نيز براى او مأموريتى معقول در آن مجلس تدارك ديده بود مثلاً: گفته‏اند از يوسف خواست جهت خدمتگذارى، يا جهت عرض خيرمقدم و عرض سلام برمهمانان وارد مجلس شو. بنابراين يوسف براساس خواست زليخا و مأموريتى كه داشت باوقار و سكينه خاصى وارد مجلس شد، چنانكه شاعر گفته است:




  • ز خلوتگه آن گنج نهفته‏
    برون آمد چه گل‏زار شكفته‏



  • برون آمد چه گل‏زار شكفته‏
    برون آمد چه گل‏زار شكفته‏



اما درخصوص حالت چهره و ظاهر يوسف مطلبى در قرآن ذكر نشده و تنها شايد بتوان از عكس‏العمل زنان، كه مى‏فرمايد «فلما راينه اكبرنه» هنگامى كه چشمشان به‏او افتاد او را بزرگ ديدند، فهميد كه يوسف با چه چهره‏اى وارد مجلس شد. البته بعضى از تفاسير(146) به‏دو قول اشاره كرده‏اند:

الف) يوسف را لباس ملمّع و مرصّع پوشانيد و تاج برسر او نهاد و به‏آراستگى تمام او را زينت گردانيد.

ب) جامه سفيدى بروى پوشانيد تا زنان نگويند كه زيباى يوسف به‏لباس‏هاى گرانبهاى اوست [حسن يوسف چنان بود كه اگر جامه گرانمايه پوشيدى جامه از او آراسته شدى(147)]

بنابراين اگر بخواهيم بدانيم يوسف(ع) با چه حالت و با چه چهره‏اى‏

وارد مجلس شد بايد از اين قسمت آيه كه عكس‏العمل آنها را بيان كرده، استفاده بكنيم كه مى‏فرمايد:

الف) فلما راينه اكبرنه: هنگامى كه چشمشان به‏او افتاد او را بسيار بزرگ و زيبا شمردند.

ب) و قطعن ايديهنّ: و (بى‏اختيار) دست‏هاى خود را بريدند.

ج) و قلن حاش لله: و گفتند، منزه است خدا.

د) ما هذا بشراً: (و گفتند) اين بشر نيست.

ه) ان هذا الا ملك كريم: (و گفتند) اين يك فرشته بزرگوار است.

اما در توضيح عكس‏العمل اول، گفته‏اند: «اكبرنه» يعنى بزرگ يافتند او را در جمال يعنى حُسن او در چشم ايشان گران آمد،(148) و گفته‏اند: بزرگش دانستند و از زيبايى خيره كننده‏اش كه چون ماه شب چهارده بود حيران شدند.(149) و نيز گفته‏اند: آن بزرگوار را از هرنظر و از هرجهت فوق‏العاده بزرگ يافتند، شخصيت و برجستگى و شايستگى و جمال و كمال يوسف به‏قدرى آنها را تحت تأثير قرار داد كه از خود بى‏خود شدند.(150)

و ابن‏عباس گفته است، «اكبرن» به‏معناى «حضن» است يعنى از شدت شوق و فرط شهوت حايض گشتند.(151)

و در توضيح عكس‏العمل دوم، «و قطعن ايديهنّ» گفته‏اند، وقتى يوسف را ديدند آنچنان از خود بى‏خود شدند و به‏يكباره شيفته و دلداده او گشتند كه خود و حالت خود را فراموش كردند كه چاقوى به‏دست دارند و ميوه پوست مى‏كنند بنابراين دست خود را به‏جاى ميوه پوست كندند(152) و چه زيبا شاعر گفته است:




  • گرش بينى و دست از ترنج بشناسى‏
    روا بود كه ملامت كنى زليخا را



  • روا بود كه ملامت كنى زليخا را
    روا بود كه ملامت كنى زليخا را



اما در توضيح عكس‏العمل سوم «قلن حاش لله» آمده است، اين عبارت را چند معنا است: ابوعبيده گفته اين كلمه را دو معنا است، يكى تنزيه يكى استثناء، براين اساس معنا آن است كه بگويند، منزه است خدا كه چنين آفريده است و بعضى گفته‏اند معناى جمله اين است كه: حاش يوسف يعنى ما او را از اين كار كه براو تهمت زده‏اند دور مى‏بينيم، زيرا در او سيماى خير و علامت رشد و عفت و صلاح ديديم.(153)

بيشتر مفسران براين قولند كه اين جمله براى تنزيه مقام يوسف و پاكدامنى او از تهمتى است كه همسر عزيز مصر به‏او زده. و بعضى گفته‏اند به‏معناى تنزيه او از شباهت بشرى است يعنى از فرط زيبايى كه دارد شبيه بشر نيست و منزه از بشر است. و اين قول دوم با سياق آيه مناسب‏تر است.(154)

اما در توضيح عكس‏العمل چهارم «ما هذا بشراً» و جمله بعدش «ان هذا الا ملك كريم» گفته‏اند، به‏اين معنا است كه: خدا مقام و منزلت او را از مقام و منزلت بشرى دور ساخته و پناه مى‏بريم به‏خدا كه بگوييم او بشر است، او فوق مقام بشرى است نه صورتش، صورت بشر است و نه خلقتش، بلكه او به‏خاطر زيبايى و لطافتى كه دارد فرشته بزرگوارى است، و برخى گفته‏اند، معناى جمله آن است كه او از نظر عفت و پاكدامنى جز فرشته بزرگوارى نيست.(155)

و گفته‏اند اينكه او را به‏فرشته‏اى تشبيه كردند و او را فرشته‏اى بزرگوار ناميدند بدين سبب بود كه هم به‏حُسن صورت و جمال او اشاره كرده باشند و هم به‏حُسن سيرتش (خُلقش)، هم به‏جمال ظاهر و خِلقتش و هم به‏جمال باطن و خُلقش.(156)

10 - تهديد آشكار به‏زندان‏

* قالت فذلكنّ الذى لمتنّنى فيه و لقد راودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم يفعل ما ءامره ليسجننَّ و لَيَكُوناً من الصاغرين.(157)

ترجمه: (همسر عزيز) گفت: اين همان كسى است كه به‏خاطر (عشق) او مرا سرزنش كرديد. (آرى) من او را به‏خويشتن دعوت كردم و او خوددارى كرد. و اگر آنچه را دستور مى‏دهم انجام ندهد به‏زندان خواهد افتاد، و مسلماً خوار و ذليل خواهد شد.

ترجمه منظوم:




  • زليخا چو آشفته ديد آن زنان‏
    بگفتا كه اينست خود آن غلام‏
    بلى خود بجستم هوا و هوس‏
    ولى او ز بالين من گشت دور
    از اين پس اگر خواهشم رد كند
    شود خوا رو حتماً به‏زندان رود



  • چو تيغى برآنها گشودى زبان‏
    كه از او بكرديد منعم مدام‏
    كه خفتم در آغوش او يك نفس‏
    مرا بود هرچند بسيار شور
    شود خوا رو حتماً به‏زندان رود
    شود خوا رو حتماً به‏زندان رود



تدبر و تفكر:

آيه شريفه بيانگر چند نكته است:

الف) اعتراف زليخا برپاكدامنى يوسف «فاستعصم» پس خويشتندارى كرد.

ب) حق به‏جانب دانستن زليخا در مراوده‏اش با يوسف از سوى زنان حاضر در جلسه.

ج) جسارت و وقاحت زليخا، بدين شكل كه ضمن اعتراف به‏مراوده خود با يوسف از آن زنان نيز تأييدى برعمل خود گرفت، به‏علاوه يوسف را تهديد به‏زندان كرد، كه اگر فرمانش را اطاعت نكند به‏زندان خواهد رفت «و لئن لم يفعل ما ءامره ليسجننَّ»

د) استقامت و پايدارى يوسف در برابر هوا و هوس‏هاى زنان مخصوصاً زليخا.

ه) زليخا با ترتيب دادن اين مجلس، هم ملامتگران را محكوم و هم آنها را از ادامه عملشان بازداشت و هم از آنها اقرار بربه‏حق بودن خود در مراوده‏اش با يوسف گرفت و هم به‏زعم و گمان باطل خود تلاش كرد با كمك آن زنان و نيز تهديد آشكار به‏مجازات زندان، يوسف را وادار به‏قبول خواسته‏هاى خود نمايد. درنتيجه اين مجلس مهر تأييدى شد برحق به‏جانب بودن زليخا، كه اگر از اين به‏بعد هم مراوده كرد، كسى وى را سرزنش نكند (زيرا از عشق يوسف هيچ كس نمى‏تواند صرف‏نظر كند، پس هركس جاى زليخا باشد كه دائماً در كنار يوسف به‏عبارت ديگر يوسف متعلق به‏او و در اختيارش باشد همين كار را خواهد كرد) و نبايد مورد سرزنش قرار گيرد، به‏علاوه يوسف هم حق ندارد در برابر خواسته‏هاى عاشق دلباخته خود تمرد نمايد و او را از وصال خود محروم كند والا مستحق مجازات زندان است.

و) زليخا در اداره امور، اين قدر قدرت داشت كه اگر بخواهد كسى را زندان كند، حال يا اين قدرت را به‏صورت مستقيم دارا بود و يا به‏واسطه نفوذى كه در دل شوهرش داشت از آن طريق قدرت داشت.



ب) روزگار آزادگى در زندان


1 - زندان بهتر از ذلت گناه‏

* قال رب السّجن احبّ الىّ مما يدعوننى اليه و الا تصرف عنّى كيدهن اصب اليهنّ و اكن من الجاهلين.(158)

ترجمه: (يوسف) گفت: پروردگارا، زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا به‏سوى آن مى‏خوانند، و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من بازنگردانى، به‏سوى آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.

ترجمه منظوم:




  • چنين گفت يوسف به‏پروردگار
    از اين زشتكارى كه زن‏هاى خام‏
    به‏لطفت اگر اى خداى غفور
    برايشان كنم ميل و ورزم گناه‏
    چو اهل شقاوت بگردم تباه‏



  • كه زندان مرا، بِهْ، از اينگونه كار
    تقاضا نمايند از من مدام‏
    نسازى ز من مكر زن‏ها تو دور
    چو اهل شقاوت بگردم تباه‏
    چو اهل شقاوت بگردم تباه‏



تدبر و تفكر:

در آيه شريفه چند نكته قابل تأمل و بررسى است:

الف) معناى جمله «رب السجن احبّ الى...» چيست؟ آيا آن جناب زندان طلب كرد!!؟

ب) معنا و مفهوم «اصب اليهن» چيست؟

ج) الگويى را كه قرآن كريم در اين كريمه از يوسف نشان مى‏دهد:

* اما در خصوص كلام حضرت يوسف «رب السجن احب الىّ»، گفته‏اند: مراد از اَحبُّ: اخف و اسهل است يعنى خدايا زندان مرا آسان‏تر آيد و صبر كردن بر(سختى‏ها و دشوارى‏هاى روحى و جسمى) خوشتر است از اجابت كردن ايشان.(159)

براى درك بهتر اين جمله بايد، حال و هواى آن مجلس هدفدار زليخا را دانست، در حديثى كه ابوحمزه ثمالى از امام سجاد(ع) روايت كرده، حضرت فرمود: همين كه زنان مزبور از نزد زليخا رفتند هركدام جداگانه در پنهانى كسى به‏نزد يوسف فرستاده و تقاضاى ديدار او را كردند. و برخى گفته‏اند: زنان مصرى به‏يوسف. گفتند: خواسته خانم خود را انجام بده و فرمانش را اطاعت كن كه به‏او ستم مى‏كنى و او مظلوم واقع شده. و بعضى گويند: پس از اينكه آن زن‏ها يوسف را ديدند از زليخا درخواست كردند كه اجازه دهد تا آنها هركدام جداگانه يوسف را در خلوت ببينند و از وى بخواهند تا درخواست زليخا را انجام دهد و حاجتش را برآورد و چون زليخا اين كار را كرد و آنها در خلوت به‏نزد يوسف رفتند هركدام يوسف را به‏خود دعوت كردند و از وى خواستند تا آنها را كامروا سازد. بدين جهت بود كه يوسف گفت: به‏زندان بى‏گناه رفتن براى من بهتر و خوشتر است از اينكه دعوت زنان را پاسخ دهم.(160) و نيز گفته‏اند: اين جمله «رب‏السجن احب الىّ» دعا به‏خود نبود كه خدايا مرا با انداختن در زندان از شر اين زنان خلاص كن، «بلكه بيان حال خود در برابر تربيت الهى بود كه مى‏خواست عرض كند: در جنب محبت تو زندان را با رضاى تو ترجيح مى‏دهم برلذت معصيت و دورى از تو(161) [به‏عبارت ديگر يوسف(ع) در زندان مى‏توانست رضاى خدا را به‏همراه داشته باشد، اما اگر در كاخ زليخا مى‏ماند معلوم نبود بتواند رضاى خدا را حفظ نمايد بنابراين زندان را خوشتر مى‏داند.]

* اما درخصوص توضيح جمله بعد «و الا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن» گفته اين جمله نيز مانند جمله قبلش دعا است اما در واقع زبان حال است، بدين بيان كه مى‏فرمايد: از تو درخواست دارم كه سوءقصد اينان را از من بگردانى، چون اگر تو كيد ايشان را از من نگردانى «اصب اليهن» يعنى از جاى كنده مى‏شوم و به‏سوى آنها ميل نموده، درنتيجه از جاهلان مى‏گردم، زيرا اگر من تاكنون شر ايشان را از خود دور داشته‏ام به‏وسيله علمى بود كه تو به‏من تعليم فرمودى و اگر افاضه خود را از من دريغ فرمايى من مثل ساير مردم جاهل مى‏شوم و در مهلكه عشق و هوسبازى قرار مى‏گيرم.(162)

از آيه شريفه به‏كمك سياق آن چند نكته استفاده مى‏شود:

الف) جمله «رب السجن احبّ الىّ» نفرين برجان خود نبوده بلكه بيان حالى بوده كه براى پروردگارش نموده، كه روى دل از زنان گردانيده و به‏سوى او بازگشت كرده.

ب) زنان مصر او را دعوت نموده و با او مراوده كردند همان طورى كه زليخا او را به‏خود دعوت نمود و با او مراوده كرد، اما اينكه دعوت زنان به‏سوى خودشان بود و يا يوسف را به‏زليخا ترغيب مى‏كردند؟ و يا هردو كار را كردند!!

ج) آن نيروى قدسى كه يوسف به‏وسيله عصمت و پاكى خود را در چنين موقع خطيرى حفظ كرد، مثل يك امر تدريجى بوده كه خداوند «آناً فآناً» به‏وى افاضه مى‏فرمود، زيرا اگر يك امر دفعى مى‏بود ديگر معنا نداشت در هرگرفتارى و خطرى كه عفت او را تهديد مى‏كرده به‏خدا مراجعه نموده و از خدا مدد بطلبد.

د) اين نيروى قدسى از قبيل علوم و از سنخ معارف بوده به‏دليل اينكه يوسف مى‏گويد: اگر مرا نگه ندارى از جاهلان مى‏شوم و اگر غير از اين بود بايد مى‏گفت: از ظالمان مى‏شوم.(163)

* اما درخصوص الگويى كه قرآن كريم در اين آيه از حضرت يوسف(ع) نشان داده و قابل متابعت مى‏داند اين نكته است كه: آن جناب تحمل سختى و آزار و اذيت روحى جسمى را آسانتر از تحمل معصيت مى‏داند، (و با زبان حال و قال) مى‏فرمايد من آنجا خوشتر و راحت‏ترم كه رضاى پروردگارم آنجا تأمين شود، بنابراين وقتى مشاهده مى‏كند رضاى خدا در زندان بيشتر جلب مى‏شود تا در كاخ‏هاى عزيز مصر مى‏فرمايد «السجن احب الىَّ»

121) يوسف / 24.

122) تفسير نمونه ج 9، ص 372.

123) تفسير نمونه ج 9، ص 373.

124) يوسف / 25.

125) تفسير نمونه ج 9، ص 383.

126) ترجمه الميزان ج 11، ص 190.

127) همان مدرك.

128) همان مدرك.

129) يوسف / 26، 27.

130) اثنى‏عشرى ج 6، ص 8-207.

131) چون اين مطلب در اكثر تفاسير تقريباً به‏همين شكل ذكر شده نام تفاسير را به‏خاطر كثرت نبرده‏ايم.

132) يوسف / 28.

133) ترجمه الميزان ج 11، ص 194.

134) يوسف 29.

135) مطالب اين سمت به‏اختصار از ترجمه الميزان ج 11، ص 194 نقل شده است.

136) يوسف / 30.

137) تفسير نمونه ج 9، ص 392.

138) ترجمه مجمع‏البيان ج 12، ص 206.

139) با استفاده از تفسير نمونه ج 9، ص 392.

140) يوسف / 31.

141) انوار درخشان ج 9، ص 59.

142) با استفاده از تفسير اثنى‏عشرى ج 6، ص 211.

143) مواهب عليه ج 2، ص 239.

144) درخصوص معناى «متكا» بسيارى از تفاسير به‏بحث پرداخته‏اند مانند ترجمه الميزان ج 11، ص 201.

145) مدرك فوق.

146) منهج‏الصادقين ج 5، ص 36.

147) روض الجنان و روح الجنان ج 11، ص 62.

148) منهج الصادقين ج 5، ص 37.

149) ترجمه مجمع‏البيان ج 12، ص 207.

150) تفسير آسان ج 8، ص 104.

151) منهج الصادقين ج 5، ص 37.

152) در معناى اين جمله مفسرين اتفاق نظردارند و تنها اختلاف در ميزان بريدن دست است بعضى گفته‏اند پوست دست زخمى شد و بعضى گفته‏اند از آنجا كه احساس درد نكردند گوشت به‏استخوان رسيد.

153) روض الجنان و روح الجنان ج 11، ص 63.

154) ترجمه مجمع‏البيان ج 12، ص 207.

155) ترجمه مجمع‏البيان ج 12، ص 208.

156) ترجمه الميزان ج 11، ص 203.

157) يوسف / 32.

158) يوسف / 33.

159) روض الجنان و روح الجنان ج 11، ص 67.

160) ترجمه مجمع‏البيان ج 12، ص 210.

161) ترجمه الميزان ج 11، ص 206.

162) همان مدرك.

163) ترجمه الميزان ج 11، ص 208.

/ 49