فتنه گرى سفيانى - نشانه های ظهور نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نشانه های ظهور - نسخه متنی

محمد حسن شاه آبادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فتنه گرى سفيانى

نشانه ى خروج سفيانى، پديدار شدن سه پرچم و شعلهور شدن آتش جنگ بين آنهاست. پرچمى از سوى غرب حركت كرده و وارد مصر مى شود و در آنجا دست به جنايات بسيارى مى زند و پرچمى از بحرين از جزيره ى (اُوال) از منطقه ى «فارس» به اهتزاز در مى آيد. و پرچمى ديگر نيز از شام.

اين ماجرا يك سال ادامه خواهد يافت و پس از آن مردى از فرزندان عبّاس خروج مى كند و اهل عراق مى گويند: گروه پابرهنگان يا بيدادگران و صاحبان نظرهاى گوناگون آمدند. اهل شام و فلسطين دچار ترس و واهمه مى گردند و بسوى سردمداران شام و مصر روى مى آورند و به آنان گفته مى شود: شما برويد و پسر فرمانروا (يعنى سفيانى) را بخواهيد و او را به يارى طلبيد. آنان سفيانى را دعوت مى كنند و او با خواست آنان موافقت مى نمايد و در نقطه اى از دمشق بنام «حرستا» فرود مى آيد و دايى ها و وابستگان فكرى خويش را در آنجا جمع مى نمايد. در بيابان خشك كه منطقه اى در دمشق است، گروههاى متعددى طرفدار دارد كه به او مى پيوندند. سفيانى دعوت آنان را اجابت مى كند و روز جمعه به همراه همه ى آنان در دمشق به مسجد مى رود و براى نخستين بار بر فراز منبر رفته و در نخستين منبر آنان را دعوت به جهاد مى كند و آنان نيز با شنيدن سخنانش با او بيعت مى كنند.

سپس به نقطه اى بنام «غوطه» مى رود و همه ى مردم بر گرد او اجتماع مى كنند و اينجاست كه سفيانى در رأس گروههايى از مردم شام خروج مى كند و سه گروه با يكديگر درگير مى شوند.

1 ـ پرچم از ترك و عجم كه سياهرنگ است.

2 ـ پرچم زرد رنگ كه پرچم فرزند عباس است.

3 ـ پرچمى از سفيانى و سپاه او.

در نقطه اى بنام «بطن ارزق» پيكار سختى در ميان آنان رخ مى دهد و شصت هزار كشته بر زمين مى ماند و سفيانى پيروز مى شود و مردم بسيارى را قتل عام مى كند و سرزمين و مراكز قبايل را تصرف كرده و در ميان آنان نخست عادلانه رفتار مى كند به گونه اى كه مى گويند: هر آنچه از بيدادگرى سفيانى به ما گزارش شده بى اساس است . . .

به هر حال مدتى كوتاه با آنان خوشرفتارى مى كند و سپس نخستين حركت خود بسوى «حمص» را آغاز مى كند و از آنجا به دروازه ى مصر مى رسد و در نقطه اى كه قريه «سبا» نام دارد رخداد عظيم و پيكار سهمگين خواهد داشت كه خبر آن همه جا منتشر مى گردد و دلها ـ از خشونت و شقاوت او ـ لبريز از ترس و دلهره مى گردد و شهرها يكى پس از ديگرى در مقابل او سقوط مى كند و سپس مستانه و مغرور به دمشق باز مى گردد([9]).

سفيانى در عراق

وقتى سفيانى با پيروزيهاى متعدد در دمشق مستقر شد سپاهى را بسوى عراق گسيل مى دارد آنها وارد سرزمين بابل كه همان شهر نفرين شده ى بغداد است، فرود مى آيند و بيش از سه هزار نفر را مى كشد و بيش از صد زن را به زور تصاحب و هتك حرمت مى كنند و سيصد نفر از چهره هاى مهمّ بنى عبّاس([10])را نابود مى سازد و بعد از آن به كوفه سرازير مى شوند و خانه هاى اطراف آن را تخريب مى كنند و پس از آن سپاه بسوى شام باز مى گردد امّا در بين راه پرچم نجات و هدايتى در كوفه به اهتزاز در مى آيد و در راه به آنها مى رسد و ضمن پيكار شديدى همه را نابود مى سازد بگونه اى كه يك نفر از سپاه سفيانى باقى نمى ماند تا خبر شكست لشكر را به سفيانى باز گويد([11]).

سفيانى در حجاز

مقارن با گسيل سپاه بسوى عراق، سفيانى سپاهى عظيم بسوى سرزمين حجاز يعنى مكّه گسيل مى دارد سپاه او به مدينه وارد شده و سه شبانه روز آن را غارت مى كند پس از آن بسوى مكّه روى آورده تا به بيابانى مى رسند، خداوند جبرئيل را بسوى آنان مى فرستد و دستور مى دهد كه برود و آنان را نابود سازد و جبرئيل با پاى خود ضربتى بر آن زمين فرود مى آورد و زمين به فرمان خدا همه آنان را مى بلعد و جز دو نفر كسى باقى نمى ماند.

اين دو برادرند كه به نامهاى بشير و نذير معرفى شده اند و جبرئيل به صورت آنها سيلى مى زند بگونه اى كه صورتهاى آنها به عقب بر مى گرددو به همان حال مى ماند و به نذير مى گويد: تو برو به دمشق و سفيانى را به ظهور مهدى ـ ارواحنا فداه ـ انذار كن و به او بگو كه خدا سپاه اش را در بيداء هلاك كرد. و به بشير مى گويد: برو بسوى مهدى ـ ارواحنا فداه ـ در مكه و او را بهلاك ظالمين بشارت بده و بر دست او توبه كن كه او توبه تو را مى پذيرد. و او خدمت حضرت مى آيد حضرت دستان مبارك خود را بصورت او مى كشد و دوباره به حال اول باز مى گردد و با او بيعت مى كند و در ركاب آنحضرت مى ماند([12]).

سفيانى و نداى آسمانى

امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ فرموده اند:

بعد از برگشت مغرورانه و مستانه ى سفيانى به شام، او در نقطه اى براى نوشيدن شراب و ارتكاب گناه و معصيت مى نشيند و ياران و پيروان خويش را نيز به انجام گناه و جنايت فرمان مى دهد. از مجلس گناه بر مى خيزد و در حاليكه در دست سلاحى دارد دستور زنا مى دهد و به يارانش مى گويد با زنان مرتكب فحشا گردند، آنگاه شكم زنان را پاره كنند و كودكان را از رحمها بيرون مى كشند و آنها مرتكب چنين شقاوتها مى گردند و هيچ كس توان باز داشتن آنان را از اين پليديها در خود نمى بيند. اينجاست كه فرشتگان، پريشان حال مى شوند و خدا فرمان ظهور قائم آل محمّد را كه از نسل من مى باشد، صادر مى كند بى درنگ خبر ظهور او در سراسر گيتى پخش مى گردد و جبرئيل در آن هنگام بر فراز صخره اى در بيت المقدس فرود مى آيد و خطاب به جهانيان مى گويد:

جاء الحقّ وزهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا.

حق فرا رسيد و باطل از ميان رخت بربست. همانا باطل هميشه نابود است.

«يا عباد اللّه! اسمعوا ما أقول: انّ هذا مهديّ آل محمّد خارج من أرض مكّة فأجيبوه»([13]).

اى بندگان خدا! گوش فرا دهيد آنچه را كه مى گويم: اين مهدى آل محمّد است كه از سرزمين مكّه خروج كرده او را اجابت كنيد.

شكست سفيانى

پس از آنكه خبر فرو رفتن لشكر عظيم سفيانى بين مدينه و مكه به او مى رسد و مى فهمد كه حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ قيام نموده است، از عراق به شام و فلسطين آمده خود را آماده ى رويارويى با آن حضرت مى كند در ملاقاتى كه بين او و امامـ عليه السلام ـ رخ مى دهد امام ـ عليه السلام ـ وى را به حضور مى پذيرد و آن گفتگو به بيعت سفيانى با آن حضرت و ايمان آوردن به وى مى انجامد، سپس سفيانى از آنجا به قرارگاه سپاه خود باز مى گردد سران سپاهش به او مى گويند چه كردى؟! مى گويد من در برابر منطق محكم او اسلام او را پذيرفتم و با او دست بيعت دادم. سران سپاه او را ملامت مى كنند بگونه اى كه تصميم جنگ با حضرت را مى گيرد. سحرگاه يكى از روزها پيكار نهايى حق و باطل آغاز مى گردد و خداوند پس از نبردى خونبار ميان دو سپاه عدل و ظلم، حجّت خدا و ياران او را پيروزى كامل مى بخشد و سپاه سفيانى همگى نابود مى شوند([14]).

/ 6