ابو سفیان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ابو سفیان - نسخه متنی

سید محمد رضا آقامیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابوسفيان


- او سركرده بنى اميه بود كه جنگهاى بسيارى را رهبرى كرد .
همسرش، "هند" همان كسى بود كه بدن شهداى جنگ "احد"، از جمله بدن مطهر "حمزه
سيدالشهدا" را قطعه قطعه كرد و از تكه هاى بدن آنان گردنبند و خلخال ساخت! آنان شب
و روز خود را با كينه اسلام مى گذراندند و دشمنى با خدا و رسول با گوشت و خون آنان
عجين شده بود .
در واقعه فتح مكه مى خوانيم كه عباس، عموى رسول خدا (ص)، ابوسفيان را نزد آن حضرت
مى برد و مى بينيم كه رسول خدا (ص) به ابوسفيان چنين مى فرمايد

- آيا هنوز نفهميده اى كه هيچ معبودى غير از خداوند نيست؟ - پدر و مادرم فداى تو
باد! تو چقدر بردبار و كريم و خويشاوندپرورى! به خدا قسم اگر معبود ديگرى غير از او
بود، الآن براى ما سودى داشت! - واى بر تو! آيا وقت آن نرسيده است كه بفهمى من رسول
خدا هستم؟ - پدر و مادرم فداى تو باد! تو چقدر بردبار و كريم و خويشاوندپرورى! هنوز
در دلم، نسبت به اين مسأله، ترديدى وجود دارد .
در اينجا عباس به او گوشزد مى كند كه جانش در خطر است و مى گويد: "واى بر تو! قبل
از آن كه گردنت را بزنند، ايمان بياور!" و بدين ترتيب ابوسفيان ساعاتى پيش از فتح
مكه، از بيم جان، نه از روى باور، مسلمان مى شود؟ اين منافق پس از آنكه حكومت عثمان
را درك مى كند، در حالى كه سنين پيرى را مى گذراند، مى گويد: "اى بنى اميه! خلافت
را همچون توپى بين خودتان بگردانيد! قسم به آن كه ابوسفيان به او قسم مى خورد، من
هميشه آرزو داشتم خلافت به شما برسد و از اين پس هم خلافت ميراث فرزندان شما خواهد
بود!" و در حضور عثمان نيز مى گويد: "خداوندا! كار را بر طبق دوران جاهليت و
پايه هاى حكومت را براى بنى اميه قرار ده!" و عثمان به چنين كسى كه كفر صريح خود را
آشكار مى كند، دويست هزار درهم (يا دينار) از بيت المال بخشيد! وليد بن عقبه - مردى
فاسق، فاجر و شرابخوار! وليد، بزرگ شده دوران جاهليت بود .
پدرش "عقبة بن ابى معيط" كسى بود كه زباله بر در خانه رسول خدا (ص) مى ريخت تا آن
حضرت را بيازارد و بر چهره اش آب دهان مى انداخت .
پيامبر (ص) نيز به او مى فرمودند: "اگر تو را آن طرف كوههاى مكه بيابم، گردنت را
مى زنم!" هنگامى كه كفار قريش براى جنگ بدر بيرون مى رفتند، ابتدا عقبه از ترس خارج
نشد، ولى اصرار كفار سبب شد كه او نيز فريب بخورد و به جنگ بيايد .
در اين نبرد، عقبه به اسارت درآمد و رسول خدا (ص)، على (ع) را مأمور كردند تا گردن
او را قطع كند .
وليد، فرزند عقبه از اينجا كينه اسلام را به دل گرفته بود و خود را موظف مى دانست
انتقام پدرش را بگيرد .
در تاريخ آمده است كه پس از نبرد مسلمين با طايفه "بنى المصطلق" و اسلام آوردن
آنان، رسول گرامى (ص) وليد بن عقبه را نزد آنان فرستاد .
بنى المصطلق چون شنيدند كه فرستاده رسول خدا (ص) به طرف آنان مى آيد، به استقبالش
رفتند، اما وليد ترسيد و بازگشت و نزد رسول خدا (ص) آمد و به دروغ گفت: "بنى
المصطلق خواستند مرا بكشند و از دادن زكات نيز امتناع كردند!" اين خبر به بنى
المصطلق رسيد و آنان نمايندگانى را نزد پيامبر فرستادند و گفتند: "اى رسول خدا! ما
شنيديم كه فرستاده شما نزد ما مى آيد .
لذا بيرون آمديم تا او را احترام كنيم و زكات خود را بپردازيم، اما او به سرعت
بازگشت، سپس خبردار شديم كه او ادعا كرده كه ما مى خواستيم با او بجنگيم .
به خدا قسم منظور ما اين نبود!" به دنبال اين واقعه، خداوند آيه اى در نكوهش وليد
نازل كرد: "يا أيها الذين آمنوا إن جاءكم .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر فاسقى، خبرى براى شما آورد، آن را مورد تحقيق و
بررسى قرار دهيد تا مبادا از روى نادانى، كسانى را مورد تعرض قرار دهيد و بعد (كه
معلوم شد خبرش دروغ بوده است) از كرده خود پشيمان شويد" (سوره "حجرات"، آيه 6( .
بدين ترتيب، خداوند در كتابش از وليد با لقب "فاسق" ياد مى كند و سخن او را
بى اعتبار مى شمرد .
اين فاسق، در دستگاه عثمان، براى خود جاى پايى باز مى كند و پس از عزل "سعد بن ابى
وقاص" از امارت كوفه، به جاى او منصوب مى شود .
در كوفه، وليد مبلغ گزافى از خزانه بيت المال وام مى گيرد و موقعى كه خزانه دار
شهر، "عبدالله بن مسعود" مبلغ را از او مطالبه مى كند، او نامه اى به عثمان
مى نويسد و از عبدالله شكايت مى كند .
پاسخ عثمان، خطاب به عبدالله بن مسعود چنين است: "تو خزانه دار ما هستى، پس بر وليد
به خاطر آنچه از بيت المال برداشته است سخت گيرى نكن!" عبدالله بن مسعود در همين
هنگام از مقام خود استعفا مى كند و مى گويد: "من فكر مى كردم خزانه دار مسلمين هستم
.
حالا كه معلوم شد خزانه دار شما هستم، به اين سمت احتياجى ندارم!" وليد مردى فاسق و
شارب الخمر بود .
فسق و فجور او تا به آنجا رسيد كه روزى از سر مستى نماز صبح را بجاى دو ركعت، چهار
ركعت خواند و در ركوع و سجود مى گفت: "شراب بنوش و به من بنوشان!" سپس محراب را به
نجاست آلوده كرد و گفت: "آيا باز هم نماز بخوانم؟" عبدالله بن مسعود پاسخ داد: "خدا
تو و آن كسى كه تو را به سوى ما فرستاده است خير ندهد!" به دنبال اين حادثه، عده اى
از مردم كوفه نزد عثمان رفتند و از وليد شكايت كردند و به شرب خمر او شهادت دادند .
عثمان گفت: "از كجا مى دانيد او شراب نوشيده است؟" مردم گفتند: "اين، همان شرابى
است كه ما هم در دوران جاهليت مى نوشيديم (چطور آن را نشناسيم!)" سپس انگشتر وليد
را كه در حال مستى از دستش درآورده بودند و او اصلا متوجه نشده بود نشان عثمان
دادند .
اما عثمان مردم را از خود راند و به شهادت آنان ترتيب اثر نداد .
مردم نزد اميرالمؤمنين (ع) رفتند و به ايشان از عثمان شكايت كردند .
على (ع) با حالتى عصبانى و غضب آلود نزد عثمان آمدند و فرمودند: "آيا شهادت شهود را
رد مى كنى و حدود الهى را جارى نمى سازى؟" عثمان ترسيد و گفت: "نظر شما چيست؟" على
(ع) فرمودند: "بايد دنبال رفيقت بفرستى، اگر در مقابل او نيز شهادت دادند و او عذر
موجهى نداشت، بر او حد جارى كنى!" عثمان نيز بناچار پذيرفت و وليد را احضار كرد .
شاهدان در برابر او شهادت دادند .
او نتوانست عذرى بياورد و قرار شد بر او حد جارى شود .
اما كسى از ترس عثمان، جرأت اجراى حد را نداشت .
در اين هنگام على (ع) تازيانه را گرفتند و به طرف وليد رفتند .
وليد از ترس شروع به ناسزا گفتن كرد، ولى اميرالمؤمنين (ع) او را بر زمين زدند و
تازيانه را بالا بردند .
عثمان ناگهان فرياد زد: "تو حق ندارى اين كار را بكنى!" ولى حضرت به او اعتنا
نكردند و پاسخ دادند: "چرا، حق دارم .
بدتر از آن كار اين است كه فسقى انجام شود و حق الهى از ناحق گرفته نشود!" و او را
حد زدند .
عثمان نيز على رغم ميل باطنيش، وليد را از حكومت كوفه عزل كرد.



/ 1