او متولد شده است
نويسنده :آيت الله محمد باقر ايروانيعنوان مقاله : اشاره: دربارهى ولادت حضرت بقية الله (عج) دوگونه شبهه شده
است. برخى گفتهاند، آن حضرت به دنيا نيامده است و چنين شخصى به دنيا هم نخواهد
آمد. از ديد اينان، ((ظهور منجى)) يك ايدهى محقّق ناشدنى است.
بعضى ديگر گفتهاند، آن حضرت، هنوز متولّد نشده است و در آينده، به دنيا
خواهد آمد.
اين نوشتار، به هر دو شبهه، از طريق تواتر احاديث مهدوى و حساب احتمالات،
پاسخ داده است.
آنگاه كه هستى آفرين گل آدمى بسرشت و فرزندان آدم بر زمين منزل گزيدند تبار
او با گذشت روزگار رو به فزونى نهاد امّا در اين ميان ايزد دادار نيكان و پاكان خود
را از بين همين مردمان برگزيد تا دستگير خلقش بوده و آنان رهنمونگر راه هدايت
باشند كه از ميان اين نيك مردان گُلِ سر سبد هستى را به عنوان آخرين هدايتگر خود بر
مردمان قرار داد كه سلسله جنبان راه هدايت تا هميشه روزگار باشد. پس از افول
زندگانى پُر از نور آن چراغ هدايت مشعل راه نجات به دست سكّان داران كشتى نجات
سپرده شد، دوازده ستاره پر فروغ كه به نوبت در ظلمات نمايانگر راه نجات و هدايت و
سيراب گر تشنگان معرفت بودند، افسوس كه شب پرّهها را تاب نورافشانى خورشيد نبود و
هر از چند گاهى چراغى را خاموش كرده تا دوازدهمين نور روشنگر خدايى به خواست
پروردگار در پس ابر نهان شد تا تشنگان را بر او چنان نياز اُفتد كه چون ماهى بيرون
افتاده از آب براى وصالش بى تاب و بىقرار شوند. و مشتاقانه چشم بر پديدار شدن او
داشته باشند تا به راستى و پاكى او را يارى كرده و گردن طاعت بر او فرو آورند.
خداوند تبارك و تعالى در قرآن كريم مىفرمايد:
((يريدون ليطفؤوا نورالله بأفواههم والله متمُّ نوره و لو كره الكافرون))(1)
از زوايا و ابعاد گوناگونى مىتوان به مقولهى مهدويّت نگريست. مسئلهى ولادت
حضرت مهدى(عج) يكى از آن جهات است كه در اين نوشتار، در صدد اثبات آن و پاسخ به
شبهات مطرح شده در اين باره هستيم.
انواع شبهه دربارهى ولادت حضرتعليه السلام
دربارهى ولادت حضرت مهدىعليه السلام از دو جهت شبهه وارد شده است:1- عدّهاى اين گونه شبهه كردهاند كه منجى موعود، پا به عرصه گيتى نگذاشته و
به دنيا هم نخواهد آمد و پديدار شدن يك منجى در آينده و اصلاح عالم به دست او، قابل
پذيرش نيست و چنين ايدهاى محقّق نمىشود.
2- عدّهاى، اساس ايدهى مهدويّت را فى الجمله پذيرفتهاند، ولى بر اين
عقيدهاند كه امام مهدىعليه السلام هنوز متولّد نشده و آن هنگام كه مصلحى پديدار
شود تا اساس ظلم به دستاناش برچيده شود، ايدهى موعود، محقّق مىشود.
شبهه يكم - شبهه در اصل مهدى باورى
همهى مسلمانان، بر بطلان چنين شبههاى، وحدت نظر دارند و اماميّه و غير اماميه، بر ظهور مردى در آخر الزمان كه اصلاح عالم را به ارمغان آورد، متّفق هستند.
آيات و مجموعهى زيادى از روايات نيز بر اين مسئله، تصريح دارند.
آيات
پنج يا شش آيه، در اصل اعتقاد به مهدويّت ظهور دارد و نيازى به تفسير از جانب اهلبيتعليهم السلام نيست.(2) در اين جا، به بعضى از آنها اشاره مىكنيم:
((يريدون ليطفؤوا نور الله بأفواههم والله متمّ نوره))؛
مىخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند و حال آن كه و خداوند، نور خود
[اسلام] را تمام مىكند.
اين بخش از آيه، پيامى از جانب خداوند هستى بخش است كه نور خود را بر سر تا
سر اين كرهى خاكى مىگستراند. مصداق اين بشارت، تا حال، واقعيّت نيافته و از آن جا
كه امكان ندارد، خداوند خبر خلاف واقع دهد، بايد روزى اين نويد و بشارت صورت پذيرد.
و تحقق آن، تنها، به دست امام مهدى(عج) است: بنابراين، اين آيه، بدون نياز به تفسير
روايى، به مطلب تصريح دارد.
((و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أنّ الأرض يرثها عبادى الصالحون))؛
يقيناً، بعد از ذكر، در زبور نوشتيم كه بندگان صالح، زمين را به ارث مىبرند.
مراد از ارض، تمام زمين بوده و بندگان صالح، تا حال، وارث همهى زمين
نشدهاند. پس بايسته است كه اين واقعيّت، در آينده، تحقّق يابد و وقوع اين [مشيّت]
جز به دست مهدى منتظر (عج)، محتمل نيست.
اين آيات و ساير آيات، بر اصل مهدى باورى دلالت دارند.
گفتنى است كه اين آيات، بر تولّد امام مهدى(عج) و پنهان بودن ايشان از
ديدگان، دلالتى ندارند، بلكه تنها تصريح دارند كه اين نويد و بشارت، روزى واقعيّت
يافته و بندگان صالح، وارث تمام زمين مىشوند؛ زيرا، اين نويد با تولد منجى مصلح در
آينده نيز مىسازد.
روايات
احاديث پر شمارى در بارهى اصل ايدهى مهدويت و وقوع اين ارمغان و اميد، موجود است، هر چند بر تولّد امام مهدى(عج) دلالتى ندارند.
اين روايات، مورد پذيرش اهل سنّت نيز واقع شدهاند. آنان، با توجّه به اين
روايات دربارهى حضرت مهدى موعود(عج) و ظهور شخصى در آينده به اين نام، كتابها
نوشتهاند. ما، بيش از سى كتاب از آنان را گرد آوردهايم.
اينك، به دو روايت از آن روايات، اشاره مىكنيم.
1- پيامبر اكرم فرمودند:
((لا تذهب الدنيا حتّى يملك العربَ رجل من أهل بيتي يواطىء اسمه اسمى))(3)
2- پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
((لاتقوم الساعةُ حتّى تملأ الأرض ظلماً و جوراً و عدواناً ثم يخرج من
أهلبيتي مَن يملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً.)).(4) و (5)
از جمله مهدى باوران غير شيعى، مىتوان از ابن تيميّه و ابن حجر(6) و
عبدالعزيز بن باز نام برد. بن باز (مفتى اعظم عربستان)، در مجلهى الجامعة يادآور
مىشود كه اعتقاد به امام مهدى(عج) و روايات آن، صحيح بوده و شايسته نيست چنين
انديشهاى انكار شود.
شبههى دوم: ترديد در ولادت.
ممكن است كسى بگويد: ((ما، اصل اعتقاد به امام مهدى(عج) و پديدار شدن موعودى در آينده را مىپذيريم ولى لازم نيست اين موعود، همان امام مهدى(عج) باشد كه تولد
يافته و از ديدگان پنهان است.
چه بسا، آن مهدى منتظر، در آينده، پا به گيتى گذاشته و غيبتى در كار نباشد.
پس وقوع ولادت حضرت، چه گونه ثابت مىشود؟)).
هدف از اين نوشتار، اثبات ولادت حضرت است. براى اثبات آن، تلاش مىشود كه
ولادت امام مهدى(عج) از طريق تواتر و حساب احتمالات ثابت شود.
چهار قضيّهى مهم
به عنوان مقدمه، ابتدا، چهار قضيّهى مهم را تبيين مىكنيم. قضيّهى يكم
براى اثبات هر مسئلهاى، دو راه وجود دارد: 1- تواتر؛ 2- حساب احتمالات.تواتر
تواتر، بدين معنا است كه انبوه زيادى از راويان، از يك مسئله خبر دهند، بهگونهاى كه احتمال اجتماع و تبانى آنها بر كذب، محال باشد. اگر دويست يا سيصد تَن
كه در مواقف و مواطن مختلفى به سر مىبرند، روايتى نقل كنند، وقوع توافق آنان بر
كذب، ممكن نيست. چنين خبرى را خبر متواتر مىگويند.
حساب احتمالات
اگر يك يا چند نفر، خبرى را حكايت كنند، اين خبر، متواتر نيست، ولى اگر به انحاى مختلف، شواهدى به آن ضميمه شود، بر طبق حساب احتمالات، به سبب آن قرائن، قطع
حاصل مىشود.
به عنوان مثال، شخصى، به بيمارى صعب العلاجى دچار شده است و فردى به ما پيام
مىرساند كه ((ايشان، شفا يافته است.)). با اين خبر، تا سى در صد، احتمال بهبود
مريض حاصل مىشود، ولى اگر شواهد و قرائنى به آن ضميمه شود، ارزش احتمال، از سى در
صد به چهل يا پنجاه درصد يا... مىرسد. اين قرينه، مىتواند اين باشد كه مثلاً او،
ديگر از دوا استفاده نمىكند و يا اين كه شاد و خندان است و...
اين خبر، در حقيقت، خبر متواتر نيست، ولى به سبب حساب احتمال و ضميمه كردن
قرائن، ارزش احتمال، قوّت گرفته و يقين حاصل مىشود.
قضيّهى دوم - وثاقت و عدالت راوى
در خبر متواتر، عادل بودن و وثاقت راوى، ضرورى نيست. حال اگر يك يا چند نفر حكايتى نقل كنند، حجّيت اين خبر، مشروط به عدالت راوى است، ولى اگر صد يا دويست يا
سيصد تن، قضيهاى را حكايت كنند، لازم نيست كه راويان عادل باشند؛ زيرا، خبر
متواتر، به دليل كثرت راويان، افادهى يقين كرده است و بعد از حصول قطع، هدف و
مقصودى ديگر باقى نمىماند. ما، عدالت را براى به دست آوردن يقين مىخواهيم، وقتى
يقين حاصل شد، شرط عدالت لزومى ندارد.
با عنايت به اين مطالب، ترديد و ابهامآفرينى در روايات دلالت كننده بر ولادت
امام مهدى(عج) و مسائل مرتبط با حضرت، شايسته نيست و نمىتوان گفت: ((سند اين
روايت، ضعيف است)) و يا ((راويان، مجهول هستند)) و يا...
آرى، اگر تعداد روايات، محدود بود، اين خدشهها وارد است، امّا از آن جا كه
احاديث دربارهى حضرت مهدى(عج) متواتر و مستفيض است، نبايد در آنها مناقشه كرد.
قضيّهى سوم - قدر مشترك اين احاديث
ممكن است مجموعهاى از روايات، در خصوصيّات و تفاصيل، با هم متفاوت باشند، ولى از يك زاويه، مدلول همهى آنها يكى باشد. مثلاً افراد بىشمارى، از بهبود
مريضى خبر مىدهند، ولى يكى از آنان از شفاى مريض در ساعت يك، و ديگرى از بهبود او
در ساعت دو، و سومى از بهبود مريض در ساعت سه خبر مىدهد.
اگر چه خبر اين راويان، در جزئيات يكى نيستند، ولى همه، از جهت بهبود مريض،
متحد هستند كه در اين صورت، شفاى مريض، براى ما ثابت مىشود؛ زيرا، هر يك از اين
خبرها، در حقيقت، دو خبر هستند: خبر نخست، شفاى مريض است و خبر دوم، زمان شفاى او
است. خوب مىنگريم، مىفهميم كه همهى آنان در شفا يافتن فلان فرد، متفق هستند، هر
چند در زمان آن اختلاف دارند.
اگر روايات پر شمارى، از يك زاويه، بر جريان معيّنى، اتّفاق داشته باشند،
نسبت به آن مسئله، يقين حاصل مىشود، هر چند اين اخبار، در ساير تفاصيل و خصوصيات،
با هم تمايز داشته باشند. پس شايسته نيست در احاديث ميلاد امام مهدى عليه السلام
مناقشه كرد و گفت: ((اين روايات، در تفاصيل، با هم اختلاف دارند. در اين احاديث،
گاه، مادر امام مهدى(عج) ((نرجس)) و گاه ((سوسن)) ناميده شده، و يك بار خبر از
تولّد يافتن حضرت عليه السلام در اين شب و بار ديگر از به دنيا آمدن امام(عج) در شب
ديگر حكايت كردهاند و يك روايت نقل مىكند كه امام عليه السلام، در فلان سال به
دنيا آمده و روايت دوم، خبر از متولّد شدن حضرت (عج) در سالى ديگر مىدهد. پس با
توجّه به اختلافها، شايسته نيست به آنها تمسك شود؛ زيرا، متواتر و مورد پذيرش
نبوده و در اثبات تواتر و تحصيل علم به ولادت حضرت، سودى نمىرسانند.))؛ زيرا، اين
روايات، از جهت تصريح به ولادت امام(عج) با هم مشتركاند و تفاوت آنها در ساير
شاخصهها و ويژگىها است.
قضيّهى چهارم - اجتهاد در مقابل نص
شايسته نيست كسى در مقابل نص، اجتهاد شخصى كند. پس اگر متن روايتى، دلالت صريح بر چيزى داشته باشد و از حيث سند هم تام باشد، نبايد كسى در آن مسئله، اجتهاد
شخصى كند.
خداوند تبارك و تعالى مىفرمايد:
((وأقيموا الصلاة وآتوا الزكاة)).
كاملاً روشن است كه اين آيه، طلب اقامهى نماز و پرداخت زكات را مىكند، حال
اگر كسى بگويد: ((اين آيه اقامهى نماز را طلب نمىكند و...)) سخنى بر خلاف نصّ
صريح رانده است و او، چنين حقّى را ندارد.
بله، در اين كه آيا اين درخواست، درخواستى وجوبى است يا امرى استحبابى
مىتواند اجتهاد كند؛ زيرا، وجوب و استحباب، در اين آيه، ظاهر و نصّ نيست.
احاديث امام مهدى عليه السلام، نيز اين چنين است و اجتهاد شخصى بر نمىدارد؛
زيرا، دلالت اين روايات، واضح و صريحاند و از حيث سند هم متواتر. زمانى مىتوان
اجتهاد كرد كه دلالت روايت، صريح نباشد و سند آن، اشكال داشته باشد.
اينك، پس از بيان اين چهار قضيّه، به مسئلهى ولادت حضرتعليه السلام
مىپردازيم و عواملى را كه براى ما در اين باره يقين مىآورد، بيان مىكنيم.
عامل نخست (احاديث عمومى)
عامل نخست، احاديث پرشمارى است كه از مسلّمات بين اماميه و غير اماميه شمرده مىشود. در اين احاديث، هر چند نام حضرت نيامده است، امّا دلالت بر ولادت حضرت
دارند.
در اين زمينه، سه حديث نقل مىكنيم:
الف) حديث ثقلين
اين روايت، ميان اماميه و برادران اهل سنّت، متواتر است و سند آن، قابل خدشه نيست. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم اين حديث شريف را در مواقف و مواطن
متعدّدى، از جمله حجةالوداع، بازگو كرده است. اختلافاتى كه در بعضى الفاظ حديث ديده
مىشود، برگرفته از گوناگونى مواقف صدور حديث است.
حديث ثقلين، چنين است:
إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي أهلَ بيتي. أحدهما أكبر من الآخر.
و لن يفترقا حتّى يردا علىَّ الحوضَ؛(7)
من، در ميان شما، دو چيز گران بها به جاى مىگذارم: كتاب خدا و عترتم، اهل
بيتام. يكى از آن دو، از ديگرى بزرگتر است. اين دو، از هم جدا نمىشوند تا زمانى
كه در حوض، بر من وارد شوند.
جملهى ((لن يفترقا حتّى يردا علىَّ الحوضَ)) بر استمرار همراهى اهل
بيتعليهم السلام با قرآن كريم دلالت دارد و اين پيوستگى در همراهى، جز با فرض
تولّد يافتن حضرتعليه السلام و پنهان بودن ايشان از ديدگان، امكان ندارد؛ زيرا،
اگر حضرتعليه السلام، در آينده تولّد يابد، مىبايد در اين زمان، قرآن، از اهل
بيتعليهم السلام جدا باشد. و حال آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرموده است،
اين دو از هم جداناشدنى هستند.
دلالت اين حديث بر ولادت امام مهدى(عج) روشن است. اين حديث، از آغاز، در شأن
امام مهدى(عج) وارد نشده و براى موضوع ديگرى آمده است، ولى التزاماً، ولادت امام
مهدىعليه السلام از آن استفاده مىشود.
اشكال: امام مهدىعليه السلام هنوز متولد نشده و آن هنگام كه رجعت فرا رسد و
امام عسكرىعليه السلام بار ديگر پا به اين جهان گذارد موعود تولد مىيابد.
بنابراين بين صدق حديث و عدم ولادت امام(عج) سازگارى ايجاد مىشود،
جواب: لازمه اين سخن، جدايى بين اهل بيت و قرآن در زمان قبل از رجعت است زيرا
در اين هنگام امام مهدى(عج) و اهل بيت واقعيت خارجى نداشته و قرآن از آنها جدا
مىباشد.
ب) حديث ((دوازده خليفه))
اين حديث، از مسلّمات ميان اماميّه و اهل سنّت است.از اهل سنت، بخارى و مسلم، و از اماميه، شيخ صدوق در كمال الدين اين خبر را
حكايت كردهاند.
متن حديث، اين چنين است:
جابر بن سمره نقل مىكند: ((با پدرم، به محضر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله
وسلم رسيديم و شنيدم كه مىفرمايند: ((إنَّ هذا لاينقضي حتّى يمضي فيهم إثنا عشر
خليفة.)). سپس پيامبر، آهسته سخن گفت. به پدرم گفتم: ((پيامبر چه فرمود؟)).
پدرم گفت: ((ايشان مىفرمايند، همهى آنان، از قريش هستند.)).(8)
برخى تلاش كردند تا اين حديث را بر خلفاى راشد و دو يا سه نفر از بنى اميه و
دو يا سه نفر از بنى عباس منطبق كنند. چنين تطبيقى، پذيرفته نيست. و تنها مصداق
مورد پذيرش خبر غيبى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم ائمهى اثنى عشرعليهم
السلام مىباشند.
اين حديث، بر ولادت امام مهدى(عج) دلالت التزامى دارد؛ زيرا، اگر فرض كنيم از
حضرت عسكرىعليه السلام فرزندى به نام مهدىعليه السلام متولّد نشده باشد، خلفاى
حضرت رسولصلى الله عليه وآله وسلم، يازده تن خواهند بود و اين، يعنى، نادرست گويى
از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم كه امرى محال است.
پس بايد وقوع ولادت امام عليه السلام را پذيرفت و در غير اين صورت، اين حديث،
مطابقت خارجى ندارد.
ج) حديث ((من مات و لم يعرف امام زمانه...))
اين حديث هم ميان اماميّه و اهل سنّت، از مسلّمات است و همه، آن را روايت كردهاند. متن حديث اين چنين است:
((مَنْ مات و لم يَعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليّة؛(9)
كسى كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد، با مرگ جاهليّت مرده است.))
اگر امام مهدىعليه السلام هنوز به دنيا نيامده باشد، پس ما، معرفتى از امام
زمان مان نداريم و گرفتار مرگ جاهلى شدهايم؛ زيرا، بنابراين حديث، در هر زمان،
امامى وجود دارد و لازم است معرفت به او وجود داشته باشد و در صورت متولّد نشدن
امام مهدى(عج) چنين شناختى حاصل نمىشود.
عامل دوم: اخبار خاص
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و امامان معصومعليهم السلام از تولّد فرزندى براى امام حسن عسكرىعليه السلام خبر مىدهند كه بعد از به دنيا آمدن، از ديدگان
پنهان مىشود و زمين را پر از قسط و عدل خواهد كرد و ايمان به ايشان، براى هر مؤمنى
ضرورى است.
شيخ صدوق، در كمال الدين، اين احاديث را در ابواب زير، تنظيم كرده است:
1- اخبار پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم از حضرت مهدى (عج) (45 حديث)؛
2- اخبار امام علىعليه السلام از امام مهدى (عج)؛
3- اخبار حضرت زهراعليها السلام از امام مهدى (عج) (4 حديث)؛
4- اخبار امام حسنعليه السلام از امام مهدى (عج) (2 حديث)؛
5- اخبار امام حسينعليه السلام از امام مهدى (عج) (5 حديث)؛
6- اخبار امام سجادعليه السلام از امام مهدى (عج) (9 حديث)؛
7- اخبار امام باقرعليه السلام از امام مهدى (عج) (17 حديث)؛
8- اخبار امام صادقعليه السلام از امام مهدى (عج) (57 حديث)؛
مجموع روايات موجود در كافى و الغيبة و كمال الدين و ديگر كتب، بيش از هزار
حديث است.
به عنوان نمونه، يك حديث از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم و دو حديث
از امام صادقعليه السلام نقل مىكنيم.
1- ابن عباس، روايت مىكند كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:
((آگاه باش كه خداوند تبارك و تعالى، من و امامان معصومعليهم السلام را حجّت بر
بندگاناش قرار داده است. از صلب حسين، امامانى قرار داده است كه امر مرا به پا
مىدارند و وصيّت و سفارش مرا محافظت مىكنند. امام نهم از آنان، قائم اهل بيت من و
مهدى امّت من است. او، در شمائل و افعال و اقوال، شبيهترين مردم به من است. وى،
بعد از يك غيبت طولانى ظهور مىكند...)).(10)
به اين مضمون يا قريب به آن، احاديث زيادى وجود دارد كه در بعضى از آنها،
نام ائمهعليهم السلام هم آمده است.
2- محمد بن مسلم، به سند صحيح، از امام صادقعليه السلام نقل مىكند كه
امامعليه السلام فرمودند:
ان بلغكم عن صاحبكم غيبةٌ فلا تنكروها؛(11)
اگر از صاحب تان، غيبتى به شما رسيد، آن را انكار نكنيد.)).
3- زراره مىگويد، شنيدم كه امام صادقعليه السلام فرمود:
((إنَّ للقائم غيبةً قبلَ أنْ يقومَ - يا زرارة! - و هو المنتظر. و هو الذى
يشك فى ولادتِه؛(12)
قائم (عج) قبل از آن كه قيام كند، غيبتى خواهد داشت، اى زراره! او، همان
((منتظر)) است. او، كسى است كه درولادتاش، شكّ و ترديد مىشود.)).
در اين روايت امام صادقعليه السلام از شبههى در ولادت امام مهدىعليه
السلام خبر داده است.
جعفر، عموى امام مهدى(عج) نخستين كسى بود كه به سبب عدم اطّلاع بر تولّد
حضرت، در ولادت امام مهدى(عج) ترديد آفرينى كرد. به سبب موقعيّتهاى سختى كه در آن
هنگام مسئلهى امامت را احاطه كرده بود، از انتشار خبر ولادت حضرت، به شدت ممانعت
مىشد، به نحوى كه امامان معصومعليهم السلام حتّى تصريح به نام امام مهدى (عج) را
هم اجازه ندادند. بنابراين، جعفر، مطلّع نبود كه امام حسن عسكرىعليه السلام،
فرزندى به نام مهدى(عج) دارد و به خاطر همين، آن واقعه پيش آمد و جعفر، ولادت حضرت
را منكر شد.
ابن حزم نيز در كتاب الفصل في الملل والاهواء والنحل در مسئلهى ولادت حضرت،
ابهام آفرينى كرده و گفته است:
((جماعتى از شيعه، بر اين عقيدهاند كه تا سال دويست و شصت هجرى قمرى - يعنى
همان سال وفات امام حسن عسكرىعليه السلام - مهدى (عج)، به دنيا نيامده است.(13)
مجد اسعاف النشاشيبى مىگويد: ((امام حسن عسكرىعليه السلام، فرزند پسر يا
دخترى به جاى نگذاشت.)).(14)
امام صادقعليه السلام به زراره مىفرمايد:
((و او همان منتظر و كسى است كه در ولادت او شك مىشود، بعضى مىگويند پدرش
بدون جانشين فوت كرده و بعضى مىگويند او دو سال قبل از وفات پدر متولد شده است))
در ادامه امامعليه السلام مىفرمايد:
((اى زراره! اگر آن زمان را درك كردى، اين دعا را بخوان)):
((اللهم! عرّفنى نفسك، فإنّك إنْ لم تعرّفني نفسك لم أعرفْ نبيّك.
اللهمّ! عرفني رسولك، فإنّك إنْ لم تعرّفْني رسولك لم أعرفْ حجتك.
اللهمّ! عرّفني حجّتك، فإنَّك إنْ لم تعرّفني حجّتك، ضللتُ عن دينى.)).(15)
ادعيهى معروفه نبايستى فراموش شوند و از سوى ائمهعليهم السلام به آنها
توصيه زيادى شده است:
((اللهمّ كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه الساعة و
فى كلّ ساعة وليّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتى تسكنه ارضك
طوعاً و تمتعه فيها طويلاً))(16)
امامان معصومينعليهم السلام در اين دعا به شيعيان مىآموزند كه نام مبارك
حضرتعليه السلام را مخفى نگاه دارند و تعبير به حجت از سوى ائمهعليهم السلام
بيانگر نهايت حالت كتمان مىباشد و حتى در دعاى فوق به جاى الحجة ((فلان بن فلان))
هم آمده است.
مرحوم كلينى در كافى و شيخ طوسى در الغيبة و ديگران، بيش از صدها حديث در اين
زمينه نقل كردهاند. اين روايات، با توجّه به كثرت شان، متواتر بوده و قابل خدشه
نيستند و اجتهاد در آنها اجتهاد در مقابل نصّ است.
عامل سوم - ديدن آن حضرت
مجموعهاى از روايات، از ديدن امام زمانعليه السلام از سوى جمعى از شيعيان خبر مىدهند.
على رغم اين كه امامان معصومعليهم السلام تأكيد و توصيّهى زيادى داشتند تا
نام و خبر ولادت امام مهدى(عج) پنهان باشد و منتشر نشود، ولى دستگاه حاكم، از خلال
سنّت نبوى و اخبار اهل بيتعليهم السلام دريافته بودند كه براى امام حسن عسكرىعليه
السلام فرزندى خواهد بود كه زمين را پر از قسط و عدل مىكند و حكومتهاى ظالم، به
دستان مباركاش نابود مىشوند.
بنابراين، همان گونه كه فرعون بر تولّد حضرت موسىعليه السلام آگاه بوده و
مراقب زنان و قابلهها بود، بنى عباس هم در زمان معتمد عباسى كاملاً بر اوضاع
محافظت و نظارت داشت، ولى همان گونه كه حضرت موسىعليه السلام متولّد شد، حضرت
مهدىعليه السلام نيز دور از چشمان جاسوسان بنى عباس، به دنيا آمد و گروهى از
شيعيان خالص، توفيق پيدا كردند، در كودكى آن حضرت را ببينند.
ابوالقاسم جعفرى داود بن قاسم از امام هادىعليه السلام نقل مىكند:
يقول: ((الخلف من بعدى الحسن ابنى، فكيف لكم بالخلف من بعد الخلف فقلت و لِمَ
جعلنى اللّه فداك؟ قال انّكم لاترون شخصه ولايحل لكم ذكره باسمه)) فقلت: فكيف
نذكره؟ قال: ((قولوا الحجة من آل محمدصلى الله عليه وآله وسلم))(17)
جانشين من پس از من فرزندم حسن است شما چگونه باشيد در جانشين بعد از آن
جانشين؟ عرض كردم. قربانت گردم چرا؟ فرمود: شخص او را نبينيد و بردن نام او براى
شما روا نباشد، عرض كردم: پس چگونه او را ذكر كنيم؟ فرمود: بگوييد حجت از آل
محمدصلى الله عليه وآله وسلم
به هر حال على رغم اينكه ائمهعليهم السلام تلاش نمودند كه خبر ولادت حضرت
منتشر نشده و مخفى بماند ولى جماعتى از شيعه موفق به زيارت حضرت مهدىعليه السلام
شدند.
شيخ كلينى، از محمد بن عبدالله و محمد بن يحيى، از عبداللّه بن جعفر حميرى،
روايت كرده است كه او گفت:
من و شيخ ابوعمرو(18) نزد احمد بن اسحاق(19) بوديم. احمد بن اسحاق، با چشم به
من اشاره كرد كه از ((جانشين)) سؤال كنم. به او گفتم: ((اى ابا عمرو! من مىخواهم
از تو راجع به چيزى بپرسم. البته، نسبت به آن چه كه دربارهى آن از تو سؤال مىكنم،
شك ندارم، عقيدهى من، اين است كه زمين، از حجّت خالى نيست... ولى دوست دارم
يقينام زياد شود. ابراهيمعليه السلام از خداوند خواست كه به او نشان دهد چه گونه
مردگان را زنده مىكند. خداوند فرمود: آيا ايمان ندارى؟؛ ابراهيم عرض كرد: مىخواهم
قلبام مطمئن شود. احمد بن اسحاق، از امام هادىعليه السلام به من خبر داد و گفت:
از امام، پرسيدم: با چه كسى نشست و برخاست كنم و از چه كسى مطلب اخذ كنم و قول چه
كسى را قبول كنم؟. امامعليه السلام فرمود: ((عَمرى، ثقه است. هر چه از طرف من به
تو رسانيد، مطمئناً از من رسانده است. و هر چه از طرف من به تو گفت، مطمئناً، از
جانب من مىگويد. پس به حرف او گوش فرا ده و از او اطاعت كن؛ زيرا، او، ثقه و مورد
اعتماد است)).
ابوعلى به من خبر داد كه از امام حسن عسكرىعليه السلام پرسيدم، امامعليه
السلام فرمود: ((عَمرى و پسرش، ثقه هستند. پس هر چه از جانب من به تو رساندند،
مطمئناً از من رساندهاند و هر چه به تو مىگويند، مطمئناً، از طرف من مىگويند.
حرف آن دو را گوش كن و از آن دو اطاعت كن؛ زيرا، اين دو، مورد اعتماد هستند)).
اين، سخن دو امام در حق شما بود.)).
عبدالله بن جعفر گفت، ابو عمرو، سجده كرد و گريست. سپس گفت: ((حاجت خود را
بخواه.)). به او گفتم: ((آيا جانشين بعد از امام حسن عسكرىعليه السلام را
ديدهاى؟)). گفت: بله...)).
به او گفتم: ((يك سؤال باقى ماند.)). به من گفت: ((بيا جلو)). گفتم: ((اسم او
چيست؟)). گفت: بر شما حرام است كه از آن سؤال كنيد. اين را از جانب خود نمىگويم. و
من، حق ندارم چيزى را حرام يا حلال كنم، بلكه اين را از امام حسن عسكرى مىگويم.
گمان حاكم و سلطان، اين بود كه ابا محمد وفات كرده و فرزندى به جا نگذاشته و ميراث
او هم تقسيم شده است. از خدا بترسيد و از اين كار خود دارى كنيد.)).
دلالت اين حديث، صريح بوده و قابل اجتهاد شخصى نيست. اصوليان، در مسئلهى
حجّيت خبر ثقه، به آن استدلال كردهاند و شهيد صدر قدس سره هم ياد آور مىشود كه:
اين روايت، به تنهايى، افادهى يقين مىكند.(20)
در اين جا اشكال شده است كه ((اين روايت، خبر واحد است. چه گونه مىتوان به
آن بر حجّيت خبر واحد استدلال كرد؟ اين گونه استدلال كردن، دور است.)).
شهيد صدر گفته است، اين روايت، افادهى يقين مىكند؛ زيرا، هر زمانى كه شيخ
كلينى، خبرى را نقل كند و بگويد: ((أخبرنى))، در خبرش ترديدى نيست.
مرحوم كلينى، اين خبر را از محمد بن عبدالله و محمد بن يحيى عطار كه هر دو از
بزرگان شيعه هستند و احتمال كذب ايشان نمىرود نقل كرده است. عبداللّه بن جعفر
حميرى هم از بزرگان است.(21)
حكيمه، دخت گران مايهى امام جوادعليه السلام هم داستان مشهورى را نقل مىكند
كه به بخشهايى از آن، اشاره مىشود:
حسن به على، كسى را به نزد من فرستاد و فرمود: ((عمه جان! امشب كه نيمهى
شعبان است، در منزل ما افطار كن؛ زيرا، خداوند تبارك و تعالى، امشب، تو را با ولىّ
و حجّت خود بر خلقاش و جانشين بعد از من، مسرور مىكند.)). حكيمه گفت: ((به خاطر
آن، بسيار مسرور شده و فوراً لباس پوشيده و در همان ساعت از منزل خارج شده تا به
محضر ابى محمد شرفياب شدم. او، در صحن خانهاش نشسته بود و كنيزاناش گرداگرد او
بودند. گفتم: ((فدايت شوم اى آقايم! جانشين تو از چه كسى متولّد مىشود؟)).
امامعليه السلام فرمود: ((از سوسن)).(22)
حكيمه گفت:
((وقتى نماز مغرب و عشاء را خواندم، سفره را آوردند و من و سوسن، افطار
كرديم. با سوسن، در يك اتاق خوابيديم. خواب كوتاهى رفتم و بيدار شدم. و پيوسته، در
فكر آن چيزى بودم كه ابو محمّد از امر ولىّ الله به من وعده داده بود.
قبل از زمانى كه هر شب براى نماز شب بيدار مىشدم، بيدار شدم و نماز شب را
خواندم. تا به نماز وتر رسيدم، سوسن، ترسان از جا پريد و ايستاد و ترسان خارج شد.
وضو گرفت و برگشت و نماز شب را خواند تا به نماز وتر رسيد، به دلم الهام شد كه فجر
نزديك است. بلند شدم تا نگاه كنم ديدم فجر اوّل طلوع كرده است.
در دلم، نسبت به وعدهى ابى محمدعليه السلام شك و ترديد افتاد. امام، از
حجرهاش به من ندا داد كه: ((شك نكن كه در همين ساعت، تو، به مطلب مىرسى.)).
حكيمه گفت:
((از ابى محمدعليه السلام به سبب آن چه در قلبام خطور كرد، خجل شده و شرم
كردم. خواستم برگردم كه ناگهان سوسن، نماز را قطع كرده و ترسان خارج شد. نزد او
رفتم. به او گفتم: ((پدر و مادرم فدايت باد! آيا چيزى درك مىكنى؟)). گفت:
((بله.)). گفتم: ((إن شاء الله، ترسى براى تو نيست.)). بالشى برداشتم و در وسط خانه
گذاشتم. و او را به گونهاى كه آمادهى زايش باشد، بر روى آن نشاندم. او را فشار
دادم، به گونهاى كه نالهى شديدى كرد. تشهّد گفتم، در اين حال، ولىّ خدا را ديدم
كه سجده كنان بر روى زمين است.)).(23)
شيخ طوسى، حديثى نقل كرده مىگويد:
چهل مرد از شيعيان داراى وجاهت، در خانهى امام حسن عسكرىعليه السلام جمع
شدند تا از حجّت بعد از امام حسن عسكرى سؤال كنند. عثمان بن سعيد عمرى قيام كرد،
گفت: ((اى پسر رسول خدا! مىخواهم از شما راجع به چيزى سؤال كنم كه شما نسبت به آن،
از من عالمتر هستى.)). امام به او فرمود: ((اى عثمان! بنشين.)).
عثمان، ناراحت شد و خواست كه خارج شود. امام فرمود: ((هيچ كس خارج نشود.)).
پس هيچ كس از ما خارج نشد. پس از لحظاتى، امام عسكرىعليه السلام عثمان را صدا كرد.
عثمان، روى زانو ايستاد. امام فرمود: ((آيا شما را خبر دهم كه براى چه آمدهايد؟)).
گفتند: ((اى پسر رسول خدا! بله.)). امام فرمود: ((آمدهايد تا از حجت بعد از من
سؤال كنيد؟)). گفتند: ((آرى.)). در اين حال، پسرى كه مثل قرص ماه بوده و شبيهترين
مردم به ابى محمدعليه السلام بود، وارد شد. امام حسن عسكرى فرمود: ((اين پسر، پس از
من، امام شما، و جانشين من بر شما است. از او اطاعت كنيد و بعد از من متفرق نشويد
كه در دينتان هلاك مىشويد. آگاه باشيد كه بعد از اين روز، شما، او را نمىبينيد
تا عمر او تمام شود.
هر چه عثمان مىگويد، قبول كنيد و در امورتان به او مراجعه كنيد. سخن او را
بپذيريد كه او، جانشين امام شما است و امر به دست او است.)).(24)
عامل چهارم - روشن بودن ولادت حضرت نزد شيعه
اعتقاد به ولادت حضرت امام مهدى(عج) نزد آحاد شيعيان، روشن و بديهى است. بنا به گفتهى تاريخ و روايات، تفكّر و انديشهى مهدويّت و غايب بودن ايشان از ديدگان،
از همان اوائل اسلام، متداول و يك امر بديهى به شمار آمده است.
از همين رو است كه فرقهى ناووسيه، مدعى بودند كه امام صادقعليه السلام همان
امام پنهان است، ولى پس از وفات امام صادقعليه السلام بطلان اين عقيده روشن شد.
نيز فرقهى واقفيّه، ادعا كردند كه امام موسى بن جعفرعليه السلام، همان امام
مهدى(عج) است. البته سزاوار نيست اين دعاوى و ياوهسرايىها موجب تضعيف مهدى باورى
شود بلكه عامل تقويت اين ايده مىباشد، زيرا اين موارد، بر بديهى بودن انديشهى
مهدويّت نزد تمام آحاد شيعيان، دلالت دارند، و براى همين بود كه نسبتهاى غير صحيح
مهدويت به ساير ائمهعليهم السلام مىدادند.
شيخ طوسى، در كتاب الغيبة تعدادى از وكيلان مذموم را نام مىبرد. از جمله
محمد بن نصير نميرى و احمد بن هلال كرخى و محمد بن على بن ابى العزاقر شلمغانى و...
. او، بيش از ده تن از مدّعيان دروغين وكالت و سفارت از جانب امام مهدى(عج) را نام
مىبرد كه مورد لعن و برائت شيعه واقع شدهاند.
اين موارد هم موجب تضعيف قضيه مهدويت و ولادت يافتن و پنهان شدن امامعليه
السلام از ديدگان نمىشود بلكه در حقيقت سبب قوّت بخشيدن به مهدى باورى و تولد و
غيبت او مىباشند زيرا دلالت دارند بر اينكه اين ايده (بين شيعه) ثابت و واضح بوده
است و ياوه سرايىها و ادعاهاى دروغين اين افراد به دليل بداهت و ثبوت اين عقيده
بوده است.
عامل پنجم - سفراء و توقيعات
در تاريخ شيعه، قضيّهى چهار سفير امامعليه السلام و صدور توقيعات از جانب آنان، بسيار روشن و بديهى است. از زمان على بن الحسين (پدر شيخ صدوق) و مرحوم كلينى
(هم عصر سفراء) تا حال، كسى در اين قضيّه ترديدى به خود راه نداده است و در اين
زمان هم هيچ شيعهاى، در مقام و منزلت اين سفراء، ترديدى نداشته و احتمال كذب آنان
را نمىدهد.
سفراى چهار گانه، عبارتاند از:
1- ابوعمرو عثمان بن سعيد؛ايشان، فروشندهى روغن بودند. شيعيان، نامهها و اموال را به سوى او ارسال
مىكردند و ايشان هم جهت پنهان كارى، آنها را در ظرف قرار مىداد. و براى امام
مىفرستاد.
ايشان، وكيل امام هادىعليه السلام و امام حسن عسكرىعليه السلام و بعد از آن
دو بزرگوار، سفير امام مهدى(عج) بود.
2- محمد بن عثمان بن سعيد؛
3- حسين بن روح نوبختى؛
4- على بن محمد سمرى.
توقيعات فراوانى از ناحيهى اين سفيران، صادر شد. تعدادى از آنها در كمال
الدين و الغيبة موجود است.
مسئلهى سفير بودن و توقيعات آنها، دليل و شاهدى محكم براى تصديق مقولهى
مهدويّت و ولادت امامعليه السلام و غايب بودن ايشان از ديدگان است.
عامل ششم - نظارت و مراقبت دستگاه خلافت
در كتابهاى تاريخى اماميّه و غير اماميّه، آمده است كه آن هنگام كه معتمد عباسى شنيد كه براى امام حسن عسكرىعليه السلام فرزندى متولّد شده، مأموراناش را
به خانهى امام فرستاد و تمامى زنان امام را دستگير و بازداشت كردند تا بدانند
فرزند از آنِ كدام يك است.
البته، بعضى از تواريخ نقل مىكنند كه اين جريان، به راهنمايى و ارشاد جعفر،
عموى امام مهدى(عج) بوده است.
بنابراين، نظارت و مراقبت دستگاه حاكم، قرينهى روشن و آشكار بر وقوع ولادت
حضرتعليه السلام است؛ زيرا، در غير اين صورت، انگيزهاى براى اين همه مراقبت و
نظارت نبوده است.(25)
عامل هفتم - اعتراف تاريخ نگاران و تبارشناسان غير شيعى
كلمات تاريخ نگاران و تبارشناسان غير شيعى در ولادت امام مهدى(عج)، در نهايت وضوح است.
1- ابن خلكان مىگويد:
((به اعتقاد اماميّه، ابوالقاسم محمّد بن حسن العسكرى، امام دوازدهم است كه
به ((حجّت)) شهرت دارد و در روز جمعه، نيمهى شعبان سال دويست و پنجاه و پنج،
متولّد شده است.)).(26)
2- ذهبى مىگويد:
((شيعيان، معتقدند كه پسر امام حسن عسكرىعليه السلام يعنى محمّد بن الحسن
قائم و جانشين و حجّت است. ايشان، در سال دويست و پنجاه و هشتم و بنا به قولى، در
سال دويست و پنجاه و شش، متولّد شده است.)).(27)
3- ابن حجر هيتمى مىگويد:
((امام حسن عسكرى، غير از ابى القاسم محمّد الحجة، فرزندى به جا نگذاشت و آن
هنگام كه پدر بزرگوارش وفات يافت، او، پنج سال داشت.)).(28)
4- خير الدين زركلى مىگويد:
((در سامراء متولّد شد و در سن پنج سالگى، پدرش وفات كرد.)).(29) و (30)
عامل هشتم - اتّفاق شيعه
از زمان كلينى و پدر شيخ صدوق تا الآن، تمام آحاد شيعيان، بر ولادت و پنهان بودن حضرتعليه السلام وحدت نظر و اتّفاق دارند. اين ايده، از اصول مذهب شيعه است و
در تمام اعصار شيعه، هيچ كس را نيافتهايم كه در ولادت يافتن و غيبت حضرت، شك و
ترديد داشته باشد.
حساب احتمالات
خلاصهى سخن اين كه يا تواتر اين اخبار را مىپذيريم كه در اين صورت حقّ اجتهاد شخصى را نداريم و بايد ((نصّ)) را بپذيريم و يا اين كه تواتر اين اخبار را
قبول نداريم، ولى با ضميمه كردن آن هشت قرينه و عاملى كه بيان شد براى ما روشن
مىشود كه آن روايات، طبق حساب احتمالات، درست و صحيح است.
1) الصف: 8.
2) ر.ك تفاسير آيات ذيل: 1- قصص: 5؛ 2- نور: 55؛ 3- طه: 115؛ 4- لقمان: 20؛ 5-
زخرف: 28؛ 6- آل عمران: 83؛ 7- حج: 41؛ 8- ممتحنه: 13؛ و...
3) مسند احمد، ج 1، ص 377، ح 3563.
4) مسند احمد، ج 3، ص 36، ح 10920؛ كنزالعمال، ج 14، ص 271، ح 38691.
5) از ديگر روايات سنت نبوى مىتوان احاديث ذيل را ذكر كرد
الف) عن ابى نضرة عن ابى سعيد الخدري عن رسول الله: يكون بعدى خليفة يحثى
المال حثياً ولايعدهُ عداً. (مسند احمد: 3/48)
ب) عن ابى نضرة عن ابى سعيد الخدري، قال: قال رسول الله: المهدى مني اجلى
الجبهة أقنى الأنف، يملاء الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً و يملك سبع
سنين. (مسند ابى داوود: 4/152)
ج) عن ابى الصديق الناجى عن ابى سعيد الخدرى أن رسول الله قال: يخرج فى آخر
أمتي المهدى يسقيه اللّه الغيث و تخرج الارض نباتها، و يعطى المال صحاحاً، و تكثر
الحاشية و تعظم الأمة، و يعيش سبعاً أو ثمانياً يعنى حججاً. (المستدرك على الصحيحين
4/557)
د) عن ابى سعيد الخدري عن رسول الله: لتملأن الارض ظلماً و عدواناً ثم
ليخرجنّ رجلٌ من اهل بيتى يملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً. (ينابيع
الموده: 431)
ذ) عن ابى سعيد الخدرى عن رسول الله: فيجىء اليه الرجل فيقول: يا مهدي
أعطنى. قال: فيحثي له فى ثوبه ما استطاع اَن يحمله: (منتخب الاثر، ص 311، عن مصابيح
السنه).
ر) عن ابى سعيد عن رسول الله: منا الذى يصلى عيسى بن مريم خلفه. (الامام
المهدى من الولادة الى الظهور، على محمد على دخيل، 121).
همچنين ر.ك
1- تحفة الأحوذى / الامام الحافظ ابى العلى محمد عبدالرحمن بن عبدالرحيم، ج
6، ص 484، باب 44، ما جاء فى المهدى.
2- عون المعبود فى شرح سنن ابى داوود / علامه ابى الطيب محمد ثمن الحق العظيم
آبادى، جزء 11، ص 361، ح 4259 الى 4265.
3- الفتاوى الحديثة / شهاب الدين ابن حجر الهيتمى، ص 37، مطلب فى ذكر الهدى و
بعض علامات الساعة.
4- كنز العمال فى سنن الأقوال والأفعال / علاء الدين علي المتقى، ج 14، ص
389، ح 38651 الى 38709.
5- المهدى المنتظر / ابوالفضل عبدالله بن محمد بن الصديق الحسنى متوفى
(1380).
6- المصنف فى الأحاديث و الآثار / ابن ابى شيبة، ج 15، ص 196، ح 19484 به
بعد.
7- سنن ابن ماجة، ج 2 / ص 29، باب خروج المهدى، ح 4082 الى 4088.
8- سنن ابى دائود، ج 4، ص 37، ح 4279 كتاب المهدى تا 4285.
9- سنن الترمذى، ج 4، ص 43، باب ما جاء فى المهدى، ح 2230 - 2232.
10- المعجم الكبير / ابوالقاسم، سليمان بن احمد بن ايوب بن نصير اللخمى
الطبرانى، ج 10، ص 55، ح 10213 - 10230.
6) الصواعق المحرقه، ص 249.
7) المستدرك للحاكم، ج 3، ص 109؛ المعجم الكبير، الطبراني، ج 5، ص 166، ح
4969؛ تاريخ بغداد، ج 8، ص 442.
8) كمال الدين، ص 272؛ الغيبة، طوسى، ص 128؛ صحيح بخارى، ج 9، ص 729؛ صحيح
مسلم، ج 3، ص 220، ح 1821، مسند احمد 5: 90.
9) كمال الدين، 409، ح 9؛ الكافى، ج 1، ص 377، ح 3؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 239، ح
1851؛ مسند الطيالسى، ص 259.
10) كمال الدين، ص 257، ح 2؛ كفاية الاثر، ص 10.
11) الكافى، ج 1، ص 340، ح 15؛ الغيبة، طوسى، ص 161، ح 118.
12) كمال الدين، ص 342، ح 24.
13) ابن حزم مىگويد: البته به نظر ما هرگز امام مهدى خلق نشده است.
14) الإسلام الصحيح، ص 348 .
15) كمال الدين، ص 342، ح 24 .
16) الكافى، ج 4، ص 162.
17) كمال الدين، ص 381، ح 5.
18) عمروبنعثمان بن سعيد العمرى السّمان.
19) احمدبن اسحاق القمى الأشعرى المعروف بالوثاقة.
20) البته شهيد صدر آن روايت را به مناسبت حجيت خبر ثقه ذكر مىكند نه به
مناسبت امام مهدىّ).
21) عبدالله بن جعفر حميرى مستقيماً از سفير اول نقل مىكند كه سفير اول
فرمود: من با چشمان خود حضرت را ديدم.
22) مؤلف: نام مادر حضرت در بعضى روايات سوسن آمده و در بعضى ديگر نرجس ولى
شايسته نيست كسى به اين اختلافاتى كه در روايات آمده تمسك كرده و بگويد اين روايات
به سبب متفاوت بودن محتواى آنها قابل پذيرش نيستند.
23) الغيبة، طوسى، ص 234، ح 204.
24) اسامى ذيل از جمله كسانى هستند كه به زيارت حضرت نائل آمدهاند:
1- ابراهيم بن مهزيار: سفينة البحار، 2/704
2- ابن اُخت ابى بكر العصار الصوفى: منتخب الاثر، 381
3- ابوجعفر الأحول الهمدانى: منتخب الاثر 379
4- ابوالحسن الحسينى: منتخب الاثر، 380
5- ابوالحسن العمرى: منتخب الاثر، 380
6- ابوالحسن بن كثير النوبختى: منتخب الاثر، 380
7- ابوالقاسم الروحى: تبصرة الولى، 20
8- ابوالهيثم الأنبارى: منتخب الاثر، 279
9- احمد بن ابراهيم بن مخلد: منتخب الاثر، 380
10- احمد بن ابى روح: منتخب الاثر، 380
11- احمدالدينورى: تبصرة الولى 230
12- احمد بن سور: منتخب الاثر، 380
13- ابوالطيب احمد بن محمد بن بطه: منتخب الاثر 381
14- احمد بن محمد السراج الدينورى: منتخب الاثر 380
15- جارية ابى على الخيزرانى: تبصرة الولى 7
16- الحسن بن الحسين الاسباب ابادى: منتخب الاثر 380
17- الحسن بن جعفر القزوينى: منتخب الاثر 380
18- راشد الأسد آبادى: سفينة البحار 2/704
19- ابوالحسن خضر بن محمد: منتخب الاثر 380
20- الحسن بن عبدالله التميمى الزيدى: تبصرة الولى، ص 24
21- الحسين بن حمران: منتخب الاثر 380
22- عبد احمد بن الحسن المادراني: منتخب الاثر 380
23- ابوطاهر على بن يحيى الرازى: منتخب الاثر 380
24- محمد بن احمد: منتخب الاثر 370
25- نصر بن صباح: منتخب الاثر 380
26- يوسف بن احمد الجعفرى: الزام الناصب 1/379
27- يمان بن الفتح بن دينار: الزام الناصب 1/362
28- ابا نصر ظريفالخادم: اصول كافى، ج 1، باب فى تسمية من رآه، ص 267، ح 13.
29- نسيم جارية: الثاقب فى المناقب / ص 203
30- سعد بن عبدالله بن ابى خلف: الثاقب فى المناقب/ ص 585
31- عمروالاهوازى: تقريب المعارف فى الكلام / ص 184
32- الازدى: الثاقب فى المناقب، ص 613
33- رشيق حاجب المادراى: الخرائج والجرائح، ج 1 / ص 460.
34- على بن ابراهيم بن مهزيار: دلائل الامامة / ص 296
35- احمد بن اسحاق: كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 384
36- ابراهيم بن ادريس ابواحمد: الغيبة شيخ طوسى، 268
37- ابراهيم بن عبده النيشابورى: الارشاد، 2/351
38- اسماعيل بن على النوبختى: الغيبة، 272/237
39- عبدالله بن صالح: الكافى، 1/331
40- غانم ابوسعيد الهندى: كافى 1/515
41- كامل بن ابراهيم المدنى: الغيبة 247/216
42- عبدالله السورى: كمال الدين 2:441
43- وكلاء امام مهدى (عج)
44- خدام و كنيزان حضرت.
25) كتابهاى تاريخ طبرى و غيره بيانگر آن هستند كه معتمد كينه و عداوت شديدى
نسبت به اهل بيتعليهم السلام داشت، او بعد از وفات امام حسن عسكرىعليه السلام
شخصاً به جستجو براى يافتن حضرت پرداخت و دستور داد. كنيزان امام حسن عسكرى را
بازداشت كردند البته گفتنى است كه جعفر كذاب هم به طمع نيل به منزلت برادرش او
رايارى مىكرد.
لازم به ذكر است كه معتز و مهدى از خلفاى قبل، معتمد را به مسألهى ولادت
حضرت آگاه كرده بودند و لذا امام حسن عسكرىعليه السلام تلاش زيادى كرد كه خبر
ولادت حضرت منتشر نشود.
26) وفيات الأعيان، ج 4، ص 176، رقم 562.
27) تاريخ الاسلام، ج 19، ص 113، ص 159.
28) الصواعق، ص 255 و 314.
29) الاعلام، ج 6، ص 80.
30) از ديگر علماء اهل سنت كه اعتراف به ولادت حضرت كردهاند مىتوان افراد
ذيل را نام برد.
1- ابن الوردى: ((وُلِدَ محمد بن الحسن الخالص سنة خمس و خمسين و مأتين)).
نورالابصار: 186
2- الشبراوى الشافعى: ايشان در كتاب الاتحاف به ولادت امام مهدى در شب نيمه
شعبان سال 255 هجرى تصريح كرده است. الاتحاف بحبّ الاشراف: 68
3- مؤمن بن حسن الشبلنجى: بنابر عقيدهى اماميه ايشان آخرين امام از ائمهى
اثنا عشر است. نورالابصار / 186
4- ابن الأثير الجزرى، عزالدين: ايشان در كتاب الكامل فى التاريخ در ضمن
حوادث سال ((260)) مىگويد: در اين سال ابومحمد علوى عسكرى وفات كرده، ايشان بنا بر
نظر اماميه يكى از ائمهى اثنا عشر مىباشد و او پدر همان محمد است كه شيعه معتقدند
او مهدى منتظر است. ((الكامل فى التاريخ، 7/274))