او متولد شده است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

او متولد شده است - نسخه متنی

محمد باقر ایروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

او متولد شده است

نويسنده :آيت الله محمد باقر ايرواني

عنوان مقاله : اشاره: درباره‏ى ولادت حضرت بقية الله (عج) دوگونه شبهه شده
است. برخى گفته‏اند، آن حضرت به دنيا نيامده است و چنين شخصى به دنيا هم نخواهد
آمد. از ديد اينان، ((ظهور منجى)) يك ايده‏ى محقّق ناشدنى است.

بعضى ديگر گفته‏اند، آن حضرت، هنوز متولّد نشده است و در آينده، به دنيا
خواهد آمد.

اين نوشتار، به هر دو شبهه، از طريق تواتر احاديث مهدوى و حساب احتمالات،
پاسخ داده است.



آنگاه كه هستى آفرين گل آدمى بسرشت و فرزندان آدم بر زمين منزل گزيدند تبار
او با گذشت روزگار رو به فزونى نهاد امّا در اين ميان ايزد دادار نيكان و پاكان خود
را از بين همين مردمان برگزيد تا دستگير خلقش بوده و آنان رهنمون‏گر راه هدايت
باشند كه از ميان اين نيك مردان گُلِ سر سبد هستى را به عنوان آخرين هدايتگر خود بر
مردمان قرار داد كه سلسله جنبان راه هدايت تا هميشه روزگار باشد. پس از افول
زندگانى پُر از نور آن چراغ هدايت مشعل راه نجات به دست سكّان داران كشتى نجات
سپرده شد، دوازده ستاره پر فروغ كه به نوبت در ظلمات نمايانگر راه نجات و هدايت و
سيراب گر تشنگان معرفت بودند، افسوس كه شب پرّه‏ها را تاب نورافشانى خورشيد نبود و
هر از چند گاهى چراغى را خاموش كرده تا دوازدهمين نور روشنگر خدايى به خواست
پروردگار در پس ابر نهان شد تا تشنگان را بر او چنان نياز اُفتد كه چون ماهى بيرون
افتاده از آب براى وصالش بى تاب و بى‏قرار شوند. و مشتاقانه چشم بر پديدار شدن او
داشته باشند تا به راستى و پاكى او را يارى كرده و گردن طاعت بر او فرو آورند.



خداوند تبارك و تعالى در قرآن كريم مى‏فرمايد:

((يريدون ليطفؤوا نورالله بأفواههم والله متمُّ نوره و لو كره الكافرون))(1)

از زوايا و ابعاد گوناگونى مى‏توان به مقوله‏ى مهدويّت نگريست. مسئله‏ى ولادت
حضرت مهدى(عج) يكى از آن جهات است كه در اين نوشتار، در صدد اثبات آن و پاسخ به
شبهات مطرح شده در اين باره هستيم.



انواع شبهه درباره‏ى ولادت حضرت‏عليه السلام‏

درباره‏ى ولادت حضرت مهدى‏عليه السلام از دو جهت شبهه وارد شده است:

1- عدّه‏اى اين گونه شبهه كرده‏اند كه منجى موعود، پا به عرصه گيتى نگذاشته و
به دنيا هم نخواهد آمد و پديدار شدن يك منجى در آينده و اصلاح عالم به دست او، قابل
پذيرش نيست و چنين ايده‏اى محقّق نمى‏شود.

2- عدّه‏اى، اساس ايده‏ى مهدويّت را فى الجمله پذيرفته‏اند، ولى بر اين
عقيده‏اند كه امام مهدى‏عليه السلام هنوز متولّد نشده و آن هنگام كه مصلحى پديدار
شود تا اساس ظلم به دستان‏اش برچيده شود، ايده‏ى موعود، محقّق مى‏شود.

شبهه يكم - شبهه در اصل مهدى باورى‏

همه‏ى مسلمانان، بر بطلان چنين شبهه‏اى، وحدت نظر دارند و اماميّه و غير
اماميه، بر ظهور مردى در آخر الزمان كه اصلاح عالم را به ارمغان آورد، متّفق هستند.

آيات و مجموعه‏ى زيادى از روايات نيز بر اين مسئله، تصريح دارند.

آيات‏

پنج يا شش آيه، در اصل اعتقاد به مهدويّت ظهور دارد و نيازى به تفسير از جانب
اهل‏بيت‏عليهم السلام نيست.(2) در اين جا، به بعضى از آن‏ها اشاره مى‏كنيم:

((يريدون ليطفؤوا نور الله بأفواههم والله متمّ نوره))؛

مى‏خواهند نور خدا را با دهان‏شان خاموش كنند و حال آن كه و خداوند، نور خود
[اسلام‏] را تمام مى‏كند.

اين بخش از آيه، پيامى از جانب خداوند هستى بخش است كه نور خود را بر سر تا
سر اين كره‏ى خاكى مى‏گستراند. مصداق اين بشارت، تا حال، واقعيّت نيافته و از آن جا
كه امكان ندارد، خداوند خبر خلاف واقع دهد، بايد روزى اين نويد و بشارت صورت پذيرد.
و تحقق آن، تنها، به دست امام مهدى(عج) است: بنابراين، اين آيه، بدون نياز به تفسير
روايى، به مطلب تصريح دارد.

((و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أنّ الأرض يرثها عبادى الصالحون))؛

يقيناً، بعد از ذكر، در زبور نوشتيم كه بندگان صالح، زمين را به ارث مى‏برند.

مراد از ارض، تمام زمين بوده و بندگان صالح، تا حال، وارث همه‏ى زمين
نشده‏اند. پس بايسته است كه اين واقعيّت، در آينده، تحقّق يابد و وقوع اين [مشيّت‏]
جز به دست مهدى منتظر (عج)، محتمل نيست.

اين آيات و ساير آيات، بر اصل مهدى باورى دلالت دارند.

گفتنى است كه اين آيات، بر تولّد امام مهدى(عج) و پنهان بودن ايشان از
ديدگان، دلالتى ندارند، بلكه تنها تصريح دارند كه اين نويد و بشارت، روزى واقعيّت
يافته و بندگان صالح، وارث تمام زمين مى‏شوند؛ زيرا، اين نويد با تولد منجى مصلح در
آينده نيز مى‏سازد.



روايات‏

احاديث پر شمارى در باره‏ى اصل ايده‏ى مهدويت و وقوع اين ارمغان و اميد،
موجود است، هر چند بر تولّد امام مهدى(عج) دلالتى ندارند.

اين روايات، مورد پذيرش اهل سنّت نيز واقع شده‏اند. آنان، با توجّه به اين
روايات درباره‏ى حضرت مهدى موعود(عج) و ظهور شخصى در آينده به اين نام، كتاب‏ها
نوشته‏اند. ما، بيش از سى كتاب از آنان را گرد آورده‏ايم.

اينك، به دو روايت از آن روايات، اشاره مى‏كنيم.

1- پيامبر اكرم فرمودند:

((لا تذهب الدنيا حتّى يملك العربَ رجل من أهل بيتي يواطى‏ء اسمه اسمى))(3)

2- پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:

((لاتقوم الساعةُ حتّى تملأ الأرض ظلماً و جوراً و عدواناً ثم يخرج من
أهل‏بيتي مَن يملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً.)).(4) و (5)

از جمله مهدى باوران غير شيعى، مى‏توان از ابن تيميّه و ابن حجر(6) و
عبدالعزيز بن باز نام برد. بن باز (مفتى اعظم عربستان)، در مجله‏ى الجامعة يادآور
مى‏شود كه اعتقاد به امام مهدى(عج) و روايات آن، صحيح بوده و شايسته نيست چنين
انديشه‏اى انكار شود.

شبهه‏ى دوم: ترديد در ولادت.

ممكن است كسى بگويد: ((ما، اصل اعتقاد به امام مهدى(عج) و پديدار شدن موعودى
در آينده را مى‏پذيريم ولى لازم نيست اين موعود، همان امام مهدى(عج) باشد كه تولد
يافته و از ديدگان پنهان است.

چه بسا، آن مهدى منتظر، در آينده، پا به گيتى گذاشته و غيبتى در كار نباشد.
پس وقوع ولادت حضرت، چه گونه ثابت مى‏شود؟)).

هدف از اين نوشتار، اثبات ولادت حضرت است. براى اثبات آن، تلاش مى‏شود كه
ولادت امام مهدى(عج) از طريق تواتر و حساب احتمالات ثابت شود.

چهار قضيّه‏ى مهم‏

به عنوان مقدمه، ابتدا، چهار قضيّه‏ى مهم را تبيين مى‏كنيم.

قضيّه‏ى يكم‏

براى اثبات هر مسئله‏اى، دو راه وجود دارد: 1- تواتر؛ 2- حساب احتمالات.



تواتر

تواتر، بدين معنا است كه انبوه زيادى از راويان، از يك مسئله خبر دهند، به
گونه‏اى كه احتمال اجتماع و تبانى آن‏ها بر كذب، محال باشد. اگر دويست يا سيصد تَن
كه در مواقف و مواطن مختلفى به سر مى‏برند، روايتى نقل كنند، وقوع توافق آنان بر
كذب، ممكن نيست. چنين خبرى را خبر متواتر مى‏گويند.



حساب احتمالات‏

اگر يك يا چند نفر، خبرى را حكايت كنند، اين خبر، متواتر نيست، ولى اگر به
انحاى مختلف، شواهدى به آن ضميمه شود، بر طبق حساب احتمالات، به سبب آن قرائن، قطع
حاصل مى‏شود.

به عنوان مثال، شخصى، به بيمارى صعب العلاجى دچار شده است و فردى به ما پيام
مى‏رساند كه ((ايشان، شفا يافته است.)). با اين خبر، تا سى در صد، احتمال بهبود
مريض حاصل مى‏شود، ولى اگر شواهد و قرائنى به آن ضميمه شود، ارزش احتمال، از سى در
صد به چهل يا پنجاه درصد يا... مى‏رسد. اين قرينه، مى‏تواند اين باشد كه مثلاً او،
ديگر از دوا استفاده نمى‏كند و يا اين كه شاد و خندان است و...

اين خبر، در حقيقت، خبر متواتر نيست، ولى به سبب حساب احتمال و ضميمه كردن
قرائن، ارزش احتمال، قوّت گرفته و يقين حاصل مى‏شود.

قضيّه‏ى دوم - وثاقت و عدالت راوى‏

در خبر متواتر، عادل بودن و وثاقت راوى، ضرورى نيست. حال اگر يك يا چند نفر
حكايتى نقل كنند، حجّيت اين خبر، مشروط به عدالت راوى است، ولى اگر صد يا دويست يا
سيصد تن، قضيه‏اى را حكايت كنند، لازم نيست كه راويان عادل باشند؛ زيرا، خبر
متواتر، به دليل كثرت راويان، افاده‏ى يقين كرده است و بعد از حصول قطع، هدف و
مقصودى ديگر باقى نمى‏ماند. ما، عدالت را براى به دست آوردن يقين مى‏خواهيم، وقتى
يقين حاصل شد، شرط عدالت لزومى ندارد.

با عنايت به اين مطالب، ترديد و ابهام‏آفرينى در روايات دلالت كننده بر ولادت
امام مهدى(عج) و مسائل مرتبط با حضرت، شايسته نيست و نمى‏توان گفت: ((سند اين
روايت، ضعيف است)) و يا ((راويان، مجهول هستند)) و يا...

آرى، اگر تعداد روايات، محدود بود، اين خدشه‏ها وارد است، امّا از آن جا كه
احاديث درباره‏ى حضرت مهدى(عج) متواتر و مستفيض است، نبايد در آن‏ها مناقشه كرد.

قضيّه‏ى سوم - قدر مشترك اين احاديث‏

ممكن است مجموعه‏اى از روايات، در خصوصيّات و تفاصيل، با هم متفاوت باشند،
ولى از يك زاويه، مدلول همه‏ى آن‏ها يكى باشد. مثلاً افراد بى‏شمارى، از بهبود
مريضى خبر مى‏دهند، ولى يكى از آنان از شفاى مريض در ساعت يك، و ديگرى از بهبود او
در ساعت دو، و سومى از بهبود مريض در ساعت سه خبر مى‏دهد.

اگر چه خبر اين راويان، در جزئيات يكى نيستند، ولى همه، از جهت بهبود مريض،
متحد هستند كه در اين صورت، شفاى مريض، براى ما ثابت مى‏شود؛ زيرا، هر يك از اين
خبرها، در حقيقت، دو خبر هستند: خبر نخست، شفاى مريض است و خبر دوم، زمان شفاى او
است. خوب مى‏نگريم، مى‏فهميم كه همه‏ى آنان در شفا يافتن فلان فرد، متفق هستند، هر
چند در زمان آن اختلاف دارند.

اگر روايات پر شمارى، از يك زاويه، بر جريان معيّنى، اتّفاق داشته باشند،
نسبت به آن مسئله، يقين حاصل مى‏شود، هر چند اين اخبار، در ساير تفاصيل و خصوصيات،
با هم تمايز داشته باشند. پس شايسته نيست در احاديث ميلاد امام مهدى عليه السلام
مناقشه كرد و گفت: ((اين روايات، در تفاصيل، با هم اختلاف دارند. در اين احاديث،
گاه، مادر امام مهدى(عج) ((نرجس)) و گاه ((سوسن)) ناميده شده، و يك بار خبر از
تولّد يافتن حضرت عليه السلام در اين شب و بار ديگر از به دنيا آمدن امام(عج) در شب
ديگر حكايت كرده‏اند و يك روايت نقل مى‏كند كه امام عليه السلام، در فلان سال به
دنيا آمده و روايت دوم، خبر از متولّد شدن حضرت (عج) در سالى ديگر مى‏دهد. پس با
توجّه به اختلاف‏ها، شايسته نيست به آن‏ها تمسك شود؛ زيرا، متواتر و مورد پذيرش
نبوده و در اثبات تواتر و تحصيل علم به ولادت حضرت، سودى نمى‏رسانند.))؛ زيرا، اين
روايات، از جهت تصريح به ولادت امام(عج) با هم مشترك‏اند و تفاوت آن‏ها در ساير
شاخصه‏ها و ويژگى‏ها است.



قضيّه‏ى چهارم - اجتهاد در مقابل نص‏

شايسته نيست كسى در مقابل نص، اجتهاد شخصى كند. پس اگر متن روايتى، دلالت
صريح بر چيزى داشته باشد و از حيث سند هم تام باشد، نبايد كسى در آن مسئله، اجتهاد
شخصى كند.

خداوند تبارك و تعالى مى‏فرمايد:

((وأقيموا الصلاة وآتوا الزكاة)).

كاملاً روشن است كه اين آيه، طلب اقامه‏ى نماز و پرداخت زكات را مى‏كند، حال
اگر كسى بگويد: ((اين آيه اقامه‏ى نماز را طلب نمى‏كند و...)) سخنى بر خلاف نصّ
صريح رانده است و او، چنين حقّى را ندارد.

بله، در اين كه آيا اين درخواست، درخواستى وجوبى است يا امرى استحبابى
مى‏تواند اجتهاد كند؛ زيرا، وجوب و استحباب، در اين آيه، ظاهر و نصّ نيست.

احاديث امام مهدى عليه السلام، نيز اين چنين است و اجتهاد شخصى بر نمى‏دارد؛
زيرا، دلالت اين روايات، واضح و صريح‏اند و از حيث سند هم متواتر. زمانى مى‏توان
اجتهاد كرد كه دلالت روايت، صريح نباشد و سند آن، اشكال داشته باشد.

اينك، پس از بيان اين چهار قضيّه، به مسئله‏ى ولادت حضرت‏عليه السلام
مى‏پردازيم و عواملى را كه براى ما در اين باره يقين مى‏آورد، بيان مى‏كنيم.

عامل نخست (احاديث عمومى)

عامل نخست، احاديث پرشمارى است كه از مسلّمات بين اماميه و غير اماميه شمرده
مى‏شود. در اين احاديث، هر چند نام حضرت نيامده است، امّا دلالت بر ولادت حضرت
دارند.



در اين زمينه، سه حديث نقل مى‏كنيم:

الف) حديث ثقلين‏

اين روايت، ميان اماميه و برادران اهل سنّت، متواتر است و سند آن، قابل خدشه
نيست. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم اين حديث شريف را در مواقف و مواطن
متعدّدى، از جمله حجةالوداع، بازگو كرده است. اختلافاتى كه در بعضى الفاظ حديث ديده
مى‏شود، برگرفته از گوناگونى مواقف صدور حديث است.

حديث ثقلين، چنين است:

إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي أهلَ بيتي. أحدهما أكبر من الآخر.
و لن يفترقا حتّى يردا علىَّ الحوضَ؛(7)

من، در ميان شما، دو چيز گران بها به جاى مى‏گذارم: كتاب خدا و عترتم، اهل
بيت‏ام. يكى از آن دو، از ديگرى بزرگ‏تر است. اين دو، از هم جدا نمى‏شوند تا زمانى
كه در حوض، بر من وارد شوند.



جمله‏ى ((لن يفترقا حتّى يردا علىَّ الحوضَ)) بر استمرار همراهى اهل
بيت‏عليهم السلام با قرآن كريم دلالت دارد و اين پيوستگى در همراهى، جز با فرض
تولّد يافتن حضرت‏عليه السلام و پنهان بودن ايشان از ديدگان، امكان ندارد؛ زيرا،
اگر حضرت‏عليه السلام، در آينده تولّد يابد، مى‏بايد در اين زمان، قرآن، از اهل
بيت‏عليهم السلام جدا باشد. و حال آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرموده است،
اين دو از هم جداناشدنى هستند.

دلالت اين حديث بر ولادت امام مهدى(عج) روشن است. اين حديث، از آغاز، در شأن
امام مهدى(عج) وارد نشده و براى موضوع ديگرى آمده است، ولى التزاماً، ولادت امام
مهدى‏عليه السلام از آن استفاده مى‏شود.

اشكال: امام مهدى‏عليه السلام هنوز متولد نشده و آن هنگام كه رجعت فرا رسد و
امام عسكرى‏عليه السلام بار ديگر پا به اين جهان گذارد موعود تولد مى‏يابد.



بنابراين بين صدق حديث و عدم ولادت امام(عج) سازگارى ايجاد مى‏شود،

جواب: لازمه اين سخن، جدايى بين اهل بيت و قرآن در زمان قبل از رجعت است زيرا
در اين هنگام امام مهدى(عج) و اهل بيت واقعيت خارجى نداشته و قرآن از آنها جدا
مى‏باشد.



ب) حديث ((دوازده خليفه))

اين حديث، از مسلّمات ميان اماميّه و اهل سنّت است.

از اهل سنت، بخارى و مسلم، و از اماميه، شيخ صدوق در كمال الدين اين خبر را
حكايت كرده‏اند.

متن حديث، اين چنين است:

جابر بن سمره نقل مى‏كند: ((با پدرم، به محضر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله
وسلم رسيديم و شنيدم كه مى‏فرمايند: ((إنَّ هذا لاينقضي حتّى يمضي فيهم إثنا عشر
خليفة.)). سپس پيامبر، آهسته سخن گفت. به پدرم گفتم: ((پيامبر چه فرمود؟)).

پدرم گفت: ((ايشان مى‏فرمايند، همه‏ى آنان، از قريش هستند.)).(8)

برخى تلاش كردند تا اين حديث را بر خلفاى راشد و دو يا سه نفر از بنى اميه و
دو يا سه نفر از بنى عباس منطبق كنند. چنين تطبيقى، پذيرفته نيست. و تنها مصداق
مورد پذيرش خبر غيبى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم ائمه‏ى اثنى عشرعليهم
السلام مى‏باشند.

اين حديث، بر ولادت امام مهدى(عج) دلالت التزامى دارد؛ زيرا، اگر فرض كنيم از
حضرت عسكرى‏عليه السلام فرزندى به نام مهدى‏عليه السلام متولّد نشده باشد، خلفاى
حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله وسلم، يازده تن خواهند بود و اين، يعنى، نادرست گويى
از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم كه امرى محال است.

پس بايد وقوع ولادت امام عليه السلام را پذيرفت و در غير اين صورت، اين حديث،
مطابقت خارجى ندارد.



ج) حديث ((من مات و لم يعرف امام زمانه...))

اين حديث هم ميان اماميّه و اهل سنّت، از مسلّمات است و همه، آن را روايت
كرده‏اند. متن حديث اين چنين است:

((مَنْ مات و لم يَعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليّة؛(9)

كسى كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد، با مرگ جاهليّت مرده است.))

اگر امام مهدى‏عليه السلام هنوز به دنيا نيامده باشد، پس ما، معرفتى از امام
زمان مان نداريم و گرفتار مرگ جاهلى شده‏ايم؛ زيرا، بنابراين حديث، در هر زمان،
امامى وجود دارد و لازم است معرفت به او وجود داشته باشد و در صورت متولّد نشدن
امام مهدى(عج) چنين شناختى حاصل نمى‏شود.



عامل دوم: اخبار خاص‏

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و امامان معصوم‏عليهم السلام از تولّد فرزندى
براى امام حسن عسكرى‏عليه السلام خبر مى‏دهند كه بعد از به دنيا آمدن، از ديدگان
پنهان مى‏شود و زمين را پر از قسط و عدل خواهد كرد و ايمان به ايشان، براى هر مؤمنى
ضرورى است.

شيخ صدوق، در كمال الدين، اين احاديث را در ابواب زير، تنظيم كرده است:

1- اخبار پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم از حضرت مهدى (عج) (45 حديث)؛

2- اخبار امام على‏عليه السلام از امام مهدى (عج)؛

3- اخبار حضرت زهراعليها السلام از امام مهدى (عج) (4 حديث)؛

4- اخبار امام حسن‏عليه السلام از امام مهدى (عج) (2 حديث)؛

5- اخبار امام حسين‏عليه السلام از امام مهدى (عج) (5 حديث)؛

6- اخبار امام سجادعليه السلام از امام مهدى (عج) (9 حديث)؛

7- اخبار امام باقرعليه السلام از امام مهدى (عج) (17 حديث)؛

8- اخبار امام صادق‏عليه السلام از امام مهدى (عج) (57 حديث)؛

مجموع روايات موجود در كافى و الغيبة و كمال الدين و ديگر كتب، بيش از هزار
حديث است.

به عنوان نمونه، يك حديث از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم و دو حديث
از امام صادق‏عليه السلام نقل مى‏كنيم.



1- ابن عباس، روايت مى‏كند كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند:
((آگاه باش كه خداوند تبارك و تعالى، من و امامان معصوم‏عليهم السلام را حجّت بر
بندگان‏اش قرار داده است. از صلب حسين، امامانى قرار داده است كه امر مرا به پا
مى‏دارند و وصيّت و سفارش مرا محافظت مى‏كنند. امام نهم از آنان، قائم اهل بيت من و
مهدى امّت من است. او، در شمائل و افعال و اقوال، شبيه‏ترين مردم به من است. وى،
بعد از يك غيبت طولانى ظهور مى‏كند...)).(10)

به اين مضمون يا قريب به آن، احاديث زيادى وجود دارد كه در بعضى از آن‏ها،
نام ائمه‏عليهم السلام هم آمده است.



2- محمد بن مسلم، به سند صحيح، از امام صادق‏عليه السلام نقل مى‏كند كه
امام‏عليه السلام فرمودند:

ان بلغكم عن صاحبكم غيبةٌ فلا تنكروها؛(11)

اگر از صاحب تان، غيبتى به شما رسيد، آن را انكار نكنيد.)).



3- زراره مى‏گويد، شنيدم كه امام صادق‏عليه السلام فرمود:

((إنَّ للقائم غيبةً قبلَ أنْ يقومَ - يا زرارة! - و هو المنتظر. و هو الذى
يشك فى ولادتِه؛(12)

قائم (عج) قبل از آن كه قيام كند، غيبتى خواهد داشت، اى زراره! او، همان
((منتظر)) است. او، كسى است كه درولادت‏اش، شكّ و ترديد مى‏شود.)).

در اين روايت امام صادق‏عليه السلام از شبهه‏ى در ولادت امام مهدى‏عليه
السلام خبر داده است.

جعفر، عموى امام مهدى(عج) نخستين كسى بود كه به سبب عدم اطّلاع بر تولّد
حضرت، در ولادت امام مهدى(عج) ترديد آفرينى كرد. به سبب موقعيّتهاى سختى كه در آن
هنگام مسئله‏ى امامت را احاطه كرده بود، از انتشار خبر ولادت حضرت، به شدت ممانعت
مى‏شد، به نحوى كه امامان معصوم‏عليهم السلام حتّى تصريح به نام امام مهدى (عج) را
هم اجازه ندادند. بنابراين، جعفر، مطلّع نبود كه امام حسن عسكرى‏عليه السلام،
فرزندى به نام مهدى(عج) دارد و به خاطر همين، آن واقعه پيش آمد و جعفر، ولادت حضرت
را منكر شد.

ابن حزم نيز در كتاب الفصل في الملل والاهواء والنحل در مسئله‏ى ولادت حضرت،
ابهام آفرينى كرده و گفته است:

((جماعتى از شيعه، بر اين عقيده‏اند كه تا سال دويست و شصت هجرى قمرى - يعنى
همان سال وفات امام حسن عسكرى‏عليه السلام - مهدى (عج)، به دنيا نيامده است.(13)

مجد اسعاف النشاشيبى مى‏گويد: ((امام حسن عسكرى‏عليه السلام، فرزند پسر يا
دخترى به جاى نگذاشت.)).(14)

امام صادق‏عليه السلام به زراره مى‏فرمايد:

((و او همان منتظر و كسى است كه در ولادت او شك مى‏شود، بعضى مى‏گويند پدرش
بدون جانشين فوت كرده و بعضى مى‏گويند او دو سال قبل از وفات پدر متولد شده است))

در ادامه امام‏عليه السلام مى‏فرمايد:

((اى زراره! اگر آن زمان را درك كردى، اين دعا را بخوان)):

((اللهم! عرّفنى نفسك، فإنّك إنْ لم تعرّفني نفسك لم أعرفْ نبيّك.

اللهمّ! عرفني رسولك، فإنّك إنْ لم تعرّفْني رسولك لم أعرفْ حجتك.

اللهمّ! عرّفني حجّتك، فإنَّك إنْ لم تعرّفني حجّتك، ضللتُ عن دينى.)).(15)

ادعيه‏ى معروفه نبايستى فراموش شوند و از سوى ائمه‏عليهم السلام به آنها
توصيه زيادى شده است:

((اللهمّ كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه الساعة و
فى كلّ ساعة وليّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتى تسكنه ارضك
طوعاً و تمتعه فيها طويلاً))(16)

امامان معصومين‏عليهم السلام در اين دعا به شيعيان مى‏آموزند كه نام مبارك
حضرت‏عليه السلام را مخفى نگاه دارند و تعبير به حجت از سوى ائمه‏عليهم السلام
بيانگر نهايت حالت كتمان مى‏باشد و حتى در دعاى فوق به جاى الحجة ((فلان بن فلان))
هم آمده است.

مرحوم كلينى در كافى و شيخ طوسى در الغيبة و ديگران، بيش از صدها حديث در اين
زمينه نقل كرده‏اند. اين روايات، با توجّه به كثرت شان، متواتر بوده و قابل خدشه
نيستند و اجتهاد در آن‏ها اجتهاد در مقابل نصّ است.



عامل سوم - ديدن آن حضرت‏

مجموعه‏اى از روايات، از ديدن امام زمان‏عليه السلام از سوى جمعى از شيعيان
خبر مى‏دهند.

على رغم اين كه امامان معصوم‏عليهم السلام تأكيد و توصيّه‏ى زيادى داشتند تا
نام و خبر ولادت امام مهدى(عج) پنهان باشد و منتشر نشود، ولى دستگاه حاكم، از خلال
سنّت نبوى و اخبار اهل بيت‏عليهم السلام دريافته بودند كه براى امام حسن عسكرى‏عليه
السلام فرزندى خواهد بود كه زمين را پر از قسط و عدل مى‏كند و حكومت‏هاى ظالم، به
دستان مبارك‏اش نابود مى‏شوند.

بنابراين، همان گونه كه فرعون بر تولّد حضرت موسى‏عليه السلام آگاه بوده و
مراقب زنان و قابله‏ها بود، بنى عباس هم در زمان معتمد عباسى كاملاً بر اوضاع
محافظت و نظارت داشت، ولى همان گونه كه حضرت موسى‏عليه السلام متولّد شد، حضرت
مهدى‏عليه السلام نيز دور از چشمان جاسوسان بنى عباس، به دنيا آمد و گروهى از
شيعيان خالص، توفيق پيدا كردند، در كودكى آن حضرت را ببينند.

ابوالقاسم جعفرى داود بن قاسم از امام هادى‏عليه السلام نقل مى‏كند:

يقول: ((الخلف من بعدى الحسن ابنى، فكيف لكم بالخلف من بعد الخلف فقلت و لِمَ
جعلنى اللّه فداك؟ قال انّكم لاترون شخصه ولايحل لكم ذكره باسمه)) فقلت: فكيف
نذكره؟ قال: ((قولوا الحجة من آل محمدصلى الله عليه وآله وسلم))(17)

جانشين من پس از من فرزندم حسن است شما چگونه باشيد در جانشين بعد از آن
جانشين؟ عرض كردم. قربانت گردم چرا؟ فرمود: شخص او را نبينيد و بردن نام او براى
شما روا نباشد، عرض كردم: پس چگونه او را ذكر كنيم؟ فرمود: بگوييد حجت از آل
محمدصلى الله عليه وآله وسلم‏

به هر حال على رغم اينكه ائمه‏عليهم السلام تلاش نمودند كه خبر ولادت حضرت
منتشر نشده و مخفى بماند ولى جماعتى از شيعه موفق به زيارت حضرت مهدى‏عليه السلام
شدند.

شيخ كلينى، از محمد بن عبدالله و محمد بن يحيى، از عبداللّه بن جعفر حميرى،
روايت كرده است كه او گفت:

من و شيخ ابوعمرو(18) نزد احمد بن اسحاق(19) بوديم. احمد بن اسحاق، با چشم به
من اشاره كرد كه از ((جانشين)) سؤال كنم. به او گفتم: ((اى ابا عمرو! من مى‏خواهم
از تو راجع به چيزى بپرسم. البته، نسبت به آن چه كه درباره‏ى آن از تو سؤال مى‏كنم،
شك ندارم، عقيده‏ى من، اين است كه زمين، از حجّت خالى نيست... ولى دوست دارم
يقين‏ام زياد شود. ابراهيم‏عليه السلام از خداوند خواست كه به او نشان دهد چه گونه
مردگان را زنده مى‏كند. خداوند فرمود: آيا ايمان ندارى؟؛ ابراهيم عرض كرد: مى‏خواهم
قلب‏ام مطمئن شود. احمد بن اسحاق، از امام هادى‏عليه السلام به من خبر داد و گفت:
از امام، پرسيدم: با چه كسى نشست و برخاست كنم و از چه كسى مطلب اخذ كنم و قول چه
كسى را قبول كنم؟. امام‏عليه السلام فرمود: ((عَمرى، ثقه است. هر چه از طرف من به
تو رسانيد، مطمئناً از من رسانده است. و هر چه از طرف من به تو گفت، مطمئناً، از
جانب من مى‏گويد. پس به حرف او گوش فرا ده و از او اطاعت كن؛ زيرا، او، ثقه و مورد
اعتماد است)).

ابوعلى به من خبر داد كه از امام حسن عسكرى‏عليه السلام پرسيدم، امام‏عليه
السلام فرمود: ((عَمرى و پسرش، ثقه هستند. پس هر چه از جانب من به تو رساندند،
مطمئناً از من رسانده‏اند و هر چه به تو مى‏گويند، مطمئناً، از طرف من مى‏گويند.
حرف آن دو را گوش كن و از آن دو اطاعت كن؛ زيرا، اين دو، مورد اعتماد هستند)).

اين، سخن دو امام در حق شما بود.)).



عبدالله بن جعفر گفت، ابو عمرو، سجده كرد و گريست. سپس گفت: ((حاجت خود را
بخواه.)). به او گفتم: ((آيا جانشين بعد از امام حسن عسكرى‏عليه السلام را
ديده‏اى؟)). گفت: بله...)).



به او گفتم: ((يك سؤال باقى ماند.)). به من گفت: ((بيا جلو)). گفتم: ((اسم او
چيست؟)). گفت: بر شما حرام است كه از آن سؤال كنيد. اين را از جانب خود نمى‏گويم. و
من، حق ندارم چيزى را حرام يا حلال كنم، بلكه اين را از امام حسن عسكرى مى‏گويم.
گمان حاكم و سلطان، اين بود كه ابا محمد وفات كرده و فرزندى به جا نگذاشته و ميراث
او هم تقسيم شده است. از خدا بترسيد و از اين كار خود دارى كنيد.)).

دلالت اين حديث، صريح بوده و قابل اجتهاد شخصى نيست. اصوليان، در مسئله‏ى
حجّيت خبر ثقه، به آن استدلال كرده‏اند و شهيد صدر قدس سره هم ياد آور مى‏شود كه:
اين روايت، به تنهايى، افاده‏ى يقين مى‏كند.(20)

در اين جا اشكال شده است كه ((اين روايت، خبر واحد است. چه گونه مى‏توان به
آن بر حجّيت خبر واحد استدلال كرد؟ اين گونه استدلال كردن، دور است.)).

شهيد صدر گفته است، اين روايت، افاده‏ى يقين مى‏كند؛ زيرا، هر زمانى كه شيخ
كلينى، خبرى را نقل كند و بگويد: ((أخبرنى))، در خبرش ترديدى نيست.

مرحوم كلينى، اين خبر را از محمد بن عبدالله و محمد بن يحيى عطار كه هر دو از
بزرگان شيعه هستند و احتمال كذب ايشان نمى‏رود نقل كرده است. عبداللّه بن جعفر
حميرى هم از بزرگان است.(21)



حكيمه، دخت گران مايه‏ى امام جوادعليه السلام هم داستان مشهورى را نقل مى‏كند
كه به بخشهايى از آن، اشاره مى‏شود:

حسن به على، كسى را به نزد من فرستاد و فرمود: ((عمه جان! امشب كه نيمه‏ى
شعبان است، در منزل ما افطار كن؛ زيرا، خداوند تبارك و تعالى، امشب، تو را با ولىّ
و حجّت خود بر خلق‏اش و جانشين بعد از من، مسرور مى‏كند.)). حكيمه گفت: ((به خاطر
آن، بسيار مسرور شده و فوراً لباس پوشيده و در همان ساعت از منزل خارج شده تا به
محضر ابى محمد شرفياب شدم. او، در صحن خانه‏اش نشسته بود و كنيزان‏اش گرداگرد او
بودند. گفتم: ((فدايت شوم اى آقايم! جانشين تو از چه كسى متولّد مى‏شود؟)).
امام‏عليه السلام فرمود: ((از سوسن)).(22)

حكيمه گفت:

((وقتى نماز مغرب و عشاء را خواندم، سفره را آوردند و من و سوسن، افطار
كرديم. با سوسن، در يك اتاق خوابيديم. خواب كوتاهى رفتم و بيدار شدم. و پيوسته، در
فكر آن چيزى بودم كه ابو محمّد از امر ولىّ الله به من وعده داده بود.

قبل از زمانى كه هر شب براى نماز شب بيدار مى‏شدم، بيدار شدم و نماز شب را
خواندم. تا به نماز وتر رسيدم، سوسن، ترسان از جا پريد و ايستاد و ترسان خارج شد.
وضو گرفت و برگشت و نماز شب را خواند تا به نماز وتر رسيد، به دلم الهام شد كه فجر
نزديك است. بلند شدم تا نگاه كنم ديدم فجر اوّل طلوع كرده است.

در دلم، نسبت به وعده‏ى ابى محمدعليه السلام شك و ترديد افتاد. امام، از
حجره‏اش به من ندا داد كه: ((شك نكن كه در همين ساعت، تو، به مطلب مى‏رسى.)).



حكيمه گفت:

((از ابى محمدعليه السلام به سبب آن چه در قلب‏ام خطور كرد، خجل شده و شرم
كردم. خواستم برگردم كه ناگهان سوسن، نماز را قطع كرده و ترسان خارج شد. نزد او
رفتم. به او گفتم: ((پدر و مادرم فدايت باد! آيا چيزى درك مى‏كنى؟)). گفت:
((بله.)). گفتم: ((إن شاء الله، ترسى براى تو نيست.)). بالشى برداشتم و در وسط خانه
گذاشتم. و او را به گونه‏اى كه آماده‏ى زايش باشد، بر روى آن نشاندم. او را فشار
دادم، به گونه‏اى كه ناله‏ى شديدى كرد. تشهّد گفتم، در اين حال، ولىّ خدا را ديدم
كه سجده كنان بر روى زمين است.)).(23)



شيخ طوسى، حديثى نقل كرده مى‏گويد:

چهل مرد از شيعيان داراى وجاهت، در خانه‏ى امام حسن عسكرى‏عليه السلام جمع
شدند تا از حجّت بعد از امام حسن عسكرى سؤال كنند. عثمان بن سعيد عمرى قيام كرد،
گفت: ((اى پسر رسول خدا! مى‏خواهم از شما راجع به چيزى سؤال كنم كه شما نسبت به آن،
از من عالم‏تر هستى.)). امام به او فرمود: ((اى عثمان! بنشين.)).

عثمان، ناراحت شد و خواست كه خارج شود. امام فرمود: ((هيچ كس خارج نشود.)).
پس هيچ كس از ما خارج نشد. پس از لحظاتى، امام عسكرى‏عليه السلام عثمان را صدا كرد.
عثمان، روى زانو ايستاد. امام فرمود: ((آيا شما را خبر دهم كه براى چه آمده‏ايد؟)).
گفتند: ((اى پسر رسول خدا! بله.)). امام فرمود: ((آمده‏ايد تا از حجت بعد از من
سؤال كنيد؟)). گفتند: ((آرى.)). در اين حال، پسرى كه مثل قرص ماه بوده و شبيه‏ترين
مردم به ابى محمدعليه السلام بود، وارد شد. امام حسن عسكرى فرمود: ((اين پسر، پس از
من، امام شما، و جانشين من بر شما است. از او اطاعت كنيد و بعد از من متفرق نشويد
كه در دين‏تان هلاك مى‏شويد. آگاه باشيد كه بعد از اين روز، شما، او را نمى‏بينيد
تا عمر او تمام شود.

هر چه عثمان مى‏گويد، قبول كنيد و در امورتان به او مراجعه كنيد. سخن او را
بپذيريد كه او، جانشين امام شما است و امر به دست او است.)).(24)



عامل چهارم - روشن بودن ولادت حضرت نزد شيعه‏

اعتقاد به ولادت حضرت امام مهدى(عج) نزد آحاد شيعيان، روشن و بديهى است. بنا
به گفته‏ى تاريخ و روايات، تفكّر و انديشه‏ى مهدويّت و غايب بودن ايشان از ديدگان،
از همان اوائل اسلام، متداول و يك امر بديهى به شمار آمده است.

از همين رو است كه فرقه‏ى ناووسيه، مدعى بودند كه امام صادق‏عليه السلام همان
امام پنهان است، ولى پس از وفات امام صادق‏عليه السلام بطلان اين عقيده روشن شد.

نيز فرقه‏ى واقفيّه، ادعا كردند كه امام موسى بن جعفرعليه السلام، همان امام
مهدى(عج) است. البته سزاوار نيست اين دعاوى و ياوه‏سرايى‏ها موجب تضعيف مهدى باورى
شود بلكه عامل تقويت اين ايده مى‏باشد، زيرا اين موارد، بر بديهى بودن انديشه‏ى
مهدويّت نزد تمام آحاد شيعيان، دلالت دارند، و براى همين بود كه نسبت‏هاى غير صحيح
مهدويت به ساير ائمه‏عليهم السلام مى‏دادند.

شيخ طوسى، در كتاب الغيبة تعدادى از وكيلان مذموم را نام مى‏برد. از جمله
محمد بن نصير نميرى و احمد بن هلال كرخى و محمد بن على بن ابى العزاقر شلمغانى و...
. او، بيش از ده تن از مدّعيان دروغين وكالت و سفارت از جانب امام مهدى(عج) را نام
مى‏برد كه مورد لعن و برائت شيعه واقع شده‏اند.

اين موارد هم موجب تضعيف قضيه مهدويت و ولادت يافتن و پنهان شدن امام‏عليه
السلام از ديدگان نمى‏شود بلكه در حقيقت سبب قوّت بخشيدن به مهدى باورى و تولد و
غيبت او مى‏باشند زيرا دلالت دارند بر اين‏كه اين ايده (بين شيعه) ثابت و واضح بوده
است و ياوه سرايى‏ها و ادعاهاى دروغين اين افراد به دليل بداهت و ثبوت اين عقيده
بوده است.

عامل پنجم - سفراء و توقيعات‏

در تاريخ شيعه، قضيّه‏ى چهار سفير امام‏عليه السلام و صدور توقيعات از جانب
آنان، بسيار روشن و بديهى است. از زمان على بن الحسين (پدر شيخ صدوق) و مرحوم كلينى
(هم عصر سفراء) تا حال، كسى در اين قضيّه ترديدى به خود راه نداده است و در اين
زمان هم هيچ شيعه‏اى، در مقام و منزلت اين سفراء، ترديدى نداشته و احتمال كذب آنان
را نمى‏دهد.



سفراى چهار گانه، عبارت‏اند از:

1- ابوعمرو عثمان بن سعيد؛

ايشان، فروشنده‏ى روغن بودند. شيعيان، نامه‏ها و اموال را به سوى او ارسال
مى‏كردند و ايشان هم جهت پنهان كارى، آن‏ها را در ظرف قرار مى‏داد. و براى امام
مى‏فرستاد.

ايشان، وكيل امام هادى‏عليه السلام و امام حسن عسكرى‏عليه السلام و بعد از آن
دو بزرگوار، سفير امام مهدى(عج) بود.

2- محمد بن عثمان بن سعيد؛

3- حسين بن روح نوبختى؛

4- على بن محمد سمرى.

توقيعات فراوانى از ناحيه‏ى اين سفيران، صادر شد. تعدادى از آن‏ها در كمال
الدين و الغيبة موجود است.

مسئله‏ى سفير بودن و توقيعات آن‏ها، دليل و شاهدى محكم براى تصديق مقوله‏ى
مهدويّت و ولادت امام‏عليه السلام و غايب بودن ايشان از ديدگان است.



عامل ششم - نظارت و مراقبت دستگاه خلافت‏

در كتاب‏هاى تاريخى اماميّه و غير اماميّه، آمده است كه آن هنگام كه معتمد
عباسى شنيد كه براى امام حسن عسكرى‏عليه السلام فرزندى متولّد شده، مأموران‏اش را
به خانه‏ى امام فرستاد و تمامى زنان امام را دستگير و بازداشت كردند تا بدانند
فرزند از آنِ كدام يك است.

البته، بعضى از تواريخ نقل مى‏كنند كه اين جريان، به راهنمايى و ارشاد جعفر،
عموى امام مهدى(عج) بوده است.

بنابراين، نظارت و مراقبت دستگاه حاكم، قرينه‏ى روشن و آشكار بر وقوع ولادت
حضرت‏عليه السلام است؛ زيرا، در غير اين صورت، انگيزه‏اى براى اين همه مراقبت و
نظارت نبوده است.(25)



عامل هفتم - اعتراف تاريخ نگاران و تبارشناسان غير شيعى‏

كلمات تاريخ نگاران و تبارشناسان غير شيعى در ولادت امام مهدى(عج)، در نهايت
وضوح است.

1- ابن خلكان مى‏گويد:

((به اعتقاد اماميّه، ابوالقاسم محمّد بن حسن العسكرى، امام دوازدهم است كه
به ((حجّت)) شهرت دارد و در روز جمعه، نيمه‏ى شعبان سال دويست و پنجاه و پنج،
متولّد شده است.)).(26)

2- ذهبى مى‏گويد:

((شيعيان، معتقدند كه پسر امام حسن عسكرى‏عليه السلام يعنى محمّد بن الحسن
قائم و جانشين و حجّت است. ايشان، در سال دويست و پنجاه و هشتم و بنا به قولى، در
سال دويست و پنجاه و شش، متولّد شده است.)).(27)

3- ابن حجر هيتمى مى‏گويد:

((امام حسن عسكرى، غير از ابى القاسم محمّد الحجة، فرزندى به جا نگذاشت و آن
هنگام كه پدر بزرگوارش وفات يافت، او، پنج سال داشت.)).(28)

4- خير الدين زركلى مى‏گويد:

((در سامراء متولّد شد و در سن پنج سالگى، پدرش وفات كرد.)).(29) و (30)



عامل هشتم - اتّفاق شيعه‏

از زمان كلينى و پدر شيخ صدوق تا الآن، تمام آحاد شيعيان، بر ولادت و پنهان
بودن حضرت‏عليه السلام وحدت نظر و اتّفاق دارند. اين ايده، از اصول مذهب شيعه است و
در تمام اعصار شيعه، هيچ كس را نيافته‏ايم كه در ولادت يافتن و غيبت حضرت، شك و
ترديد داشته باشد.



حساب احتمالات‏

خلاصه‏ى سخن اين كه يا تواتر اين اخبار را مى‏پذيريم كه در اين صورت حقّ
اجتهاد شخصى را نداريم و بايد ((نصّ)) را بپذيريم و يا اين كه تواتر اين اخبار را
قبول نداريم، ولى با ضميمه كردن آن هشت قرينه و عاملى كه بيان شد براى ما روشن
مى‏شود كه آن روايات، طبق حساب احتمالات، درست و صحيح است.

1) الصف: 8.

2) ر.ك تفاسير آيات ذيل: 1- قصص: 5؛ 2- نور: 55؛ 3- طه: 115؛ 4- لقمان: 20؛ 5-
زخرف: 28؛ 6- آل عمران: 83؛ 7- حج: 41؛ 8- ممتحنه: 13؛ و...

3) مسند احمد، ج 1، ص 377، ح 3563.

4) مسند احمد، ج 3، ص 36، ح 10920؛ كنزالعمال، ج 14، ص 271، ح 38691.

5) از ديگر روايات سنت نبوى مى‏توان احاديث ذيل را ذكر كرد

الف) عن ابى نضرة عن ابى سعيد الخدري عن رسول الله: يكون بعدى خليفة يحثى
المال حثياً ولايعدهُ عداً. (مسند احمد: 3/48)

ب) عن ابى نضرة عن ابى سعيد الخدري، قال: قال رسول الله: المهدى مني اجلى
الجبهة أقنى الأنف، يملاء الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً و يملك سبع
سنين. (مسند ابى داوود: 4/152)

ج) عن ابى الصديق الناجى عن ابى سعيد الخدرى أن رسول الله قال: يخرج فى آخر
أمتي المهدى يسقيه اللّه الغيث و تخرج الارض نباتها، و يعطى المال صحاحاً، و تكثر
الحاشية و تعظم الأمة، و يعيش سبعاً أو ثمانياً يعنى حججاً. (المستدرك على الصحيحين
4/557)

د) عن ابى سعيد الخدري عن رسول الله: لتملأن الارض ظلماً و عدواناً ثم
ليخرجنّ رجلٌ من اهل بيتى يملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً. (ينابيع
الموده: 431)

ذ) عن ابى سعيد الخدرى عن رسول الله: فيجى‏ء اليه الرجل فيقول: يا مهدي
أعطنى. قال: فيحثي له فى ثوبه ما استطاع اَن يحمله: (منتخب الاثر، ص 311، عن مصابيح
السنه).

ر) عن ابى سعيد عن رسول الله: منا الذى يصلى عيسى بن مريم خلفه. (الامام
المهدى من الولادة الى الظهور، على محمد على دخيل، 121).

همچنين ر.ك‏

1- تحفة الأحوذى / الامام الحافظ ابى العلى محمد عبدالرحمن بن عبدالرحيم، ج
6، ص 484، باب 44، ما جاء فى المهدى.

2- عون المعبود فى شرح سنن ابى داوود / علامه ابى الطيب محمد ثمن الحق العظيم
آبادى، جزء 11، ص 361، ح 4259 الى 4265.

3- الفتاوى الحديثة / شهاب الدين ابن حجر الهيتمى، ص 37، مطلب فى ذكر الهدى و
بعض علامات الساعة.

4- كنز العمال فى سنن الأقوال والأفعال / علاء الدين علي المتقى، ج 14، ص
389، ح 38651 الى 38709.

5- المهدى المنتظر / ابوالفضل عبدالله بن محمد بن الصديق الحسنى متوفى
(1380).

6- المصنف فى الأحاديث و الآثار / ابن ابى شيبة، ج 15، ص 196، ح 19484 به
بعد.

7- سنن ابن ماجة، ج 2 / ص 29، باب خروج المهدى، ح 4082 الى 4088.

8- سنن ابى دائود، ج 4، ص 37، ح 4279 كتاب المهدى تا 4285.

9- سنن الترمذى، ج 4، ص 43، باب ما جاء فى المهدى، ح 2230 - 2232.

10- المعجم الكبير / ابوالقاسم، سليمان بن احمد بن ايوب بن نصير اللخمى
الطبرانى، ج 10، ص 55، ح 10213 - 10230.

6) الصواعق المحرقه، ص 249.

7) المستدرك للحاكم، ج 3، ص 109؛ المعجم الكبير، الطبراني، ج 5، ص 166، ح
4969؛ تاريخ بغداد، ج 8، ص 442.

8) كمال الدين، ص 272؛ الغيبة، طوسى، ص 128؛ صحيح بخارى، ج 9، ص 729؛ صحيح
مسلم، ج 3، ص 220، ح 1821، مسند احمد 5: 90.

9) كمال الدين، 409، ح 9؛ الكافى، ج 1، ص 377، ح 3؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 239، ح
1851؛ مسند الطيالسى، ص 259.

10) كمال الدين، ص 257، ح 2؛ كفاية الاثر، ص 10.

11) الكافى، ج 1، ص 340، ح 15؛ الغيبة، طوسى، ص 161، ح 118.

12) كمال الدين، ص 342، ح 24.

13) ابن حزم مى‏گويد: البته به نظر ما هرگز امام مهدى خلق نشده است.

14) الإسلام الصحيح، ص 348 .

15) كمال الدين، ص 342، ح 24 .

16) الكافى، ج 4، ص 162.

17) كمال الدين، ص 381، ح 5.

18) عمروبن‏عثمان بن سعيد العمرى السّمان.

19) احمدبن اسحاق القمى الأشعرى المعروف بالوثاقة.

20) البته شهيد صدر آن روايت را به مناسبت حجيت خبر ثقه ذكر مى‏كند نه به
مناسبت امام مهدىّ).

21) عبدالله بن جعفر حميرى مستقيماً از سفير اول نقل مى‏كند كه سفير اول
فرمود: من با چشمان خود حضرت را ديدم.

22) مؤلف: نام مادر حضرت در بعضى روايات سوسن آمده و در بعضى ديگر نرجس ولى
شايسته نيست كسى به اين اختلافاتى كه در روايات آمده تمسك كرده و بگويد اين روايات
به سبب متفاوت بودن محتواى آنها قابل پذيرش نيستند.

23) الغيبة، طوسى، ص 234، ح 204.

24) اسامى ذيل از جمله كسانى هستند كه به زيارت حضرت نائل آمده‏اند:

1- ابراهيم بن مهزيار: سفينة البحار، 2/704

2- ابن اُخت ابى بكر العصار الصوفى: منتخب الاثر، 381

3- ابوجعفر الأحول الهمدانى: منتخب الاثر 379

4- ابوالحسن الحسينى: منتخب الاثر، 380

5- ابوالحسن العمرى: منتخب الاثر، 380

6- ابوالحسن بن كثير النوبختى: منتخب الاثر، 380

7- ابوالقاسم الروحى: تبصرة الولى، 20

8- ابوالهيثم الأنبارى: منتخب الاثر، 279

9- احمد بن ابراهيم بن مخلد: منتخب الاثر، 380

10- احمد بن ابى روح: منتخب الاثر، 380

11- احمدالدينورى: تبصرة الولى 230

12- احمد بن سور: منتخب الاثر، 380

13- ابوالطيب احمد بن محمد بن بطه: منتخب الاثر 381

14- احمد بن محمد السراج الدينورى: منتخب الاثر 380

15- جارية ابى على الخيزرانى: تبصرة الولى 7

16- الحسن بن الحسين الاسباب ابادى: منتخب الاثر 380

17- الحسن بن جعفر القزوينى: منتخب الاثر 380

18- راشد الأسد آبادى: سفينة البحار 2/704

19- ابوالحسن خضر بن محمد: منتخب الاثر 380

20- الحسن بن عبدالله التميمى الزيدى: تبصرة الولى، ص 24

21- الحسين بن حمران: منتخب الاثر 380

22- عبد احمد بن الحسن المادراني: منتخب الاثر 380

23- ابوطاهر على بن يحيى الرازى: منتخب الاثر 380

24- محمد بن احمد: منتخب الاثر 370

25- نصر بن صباح: منتخب الاثر 380

26- يوسف بن احمد الجعفرى: الزام الناصب 1/379

27- يمان بن الفتح بن دينار: الزام الناصب 1/362

28- ابا نصر ظريف‏الخادم: اصول كافى، ج 1، باب فى تسمية من رآه، ص 267، ح 13.

29- نسيم جارية: الثاقب فى المناقب / ص 203

30- سعد بن عبدالله بن ابى خلف: الثاقب فى المناقب/ ص 585

31- عمروالاهوازى: تقريب المعارف فى الكلام / ص 184

32- الازدى: الثاقب فى المناقب، ص 613

33- رشيق حاجب المادراى: الخرائج والجرائح، ج 1 / ص 460.

34- على بن ابراهيم بن مهزيار: دلائل الامامة / ص 296

35- احمد بن اسحاق: كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 384

36- ابراهيم بن ادريس ابواحمد: الغيبة شيخ طوسى، 268

37- ابراهيم بن عبده النيشابورى: الارشاد، 2/351

38- اسماعيل بن على النوبختى: الغيبة، 272/237

39- عبدالله بن صالح: الكافى، 1/331

40- غانم ابوسعيد الهندى: كافى 1/515

41- كامل بن ابراهيم المدنى: الغيبة 247/216

42- عبدالله السورى: كمال الدين 2:441

43- وكلاء امام مهدى (عج)

44- خدام و كنيزان حضرت.

25) كتابهاى تاريخ طبرى و غيره بيانگر آن هستند كه معتمد كينه و عداوت شديدى
نسبت به اهل بيت‏عليهم السلام داشت، او بعد از وفات امام حسن عسكرى‏عليه السلام
شخصاً به جستجو براى يافتن حضرت پرداخت و دستور داد. كنيزان امام حسن عسكرى را
بازداشت كردند البته گفتنى است كه جعفر كذاب هم به طمع نيل به منزلت برادرش او
رايارى مى‏كرد.

لازم به ذكر است كه معتز و مهدى از خلفاى قبل، معتمد را به مسأله‏ى ولادت
حضرت آگاه كرده بودند و لذا امام حسن عسكرى‏عليه السلام تلاش زيادى كرد كه خبر
ولادت حضرت منتشر نشود.

26) وفيات الأعيان، ج 4، ص 176، رقم 562.

27) تاريخ الاسلام، ج 19، ص 113، ص 159.

28) الصواعق، ص 255 و 314.

29) الاعلام، ج 6، ص 80.

30) از ديگر علماء اهل سنت كه اعتراف به ولادت حضرت كرده‏اند مى‏توان افراد
ذيل را نام برد.

1- ابن الوردى: ((وُلِدَ محمد بن الحسن الخالص سنة خمس و خمسين و مأتين)).
نورالابصار: 186

2- الشبراوى الشافعى: ايشان در كتاب الاتحاف به ولادت امام مهدى در شب نيمه
شعبان سال 255 هجرى تصريح كرده است. الاتحاف بحبّ الاشراف: 68

3- مؤمن بن حسن الشبلنجى: بنابر عقيده‏ى اماميه ايشان آخرين امام از ائمه‏ى
اثنا عشر است. نورالابصار / 186

4- ابن الأثير الجزرى، عزالدين: ايشان در كتاب الكامل فى التاريخ در ضمن
حوادث سال ((260)) مى‏گويد: در اين سال ابومحمد علوى عسكرى وفات كرده، ايشان بنا بر
نظر اماميه يكى از ائمه‏ى اثنا عشر مى‏باشد و او پدر همان محمد است كه شيعه معتقدند
او مهدى منتظر است. ((الكامل فى التاريخ، 7/274))







/ 1