بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تَمْشى عَلَى اسْتِحْياءٍ (آيه): دختر شعيب با شرم راه مى رفت. حَىّ - اَحْياء، ج: زنده، فرج، قبيله كوچك. وَ اَوْصانى بِالصَّلوةِ وَالزَّكوةِ ما دُمْتُ حَيّاً (آيه): وصيت كرد مرا به اداى نماز و پرداخت زكاة مادامى كه زنده ام. طَريقٌ حَىّ: راه آشكار. لا حَىَّ عَنْهُ: نيست منع از آن. لايَعْرِفُ الْحَىَّ مِنَ اللَّىِّ (مثال):نشناسد حق را از باطل. حَيَّة - حَيَّات و حَيَوات، ج: مار، نام صورتى از صور كواكب. حَيَّةُ الْوادى: شير درنده. اَرضٌ حَيَّة: زمين پرنعمت. فُلانٌ حَيَّةُ الْوادى والْاَرض و الْحِماط: او بلاى روزگار و بد مردى است. حَىَّ و حَىَّ هَلاً و حَىَّ هَلَ و حَىْ هَل و حَيَّهَل: اسم فعل است براى تحريص و استعجال آورده شود يعنى بشتابيد و به سرعت متوجه شويد. حَىّ: با روح، فناناپذير، محله، بخش، نام خداى تعالى، زنده. حَىُّ الْضَّمير: باوجدان. حَىُّ الْعالَم: تره فرنگى. حَيَّاكَ اللَّهُ: درود بر تو. حَياء: كم روئى. حَياة: زندگى، هستى، وجود. حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ و كَذالِكَ: متوجه شويد و بيائيد سوى نماز، شتاب كنيد بر اداء نماز. حَىَّ هَلا بِفُلانٍ: لازم گير و بخوان او را. حِىّ: زندگى.