مُسْتَحِيَّة: گياهى است كه به حساسه ناميده شده، به شكل.
خ
(خاء): هفتمى از حروف هجا.
(خَبَّ) النَّباتُ خَبّاً: بلند و دراز گرديد گياه.
خَبَّ الرَّجُلُ: منع كرد از آنچه نزد او بود، آمد به زمين پست از بخل تا كسى جاى او نداند.
خَبَّ الْبَحْر: آشوب شد دريا.
خَبَّ فُلانٌ: فريبنده گشت.
وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (آيه): زيانكار است آنكه نفس را آلوده ساخت.
خَبَّ خِبّاً، ف: حيله كرد و فريفت، خيانت كرد.
خَبَّ خِبّاً و خِباباً: جوشيدن دريا و آشوب شدن.
خَبَّ، اِخْتَبَّ: اسب آهسته رفت، يورغه رفت.