بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تَاَفَّنَ اَواخِرَ الْاُمُورِ: تتبع كرد آخر كار را (مَئال انديشى). اَفْن: گياهى، كمى. اَفين: بچه شتر كه از مادر جدا شده. اِنَّ الرَّفينَ يُغَطّى اَفَنَ الْاَفينِ: پول، سفاهت و حمق احمق را مى پوشاند. مَاْفُون: تكلف كننده در مدح خود به چيزى كه نداشته باشد، گردوى بد و فاسد، خوراك بد كه به نظر نيكو آيد. اَخَذَهُ بِاِفَّانِهِ: گرفت او را در وقت و هنگام آن. اَفَنْدى: سيد، آقا. آفَة: مضر، زهردار. اَفُوكاتُو: وكيل دادگسترى، وكيل مدافع. (اَفُود): نوعى از لباس رهبانان بزرگ بنى اسرائيل. (اَفى( - اَفاة واحد: پاره از ابر، ابريست كه ببارد و برود )در قاموس به معنى قطع من الغنم ذكر كرده لكن صواب قطع من الغيم مى باشد لذا بعضى به معنى گله گوسفند نموده اند). افى: وفاى به عهد به معنى اَوفى. (اَفْيُون): شيره خشخاش، ترياك. (اَقاقِيا): درختى است به شكل، آن را ام غيلان گويند و صمغ عربى از آن گيرند. (اَقَتَ) اَقْتاً، ن و تَاْقيت: تعيين وقت كرد. (اُقْحُوان) و قُحْوان: قسمى از بابونه و گل آن داراى برگهاى زرد است به شكل.