بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
يَوْمُ الدّين: روز جزا، قيامت. دينى: مذهبى. دِيْنُونَة: آخرين داورى. دَيَّن: پاى بند به دين، خداشناسى. دين: پاداش، اسلام، عادت، كار و عبادت، باران پيوسته يا نرم، نرم از هر چيزى، خوارى و بيمارى، حساب، قهر و غلبه، رفعت، سلطان، حكم، ملك و سيرت، تدبير و توحيد، هر چيزى كه بدان عبادت خدا كرده شده، كيش، پرهيزگارى، معصيت، اكراه، بارانى كه در جاى معين پيوسته بارد، حال، قضا. دَيْنٌ هالِك: قرضه سوخت شده. بِالدَّيْن: به طور نسيه، به حساب. قَضى دَيْنَهُ: مُرد. مُدان: مقصر، گناهكار، خطاكار. دِيْنَة: قرض كه اداى آن مدت معين باشد، باران نرم، گردن نهادن. رَجُلٌ دائِن: مرد وام دار، وام گيرنده، وام خواه. رَجُلٌ مَدين: وام دار، پاداش يافته. اِنَّا لَمَدينُونَ (آيه): ما پاداش داده شده ايم. مَدينَة: شهر معروف در حجاز و محل هجرت حضرت رسول اكرم(ص)ازمكه كه مبدأتاريخ اسلام است ومدفن پيغمبروحضرات فاطمه ع وامام حسن ع و امام سجاد ع و باقرالعلوم ع و امام صادق ع. اَنَا ابْنُ مَدينَتِها: من داناى آن شهرم. رَجُلٌ مَدْيُون و مَدان و مَدَّان: مرد وام و قرضدار، مرد بسيار قرض دار. مَدين، مَدْيُون: بدهكار. اَنَا مَدينٌ: من به شما بدهكارم. مَدْيُونِيَّة: بدهكارى. مِدْيان - مَدائِن، ج: كسى كه عادت به قرض دادن و قرض گرفتن دارد (يكسانست در او مذكر و مؤنث). دَيَّان: بسيار چيره و غالب و حاكم و قاضى و نگهبان و حساب كننده، پاداش دهنده كه ضايع نسازد عملى را. مُتَدَيِّن: رستگار و ديندار. (دَنَّرَ) وَجْهُهُ تَدْنيراً: درخشيد روى او. دُنِّرَ فُلانٌ: بسيار ديناردار شد. دينار: سكه زر به وزن 18 نخود مطابق 81 گرم تقريبى.