فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بَخْشيش: هبه، انعام، پول چاى.

بَخْشَونجى: باغبان.

(بَخِصَ) بَخَصاً، ف: در چشمهايش گوشت زائد روئيده گرديد - اَبْخَص، ص.

بَخَصَ عَيْنَهُ بَخْصاً، م: بركند چشم او را.

بُخِصَتِ النَّاقَةُ، ل: لنگ گرديد ماده شتر بواسطه آزارى كه در كف پايش بهم رسيده.

ناقَةٌ مَبْخُوصَةٌ، ص.

تَبَخُّص: تيز نگريستن، بازماندن چشم، برگرديدن پلكها.

بَخَص - بَخَصَة واحد: گوشت پا، گوشت كف پاى شتر، گوشت بيخ انگشتان، گوشتى كه مايل به سفيدى باشد از جهت فساد، گوشت زائد كه در چشم رويد.

بَخِص: پستان بسيار گوشت و پر رگ، پستانى كه شير آن به ماليدن سخت برآيد.

مَبْخُوصُ الْقَدَمَيْن: مردى كه پاى او كم گوشت باشد.

(بَخَعَ) بِالْحَقِّ بُخُوعاً و بَخاعَةً، م ف: اقرار كرد به حق و گردن نهاد.

بَخَعَ نَفْسَهُ بَخْعاً، م: كُشت و هلاك كرد خود را از خشم و اندوه.

بَخَعَ الرَّكِيَّةَ: كند چاه را تا آب برآمد.

بَخع: تلف كردن، كشتن خود را از اندوه.

لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ (آيه): شايد تو خودت را تلف كنى.

بَخَعَ لَهُ نُصحَهُ: پند و نصيحت خالص داد او را و مبالغه كرد در آن.

/ 5263