بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ذَكَرَ بَكيك: شمشير در خاك اندازنده. اَبَكّ - بُكَّان، ج: سال قحط، كسى كه فراهم سازد چارپايان را، مردى كه در امور زندگى اهل خود سعى كند، دست بريده. (تَبَكْبَكُوا): ازدحام نمودند. بُكابِك: شادمان، متبختر. بَكْباك: بسيار كوتاه كه در راه رفتن غلطان غلطان رود. بَكْبَكَة: ازدحام، آمد و رفت، انداختن چيزى را بر يكديگر، جنبانيدن، برگردانيدن متاع، فرياد گوسفند ماده بچه اش را. (بَكَاَتِ) النَّاقَةُ بَكْأً و بَكائَةً و بُكُوءً و بُكْأً، م ك: كم شير شد ماده شتر. ناقَةٌ بَكى ءٌ و بَكيئَةٌ، ص بِكاء و بَكايا، ج: ماده شتر كم شير. بَكى ء: كم از هر چيز است. نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِياءِ فينا بِكاءٌ (حديث): در ما پيامبران كم حرفيست مگر در آنچه محتاج شويم. بَكاء و بَكا (بقصر و مد): گياهى است. اَيْدٍ بِكاء: دستهاى كم بخشش. اَبْكَاْتُهُ: يافتم او را كم. (بَكَتَهُ) بَكْتاً - ن و بَكَّتَهُ: زد او را به شمشير و عصا، به اكراه پيش آمد او را. بَكَّتَ: سرزنش كرد، ملامت كرد، نكوهش كرد. تَبْكيتُ الضَّمير: سرزنش وجدان، پشيمانى، افسوس. بَكْثيرِيا: ميكروبهاى گياهى. تَبْكيت: درشتى و سرزنش كردن، غلبه نمودن به حجت.