فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وَهيسَة: ملخ بريان كرده كوبيده و به روغن آميخته.

وَهَّاس: شير بيشه.

)تَوَهُّش(: سائيدگى و بى كفشى پاى، رفتار گرانبار.

)وَهَصَ( الشَّىْ ءَ الرَّخْوَ وَهْصاً، ض: شكست چيز نرم و سُست را، سخت زير پاى پايمال كرد، سخت به زمين زد، انداخت به درشتى آن را.

اِنَّ آدَمَ حَيْثُ اُهْبِطَ مِنَ الْجَنَّةِ وَهَصَهُ اللَّهُ اِلَى الْاَرضِ )حديث(: هنگامى كه آدم از بهشت هبوط كرد خدا او را به زمين هموار پست فرود آورد.

وَهَصَ الرَّأسُ: شكست سر را.

وَهَصَ الْحَيْوانَ: خُصى كرد، اخته كرد آن را.

وَهْصَة - واحد: زمين هموار پَست.

وَهَّاص: بسيار بخشش كننده.

مَوْهِص - مَواهِص، ج: جاى هموار پَست.

مَوْهُوص و مُوَهَّص: آنكه اندامش گِرد و فراهم آمده است كه گويا استخوانهايش درهم فرو رفته باشد.

بَنُو مَوْهَصى: بندگان.

)وَهْضَة(: زمين هموار پَست.

)وَهَطَهُ( وَهْطاً، ض: شكست آن را، سخت پايمال كرد، نيزه زد او را، سُست و ضعيف شد.

اَوْهَطَهُ ايهاطاً: سُست و گران گردانيد آن را، سخت بر زمين زد او را، در مكروه و ناپسندى انداخت.

اَوْهَطَ جَناحَ الطَّائِرِ: شكست بال پرنده را.

تَوَهَّطَ فِى الطّينِ: فرو شد در گِل و لاى.

تَوَهَّطَ الْفِراشَ: گسترد آن را.

وَهْط - اَوْهاط، ج: لاغرى، گروه.

يُقال بَيْنَهُمْ اَوْهاطٌ: بين ايشان دشمنى است.

وَهْطَة - وَهْط و وِهاط، ج: زمين پَست گودال، مكانهاى مطمئن.

)فى حَديث ذِى الْمِشْعار( عَلى اَنَّ لَهُمْ وِهاطَها وَ عَزازَها: بنابر آنچه براى آنان دشمنى و كثرت قوت است.

اَوْهاط: خصومتها، دشمنى ها.

)وَهَفَ( النَّباتُ وَهْفاً و وَهيفاً، ض: سبز شد و برگ برآورد گياه.

وَهَفَ اِلى كَذا: نزديك رسيد و حاصل شد، آسان گرديد.

وَهَفَ لَهُمْ شَىْ ءٌ مِنَ الدُّنْيا: پيش آمد و آشكارا گرديد.

وَهَفَ النَّصرانِىُّ وَهْفاً و وِهافَةً: خادم كليسا گشت.

اَوْهَفَ الشَّىْ ءُ ايهافاً: نزديك رسيد چيزى، آسان گشت.

اَوْهَفَ لَهُ الشَّىْ ءُ: پيش آمد و آشكار گرديد مر او را چيزى.

واهِف: خادم كليسا.

)فى كِتاب اَهلِ نَجرانَ( لايُمْنَعُ واهِفٌ عَنْ وَهْفِيَّتِهِ: منع كرده نمى شود خادم كليسا از خدمتش.

وَهَّافَة و وِهافَة و وِهْفِيَّة: خدمتكار كليسا.

)وَهَقَهُ( عَنْهُ وَهْقاً، ض: بند كرد آن را.

وَهَقَ الدَّابَّةَ: كَمند در گردن چهارپا افكند.

يُقال اَلْقَلْبُ عِنْدَكُمْ مَوْهُوقٌ: دل در بند شماست.

واهَقَ الْبَعيرُ مُواهَقَةً: گردن كشيدند شتران و با هم برابرى و نبرد كردند در رفتن.

مُواهَقَة: برابرى و نبرد كردن با همديگر.

اَوْهَقَ الدَّابَّةَ: انداخت كَمند به گردن چهارپا.

تَوَهَّقَ الْحَصى: سخت گرم شد سنگريزه از آفتاب.

تَوَهَّقَ فُلاناً فِى الْكَلامِ: متحير كرد او را در سخن به چيز حيرتناك.

تَواهَقَ الْقَوْمُ: برابر گرديد گروه در كردار.

تَواهَقَتِ الْاِبِلُ: رفتند شتران و كشيدند گردنها را.

وَهْق و وَهَق - اَوْهاق، ج: كَمند كه بر گردن چهارپا اندازند.

)فى حَديث عَلىّ )ع(( وَ اَعْلَقَتِ الْمَرءَ اَوْهاقُ الْمَنِيَّةِ: انسان بايد افسارهاى خودخواهى را به بند كشد.

)وَهَلَ( اِلَى الشَّىْ ءِ وَهْلاً، ض: گمان برد در آن و دلش به جائى رفت كه به قصد آن نبود.

وَهِلَ وَهَلاً، ف: سُست گرديد و ترسيد. وَهِل، ص.

/ 5263