فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
وَهيسَة: ملخ بريان كرده كوبيده و به روغن آميخته.
وَهَّاس: شير بيشه.
)تَوَهُّش(: سائيدگى و بى كفشى پاى، رفتار گرانبار.
)وَهَصَ( الشَّىْ ءَ الرَّخْوَ وَهْصاً، ض: شكست چيز نرم و سُست را، سخت زير پاى پايمال كرد، سخت به زمين زد، انداخت به درشتى آن را.
اِنَّ آدَمَ حَيْثُ اُهْبِطَ مِنَ الْجَنَّةِ وَهَصَهُ اللَّهُ اِلَى الْاَرضِ )حديث(: هنگامى كه آدم از بهشت هبوط كرد خدا او را به زمين هموار پست فرود آورد.
وَهَصَ الرَّأسُ: شكست سر را.
وَهَصَ الْحَيْوانَ: خُصى كرد، اخته كرد آن را.
وَهْصَة - واحد: زمين هموار پَست.
وَهَّاص: بسيار بخشش كننده.
مَوْهِص - مَواهِص، ج: جاى هموار پَست.
مَوْهُوص و مُوَهَّص: آنكه اندامش گِرد و فراهم آمده است كه گويا استخوانهايش درهم فرو رفته باشد.
بَنُو مَوْهَصى: بندگان.
)وَهْضَة(: زمين هموار پَست.
)وَهَطَهُ( وَهْطاً، ض: شكست آن را، سخت پايمال كرد، نيزه زد او را، سُست و ضعيف شد.
اَوْهَطَهُ ايهاطاً: سُست و گران گردانيد آن را، سخت بر زمين زد او را، در مكروه و ناپسندى انداخت.
اَوْهَطَ جَناحَ الطَّائِرِ: شكست بال پرنده را.
تَوَهَّطَ فِى الطّينِ: فرو شد در گِل و لاى.
تَوَهَّطَ الْفِراشَ: گسترد آن را.
وَهْط - اَوْهاط، ج: لاغرى، گروه.
يُقال بَيْنَهُمْ اَوْهاطٌ: بين ايشان دشمنى است.
وَهْطَة - وَهْط و وِهاط، ج: زمين پَست گودال، مكانهاى مطمئن.
)فى حَديث ذِى الْمِشْعار( عَلى اَنَّ لَهُمْ وِهاطَها وَ عَزازَها: بنابر آنچه براى آنان دشمنى و كثرت قوت است.
اَوْهاط: خصومتها، دشمنى ها.
)وَهَفَ( النَّباتُ وَهْفاً و وَهيفاً، ض: سبز شد و برگ برآورد گياه.
وَهَفَ اِلى كَذا: نزديك رسيد و حاصل شد، آسان گرديد.
وَهَفَ لَهُمْ شَىْ ءٌ مِنَ الدُّنْيا: پيش آمد و آشكارا گرديد.
وَهَفَ النَّصرانِىُّ وَهْفاً و وِهافَةً: خادم كليسا گشت.
اَوْهَفَ الشَّىْ ءُ ايهافاً: نزديك رسيد چيزى، آسان گشت.
اَوْهَفَ لَهُ الشَّىْ ءُ: پيش آمد و آشكار گرديد مر او را چيزى.
واهِف: خادم كليسا.
)فى كِتاب اَهلِ نَجرانَ( لايُمْنَعُ واهِفٌ عَنْ وَهْفِيَّتِهِ: منع كرده نمى شود خادم كليسا از خدمتش.
وَهَّافَة و وِهافَة و وِهْفِيَّة: خدمتكار كليسا.
)وَهَقَهُ( عَنْهُ وَهْقاً، ض: بند كرد آن را.
وَهَقَ الدَّابَّةَ: كَمند در گردن چهارپا افكند.
يُقال اَلْقَلْبُ عِنْدَكُمْ مَوْهُوقٌ: دل در بند شماست.
واهَقَ الْبَعيرُ مُواهَقَةً: گردن كشيدند شتران و با هم برابرى و نبرد كردند در رفتن.
مُواهَقَة: برابرى و نبرد كردن با همديگر.
اَوْهَقَ الدَّابَّةَ: انداخت كَمند به گردن چهارپا.
تَوَهَّقَ الْحَصى: سخت گرم شد سنگريزه از آفتاب.
تَوَهَّقَ فُلاناً فِى الْكَلامِ: متحير كرد او را در سخن به چيز حيرتناك.
تَواهَقَ الْقَوْمُ: برابر گرديد گروه در كردار.
تَواهَقَتِ الْاِبِلُ: رفتند شتران و كشيدند گردنها را.
وَهْق و وَهَق - اَوْهاق، ج: كَمند كه بر گردن چهارپا اندازند.
)فى حَديث عَلىّ )ع(( وَ اَعْلَقَتِ الْمَرءَ اَوْهاقُ الْمَنِيَّةِ: انسان بايد افسارهاى خودخواهى را به بند كشد.
)وَهَلَ( اِلَى الشَّىْ ءِ وَهْلاً، ض: گمان برد در آن و دلش به جائى رفت كه به قصد آن نبود.
وَهِلَ وَهَلاً، ف: سُست گرديد و ترسيد. وَهِل، ص.