فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وَهِلَ اِلَيْهِ: پناه برد به او و او را فريادرس خود گرفت.

وَهِلَ فِى الْاَمْرِ و عَنْهُ: غلط كرد در آن و سهو نمود و فراموش كرد.

)و مِنهُ الْحَديث( كَيْفَ اَنْتَ اِذا اَتاكَ الْمَلَكانِ فَتَوَ هَّلاكَ فى قَبْرِكَ؟ اَى يَغْلَطَ فى جَوابِ الْمَلَكَيْنِ: چگونه خواهى بود درحالى كه دو فرشته در قبر بر تو وارد شوند و در جواب آن دو درمانى.

وَهِلَ: رَم كرد، ترسيد.

وَهَّلَ: ترسانيد.

وَهَّلَهُ: به فزغ درآورد او را، ترسانيد او را.

تَوَهَّلَهُ: تعريض كرد و سخن سربسته گفت.

اِسْتَوْهَلَ: سُست شد و ترسيد.

وَهْل و وَهْلَة: نخست از هر چيزى.

وَهْلَة: ترس.

وَهْل: ترسنده، بيمناك.

وَهِل: ترسنده، سُست، رميده، خودباخته.

اَوَّلُ وَهْلَةٍ: در نخستين بار.

مُسْتَوْهِل: ترسنده.

مُسْتَوْهَل: ترسنده، سُست.

يُقال لَقيتُهُ اَوَّلَ وَهْلَةٍ اَو وَهَلَةٍ اَو واهِلَةٍ: ملاقات كردم او را اول دفعه.

)وَهَمَ( الشَّىْ ءَ وَهْماً، ض: رفت دل او به جائى كه مُراد نبود.

وَهِمَ فِى الْحِسابِ وَهَماً: غلط كرد در حساب.

وَهَمَ، تَوَهَّمَ: پنداشت، انگاشت، حدس زد.

وَهَمَ فِى الشَّىْ ءَ: غلط پنداشت.

وَهَمَ، وَهَّمَ فِى الْاَمْرِ: خطا كرد در آن.

وَهَمَ: ترسانيد.

اَوْهَمَ ايهاماً: به گمان افكند يا رفت دل به جائى بدون قصد.

اَوْهَمَ فُلاناً بِكَذا: تهمت نهاد بر او.

اَوْهَمَ كَذا مِنَ الْحِساب: غلط و اشتباه كرد در حساب.

اَوْهَمَ الشَّىْ ءَ: ترك كرد و گذاشت تمام آن را.

وَهَّمَهُ: به گمان افكند او را، در غلط انداخت او را.

وَهَّمَ، اَوْهَمَ: در اشتباه انداخت.

تَوَهَّمَ الْاَمْرَ: تصور و فرض كرد.

تَوَهُّم: گمان بردن.

اِتَّهَمَ: تهمت نهاد كسى را، تهمت پذيرفت، بدنام شد مُتَّهِم، ص.

اِتَّهَمَ: متهم كرد، تهمت زد، نسبت داد.

اِتَّهَمَ الرَّجُلَ: به او بدگمان شد، بهتان بست به او.

وَهْم - اَوْهام، ج: آنچه به دل گذرد يا گُمان، اعتقاد، راه فراخ، خيال، انديشه، تصور، ترس، ماليخوليا، ترديد، فريب، قوه تخيُّل.

وَهْمَة مؤنث - اَوْهام و وُهُوم و وُهُم، ج: مرد بزرگ جثه، شتر فربه تواناى رام.

وَهْمى: خيالى.

نَظَرِيَّاتٌ وَهْمِيَّة: انديشه هاى بى اساس.

واهِم: خطاكار.

ايهام: اشاره، فريب، گمراهى.

اِتِّهام: ادعا، اسناد.

وَرَقَةُ الْاِتِّهام: كيفرخواست.

اِتِّهامى: اتهام آميز.

تَهيم، مُتَّهَم: مشكوك، مورد بدگمانى.

مُتَّهِم: تهمت زننده.

واهِمَة: قوه اى است در انسان از حواس باطنه كه درك معانى جزئيه اى كه متعلق به محسوسات باشد مانند شجاعت و سخاوت و غيره مى نمايد.

تُهْمَة و تُهَمَة - تُهَم و تُهَمات، ج: بدگمانى.

تَهيم: تهمت نهاده.

مَوْهُوم: از چيزها آنچه گمان برده شود در آن.

)وَهَنَ( فِى الْعَمَلِ وَهْناً و وَهَناً، ض ح ك: سُستى كرد در كار، سُست گرديد )لازم و متعدى(.

وَلاتَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا )آيه(: سُستى مكنيد و غمگين مشويد.

وَهَنَهُ: سُست گردانيد او را.

وَهَنَ، اَوْهَنَ الْعَزْمَ: دلسرد كرد.

وَهِنَ: سُست و ضعيف شد.

/ 5263