ه - فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



واهٍ، واهاً عَلى: افسوس بر.



اُوهِيَّة: هواى مابين سر كوه تا پائين درّه، هوا.



واهِيَة: سُست، دريده، هر چيز فروهشته، واهٍ، ص: سست شده.



فَهِىَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ )آيه(: در قيامت آسمان مانند پنبه سُست شود بعد از استوارى.



)واهِ( لَهُ و بِهِ و واها و واهاً: چه نيكو و خوب است او، اين كلمات در مقام خوش آيند به چيزى از روى شگفت گويند و گاهى براى افسوس آيد مثل واهاً عَلى مافاتَ: دريغ از آنچه كه فوت شد.



)وَىْ(: كلمه تعجب است مانند وَى لِزَيْدٍ و وَيْكَ به معنى حقاً آيد - وى كنايه است از وَيْل و در اصل وَيْلَكَ بوده، و عن التهديد وَىْ بِكَ يا فُلانٌ.



)وَيْب(: كلمه اى است مانند وى معناً و وزناً يقال وَيْبَكَ و وَيْبٌ لَكَ و وَيْبٌ لِزَيْدٍ كه براى تحقير يا وعيد و اضافه مى شود ظاهر چون وَيْبَ زَيْدٍ و وَيْبِ فُلانٌ - و استعمال مى شود ويب در مقام تعجب مانند وَيْباً لِهذا.



وَيْبَة - وَيْبات، ج: بيست ودو يا بيست وچهار مُدّ است.



)وَيْج(: چوبى كه بر گردن گاو شخم كننده گذارند و به فارسى يُوغ گويند.



)وَيْح(: كلمه ترحم چنانكه ويل كلمه عذاب است.



)و مِنهُ حَديث عَلىّ )ع( وَيْحَ ابْنِ اُمِّ عَبَّاس - كَاَنَّهُ اُعْجِبَ بِقَوْلِهِ: ترحُماً پسر مادر عباس مثل اينكه به شگفت آوردى.



يُقال وَيْحٌ لِزَيْدٍ وَيْحاً لَهُ: )رفع داده اند او را براى ابتدائيت و نصب دهند به اضمار فعل( ترحُماً براى زيد.



واحُ و واحَة - واحات، ج: اراضى سبزه زار در صحراى ريگزار.



)وَيْخ(: كلمه زجر است مانند ويح وَزناً و مَعناً.



)وَيْركُو(: ماليات كارخانه جات صنعتى.



)وَيْس(: كلمه اى است كه در وقت رأفت به كودكان گويند و حُكم آن حُكم ويح است.



وَيْس: فقر و بى چيزى، خواسته و كالاى مردم )از اضداد(.



يُقال لَقِىَ وَيْساً: يافت مطلوب خود را.



)واق( اَبُوواق، واقَة: مرغى است به نام بوتيمار.



)واقَ( الشَّجَر: حواصيل، مرغى است ماهيخوار.



)وَيْك(: كلمه مركب از وى و كاف خطاب.



وَيْك، وَيْلَكَ: واى بر تو.



وَيْكَة: باميه.



وَيْكَاَنَّ: چه اندازه به حقيقت نزديك است، واى بر تو، پشيمانى، آيا نمى بينى و نمى دانى.



وَيْكَاَنَّ اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ )آيه(: تعجب است خدا را كه بسط روزى دهد هركه را خواهد.



)وَيَّلَ( فُلاناً تَوْييلاً: بسيار گفت.



تَوَيَّلَ: دعا كرد براى چيزى كه فرود آيد، نفرين كرد به ويل )واى(.



تَوايُل: بر يكديگر ويل گفتن، دعا كردند يكى ديگرى را، نفرين كردند به ويل )واى(.



وَيْل: درآمدن بدى و شرّ، دردمند نمودن، مصيبت زده ساختن، واى و سختى، بدبختى، غم و اندوه، پريشانى، نام چاهى در دوزخ.



يُقال وَيْلَهُ و وَيْلَكَ و وَيْلى: و آنها كلمه وعيد و عذاب است، و در ندبه و زارى ويلاه گويند.



وَيْلٌ لِلْخُطاةٍ: واى به حال گنهكاران.



وَيْلَ لى: واى بر من.



وَيْلَة: پيش آمد ناگوار، بلاء.



وَيْلَة: رسوائى، يُقال يا وَيلَتاهُ عِندَالتَعَجُب والتَأَسُف.



وَيْلَتى، وَيْلَتَنا: واى بر من و بر ما )حالت ندا است كه تا بر آن اضافه شده(.



يا وَيْلَتَنا مالِ هذَا الْكِتابِ لايُغادِرُ صَغيرَةً وَلا كَبيرَةً اِلاَّ اَحْصيها )آيه(: واى بر ما اين نوشته هاى ضبط شده چيست كه كوچك و بزرگى را فروگذار ننموده مگر آنكه به شمارش آورده.



وَيْلٌ وَيْلٌ و وَيْلٌ وَئيلٌ و وَيْلٌ وائِلٌ: مبالغه است.



رَجُلٌ وَيْلِمَّة و وَيْلُمَّة و وَيْلَمَّة: مرد زيرك تيزفهم.



و اَصلُهُ وَيْلٌ لِاُمِّهِ: واصل معناى آن دعا پس از آن استعمال در تعجب و استحسان است.



)وَيْمَة(: تُهمت، سخن چينى.



)وَيْن(: انگور سياه، عيب.



وَيْنَة: مويز سياه.



)وَيْهَ( و وَيْهِ و وَيْهاً: كلمه تحريض و اغراءا است و مى باشد به لفظ واحد )بِالمُفردِ و والْجَمْعِ والْمُذكَّر والمُؤنّث(.



يُقال وَيْهِ يا فُلانٌ و وَيْهاً يا فُلانُ.



)تنبيه: لام وَيلُ را بضم خوانند تا مبتدا باشد و به نصب خوانند بتقدير فعل اگر اضافه نشود(.











ه










)ه(: بر سه وجه است اول ضمير غايب مانند قالَ لَهُ صاحِبُهُ. دوم حرف براى غيبت مانند اِيَّاهُ. سوم ساكنه مانند هاهُناهُ.


)ها(: بر سه وجه است اسم فعل به معنى خذ مانند هَا الْكِتابَ. 2 - ضمير مؤنث مانند ضَرَبَها و كِتابُها پس ها ضمير و الف علامت تأنيث. 3 - ها براى تنبيه است كه بر چهار چيز داخل مى شود اول اشاره مانند هذا. دوم ضمير رفع مانند ها اَنْتُمْ سوم صفت اَىُّ در ندا مانند يا اَيُّهَا الرَّجُلُ. چهارم، در قسم به نام خداى تعالى مانند هَا اللَّه.

/ 5263