بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اذَنَهُ الْاَمْرَ وَ بِهِ: آگاه كرد او را به اين امر. اَذَّنَ تَاْذيناً و اَذاناً و اَذيناً: اذان گفت. اَذَّنَ تَاْذيناً: بسيار اعلام كرد. اَذَّنَ فُلاناً: ماليد گوش او را، بازداشت او را از نوشيدن آب و اجازت داد او را بر كارى. اَذَّنَ النَّعْلَ و غَيْرَها: گوشه ساخت براى كفش. اِسْتَاْذَنَهُ: طلب اِذن كرد و دستورى خواست از او. تَاَذَّنَ: سوگند ياد كرد و آگاهانيد. اِذْ تَاَذَّنَ رَبُّكُمْ (آيه): وقتى كه اعلام كرد پروردگار شما. تَاَذَّنَ الْاَميرُ فِى النَّاسِ: اعلام كرد امير در مردم و منادى نمود. اِذْنِ: دانست، دستورى، اجازه. فَعَلَهُ بِاِذْنى: بجا آورد آن را به دستور من. اِذَن: بنابراين، آنگاه، در اينصورت، با اين ترتيب، چنين است. اُذُن - اذان، ج اَذين مونث: گوش، قبضه شمشير، كمان، دسته، مرد سخن شنو، گوشه هر چيز. وَالْاُذُنَ بِالْاُذُنِ (آيه(: )سمع در قرآن شنيدن است لذا جمع ندارد مانند ابصار و قلوب نيست جمع اُذُن - اذان است) گوش بگوش. جاءَ ناشِراً اُذُنَيْهِ: آمد وادارنده دو گوش خود يعنى اميدوار و طمع كننده. اُذُنَا الْقَلْبِ: دو گوشت پاره است بالاى دل. اُذُنُ الْحِمارِ: گياهى است بيخ آن شيرين مانند هويج مى خورند آن را. اَذِنَ لَهُ: اجازه داد، رخصت داد، منظور كرد، مرخص كرد. اَذِنَ اِلَيْهِ: به او گوش داد. اَذِنَ بِالصّلاةِ: بانگ اذان بلند شد، اذان گفت.